eitaa logo
کانال رسمی اشعار «امیر قربانی فر»
412 دنبال‌کننده
27 عکس
2 ویدیو
116 فایل
🔹کانال رسمی اشعار امیر قربانی فر در آیتا: @amirghorbanifar_110 🔸صفحه رسمی اینستاگرام امیر قربانی فر : https://www.instagram.com/amir_qorbani68
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ ای سوره ی کوثر رقیه خورشید مطهر رقیه ای نیزه نشین کوفه تا شام ای سایه ی بر سر رقیه یکبار سر تو از سر نی افتاد برابر رقیه مانند محاسن تو بابا خاکی شده معجر رقیه گردیده کبوده تازیانه سرتاسر پیکر رقیه غارت شده مثل گوشواره خلخال و گل سر رقیه ◾️◾️◾️◾️◾️ ای گرمی آشیانه ی من مهمان شده ای ، به خانه ی من امشب تو بجای نیزه و تشت بگذار قدم به شانه ی من بگذار برای تو بماند این خنده ی بی بهانه ی من یک لحظه ببین چه کرده سیلی با صورت کودکانه ی من چندیست نوازشی نکردی بر گیسوی دخترانه ی من چون مادر بی نشانه گشته این پیکر پر نشانه ی من ◾️◾️◾️◾️◾️ رنگ رخ دخترت پریده از بس روی خارها دویده از دست هجوم تازیانه جانم بروی لبم رسیده هر بار که میزدم صدایت میخورد به صورتم کشیده چون ابر بهار گریه کرده احوال مرا هر که شنیده آشفتگی سرت به من گفت گیسوی تو را کسی کشیده انگار که بوده خنجرش کند این گونه که حنجرت بریده ◾️◾️◾️◾️◾️ ما را به غمت دچار کردند هم دشمنی آشکار کردند بر ناقه ی بی جهاز و محمل طفلان تو را سوار کردند هم سنگ زدند بر سر ما هم اینکه لگد نثار کردند خوشحالی و رقص و پایکوبی با نیزه و نیزه دار کردند هی سنگ زدند بر سر تو به کار خود افتخار کردند بابا بنگر که زجر و سیلی با صورت من چکار کردند ◾️◾️◾️◾️◾️ یک شهر بلای جانمان شد عمر همه غنچه ها خزان شد آن خیمه ی سبز کربلامان غارت ز هجوم این و آن شد پیراهن کهنه ی تو بابا بازیچه ی دست دشمنان شد عمامه که سهم آن یکی شد خاتم که نصیب ساربان شد پاداش سر تو را بریدن تقدیم به شمر بد دهان شد آخر سر و صورتت کبود از تشت زر و چوب خیزران شد ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ کانال اشعار امیر قربانی فر: @amirghorbanifar_110 ◾️ التماس دعا ◾️ کپی با ذکر منبع جایز است
بسم الله الرحمن الرحیم ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ اولاد مجتبی همه اهل کرامتند از نسل کوثرند و همه با سخاوتند خلقا و منطقا همگی مجتبایی اند زیبا رخ اند و شیر دل و سرو قامتند بیش از نیاز سائلشان لطف می کنند چون خانواده ی کرم و استجابتند در مکتب شهادت احلی من العسل اینان همیشه طالب رزق شهادتند بین بزرگ و کوچکشان این شباهت است هنگام مرگشان همه در اوج غربتند «این مصرع ست ورد لبم در رثای او عالم فدایی حسن و بچه های او» ◾️◾️◾️◾️◾️ وا کرد چشم و دید ته قتلگاه را می دید رقص و هلهله ی آن سپاه را از دور دید شمر به گودال می رود فهمید بغض و کینه ی آن رو سیاه را یا مرگ یا اسارت بازار و کوچه ها پس انتخاب کرد یکی از دو راه را می رفت یکتنه به هواداری عمو می خواست یاوری کند آن بی پناه را لعنت به آن قبیله که با هرچه داشتند کشتند آن یتیم بدون گناه را «درد یتیم بودن او هم دوا شده مانند ماه علقمه دستش جدا شده» ◾️◾️◾️◾️◾️ چون مادرش که در وسط کوچه ها زدند شمشیر را به بال و پرش بی هوا زدند فرزندهای فاطمه را بین قتلگاه نامردها برای رضای خدا زدند با سنگ و تیر و نیزه و شمشیر و هر چه شد... یک عده هم به پیکرشان با عصا زدند جانی نمانده بود به عبدالله و حسین بسکه میان دشت بلا دست و پا زدند کم بود خولی و شبث و زجر با سنان رفتند شمر و حرمله را هم ، صدا زدند «از شدت قساوت این قوم رو سیاه سالم نمانده پیکرشان بین قتلگاه» ◾️◾️◾️◾️◾️ شمشیر چون زدند ، یقین بال و پر شکست دستی که شد برای عمویش سپر ، شکست بی اختیار ناله زد ، ای وای مادرم افتاد یاد فاطمه که پشت در شکست در ازدحام و کشمکش بین قتلگاه اعضاش قطعه قطعه ز پا تا به سر شکست شمشیرها بلندتر از قد و قامتش مثل نهال بود و به ضرب تبر شکست وقتی که تاختند سواران به قتلگاه جسمش نحیف بود کمی بیشتر شکست... ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ کانال اشعار امیر قربانی فر: @amirghorbanifar_110 ◾️ التماس دعا ◾️ کپی با ذکر منبع جایز است
بسم الله الرحمن الرحیم ◾️◾️◾️◾️◾️ فکر کن شیرخواره در دستت از عطش ذره ذره جان بدهد فکر کن آنقدر ضعیف شده نتواند که سر تکان بدهد ◾️◾️◾️◾️◾️ فکر کن آب باشد و ندهند چون که از کینه ی تو لبریزند هلهله میکنند و روبرویت آب را روی خاک میریزند ◾️◾️◾️◾️◾️ با همه کوفیان بگو امروز این سوالم جواب میخواهد مگر این حنجری که خشکیده چندتا قطره آب می خواهد ◾️◾️◾️◾️◾️ فکر کن مادری که بی شیر است چه میاید درین زمان به سرش بخدا آرزوی مرگ کند نکشد تا خجالت از پسرش ◾️◾️◾️◾️◾️ فکر کن دشمنان سنگدلت باز ، مرگ تو را رقم بزنند فکر کن به گلوی کوچک او تازه تیر سه شعبه هم بزنند ◾️◾️◾️◾️◾️ شب هفتم برای گریه کنان روضه اینگونه اش درست تر است علی اصغر شبیه محسن شد تیر اینجا شبیه میخ درست ◾️◾️◾️◾️◾️ سرش افتاده روی این دست و تنش افتاده روی دست دگر تیر آنقدر با شتاب آمد ذبح شد ناگهان علی اصغر ◾️◾️◾️◾️◾️ خواستم روضه ای بخوانم که یادش افتاده ام و قلبم ریخت روضه ی من فقط همین مصراع گلوی شیرخواره در هم ریخت... ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ کانال اشعار امیر قربانی فر: @amirghorbanifar_110 ◾️ التماس دعا ◾️ کپی با ذکر منبع جایز است
بسم الله الرحمن الرحیم ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ تو بیت بودی و حالا قصیده شد بدنت شبیه نخل بریده بریده شد بدنت تمام مصحف بابا ورق ورق شده ای که مثل لاله ی در خون تپیده شد بدنت عزیز فاطمه بودی و با سر نیزه بروی خاک بیابان کشیده شد بدنت خودت ببین که چه آمد به روز بابایت به هر طرف که نظر کرد ، دیده شد بدنت هزار مرتبه چیدم دوباره ریخت به هم علی میان عبا سخت چیده شد بدنت «پدر کنار تنت غرق استغاثه شده تمام بال و پرت در عبا خلاصه شده» ◾️◾️◾️◾️◾️ پیمبر حرمم آنقدر شکسته پری نمانده است از آن سرو قامتت اثری عصای پیری من نقش بر زمین شده ای بلند شو که مرا سمت خیمه ها ببری تمام زندگی ام از چه اربا اربایی نمانده است برایت نه پیکری نه سری روا بود که گریبان ز غصه پاره کنم که از تن تو ندیدم گل شکسته تری تو شاهزاده ی یکدانه ی پدر بودی ولی برابرم اکنون ، هزار تا پسری ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ کانال اشعار امیر قربانی فر: @amirghorbanifar_110 ◾️ التماس دعا ◾️ کپی با ذکر منبع جایز است
بسم الله الرحمن الرحیم ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ نگاه کن که قد و قامتم خمیده شده بیا که اهل حرم رنگشان پریده شده به سختی آمداه ام تا حوالی بدنت تمام بال و پرم بر زمین کشیده شده برای کشتن اهل خیام کافی هست همین دو دست که از پیکرت بریده شده صدای ادرک اخایت به خیمه ها آمد صدای غربت من در زمین شنیده شده «عقاب خیمه ی زینب ، بدون بال شدی تو سرو بودی و مانند یک نهال شدی» ◾️◾️◾️◾️◾️ عبا نمانده که بر روی آن تو را ببرم بگو چگونه تو را سمت خیمه ها ببرم؟ جدا جدا شده اعضای پیکرت باید ز علقمه بدنت را جدا جدا ببرم برای آنکه نتازند اسبها به تنت برای اینکه نمانی بزیر پا ببرم برای آنکه سرت را ز تن جدا نکند تو را ز دسترس شمر بی حیا ببرم ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ کانال اشعار امیر قربانی فر: @amirghorbanifar_110 ◾️ التماس دعا ◾️ کپی با ذکر منبع جایز است
