eitaa logo
این عماریون
382 دنبال‌کننده
228.8هزار عکس
61.8هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
اش اورا به مانند مهربان تبدیل کرده بود. در بعد و و به دلیل قوی و و سرشار او را به یك عالی و و تبدیل كرده بود. 🍃🌷🍃 هیچ وابستگی نتوانست را نگه دارد و و دوباره به آمدن‌ها حتی آن زمان كه یك خورده بود و دیگر نداشت لحظه او را از باز نداشت. 🍃🌷🍃 ازدواج با مهربان و حتی تنها نتوانست او را از كه با و بسته بود جدا كند تا آنجا كه در یكی از این‌گونه نوشت: اینجا را در مقابل كفر می‌بینی كه دست از كار خود شسته و را به سپرده و رزم در خدا پوشیده‌اند و و و با خدا می‌رزمند. 🍃🌷🍃
قبل از این هم چند بار شده بود اما به ما نمی‌گفت. گاهی هم بابت همین می‌شد اما هیچ وقت آن را ، مثلاً می‌گفت "از موتور افتادم" و یا "یک تصادف ساده بوده و چیز مهمی نیست".😭😭 🍃🌷🍃 هیچ موقع حرف را هم نمی‌زد حرف‌هایش را در دل نگه می‌داشت از  سوغاتی هایی که می آورد فهمیدم به رفته.😭😭 🍃🌷🍃 به روایت از خواهر : ۱۵  سال از بزرگترم، پدر و مادرم سال ها قبل فوت شدند😔من «برای یدالله مادری  کردم»😭😭 🍃🌷🍃 10 سال پیش وارد شد، آموزش دید. هیچ موقع حرف را هم نمی‌زد و هر موقع می‌رفت، می‌گفت: "می‌روم جنوب" 🍃🌷🍃 هیچ وقت از و هم چیزی نمی‌گفت و نمی‌گفت کجا می‌رود و می‌آید، تا اینکه حدود دو سال پیش وقتی آمده بود برای همه آورده بود. 🍃🌷🍃 گفتم: "داداش، کربلا رفتی؟" گفت: "یک همچین چیزی. زیارت بودم". گفتم: "نکند رفتی و به ما چیزی نمی‌گویی؟ 🍃🌷🍃 بسیار بود. با واقعاً بود. کاری کرده بود که بچه‌های برادرشوهر من به بچه‌های من می‌گفتند: "دایی فقط دایی شما نیست ما هم هست"😭 🍃🌷🍃
قبل از این هم چند بار شده بود اما به ما نمی‌گفت. گاهی هم بابت همین می‌شد اما هیچ وقت آن را ، مثلاً می‌گفت "از موتور افتادم" و یا "یک تصادف ساده بوده و چیز مهمی نیست".😭😭 🍃🌷🍃 هیچ موقع حرف را هم نمی‌زد حرف‌هایش را در دل نگه می‌داشت از  سوغاتی هایی که می آورد فهمیدم به رفته.😭😭 🍃🌷🍃 به روایت از خواهر : ۱۵  سال از بزرگترم، پدر و مادرم سال ها قبل فوت شدند😔من «برای یدالله مادری  کردم»😭😭 🍃🌷🍃 10 سال پیش وارد شد، آموزش دید. هیچ موقع حرف را هم نمی‌زد و هر موقع می‌رفت، می‌گفت: "می‌روم جنوب" 🍃🌷🍃 هیچ وقت از و هم چیزی نمی‌گفت و نمی‌گفت کجا می‌رود و می‌آید، تا اینکه حدود دو سال پیش وقتی آمده بود برای همه آورده بود. 🍃🌷🍃 گفتم: "داداش، کربلا رفتی؟" گفت: "یک همچین چیزی. زیارت بودم". گفتم: "نکند رفتی و به ما چیزی نمی‌گویی؟ 🍃🌷🍃 بسیار بود. با واقعاً بود. کاری کرده بود که بچه‌های برادرشوهر من به بچه‌های من می‌گفتند: "دایی فقط دایی شما نیست ما هم هست"😭 🍃🌷🍃