#اطلاعاتی #فوقالعاده اش اورا به مانند #معلمی مهربان تبدیل کرده بود.
در بعد #سیاسی و #نظامی و #اجتماعی به دلیل #اصالت قوی #خانوادگی و #هوش و #ذكاوت سرشار او را به یك #كارشناس عالی و #فرماندهی #دانا و #توانمند تبدیل كرده بود.
🍃🌷🍃
هیچ وابستگی نتوانست #مجتبی را نگه دارد
#مجاهدتها و #مجروحیتها و دوباره به #جبهه آمدنها حتی آن زمان كه یك #دستش #تیر خورده بود و دیگر #حسی نداشت #یك لحظه او را از #جهاد باز نداشت.
🍃🌷🍃
ازدواج با #همسری مهربان و حتی #تولد تنها #دخترش #هیچكدام نتوانست او را از #عهدی كه با #آرمانهای #امام و #شهدا بسته بود جدا كند تا آنجا كه در یكی از #نامههایش اینگونه نوشت:
اینجا #خلق #مستضعفی را در مقابل كفر میبینی كه دست از كار خود شسته #زن و #فرزند را به #خدا سپرده و #لباس رزم در #راه خدا پوشیدهاند و #مقاوم و #استوار و با #ذكر خدا میرزمند.
🍃🌷🍃
قبل از این هم چند بار #مجروح شده بود اما به ما نمیگفت. گاهی هم بابت همین #مجروحیتها #اذیت میشد اما هیچ وقت آن را #مهم #جلوه #نمیداد، مثلاً میگفت "از موتور افتادم" و یا "یک تصادف ساده بوده و چیز مهمی نیست".😭😭
🍃🌷🍃
هیچ موقع حرف #سوریه را هم نمیزد حرفهایش را در دل نگه میداشت از سوغاتی هایی که می آورد فهمیدم به #سوریه رفته.😭😭
🍃🌷🍃
به روایت از خواهر#شهید :
۱۵ سال از #یدالله بزرگترم، پدر و مادرم سال ها قبل فوت شدند😔من «برای یدالله مادری کردم»😭😭
🍃🌷🍃
#برادرم 10 سال پیش وارد #سپاه شد، آموزش دید. هیچ موقع حرف #سوریه را هم نمیزد و هر موقع #مأموریت میرفت، میگفت: "میروم جنوب"
🍃🌷🍃
هیچ وقت از #جنگ و #درگیریها هم چیزی نمیگفت و نمیگفت کجا میرود و میآید، تا اینکه حدود دو سال پیش وقتی آمده بود برای همه #سوغاتی آورده بود.
🍃🌷🍃
گفتم: "داداش، کربلا رفتی؟" گفت: "یک همچین چیزی. زیارت بودم". گفتم: "نکند #سوریه رفتی و به ما چیزی نمیگویی؟
🍃🌷🍃
#برادرم بسیار #شوخطبع بود. با #بچهها واقعاً #بچه بود. کاری کرده بود که بچههای برادرشوهر من به بچههای من میگفتند: "دایی #یدالله فقط دایی شما نیست #دایی ما هم هست"😭
🍃🌷🍃
قبل از این هم چند بار #مجروح شده بود اما به ما نمیگفت. گاهی هم بابت همین #مجروحیتها #اذیت میشد اما هیچ وقت آن را #مهم #جلوه #نمیداد، مثلاً میگفت "از موتور افتادم" و یا "یک تصادف ساده بوده و چیز مهمی نیست".😭😭
🍃🌷🍃
هیچ موقع حرف #سوریه را هم نمیزد حرفهایش را در دل نگه میداشت از سوغاتی هایی که می آورد فهمیدم به #سوریه رفته.😭😭
🍃🌷🍃
به روایت از خواهر#شهید :
۱۵ سال از #یدالله بزرگترم، پدر و مادرم سال ها قبل فوت شدند😔من «برای یدالله مادری کردم»😭😭
🍃🌷🍃
#برادرم 10 سال پیش وارد #سپاه شد، آموزش دید. هیچ موقع حرف #سوریه را هم نمیزد و هر موقع #مأموریت میرفت، میگفت: "میروم جنوب"
🍃🌷🍃
هیچ وقت از #جنگ و #درگیریها هم چیزی نمیگفت و نمیگفت کجا میرود و میآید، تا اینکه حدود دو سال پیش وقتی آمده بود برای همه #سوغاتی آورده بود.
🍃🌷🍃
گفتم: "داداش، کربلا رفتی؟" گفت: "یک همچین چیزی. زیارت بودم". گفتم: "نکند #سوریه رفتی و به ما چیزی نمیگویی؟
🍃🌷🍃
#برادرم بسیار #شوخطبع بود. با #بچهها واقعاً #بچه بود. کاری کرده بود که بچههای برادرشوهر من به بچههای من میگفتند: "دایی #یدالله فقط دایی شما نیست #دایی ما هم هست"😭
🍃🌷🍃