داستان پانزدهم
داستان کودکانه غدیر
آرزوی سلیمه
قاصدک آمد و روی دامن سلیمه نشست. سلیمه خندید و آرام قاصدک را برداشت. سعید گفت:« یک آرزو کن و قاصدک را رها کن» سلیمه چشمانش را بست و مشتش را باز کرد و بالا گرفت، قاصدک را فوت کرد.
پدر در حالی که بار شتر را مرتب میکرد گفت:« بیایید بچهها! چرا معطلید؟ راه بیفتید»
سلیمه بلند شد و دوید؛ سعید دنبالش رفت و گفت :«چه آرزویی کردی؟»
سلیمه قدم زنان گفت:«بگذار برآورده شود میگویم» سعید نفس زنان گفت:«الان بگو شاید اصلاً برآورده نشد.»
سلیمه اخمهایش را در هم کرد و گفت:« میشود»
سعید با لبولوچه آویزان گفت:« حالا بگو من برادرت هستم، به کسی نمیگویم» سلیمه کمی فکر کرد و جواب داد :«آرزو کردم امروز یک اتفاق خوب بیفتد، یک اتفاق خیلی خوب»
سعید دستش را زیر چانهاش گذاشت و گفت :«مثلا چه اتفاقی؟»
سلیمه قاصدک را در آسمان دید، به دنبال قاصدک دوید. سعید هم به دنبالش رفت.
قاصدک از آنها دور شد، شترها ایستادند؛ سعید گفت :«چرا همه ایستادند؟»
پدر، سلیمه و سعید را صدا کرد و گفت:« رسول خدا فرمودند اینجا بمانیم. باید صبر کنیم تا همهی مسافران خانهی خدا اینجا جمع شوند، ایشان میخواهند با مردم صحبت کنند.»
همهی فکر و حواس سلیمه درپی قاصدک بود. کمی جلوتر مردانی را دید که وسایل سفر را روی هم میچینند. سعید در حالی که با دست خودش را باد میزد گفت:« قرار است رسول خدا آن بالا سخنرانی کنند»
سلیمه از بین جمعیت سرک کشید و گفت:« قاصدکم کو؟ قاصدکم را ندیدی؟» سعید گفت:« غصه نخور پیدایش میکنیم» دست سلیمه را گرفت و او را به کنار برکهی غدیر برد. برکه آرام بود، سعید مشتی آب به صورت سلیمه پاشید، سلیمه خندید. مشتش را پر از آب کرد و روی سعید ریخت. صدای خندهی بچهها دشت غدیر را پر کرده بود.
سلیمه بالا و پایین پرید و گفت :« قاصدکم آنجاست»
بچهها به دنبال قاصدک دویدند.
سلیمه با سختی از لابهلای جمعیت گذشت. رسول خدا را دید که همراه علی (علیه السلام) از سکوی آماده شده بالا میرفت.
سلیمه ایستاد و به چهرهی مهربان و خنده روی رسول خدا خیره شد.
سعید در حالی که دستش را می مالید گفت:«لِه شدم» به سختی جلو آمد، دست برشانه سلیمه گذاشت و گفت:« او بهترین دوست ماست.»
سلیمه گفت:« من خیلی رسول خدا را دوست دارم» جمعیت زیادی برای شنیدن صحبتهای رسول خدا آمدند.
رسول خدا شروع به صحبت کردند. سلیمه و سعید با دهان باز به حرفهای رسول خدا گوش میدادند؛ در آخر پیامبر دست علی (علیه السلام) را بالا بردند و فرمودند :«هرکس من مولای اوهستم از این به بعد علی مولای اوست»
سلیمه قاصدکش را دید که بالای دستان رسول خدا و امیر مومنان پرواز میکرد، خندید و رو به سعید گفت:« دیدی به آرزویم رسیدم؟»
#قصه #داستان #غدیر #عید_غدیر
eitaa.com/amoo_safa
داستان شانزدهم
#قصه_متنی
🌺 سفر به غدیر 🌼🌼🌼
💙یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچکس نبود.
