eitaa logo
عموصفا دوست خوب بچه ها
1.2هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
1.5هزار فایل
💫عمو روحانی برنامه های کودک ونوجوان #جشنهای_تکلیف🎁 #جشن_قرآن💚 #جشن_های_مذهبی 🥰 #اجرا_مناسبت_های_مختلف_در_مدارس 💖 حرفت ناشناس اینجا بزن👇 https://daigo.ir/secret/71131532001 تبادل وتبلیغ👇 @Admin_sabt403 هماهنگی (عموصفا)👇 @M_Sadegh_Safaee
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸️شعر زنگ دوچرخه 🌸بچه‌جان تماشا کن 🌱هیچ‌کس که این‌جا نیست 🌸هیچ عابری اصلا 🌱در مسیر پیدا نیست 🌸توی کوچه می‌چرخی 🌱با دوچرخه‌ای زیبا 🌸زنگ خوشگلم اما 🌱بی‌جهت نزن من را 🌸موقعی که می‌چرخیم 🌱توی کوچه یا بازار 🌸جای بی‌خطر لطفا 🌱دست از سرم بردار eitaa.com/amoo_safa
عموصفا دوست خوب بچه ها
🔸️شعر زنگ دوچرخه 🌸بچه‌جان تماشا کن 🌱هیچ‌کس که این‌جا نیست 🌸هیچ عابری اصلا 🌱در مسیر پیدا نیست 🌸
این شعر مخصوص👇 بچه های دوچرخه سوار 🚴‍♂ پدران موتور سوار 🛵 و ماشین سوار 🚗 که الکی تو خیابون و کوچه ها هی بوق می زنن🤌 آقا الکی بوق نزنید سردرد گرفتیم😁 eitaa.com/amoo_safa
امام خمینی.ppt
5.93M
💻پاورپوینت 📜عنوان: زندگینامه امام خمینی رحمه الله علیه eitaa.com/amoo_safa
15.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨مروری بر فعالیت کانون تابندگی✨ ما تو کانون تابندگی هستیم....😊 😍🌺 https://eitaa.com/joinchat/1245708733Cce10a5b194
اختتامیه طرح شکوفه‌های مهدوی کانون تابندگی برنامه‌ها: 1️⃣جلسه اولیاء و گزارش برنامه‌های تربیتی در سالن جلسات مجتمع نور 2️⃣اردوی دانش‌آموزان در خانه بازی مجتمع نور 3️⃣اعطاء گواهی پایان‌دوره که به وسیله آن و چک کارت‌ها جوائز خود را از مرکزی که در اختتامیه معرفی می‌شود دریافت میکنند. زمان : پنج شنبه ١٠ خرداد ١۴٠٣ ساعت ١٠ صبح مکان: انتهای خیابان جمهوری (نیروگاه) میدان امام حسین علیه‌السلام مجتمع فرهنگی نور
🏡 خانه برای اسباب بازی ها مادر علی با صدای جیغ از خواب پرید. سریع به سمت اتاق علی دوید. علی روی زمین نشسته بود. دستش را روی پایش گذاشته بود و گریه می کرد. مادر به سمتش دوید و پرسید:« چی شده؟ بزار پاتو ببینم». علی همین طور که گریه می کرد گفت: «پام رفت روی یکی از این خونه سازی ها، دیگه دوستشان ندارم همش پاهایم را زخم می کنن!» مادر علی را بوسید و گفت: «عزیزم چیزی نشده، یه خراش کوچیکه. زود خوب میشه». مادر چسب زخمی به پای علی زد. چون کف پایش زخم شده بود. علی دیگر نمی توانست در اتاق بدود، برای همین جلوی تلویزیون نشست تا کارتون ببیند. مدتی گذشت، علی مادرش را صدا زد و گفت: «مامان گرسنمه، یه چیزی بیار بخورم». مادر لبخند زنان برایش یک بشقاب میوه آورد. ناگهان فریادی کشید و بشقاب میوه از دستش رها شد. مادر پایش را روی یک خانه سازی گذاشته بود. علی گفت: «چی شد مامان؟ چرا افتادی؟» مادر گفت:« از دست خونه سازی های تو» علی زد زیر گریه و گفت: «من که بهتون گفتم خیلی بد هستن کاش بریزمشون دور!» مادر گفت: « تقصیر اینا نیست، اگر براشون خونه درست کنیم زیر پا نمی مونن!» علی با تعجب گفت: «خونه شون؟» مادر گفت: «امروز هم پای من زخم شد، هم پای خودت». علی سرش را پایین انداخت و اشکهایش را پاک کرد. مادر از جایش بلند شد و گفت: «پسر قشنگم اسباب بازی هاتو یه جا روی زمین نریز، هر کدام رو لازم داری بردار بقیه را از خونه شون بیرون نیار». علی گفت: «امروز دایناسورم رو می خواستم که ته سبد بود مجبور شدم همه رو روی زمین بریزم». مادر کمی فکر کرد و گفت: « پس باید یه کاری کنیم تا زودتر اسباب بازیهات رو پیدا کنی». علی گفت:ذ«بله مامان جون. همه ی اسباب بازی های من توی یک سبده. وقتی یه چیزی میخوام مجبورم همه رو روی زمین بریزم» مامان علی به سمت آشپزخانه رفت و با چند تا سطل بزرگ برگشت. یکی از آنها را برداشت و به علی گفت: «این سطل برای حیوونات باشه، یعنی توی این سطل فقط حیوونات رو بریز». علی سطل بعدی را برداشت و گفت:« این سطل هم برای خونه سازیها» مامانش گفت:« آفرین. توی هر سطل یه چیزی بریز و روش هم یه نقاشی بچسبون که معلوم بشه توش چیه». علی خیلی خوشحال شده بود به اتاقش رفت. چند تا ورق آورد و چند تا نقاشی کشید و روی سطل ها چسباند. بعد با کمک مامانش اسباب بازی هاش را جمع کرد. اتاقش تمیز و مرتب شد. به مادرش گفت:«مامان چقدر خوب شد، حالا هر چی می خوام میتونم زود پیدا کنم». بعد مادرش را بغل کرد و صورتش را بوسید و از او تشکر کرد. eitaa.com/amoo_safa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا