eitaa logo
این عماریون
384 دنبال‌کننده
226هزار عکس
60.9هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
‼️ فرق حد ترخص و مسافت شرعی 🔷س 4201: ۱. فرق و چیست؟ ۲. اگر در حال گشت زنی و بدون قصد طي کردن مسافت شرعی از شهر دور شويم، آیا است؟ ✅ج: ۱) مسافت شرعی (حدود ۴۱ کیلومتر) است، هرچند به صورت رفت و برگشت باشد، البته در این صورت باید مسیر رفت حداقل ۲۰/۵ کیلومتر باشد، ولی حد ترخص* مکانی است که در آنجا شهر شنیده نمی شود. ۲) کسی که از اول سفر، قصد مسافت شرعی ( یا ) ندارد یا مردد در آن است، نمازش تمام است اگرچه به مسافت شرعی رفته باشد ولی اگر برگشت به مقدار هشت فرسخ باشد، نمازش در برگشت است. * طبق تحقیقات انجام گرفته حد ترخص از آخر شهر حدود ۱۳۵۰ متر می باشد. این عماریون
📛 مالش چشم 👀 می تواند منجر به شدن عروق خونی کوچک زیر سطح پوست شود و افتادگی پلک و چین و چروک زیر چشم را تشدید کند.
_شهید حسین خرازی" 🥀 فرمانده شجاع و فکور لشکر مقدس۱۴ امام حسین(ع)🥀 او که با شنیدن خبر تجاوز حرامیان بعثی به جبهه جنوب شتافت و با دیگر یارانش با تشکیل خط شیر محمدیه تهاجم مزدوران بعث را متوقف و بی صبرانه عملیاتهای گوناگون را برای بازپسگیری خاک مقدس ایران شروع کرد. شهید صیاد شیرازی🥀 فتح خرمشهر را حاصل ابتکار عمل خرازی 🥀قلمداد نمود. در هیاهوی نبرد شلمچه به حاج حسین 🥀خبر رسید که تویوتای غذای رزمندگان خط مورد اصابت قرار گرفته است. رزمندگان لشکر همه میدانند که این سردار بزرگ چه اهتمامی نسبت به تدارکات و غذای گردانهای عمل کننده خطوط مقدمـ نبرد داشت. بنابراین طبیعی بود که حسین آقا 🥀در تلاش برای جایگزین نمودن وسیله دیگر برای رساندن غذا به رزمندگان باشد. مسوول تدارکات محور و راننده ای چابک را مامور کرد تا با ماشین خودش غذای بچه های خط را تامین کنند. در حال توجیه این دو نفر خمپاره ای در کنار شهید حاج حسین خرازی 🥀 بر زمین اصابت کرد و بدن خسته حاج حسین 🥀 آماج ترکشهای زیادی شد ... پیکر را به دارخوین مقر اصلی لشکر آوردند بچه های اردوگاه شهید عرب و دارخوین با شنیدن خبر این واقعه و مصیبت بزرگ در مسجد ۱۴ معصومـ اجتماع کردند. آقارحیم صفوی بنا داشت چند کلمه صحبت کند اما گریه های متوالی اجازه نمیداد. شهید محمدرضا 🥀 فرمانده گردان (س)🥀 شروع کرد زهرای من زهرای من... همان نوحه ای که 🥀 در مواقع سختی و شدائد بارها خواسته بود تورجی زاده در پشت بی سیمـ بخواند. با صدای تورجی زاده 🥀ناله ی رزمندگان و عاشقان حسین با ناله ی آسمانیان و افلاک در هم آمیخت. غوغای وصف ناشدنی در مسجد به پا شد. تابوت 🥀 که با پرچم سه رنگ جمهوری اسلامی مزین شده بود به روی دست بسیجیانش و چند لحظه بعد تابوت شد و حسین🥀 بی تابوت و غرق در خون به روی دست بچه های بی سردار. همان بدنی که بخشی از آن در اسفند سال ۶۲ در عملیات خیبر در جا مانده و دستش چون قمر بنی هاشمـ🥀 قطع شده بود.
