‼️ فرق حد ترخص و مسافت شرعی
🔷س 4201:
۱. فرق #حد_ترخص و #مسافت_شرعی چیست؟
۲. اگر در حال گشت زنی و بدون قصد طي کردن مسافت شرعی از شهر دور شويم، آیا #نماز_شکسته است؟
✅ج:
۱) مسافت شرعی #هشت_فرسخ (حدود ۴۱ کیلومتر) است، هرچند به صورت رفت و برگشت باشد، البته در این صورت باید مسیر رفت حداقل ۲۰/۵ کیلومتر باشد، ولی حد ترخص* مکانی است که در آنجا #اذان شهر شنیده نمی شود.
۲) کسی که از اول سفر، قصد مسافت شرعی (#امتدادی یا #تلفیقی) ندارد یا مردد در آن است، نمازش تمام است اگرچه به مسافت شرعی رفته باشد ولی اگر برگشت به مقدار هشت فرسخ باشد، نمازش در برگشت #شکسته است.
* طبق تحقیقات انجام گرفته حد ترخص از آخر شهر حدود ۱۳۵۰ متر می باشد.
این عماریون
_شهید حسین خرازی" 🥀
فرمانده شجاع و فکور
لشکر مقدس۱۴ امام حسین(ع)🥀
او که با شنیدن خبر تجاوز
حرامیان بعثی به جبهه
جنوب شتافت و با دیگر یارانش
با تشکیل خط شیر محمدیه
تهاجم مزدوران بعث را متوقف
و بی صبرانه عملیاتهای گوناگون
را برای بازپسگیری
خاک مقدس ایران شروع کرد.
شهید صیاد شیرازی🥀
فتح خرمشهر را حاصل
ابتکار عمل خرازی 🥀قلمداد نمود.
در هیاهوی نبرد شلمچه
به حاج حسین 🥀خبر رسید
که تویوتای غذای رزمندگان خط
مورد اصابت قرار گرفته است.
رزمندگان لشکر همه میدانند
که این سردار بزرگ چه
اهتمامی نسبت به تدارکات و
غذای گردانهای عمل کننده
خطوط مقدمـ نبرد داشت.
بنابراین طبیعی بود که
حسین آقا 🥀در تلاش برای
جایگزین نمودن وسیله دیگر برای
رساندن غذا به رزمندگان باشد.
مسوول تدارکات محور و
راننده ای چابک را مامور کرد
تا با ماشین خودش
غذای بچه های خط را تامین کنند.
در حال توجیه این دو نفر
خمپاره ای در کنار
شهید حاج حسین خرازی 🥀
بر زمین اصابت کرد
و بدن خسته حاج حسین 🥀
آماج ترکشهای زیادی شد ...
پیکر را به دارخوین مقر اصلی لشکر آوردند
بچه های اردوگاه شهید عرب
و دارخوین با شنیدن خبر این
واقعه و مصیبت بزرگ در
مسجد ۱۴ معصومـ اجتماع کردند.
آقارحیم صفوی بنا داشت
چند کلمه صحبت کند
اما گریه های متوالی اجازه نمیداد.
شهید محمدرضا #تورجی_زاده 🥀
فرمانده گردان #یا_زهرا(س)🥀
شروع کرد زهرای من زهرای من...
همان نوحه ای که #حسین_آقا 🥀
در مواقع سختی و شدائد بارها خواسته بود
تورجی زاده در پشت بی سیمـ بخواند.
با صدای تورجی زاده 🥀ناله ی رزمندگان
و عاشقان حسین با ناله ی آسمانیان
و افلاک در هم آمیخت.
غوغای وصف ناشدنی
در مسجد به پا شد.
تابوت #حاج_حسین_خرازی 🥀
که با پرچم سه رنگ جمهوری اسلامی مزین شده بود
به روی دست بسیجیانش و چند لحظه
بعد تابوت #شکسته شد و #پیکر حسین🥀
بی تابوت و غرق در خون به
روی دست بچه های بی سردار.
همان بدنی که بخشی از آن در اسفند سال ۶۲
در عملیات خیبر در #طلایه جا مانده
و دستش چون
قمر بنی هاشمـ🥀 قطع شده بود.
_شهید حسین خرازی" 🥀
فرمانده شجاع و فکور
لشکر مقدس۱۴ امام حسین(ع)🥀
او که با شنیدن خبر تجاوز
حرامیان بعثی به جبهه
جنوب شتافت و با دیگر یارانش
با تشکیل خط شیر محمدیه
تهاجم مزدوران بعث را متوقف
و بی صبرانه عملیاتهای گوناگون
را برای بازپسگیری
خاک مقدس ایران شروع کرد.
شهید صیاد شیرازی🥀
فتح خرمشهر را حاصل
ابتکار عمل خرازی 🥀قلمداد نمود.
