eitaa logo
عموصفا دوست خوب بچه ها
1هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
2.2هزار ویدیو
1.3هزار فایل
🍃 ﷽ 🍃 😊محمدصادق صفائی هستم 👨‍🏫 آموزگارکلاس دوم ابتدایی 🏡 ساکن شهرمقدس قم🌏 💥بهترین پست هاتقدیم شما🌱 💫مجری برنامه های شادکودک ونوجوان😍 #جشنهای_تکلیف🎁 #جشن_قرآن💚 #جشن_ها_ملی_مذهبی_برای_مدارس🌎 جهت هماهنگی واجرا پیام دهید👇 @M_Sadegh_Safaee
مشاهده در ایتا
دانلود
عموصفا دوست خوب بچه ها
📍برنامه هایی که روزانه در کانال ایتا عموصفا به جز ایام مناسبتی(مثل محرم و ماه رمضان و ...)ان شاءالله
طبق مناسبت های پیش رو هم محتواهای جدید در کانال بارگذاری خواهد شد،روزهایی که مطالب مناسبتی در کانال بارگذاری می شود،محتواهای هفتگی ارسال نخواهد شد🌹 🔻مناسبت های مهم تیر ماه 📆 ۲ تیر ماه 👈 ولادت حضرت امام علی النقی الهادی علیه السلام🎊 📆 ۵ تیر ماه 👈 عید سعید غدیر 🎊 📆 ۷ تیر ماه 👈 ولادت حضرت امام موسی کاظم علیه السلام 🎊 📆 ۱۱ تیر ماه 👈 روز مباهله پیامبر اسلام (ص) 📆 ۱۷ تیر ماه 👈 روز اول محرم 🏴 📆 ۲۵ تیر ماه 👈 تاسوعای حسینی 🏴 📆 ۲۶ تیر ماه 👈 عاشورای حسینی 🏴 eitaa.com/amoo_safa
🍀 گنجشک فراموش کار سال ها پیش در جنگلی بزرگ و سرسبز، روی بالاترین شاخه ی بزرگ ترین و بلندترین درخت، گنجشکی زندگی می کرد. گنجشک قصه ما روزی تصمیم گرفت که برای دیدن دوستش به خانه ی او برود. صبح زود به راه افتاد. از جاهای زیادی عبور کرد. اما گنجشک کوچک قصه ی ما یک مشکل داشت؛ و آن هم این بود که ” فراموش کار ” بود. او در راه متوجه شد که خانه دوستش را فراموش کرده کرده است. او از بالای رودی عبور کرد که آن جا یک قو در حال آب تنی بود. او از قو آدرس خانه دوستش را پرسید. اما قو نمی دانست. او رفت و رفت تا به یک روستا رسید. خیلی خسته شده بود. روی پشت بام خانه ای نشست تا استراحت کند. تصمیم گرفت به خانه ی خودش برگردد. ولی او آنقدر فاصله اش از خانه زیاد شده بود که راه خانه ی خودش را هم فراموش کرده بود. احساس کرد یک نفر به طرف او می آید. ترسید و به آسمان پرید. از بالا دید دختر بچه ای با یک مشت دانه به طرف او می آید. دخترک به او گفت: «چی شده گنجشک کوچولو؟» از من نترس. من می خواهم با تو دوست بشوم برایت غذا آورده ام. گنجشک گفت: « یعنی تو نمی خواهی مرا در قفس زندانی کنی؟ » دخترک گفت: « معلوم است که نمی خواهم!» گنجشک گفت: « من راه خانه ام را گم کرده ام. دخترک گفت: من به تو کمک می کنم تا راه خانه ات را پیدا کنی. سپس از گنجشک پرسید: « آیا یادت می آید که خانه ات کجا بود؟ » گنجشک جواب داد: در جنگل بزرگ روی درختی بسیار بزرگ دخترک گفت : « با من به جنگل بیا من به تو کمک می کنم تا آن درخت را پیدا کنی . دخترک و گنجشک کوچولو با هم وارد جنگل بزرگ شدند. و بعد از ساعت ها تلاش و جست و جو دخترک توانست خانه ی گنجشک کوچولو را پیدا کند. گنجشک کوچولو پرواز کرد و روی بالاترین شاخه رفت و نشست و به دختر کوچولو قول داد که از این به بعد، حواسش را بیشتر جمع کند تا دیگر گم نشود. eitaa.com/amoo_safa
عموصفا دوست خوب بچه ها
📍برنامه هایی که روزانه در کانال ایتا عموصفا به جز ایام مناسبتی(مثل محرم و ماه رمضان و ...)ان شاءالله
📆طبق برنامه هفتگی امروز (چهارشنبه ها) در قالب ارسال ۵ پست روزانه، دو موضوع محتوایی داریم👇 1⃣ شعر🌱 2⃣ ضرب المثل🗣 3⃣ فرزند آوری 👨‍👩‍👧‍👦 eitaa.com/amoo_safa