_شهید حسین خرازی" 🥀 فرمانده شجاع و فکور لشکر مقدس۱۴ امام حسین(ع)🥀 او که با شنیدن خبر تجاوز حرامیان بعثی به جبهه جنوب شتافت و با دیگر یارانش با تشکیل خط شیر محمدیه تهاجم مزدوران بعث را متوقف و بی صبرانه عملیاتهای گوناگون را برای بازپسگیری خاک مقدس ایران شروع کرد. شهید صیاد شیرازی🥀 فتح خرمشهر را حاصل ابتکار عمل خرازی 🥀قلمداد نمود. در هیاهوی نبرد شلمچه به حاج حسین 🥀خبر رسید که تویوتای غذای رزمندگان خط مورد اصابت قرار گرفته است. رزمندگان لشکر همه میدانند که این سردار بزرگ چه اهتمامی نسبت به تدارکات و غذای گردانهای عمل کننده خطوط مقدمـ نبرد داشت. بنابراین طبیعی بود که حسین آقا 🥀در تلاش برای جایگزین نمودن وسیله دیگر برای رساندن غذا به رزمندگان باشد. مسوول تدارکات محور و راننده ای چابک را مامور کرد تا با ماشین خودش غذای بچه های خط را تامین کنند. در حال توجیه این دو نفر خمپاره ای در کنار شهید حاج حسین خرازی 🥀 بر زمین اصابت کرد و بدن خسته حاج حسین 🥀 آماج ترکشهای زیادی شد ... پیکر را به دارخوین مقر اصلی لشکر آوردند بچه های اردوگاه شهید عرب و دارخوین با شنیدن خبر این واقعه و مصیبت بزرگ در مسجد ۱۴ معصومـ اجتماع کردند. آقارحیم صفوی بنا داشت چند کلمه صحبت کند اما گریه های متوالی اجازه نمیداد. شهید محمدرضا 🥀 فرمانده گردان (س)🥀 شروع کرد زهرای من زهرای من... همان نوحه ای که 🥀 در مواقع سختی و شدائد بارها خواسته بود تورجی زاده در پشت بی سیمـ بخواند. با صدای تورجی زاده 🥀ناله ی رزمندگان و عاشقان حسین با ناله ی آسمانیان و افلاک در هم آمیخت. غوغای وصف ناشدنی در مسجد به پا شد. تابوت 🥀 که با پرچم سه رنگ جمهوری اسلامی مزین شده بود به روی دست بسیجیانش و چند لحظه بعد تابوت شد و حسین🥀 بی تابوت و غرق در خون به روی دست بچه های بی سردار. همان بدنی که بخشی از آن در اسفند سال ۶۲ در عملیات خیبر در جا مانده و دستش چون قمر بنی هاشمـ🥀 قطع شده بود.
شدن خود را به كسى خبر نمى ‏داد و در بيمارستانها هيچ ملاقات كننده ‏اى نداشت بعد از مدتها از مجروح شدنش با خبرشدیم، بدنش بود و احتياج به عملهاى مختلف داشت، امّا آن قدر در بود كه را فراموش كرده بود.😭 🍃🌷🍃 به دليل در سرد در فصل شده بود. و را دليل نرفتن به نمى‏ دانست و مى ‏گفت: «وقتى در هستم هيچ .» از و گریزان بود؛سعى مى‏ کرد و بماند.😭 🍃🌷🍃 در والفجر 8 - با اينكه بود - اصرار دوستان را براى آمدن به خط نپذيرفت و به درون رفت و خط شكن را در 8 به عهده گرفت.😭 🍃🌷🍃 در 4 و 5 يكى از گردانها، ياسين بود كه سشهيد محدثى ‏فر آن را به عهده داشت. او يكى از عمليّاتى بود. 🍃🌷🍃