در هیاهوی نبرد شلمچه
به حاج حسین 🥀خبر رسید
که تویوتای غذای رزمندگان خط
مورد اصابت قرار گرفته است.
رزمندگان لشکر همه میدانند
که این سردار بزرگ چه
اهتمامی نسبت به تدارکات و
غذای گردانهای عمل کننده
خطوط مقدمـ نبرد داشت.
بنابراین طبیعی بود که
حسین آقا 🥀در تلاش برای
جایگزین نمودن وسیله دیگر برای
رساندن غذا به رزمندگان باشد.
مسوول تدارکات محور و
راننده ای چابک را مامور کرد
تا با ماشین خودش
غذای بچه های خط را تامین کنند.
در حال توجیه این دو نفر
خمپاره ای در کنار
شهید حاج حسین خرازی 🥀
بر زمین اصابت کرد
و بدن خسته حاج حسین 🥀
آماج ترکشهای زیادی شد ...
پیکر را به دارخوین مقر اصلی لشکر آوردند
بچه های اردوگاه شهید عرب
و دارخوین با شنیدن خبر این
واقعه و مصیبت بزرگ در
مسجد ۱۴ معصومـ اجتماع کردند.
آقارحیم صفوی بنا داشت
چند کلمه صحبت کند
اما گریه های متوالی اجازه نمیداد.
شهید محمدرضا #تورجی_زاده 🥀
فرمانده گردان #یا_زهرا(س)🥀
شروع کرد زهرای من زهرای من...
همان نوحه ای که #حسین_آقا 🥀
در مواقع سختی و شدائد بارها خواسته بود
تورجی زاده در پشت بی سیمـ بخواند.
با صدای تورجی زاده 🥀ناله ی رزمندگان
و عاشقان حسین با ناله ی آسمانیان
و افلاک در هم آمیخت.
غوغای وصف ناشدنی
در مسجد به پا شد.
تابوت #حاج_حسین_خرازی 🥀
که با پرچم سه رنگ جمهوری اسلامی مزین شده بود
به روی دست بسیجیانش و چند لحظه
بعد تابوت #شکسته شد و #پیکر حسین🥀
بی تابوت و غرق در خون به
روی دست بچه های بی سردار.
همان بدنی که بخشی از آن در اسفند سال ۶۲
در عملیات خیبر در #طلایه جا مانده
و دستش چون
قمر بنی هاشمـ🥀 قطع شده بود.
#مجروح شدن خود را به كسى خبر نمى داد و در بيمارستانها هيچ ملاقات كننده اى نداشت بعد از مدتها از مجروح شدنش با خبرشدیم، #تمام بدنش #مجروح بود و احتياج به عملهاى مختلف داشت، امّا آن قدر #غرق در #جهاد بود كه #جسم #مجروحش را فراموش كرده بود.😭
🍃🌷🍃
به دليل #غوّاصى در #آب سرد در فصل #زمستان #بيمار شده بود.#بيمارى و #جراحت را دليل نرفتن به #جبهه نمى دانست و مى گفت: «وقتى در #جبهه هستم هيچ #دردى #ندارم.»
از #پست و #مقام گریزان بود؛سعى مى کرد #گمنام و #ناشناخته بماند.😭
🍃🌷🍃
در #عمليّات والفجر 8 - با اينكه #پايش #شكسته بود - اصرار دوستان را براى آمدن به #پشت خط نپذيرفت و به درون #آب رفت و #فرماندهى #گردان خط شكن را در #عمليّات #والفجر 8 به عهده گرفت.😭
🍃🌷🍃
در #كربلاى 4 و 5 يكى از #بهترين گردانها، #گردان ياسين بود كه سشهيد محدثى فر #فرماندهى آن را به عهده داشت. او يكى از #بهترين #طرّاحان عمليّاتى بود.
🍃🌷🍃
#مجروح شدن خود را به كسى خبر نمى داد و در بيمارستانها هيچ ملاقات كننده اى نداشت بعد از مدتها از مجروح شدنش با خبرشدیم، #تمام بدنش #مجروح بود و احتياج به عملهاى مختلف داشت، امّا آن قدر #غرق در #جهاد بود كه #جسم #مجروحش را فراموش كرده بود.😭
🍃🌷🍃
به دليل #غوّاصى در #آب سرد در فصل #زمستان #بيمار شده بود.#بيمارى و #جراحت را دليل نرفتن به #جبهه نمى دانست و مى گفت: «وقتى در #جبهه هستم هيچ #دردى #ندارم.»