🔸️آقای بنا 🌸بنای ما اوستا مراد 🌱کار می‌کنه خیلی زیاد 🌸می‌پوشه یه لباس کار 🌱 آرام می‌ره روی دیوار 🌸از اون بالا می‌زنه داد 🌱گِل می‌خواد و آجر می‌خواد 🌸آجرها رو قطار قطار 🌱می‌چینه او روی دیوار 🌸می‌رسه تا سقف و ستون 🌱طاق می‌زنه به روی اون 🌸گنجشکه هم روی درخت 🌱کار می‌کنه به کار سخت 🌸با تکه‌های برگ و چوب 🌱 لونه می‌سازه خیلی خوب eitaa.com/amoo_safa
🔸️شعر خیابان 🌸چقدر توی خیابون 🌱ماشین میاد و و می‌ره 🌸از دود و از بوقشون 🌱دلم داره می‌گیره 🌸مدرسه‌ی من اون جاست 🌱اون طرف خیابون 🌸دارن می‌رن اون طرف 🌱بزرگترا چه آسون 🌸می‌رم پیش یکی‌شون 🌱بهش می‌گم ببخشین 🌸می‌خوام برم اون طرف 🌱آقا منو می‌برین؟ 🌸دستِ منو می‌گیره 🌱اون آقای مهربون 🌸با هم دیگه رد می‌شیم 🌱از وسط خیابون 🌸وقتی رسیدیم اون‌جا 🌱می‌گم که خیلی ممنون 🌸خدانگهدار آقا 🌱خداحافظ بچه‌جون eitaa.com/amoo_safa
🌸🍃🌸🍃 این ضرب المثل در مورد کسی به کار می رود که دست از عادتش برندارد و با وجود توبه های مکرر بازهم به کارها و عادت های ناپسندش ادامه می دهد آورده اند كه ... گرگ پیری بود كه در دوران زندگیش حیوانات و جانواران و پرندگان زیادی را خورده بود و به دیگران هم زیان فراوان رسانده بود . روزی تصمیم گرفت برای اینكه حیوانات دیگر هم او را دوست داشته باشند ، به نقطهٔ دور دستی برود و توبه كند . به همین قصد هم به راه افتاد . در راه گرسنه شد ، به اطرافش نگاه كرد ، اسبی را دید كه در مرغزاری می چرد . پیش اسب رفت و گفت ! می خواهم به سرزمین دوری بروم و توبه كنم ، اما حالا خیلی گرسنه ام از تو می خواهم كه در این راه با من شریك بشوی ؟! اسب گفت : كه از دست من چه كاری بر می آید ؟ گرگ گفت : اگر خودت را در این راه قربانی كنی من می توانم از گوشت تو سیر شوم و از گرسنگی نجات پیدا كنم و هم اینكه دیگران از گوشت تو می خوردند و سیر می شوند . تو با این كار خودت به همنوعان خود كمك می كنی . اسب برای نجات جان خود بفكر حیله افتاد و رو به گرگ كرد و گفت : عمو گرگ ! من آماده ام كه در این كار خیر شركت كنم و خودم را قربانی كنم . اما دردی دارم كه سالهای زیادی است كه ز جرم می دهد . از تو می خواهم در دم را چاره كنی ،‌بعد مرا قربانی كنی !‌ گرگ جواب داد : دردت چیست حتماً چاره اش می كنم ، اگر هم نتوانستم پیش روباه می روم تا درد ترا علاج كند . اسب گفت : چه گویم ؟ ، چند سال قبل ، پیش یك نعلبند نادان رفتم كه سم هایم را نعل بزند ، اما نعلبند نادان نعل را اشتباهی روی گوشت پایم زد و این درد از آنروز مرا زجر می دهد . از تو می خواهم كه نزدیك بیایی و زخمهای مرا نگاه كنی . گرگ گفت : بگذار نگاه كنم ، اسب پاهایش را بلند كرد و چنان لگد محكمی به سر گرگ زد كه مغزش بیرون ریخت ، گرگ كه داشت می مرد به خودش گفت : آخر ای گرگ ! پدرت نعلبند بود ، مادرت نعلبند بود ؟ ترا چه به نعلبندی ؟ اسب هم از خوشحالی نمی دانست چه كند ؟ هی می رقصید و به گرگ می گفت توبه گرگ مرگ است . eitaa.com/amoo_safa
🔸️شعر رفتگر خندان و شاد 🌸غنچه‌ی صبح که وا می‌شه 🌱رفتگر از خواب پا میشه 🌸می‌پوشه یک لباس کار 🌱می‌خنده مانند انار 🌸هی گل‌ها رو بو می‌کنه 🌱زمین رو جارو می‌کنه 🌸از برگ خشک و گرد و خاک 🌱کوچه ها رو می‌کنه پاک 🌸می‌کنه جوی‌ها رو تمیز 🌱از آشغال درشت و ریز 🌸با زحمت رفتگرا 🌱تمیز می‌شه دنیای ما 🔸️شعر رفتگر خندان و شاد 🌸غنچه‌ی صبح که وا می‌شه 🌱رفتگر از خواب پا میشه 🌸می‌پوشه یک لباس کار 🌱می‌خنده مانند انار 🌸هی گل‌ها رو بو می‌کنه 🌱زمین رو جارو می‌کنه 🌸از برگ خشک و گرد و خاک 🌱کوچه ها رو می‌کنه پاک 🌸می‌کنه جوی‌ها رو تمیز 🌱از آشغال درشت و ریز 🌸با زحمت رفتگرا 🌱تمیز می‌شه دنیای ما eitaa.com/amoo_safa