💙سعید و سعیده سوار بر سفینه زمان شده بودند. این خواهر و برادر می خواستند از قرن پانزدهم هجری قمری به چهارده قرن پیش سفر کنند. آن دو تصمیم داشتند به دورانی برگردند که رسول خدا در آن زندگی می کرد. سعید و سعیده می خواستند به اولین سال های حکومت اسلامی بازگردند و گزارش مفصلی از ماجرای غدیر خم را برای بچه های قرن بیست و یکم گزارش کنند.
💙پنج، چهار، سه، دو، یک. . . سفینه زمان از ایستگاه مرکز تحقیقات تاریخی به گذشته دور پرتاب شد. کودکانی که در ایستگاه ماهواره ای حاضر بودند با اشتیاق تمام این سفر جذاب و پرماجرا را دنبال می کردند و به طور دائم با دو زمان نورد در ارتباط بودند.
سعید و سعیده سوار بر سفینه کوچکشان به سال دهم هجری سفر نمودند. زمانی که رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) آخرین ماه های زندگی خویش را پشت سر می گذاشت و می خواست که آخرین حج خود را به انجام برساند.
💙مدتی گذشت. ناگهان سعید ازداخل سفینه برای ایستگاه تحقیقاتی پیامش را این گونه مخابره کرد." بچه ها سلام. اکنون من از سرزمین وحی برای شما گزارش می کنم.
💙حضرت محمد( صلی الله علیه وآله و سلم) مراسم حج را به پایان رسانیده و به همراه کاروانی از حجاج در حال بازگشت به مدینه هستند. از این بالا کاروان های زیادی را مشاهده می کنیم که با فاصله های کمی از یکدیگر در حال حرکت به سوی سرزمین های مختلفی می باشند.
💙هم اکنون رسول خدا به محلی رسید که به آن غدیرمی گویند. اینجا محلی است که کاروان های حجاج از یکدیگر جدا می شوند و هرکدام به سمت سرزمینی می روند. اینجا مثل یک چهارراه است. در غدیر برکه ای از آب زلال وجود دارد که دور تادورش را جمعیت حاجیان در برگرفته اند.
💙کودکان جهان در پایگاه تحقیقاتی بی صبرانه منتظر اخبار جذاب تری از غدیر خم هستند و گزارشات لحظه به لحظه از غدیر را پیگیری می کنند. پس از مدتی سعیده با شور و شوق فراوانی می گوید:هم اکنون فرشته وحی بر پیامبر نازل گشت و به او گفت: ای پیامبر آنچه که از طرف خدا فرستاده شده به مردم ابلاغ کن و اگر ابلاغ نکنی رسالت خود را تکمیل نکرده ای.
💙سعید با خوشحالی ادامه می دهد: این همان آیه شصت و هفت از سوره مائده است.
ایستگاه تحقیقاتی حال و هوای دیگری دارد. سعیده در ادامه گزارش می گوید:اکنون رسول خدا فرمود: من همین جا می مانم. حاجیانی که از راه نرسیده اند باید به اینجا برسند و آنانی که از این محل رفته اند باید هرچه زودتر به غدیر برگردند.
سعید گزارش می دهد:به فرمان پیامبر،حدود صد و بیست هزار نفر از مسلمانان در محل غدیر اجتماع کردند. این جمعیت در تاریخ اسلام واقعا بی سابقه است.
💙کودکان جهان سکوت کرده اند و در این مدت با دقت به گزارشات گوش می دهند. کم کم واقعه غدیر خم به صورت صحیحی برای آنها بازگو می شود:
💙رسول خدا بر روی جهاز شتران بالا رفته اند و پس از حمد و ستایش خدا دستور می دهند حضرت علی علیه السلام در کنار ایشان قرار بگیرد. سپس دست حضرت علی علیه السلام را در دست گرفته و جلوی چشمان صد و بیست هزار نفر بالا می برد و می گوید: ای مردم بدانید:هرکس تا امروز من ولی و سرپرست او بوده ام، از این به بعد این علی ولی و سرپرست اوست. این حکمی است از طرف خداکه علی امام و وصی پس ازمن است وامامان امت از فرزندان اوهستند.