از #پست و #مقام گریزان بود؛سعى مى کرد #گمنام و #ناشناخته بماند.😭
🍃🌷🍃
در #عمليّات والفجر 8 - با اينكه #پايش #شكسته بود - اصرار دوستان را براى آمدن به #پشت خط نپذيرفت و به درون #آب رفت و #فرماندهى #گردان خط شكن را در #عمليّات #والفجر 8 به عهده گرفت.😭
🍃🌷🍃
در #كربلاى 4 و 5 يكى از #بهترين گردانها، #گردان ياسين بود كه سشهيد محدثى فر #فرماندهى آن را به عهده داشت. او يكى از #بهترين #طرّاحان عمليّاتى بود.
🍃🌷🍃
#مجروح شدن خود را به كسى خبر نمى داد و در بيمارستانها هيچ ملاقات كننده اى نداشت بعد از مدتها از مجروح شدنش با خبرشدیم، #تمام بدنش #مجروح بود و احتياج به عملهاى مختلف داشت، امّا آن قدر #غرق در #جهاد بود كه #جسم #مجروحش را فراموش كرده بود.😭
🍃🌷🍃
به دليل #غوّاصى در #آب سرد در فصل #زمستان #بيمار شده بود.#بيمارى و #جراحت را دليل نرفتن به #جبهه نمى دانست و مى گفت: «وقتى در #جبهه هستم هيچ #دردى #ندارم.»
از #پست و #مقام گریزان بود؛سعى مى کرد #گمنام و #ناشناخته بماند.😭
🍃🌷🍃
در #عمليّات والفجر 8 - با اينكه #پايش #شكسته بود - اصرار دوستان را براى آمدن به #پشت خط نپذيرفت و به درون #آب رفت و #فرماندهى #گردان خط شكن را در #عمليّات #والفجر 8 به عهده گرفت.😭
🍃🌷🍃
در #كربلاى 4 و 5 يكى از #بهترين گردانها، #گردان ياسين بود كه شهيد محدثى فر #فرماندهى آن را به عهده داشت. او يكى از #بهترين #طرّاحان عمليّاتى بود.
🍃🌷🍃
❣﷽❣
🌷 #مهدی_شناسی 🌷
قسمت 6⃣5⃣
🔷اسامی و القاب امام زمان عج الله فرجه🔷
🌹جابر🌹
💠يکی ديگر از القاب شريفه امام عصر علیه السلام «جابر» است. #جابر به معنای #جبران کننده و #شکسته بند است.
💠شايد بدون اغراق بتوان گفت نام «جابر» #مرهم هر #دل_زخم ديده و هر #چشم_گرفتار_هجرانی است. زيرا دوره #غيبت حضرت #حجت #دردناکترين تاريخ زندگی بشر است، زمان فرج هر دل #زخم_خوردهای_مرهم میيابد و هر قلب پژمردهای خرسند میشود، هر نفس منقبضی انبساط میيابد و هر #بيمار #محزونی شفا میيابد. همه و همه با جلوه نام #جابر_بقية_الله صورت میگيرد.
💠کلمه جابر از نظر نحوی اسم فاعل است و از آن اراده حال و آينده میشود. از آن روست که بر خويش متذکر شويم #وجود_مقدس حضرت در هر حال #جبران_کننده_نواقص و کمبودهای هر خواهانی است.
💠 عنايات لحظه به لحظه حضرت، از جانب ما توجه لحظه به لحظه میطلبد. اما چون انسان نوعا #قدر_ناشناس است از #الطاف آن به آنِ حضرت نسبت به خويش #غافل است.
💠نام جابر حضرت را با نگاهی ديگر بررسی میکنيم. اگر در دنيای ظاهری به دنبال #مصاديق_ظاهری نام جابر حضرت باشيم شايد خالی از لطف نباشد که چنين بگوييم: اگر شما برای کسی هديهای ببريد و يا کار خيری در حق او انجام دهيد آن شخص خود را موظف به جبران محبت شما میداند و در فکر #فرصت_مناسبی است تا #لطف_شما_را_جبران_کند. با همين توضيح به نام جابر حضرت نگاه میکنيم، وجود مقدس بقية الله در پی جبران الطاف کسانی است که #ارتباط با ايشان را بر ساير #ارتباطهايشان ترجيح میدهند و #لحظهای_خلوت با ايشان را بر حضور در ميان #کَثَرات_عالم برگزيدهاند و چشم اميد به دستان پربرکت او دوختهاند.
💠 #حضرت_در_مقابلِ_جبران_تصميم_گيريهای آنها #فيض خود را #علی_الدّوام بر #زندگيشان_جاری میکند.
💠لازم به ذکر است هر کس بايد در نظر داشته باشد اگر خيری از او صادر میشود، همه از برکت آن اصل و ريشه خيرات است. هر يک از #خيرات مانند #گلی است که از باغی چيده شود و به باغبان همان باغ هديه گردد. زحمت کاشت، آبياری و پرورش اين گل را خود باغبان متحمل شده است. اما در هر مرحله که گلی هديه میگيرد، تشکری جداگانه می کند.