شدن خود را به كسى خبر نمى ‏داد و در بيمارستانها هيچ ملاقات كننده ‏اى نداشت بعد از مدتها از مجروح شدنش با خبرشدیم، بدنش بود و احتياج به عملهاى مختلف داشت، امّا آن قدر در بود كه را فراموش كرده بود.😭 🍃🌷🍃 به دليل در سرد در فصل شده بود. و را دليل نرفتن به نمى‏ دانست و مى ‏گفت: «وقتى در هستم هيچ .» از و گریزان بود؛سعى مى‏ کرد و بماند.😭 🍃🌷🍃 در والفجر 8 - با اينكه بود - اصرار دوستان را براى آمدن به خط نپذيرفت و به درون رفت و خط شكن را در 8 به عهده گرفت.😭 🍃🌷🍃 در 4 و 5 يكى از گردانها، ياسين بود كه سشهيد محدثى ‏فر آن را به عهده داشت. او يكى از عمليّاتى بود. 🍃🌷🍃
شدن خود را به كسى خبر نمى ‏داد و در بيمارستانها هيچ ملاقات كننده ‏اى نداشت بعد از مدتها از مجروح شدنش با خبرشدیم، بدنش بود و احتياج به عملهاى مختلف داشت، امّا آن قدر در بود كه را فراموش كرده بود.😭 🍃🌷🍃 به دليل در سرد در فصل شده بود. و را دليل نرفتن به نمى‏ دانست و مى ‏گفت: «وقتى در هستم هيچ .» از و گریزان بود؛سعى مى‏ کرد و بماند.😭 🍃🌷🍃 در والفجر 8 - با اينكه بود - اصرار دوستان را براى آمدن به خط نپذيرفت و به درون رفت و خط شكن را در 8 به عهده گرفت.😭 🍃🌷🍃 در 4 و 5 يكى از گردانها، ياسين بود كه شهيد محدثى ‏فر آن را به عهده داشت. او يكى از عمليّاتى بود. 🍃🌷🍃
❣﷽❣ 🌷 🌷 قسمت 6⃣5⃣ 🔷اسامی و القاب امام‌ زمان عج الله فرجه🔷 🌹جابر🌹 💠يکی ديگر از القاب شريفه امام عصر علیه السلام «جابر» است. به معنای کننده و بند است. 💠شايد بدون اغراق بتوان گفت نام «جابر» هر ديده و هر است. زيرا دوره حضرت تاريخ زندگی بشر است، زمان فرج هر دل می‌يابد و هر قلب پژمرده‌ای خرسند می‌شود، هر نفس منقبضی انبساط می‌يابد و هر شفا می‌يابد. همه و همه با جلوه نام صورت می‌گيرد. 💠کلمه جابر از نظر نحوی اسم فاعل است و از آن اراده حال و آينده می‌شود. از آن روست که بر خويش متذکر شويم حضرت در هر حال و کمبودهای هر خواهانی است. 💠 عنايات لحظه به لحظه حضرت، از جانب ما توجه لحظه به لحظه می‌طلبد. اما چون انسان نوعا است از آن به آنِ حضرت نسبت به خويش است. 💠نام جابر حضرت را با نگاهی ديگر بررسی می‌کنيم. اگر در دنيای ظاهری به دنبال نام جابر حضرت باشيم شايد خالی از لطف نباشد که چنين بگوييم: اگر شما برای کسی هديه‌ای ببريد و يا کار خيری در حق او انجام دهيد آن شخص خود را موظف به جبران محبت شما می‌داند و در فکر است تا . با همين توضيح به نام جابر حضرت نگاه می‌کنيم، وجود مقدس بقية الله در پی جبران الطاف کسانی است که با ايشان را بر ساير ترجيح می‌دهند و با ايشان را بر حضور در ميان برگزيده‌اند و چشم اميد به دستان پربرکت او دوخته‌اند. 💠 آنها خود را بر می‌کند. 💠لازم به ذکر است هر کس بايد در نظر داشته باشد اگر خيری از او صادر می‌شود، همه از برکت آن اصل و ريشه خيرات است. هر يک از مانند است که از باغی چيده شود و به باغبان همان باغ هديه گردد. زحمت کاشت، آبياری و پرورش اين گل را خود باغبان متحمل شده است. اما در هر مرحله که گلی هديه می‌گيرد، تشکری جداگانه می کند. 