eitaa logo
این عماریون
384 دنبال‌کننده
226هزار عکس
60.9هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
مهدی کوچیکترین فرزندمون بود و تغاری 😭 و من و پدرش خیلی دوستش داشتیم. بچه ی بود. به یاد ندارم احترامی به من و پدرش کرده باشه. 😭 🍃⚘🍃 از راه که می‌ رسید من و پدرش را بوسید. اونقدر مهربانی داشت که برای من و پدرش و خونواده می‌ خرید و را بروز می‌ داد. 😭 🍃⚘🍃 راهنمایی بود که یک برایم خرید. این اش را خیلی دوست دارم. کوچیکتر هم که بود با خواهرش پول تو رو جمع کرده بودند و یک برام خریدند. کلاً آدم و دلبازی بود. 😭😭 🍃⚘🍃
تا اين که يک روز با مافوق خود درگيری پيدا کرد و يک سيلی به گوش شان زد که  بازداشت و خلع درجه شد. چون نمي‌توانست شرايط حاکم بر اين محيط را تحمل کند، از شهربانی فرار کرد و به شهرستان رفت و سالها در آنجا به حال نيمه مخفی زندگی کرد. به روایت از پسر : با من و خواهر و مادر بود. به حمام رفت و کرد.شايد به او الهام شده بود. 😭😭 🍃🌷🍃 سپس خوانده و مقداري هندوانه خورد و بعد استراحت کرد و صبح روزي که به رسيد، گرفت و و پوشيد و برای ما حليم خريد و به سر کار رفت.😭 🍃🌷🍃 حدود ساعت 9 ـ 10 وقتي از ميدان قيام به سمت سرچشمه مي‌رفتند، متوجه درگیری میشن.😔 🍃🌷🍃 که از رو به رو برمي‌گشتند به گفتند: نرو! جلوتر و کشتار و است، ولي و به سمت ميدان امام خميني رفتند.😔 🍃🌷🍃 پس از سه راه امين حضور مي‌بيند تعداد زيادی و در مسير ريخته و مردم و گارديها مقابل هم ايستاده‌اند و راه بسته است. او به ناچار مسافران را پياده می کند.😔 🍃🌷🍃
مهدی کوچیکترین فرزندمون بود و تغاری 😭 و من و پدرش خیلی دوستش داشتیم. بچه ی بود. به یاد ندارم احترامی به من و پدرش کرده باشه. 😭 🍃⚘🍃 از راه که می‌ رسید من و پدرش را بوسید. اونقدر مهربانی داشت که برای من و پدرش و خونواده می‌ خرید و را بروز می‌ داد. 😭 🍃⚘🍃 راهنمایی بود که یک برایم خرید. این اش را خیلی دوست دارم. کوچیکتر هم که بود با خواهرش پول تو رو جمع کرده بودند و یک برام خریدند. کلاً آدم و دلبازی بود. 😭😭 🍃⚘🍃
می گه علاقه شدیدی به خوردن داشت و کلا جزء بود که می خورد. روزی گیر پاکسازی بودیم و گه گداری هم تکفیری ها باهامون می شدن و تو این مدت اکبر مونده بود. 🍃🌷🍃 در به ای رسیدیم که همه چای و آماده بود و خونه نکرده بود کنه با خوشحالی صدا زدم بدو بیا اینجا ببین برات کرده، هوا هم خیلی بود. وقتی اومد داخل اتاق، داشتم یه پتو در می آوردم بندازم رو خودم که با یه حالت خاصی گفت: آقا رضا، مردم رو شاید ، شونم ان شاء الله می گردن و هم جون می کنن. من که از شدت داشتم به خودم می لرزیدم و می کردم فقط.  🍃🌷🍃 روایتی از مدافع حرم علی اکبر شیرعلی
به روایت از دختر: پدرم شاخصه‌های اخلاقی زیادی داشتند. از میان همه آنها، در کار و زندگی بود. اینکه تحت هیچ شرایطی نمی‌گفت حتی اگر به بود. 🍃⚘🍃 ، مردم و امنیت بودن از مشخصه‌های پدرم در محیط کارش بود. بابا به شدت و بود. نظمشان از بودن و همیشگی لباس‌هایشان تا اداره و شرایط محیط کارش مشخص بود. 🍃⚘🍃 به هر شهری که منتقل می‌شدیم فوراً به مقامات بالاتر معرفی و به مسئولیت‌های مهمی منصوب می‌شد. از جمله کلانتری‌های شهر اهواز که اداره کردن آن‌ها به دلیل وسعت حوزه استحفاظی و شلوغی منطقه و مسائل دیگه بسیار سخت بود. همیشه با و به مأموریت‌ها می‌رفت و کشفیات و دستگیری با سارق‌های مسلح زیادی در کارشان بود. در یکی از مأموریت‌ها مقدار زیادی مواد مخدر کشف کرده بودند و با پیشنهاد رشوه روبه‌رو شده بود که با کرده بود. 🍃⚘🍃 این نقل‌مکان‌ها برای ما سخت بود چراکه بعد از چند سال اسکان و زندگی در شهری مجبور به انتقال مجدد می‌شدیم، اما همه این سختی‌ها با یاری خدا و حضور پدری مقتدر و مادری مهربان برای مان آسان می‌شد.😭 🍃⚘🍃 در بحث خانواده هم و به خانواده و فرزندان از دیگر خصوصیات پدرم بود. ایشان به شدت در برابر تک تک رفتار‌ها و حتی افکار من و برادرانم احساس مسئولیت می‌کرد.😭 🍃⚘🍃 یعنی از ساعت حدوداً ۲۴ تا ۶ صبح گشت می‌زدند. ۱۷بهمن ۱۳۹۷مثل بقیه شب‌ها بابا از منزل خارج شد. من، مادر و برادرانم خواب بودیم. ساعت ۳:۳۰ بامداد زن‌عمویم با مادرم تماس گرفت و خبر مجروح شدن بابا را داد. اما گفت نگران نباشید جراحت آقا  جابر سطحی است. مادر جا خورد😭😭 🍃⚘🍃
مدافع حرم، عباس دانشگر 🍃🌷🍃 درتاریخ   ۱۳۷۲/۲/۱۸# درشهر سمنان در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد. ۴ فرزند بودند، ۱ خواهر و ۳برادر آخر خانواده بود. 🍃🌷🍃 بود. البته زندگی مشترکش را شروع نکرده بود، دو ماه بودکه با دختر عمویش نامزد کرده بودند. 🍃🌷🍃 با تربیت پدر و مادرش، از همان کودکی با و و دینی آشنا شد،پدرش ایشان را مرتب به همراه خود به محل می بردو همین باعث شده بود از با این بگیرد. 🍃🌷🍃 از  ۸ به بعد در مسجد محل داشت و با دوستانش هر سال در رجب شرکت می کرد. 🍃🌷🍃 بزرگتر که شد، زیاد می‌رفت، به قول معروف هیئتی بود، منبری ثابت اکثر هایی محل و دیگر شهر محسوب می‌شد. 🍃🌷🍃 ایشان علاوه بر شرکت در مذهبی مثل های ماه محرم و قدر و خوانی در مبارک رمضان، شب ها در کمیل، و صبح ها در ندبه مرتب و فعال داشت. 🍃🌷🍃