💙سعید ادامه می دهد: الان پیامبر اعلام می کند: خداوندا! کسانی که علی علیه السلام را دوست دارند، دوست بدار و بادشمنان او دشمن باش. خدایا! یاران علی علیه السلام را یاری کن و دشمنان او را خوار و ذلیل گردان.
💙سعیده می گوید:اکنون لازم است که باسفینه مدت سه روز دیگر را در زمان حرکت کنیم. حالا سه روزازماجرای غدیرخم گذشته است و هنوز زنان و مردان مسلمان به طور جداگانه درمحل غدیر حضور دارند و با علی علیه السلام بیعت می کنند. مسلمانان در این روز با گفتن کلمه یا امیرالمومنین به ایشان دست می دهند.
💙سعید می گوید: در چنین روزی دوست و دشمن با علی علیه السلام بیعت کردند و به او تبریک گفتند.حاضرانی که دراین روز شاهد ماجرا بودند رفتند تا طبق وظیفه برای غایبان این واقعه را تعریف کنند. خدا کند که فراموش نکنند و سفارشات پیامبر را جدی بگیرند زیرا خداوند پیمان شکنان را در هم می شکند.
💙با معرفی حضرت علی علیه السلام و امامان از فرزندان او از سوی خداوند بعنوان ولی مسلمین و اطاعت مردم از ایشان، باعث می شود مسلمانان در مسیر درستی که خدا دوست دارد و باعث آسایش و آرامش مسلمانان نیز هست، زندگی کنند.
💙پس از گزارش این ماجرا سفینه زمان پیما با دو زمان نورد خود در روز عید غدیر خم به ایستگاه تحقیقات فضایی بازگشتند و از سوی کودکانی که در ایستگاه مستقر بودند مورد استقبال قرار گرفتند و آن روز را به جشن و شادمانی پرداختند.
#قصه #داستان #غدیر #عید_غدیر
eitaa.com/amoo_safa
_-1.pdf
6.5M
داستان هفدهم
کنار برکه آب
داستان کودکانه pdfغدیر
مجموعه کتابpdf غدیر شامل پنج فریم نقاشی زیبا همراه با داستان زیبای غدیر
#قصه #داستان #غدیر #عید_غدیر
eitaa.com/amoo_safa
DastanGhadir.pdf
7.37M
داستان هجدهم تا بیست و هفتم
#کتاب_داستان خبر بزرگ
🌸این مجموعه شامل ۱۰ داستان کودکانه از واقعهی غدیر و با هدف آشنایی هرچه بیشتر بچهها با مفاهیم عید غدیر نوشته شده است.
#قصه #داستان #غدیر #عید_غدیر
eitaa.com/amoo_safa
داستان بیست و هشتم
🌴سلام بچه¬ها! كي مي¬تونه بگه عيد غدير چه روزي است؟
🌱 (مربي به نظرات بچه¬ها گوش مي¬دهد) آفرين روزي كه پيامبر(ص) به فرمان خدا حضرت علي(ع) رو بعنوان جانشين خودش تعيين كردند.
🌹حضرت علي(ع) از همون روزهاي اول ظهور اسلام با پيامبر(ص) بودند و در راه تبليغ دين اسلام به ايشون خيلي كمك كردند.
💐حضرت پيامبر(ص) نيز از همن روزهاي اول به مردم گفت كه تنها جانشين من علي بن ابيطالب است.
🌴️حضرت علي(ع) خيلي براي دين اسلام زحمت كشيدند و بارها در جنگهاي مختلف شركت كردند و از خودشون مردونگي و شجاعت نشون دادند و بارها جونشون به خطر افتاد و چند بار زخمي شدند.
يه دفعه هم كه شب هجرت پيامبر(ص) به مدينه که مشرکان می خواستند پيامبر را هنگام خواب در بستر بکشند بجای پيامبر در بستر پيامبر(ص) خوابيدند. تا مشرکان نفهمند که پيامبر(ص) به مدينه هجرت کرده و در جای خودشان نيستند. حضرت پيامبر(ص) در غدير خم به مسلمانان گفت همانطور كه بهترين فرد براي انيكه شما رو اداره كنه من هستم بعد از من هم بهترين فرد براي اداره شما علي(ع) است. اما بعد از پيامبر(ص) به فرمان پيامبر(ص) گوش ندادند و بيشتر مردم نيز فريب خوردند و اداره جامعه رو از حضرت گرفتند و براي چندين سال ايشون از حكومت دور بودند.
