با توجه به اتفاقات و اوضاع و احوال عراق و سوریه همه حواس #هادی به اخبار بود و دائم آنها را رصد میکرد. وقتی #مدافعان حرم را نشان میداد، خیلی پای تلویزیون مینشست و میگفت مامان خوش به سعادتشان.
🍃⚘🍃
میگفتم چرا پسرم؟ میگفت: مادر ببین پیکرهای این #شهدا چقدر با احترام و عزت تشییع میشود. همه مردم برای تشییع پیکرشان آمدهاند. من خیلی ناراحت شدم گفتم نگو پسرم، میدانی به خانوادههایشان چه گذشته است؟ میدانی به پدر و مادر و بچههای اینها چه میگذرد؟#هادی گفت: نه مادر اشتباه نکن، این دنیا به درد نمیخورد. میگفت: من #۲۵ سال عمر کردم، خیلی دیگر بخواهم عمر کنم ۲۵ سال دیگر است خب زندگی در این دنیا را میخواهم چه کنم؟
🍃⚘🍃
رو به #هادی کردم و گفتم: پسرم با همه اینها من نمیتوانم بدون تو زندگی کنم. هادی تودار بود، چندان صحبت نمیکرد، اما این صحبتها را با من در میان میگذاشت. با خودم میگویم او من را برای روزهای #نبودنش آماده میکرد؛ روزهایی که با #شهادت از ما جدا شد؛ روزهایی که باید با یادش زندگی کنیم. من پیش از اینکه مادر #شهید شوم، خواهر #شهید هستم. #برادرم #غلامحسین علیمرادی در ۱۸ مرداد ۱۳۶۲ در سن #۱۳ سالگی به #شهادت رسید و #عمویم #غلامرضا عزتی هم در ۱۲ اسفند همان سال #شهید شد.
🍃⚘🍃