بسم الله الرحمن الرحیم ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ همینکه تیر رسید و به چشم او جا شد قد برادرش انگار از کمر تا شد همینکه ناله ی ادرک اخا به گوش رسید بروی خاک دو دست بریده پیدا شد خبر رسید که ارباب بی علمدارست که پای بی صفتان سمت خیمه ها وا شد نگاه کوفی ملعون به خیمه ها افتاد خلاصه اینکه سر گوشواره دعوا شد ◾️◾️◾️◾️◾️ برای اینکه درآرند اشک خواهر را زدند بر سر نیزه سر برادر را چقدر محکم و سنگین زده مگر ضربه دو نیم کرده عمود این سر مطهر را مقابل سر عباس هلهله کردند که دق دهند همانجا سه ساله دختر را به نیزه بند نشد آنقدر زمین افتاد که می زدند ز پهلو به نیزه آن سر را ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ کانال اشعار امیر قربانی فر: @amirghorbanifar_110 ◾️ التماس دعا ◾️ کپی با ذکر منبع جایز است
بسم الله الرحمن الرحیم ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ دیر آمدم بال و پرت را برده بودند دار و ندار خواهرت را برده بودند حتی سر نیزه سرت را برده بودند انگشت را انگشترت را برده بودند «خورشید من ، سبط نبی ، نور دو‌عینم بالای تل از غصه جان دادم حسینم» ◾️◾️◾️◾️◾️ انگشترت تاراج ظلم ساربان شد پیراهنت بازیچه ی شمر و سنان شد جسمت لگد کوب تمام دشمنان شد با دیدن اینها قد زینب کمان شد «زخم تنت بیش است از موی سر تو ای کاش از داغت بمیرد خواهر تو » ◾️◾️◾️◾️◾️ دیدم که نیزه در دهانت جا گرفته شمر سیه دل روی جسمت پا گرفته دیدم سرت را ناگهان بالا گرفته ای وای بغضم راه حرفم را گرفته «میخواست آن ملعون درآرد اشک من را حنجر نمی برید و برگرداند تن را» ◾️◾️◾️◾️◾️ من بودم و اینگونه از تو سر بریدند من بودم و اینگونه مویت را کشیدند من بودم و با اسب بر جسمت دویدند ای وای چشم مادرت را دور دیدند «تقصیر من شد دیر رفتم بین گودال تقصیر من شد پیکر تو گشته پامال» ◾️◾️◾️◾️◾️ حالا گرفتم روی دستم پیکرت را من جمع کردم از زمین بال و پرت را برخیز و یاری کن عزیزم خواهرت را باید ببوسم جای مادر حنجرت را «مرگ مرا بین همین مقتل نوشتند کشتند زینب را تو را با صبر کشتند» ◾️◾️◾️◾️◾️ کانال اشعار امیر قربانی فر: @amirghorbanifar_110 ◾️ التماس دعا ◾️ کپی با ذکر منبع جایز است
بسم الله الرحمن الرحیم ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ ...بنا نبود که اینگونه راه سد بشود بنا نبود که سهم پرت لگد بشود بنا نبود که یاس علی خزان بشود بنا نبود که خورشید ، قد کمان بشود به سهم خویش نخواهم گذشت از سرشان زدند داد سر دختر پیمبرشان یکی دو تا که نبودند لشکری بودند به قصد کشتن فرزند و مادری بودند... همان که در دل خود داشت بغض حیدر را رسید تا که ببندد مسیر مادر را... ...مسیر ، پر شده از همرهان سرمستش چقدر بد زده ، ای کاش بشکند دستش ردی کبود به پهنای صورتش افتاد میان همهمه گفتم که مادرم جان داد پرش شکسته شد و زیر ضربه ها افتاد تمام زندگی ام ناگهان ز پا افتاد... ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ کانال اشعار امیر قربانی فر: @amirghorbanifar_110 ◾️ التماس دعا ◾️ کپی با ذکر منبع جایز است