💠 حضرت، #جلوه نام #جابر #خدای #سبحان است.در مقابل هر گل خيری که به وجود مقدس ايشان هديه میشود برکاتی خاص به سوی افراد باز میگردانند.
💠#مرحوم_نهاوندی در توضيح نام جابر حضرت مطلب ديگری را بيان میکنند و ايشان میگويند #جلوه_نام_جابر بسيار اميد بخش است. زيرا مردم زمان غيبت به حدی #مغموم میگردند که گويا تمام اعضا و #جوارحشان بابت طولانی شدن ايام غيبت در هم شکسته شده است و انسان چنان ناتوان میگردد که هيچ کدام از اعضا و جوارحش توانايی انجام وظيفه مربوط به خود را ندارند. چشمی که هر روز به اميد ديدن يار گشوده میشود از ديدار #معشوق_محروم است و زبانی که برای تشکر از امام زمان به او عطا شده است از #شکرگويی حضوری #ناتوان است و دست و پايی که برای انجام خيرات در اختيار او گذارده شد، توان انجام #وظايف_حقيقی خود را از دست دادهاند از همين رو شيعه #مغموم و #غمديده است و حضرت در زمان ظهور با جلوه نام #جابر خويش تمام اين #کمبودها را #عيان و #آشکار و #جبران میکنند.
#مهدی_شناسی
#قسمت_56
https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
داشتم در آشپزخانه برنج میشستم که #احمد کلید انداخت و در باز شد. وقتی در را باز کرد دیدم صورتش انگار ۲۰#سال #شکسته شده.😭😭😭
🍃🌷🍃
به در تکیه داد. همین طور #مبهوت مانده بودم. چند دقیقه همدیگر را نگاه کردیم بدون اینکه حرفی بزنیم، دلم از #تنهایی گرفته بود، #بغض کردم.😭
🍃🌷🍃
دستانم را گرفت و گفت: زهرا چیزی بگو دعوایم کن. میدانم در شرایط بدی تنهایت گذاشتم، اما اگر بدانی چه #ظلمها و #صحنههای دلخراشی در #سوریه دیدم!😭
🍃🌷🍃
#آخرین بار موقع رفتن گفت :
به #مأموریت یزد میروم و موقع تولد دخترمان برمیگردم. هر لحظه امکان داشت بچه به دنیا بیاید. استرس داشتم.😭
🍃🌷🍃
وقتی میخواست برود خم شد پایم را بوسید. گفت: #حلالم کن. 😭خندیدم و گفتم رفتن که حلال کردن نمیخواهد. مگر چه کار کردی؟ باشد حلالت کردم.😭
🍃🌷🍃
جلوی سالن پذیرایی ایستاده بودم.#احمد به دیوار حیاط تکیه داده بود. #پنج دقیقه فقط #نگاهم کرد😭 و #پلک نزد.😭 یک دفعه در را باز کرد و #رفت. دیدم با دست #اشکهایش را پاک میکند. از کوچه دور شد.
😭😭
🍃🌷🍃
داشتم در آشپزخانه برنج میشستم که #احمد کلید انداخت و در باز شد. وقتی در را باز کرد دیدم صورتش انگار ۲۰#سال #شکسته شده.😭😭😭
🍃🌷🍃
به در تکیه داد. همین طور #مبهوت مانده بودم. چند دقیقه همدیگر را نگاه کردیم بدون اینکه حرفی بزنیم، دلم از #تنهایی گرفته بود، #بغض کردم.😭
🍃🌷🍃
دستانم را گرفت و گفت: زهرا چیزی بگو دعوایم کن. میدانم در شرایط بدی تنهایت گذاشتم، اما اگر بدانی چه #ظلمها و #صحنههای دلخراشی در #سوریه دیدم!😭
🍃🌷🍃
#آخرین بار موقع رفتن گفت :
به #مأموریت یزد میروم و موقع تولد دخترمان برمیگردم. هر لحظه امکان داشت بچه به دنیا بیاید. استرس داشتم.😭
🍃🌷🍃
وقتی میخواست برود خم شد پایم را بوسید. گفت: #حلالم کن. 😭خندیدم و گفتم رفتن که حلال کردن نمیخواهد. مگر چه کار کردی؟ باشد حلالت کردم.😭
🍃🌷🍃
جلوی سالن پذیرایی ایستاده بودم.#احمد به دیوار حیاط تکیه داده بود. #پنج دقیقه فقط #نگاهم کرد😭 و #پلک نزد.😭 یک دفعه در را باز کرد و #رفت. دیدم با دست #اشکهایش را پاک میکند. از کوچه دور شد.
😭😭
🍃🌷🍃