💠 حضرت، نام است.در مقابل هر گل خيری که به وجود مقدس ايشان هديه می‌شود برکاتی خاص به سوی افراد باز می‌گردانند. 💠 در توضيح نام جابر حضرت مطلب ديگری را بيان می‌کنند و ايشان می‌گويند بسيار اميد بخش است. زيرا مردم زمان غيبت به حدی می‌گردند که گويا تمام اعضا و بابت طولانی شدن ايام غيبت در هم شکسته شده است و انسان چنان ناتوان می‌گردد که هيچ کدام از اعضا و جوارحش توانايی انجام وظيفه مربوط به خود را ندارند. چشمی که هر روز به اميد ديدن يار گشوده می‌شود از ديدار است و زبانی که برای تشکر از امام زمان به او عطا شده است از حضوری است و دست و پايی که برای انجام خيرات در اختيار او گذارده شد، توان انجام خود را از دست داده‌اند از همين رو شيعه و است و حضرت در زمان ظهور با جلوه نام خويش تمام اين را و و می‌کنند. https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
داشتم در آشپزخانه برنج می‌شستم که کلید انداخت و در باز شد. وقتی در را باز کرد دیدم صورتش انگار ۲۰ شده.😭😭😭 🍃🌷🍃 به در تکیه داد. همین طور مانده بودم. چند دقیقه همدیگر را نگاه کردیم بدون اینکه حرفی بزنیم، دلم از گرفته بود، کردم.😭 🍃🌷🍃 دستانم را گرفت و گفت: زهرا چیزی بگو دعوایم کن. می‌دانم در شرایط بدی تنهایت گذاشتم، اما اگر بدانی چه و دلخراشی در دیدم!😭 🍃🌷🍃 بار موقع رفتن گفت : به یزد می‌روم و موقع تولد دخترمان برمی‌گردم. هر لحظه امکان داشت بچه به دنیا بیاید. استرس داشتم.😭 🍃🌷🍃 وقتی می‌خواست برود خم شد پایم را بوسید. گفت: کن. 😭خندیدم و گفتم رفتن که حلال کردن نمی‌خواهد. مگر چه کار کردی؟ باشد حلالت کردم.😭 🍃🌷🍃 جلوی سالن پذیرایی ایستاده بودم. به دیوار حیاط تکیه داده بود. دقیقه فقط کرد😭 و نزد.😭 یک دفعه در را باز کرد و . دیدم با دست را پاک می‌کند. از کوچه دور شد. 😭😭 🍃🌷🍃
داشتم در آشپزخانه برنج می‌شستم که کلید انداخت و در باز شد. وقتی در را باز کرد دیدم صورتش انگار ۲۰ شده.😭😭😭 🍃🌷🍃 به در تکیه داد. همین طور مانده بودم. چند دقیقه همدیگر را نگاه کردیم بدون اینکه حرفی بزنیم، دلم از گرفته بود، کردم.😭 🍃🌷🍃 دستانم را گرفت و گفت: زهرا چیزی بگو دعوایم کن. می‌دانم در شرایط بدی تنهایت گذاشتم، اما اگر بدانی چه و دلخراشی در دیدم!😭 🍃🌷🍃 بار موقع رفتن گفت : به یزد می‌روم و موقع تولد دخترمان برمی‌گردم. هر لحظه امکان داشت بچه به دنیا بیاید. استرس داشتم.😭 🍃🌷🍃 وقتی می‌خواست برود خم شد پایم را بوسید. گفت: کن. 😭خندیدم و گفتم رفتن که حلال کردن نمی‌خواهد. مگر چه کار کردی؟ باشد حلالت کردم.😭 🍃🌷🍃 جلوی سالن پذیرایی ایستاده بودم. به دیوار حیاط تکیه داده بود. دقیقه فقط کرد😭 و نزد.😭 یک دفعه در را باز کرد و . دیدم با دست را پاک می‌کند. از کوچه دور شد. 😭😭 🍃🌷🍃