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🌺حالا مي¬خوام يه داستان خوب از سعي و تلاش زياد حضرت علي(ع) براتون تعريف كنم:
🌹(يه روزي امام علي(ع) با يه سبد كه روي دوششون گذاشته بودند از يه راهي مي¬گذشتند چند نفر توي راه حضرت نشسته بودن تا امام خواست از جلوي آنها خواست رد بشه، به اون حضرت سلام كردند و گفتند: اي علي توي سبدت چيه؟ حضرت فرمودند: هسته خرما – پرسيدند: مي¬خواهي چيكار كني – فرمود: مي¬خوام برم اونارو بكارم تا خرما سبز شود . اونا با تمسخر گفتند كه اينا خرما نمي¬دهند بلكه سالهاي زيادي طول مي¬كشد تا اينا درخت شوند.
💐حضرت فرمود: صبر كنيد تا ببينيد – بعد از چند سال كه حضرت اونا رو ديد فرمود: همراه من بيايد تا ببينيد اون هسته¬هاي خرما كه چند سال پيش كاشتم چقدر بزرگ شده است – اونا وقتي به نخلستان رسيدند, با ديدن درخت-هاي خرماي بزرگ تعجب كردند. حضرت به آنها فرمود:
🌴(مربي کلمات زير را پای تخته بنويسد واز بچه¬ها بخواهد جمله را مرتب كنند تا به کلام امير المومنين برسند.)
بعداز - هر– است –سختی– راحتي.
اين داستان نشون مي¬دهد كه اولين امام ما در زندگي خودشون چه اندازه زحمتكش بودند ايشان با اينكه از راه زمينهايي كه داشتند در آمد زيادي رو داشتند اما مقدار خيلي كم به انداره نيازشون بر مي¬داشتند و بقيه رو به فقرا مي-دادند، شبها
😔كه آسمون تاريك مي¬شدحضرت كيسه¬ي نان وخرما روبه دوش مي¬كشيدندوبه درخانه¬ي فقرا مي¬رفتند و طوري برخورد مي¬كردندكه كسي حضرت رونمي¬شناخت.فقرا مي¬ديدند شبها, در خونه¬شون غذا و نان و خرما گذاشتند ولي نمي-دوستند كيه كه دار اين كارهارو مي¬كنه تا وقتي كه حضرت به شهادت رسيدندوديگه پشت درخونشون ازغذا و نان و خرما خالي شد. اون جا بود كه فهميدند اون غريبه امامشان علي بن ابيطالب (ع) بود.
#قصه #داستان #غدیر #عید_غدیر
eitaa.com/amoo_safa
داستان بیست و نهم
💐داستان جانشینی حضرت علی (ع) در روز عید غدیر
🌼فرمان مهم
چرا باید برگردیم؟ چه کسی حال دارد این راه رفته را بازگردد ، واقعا این دستور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است که باید برگردیم ؟ آن هم در گرما که عرق پیشانی لحظه ای قطع نمی شود . ما زودتر از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خداحافظی کردیم و آمدیم تا زودتر به شهرمان برسیم اما حالا چه اتفاقی افتاده نمی دانم .
من که تا مطمئن نشوم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دستور بازگشت نداده بر نمی گردم . آمدم جلو و از فرستاده پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پرسیدم : تو مطمئنی که این دستور از جانب رسول خداست > پیک گفت : بله خود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مرا فرستاد و فرمود : موضوع مهمی است که همه باید باشند ، حتی آن هایی که جلوتر رفته اند باید برگردند .
همراه حاجیان دیگر برگشتیم تا در غدیر خم به پیامبر خدا رسیدیم . شلوغی جمعیت همه را شگفت زده کرده بود . پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم منتظر حاجیانی بود که هنوز به این جا نرسیده بودند . حتما مطلب مهمی است وگرنه دلیل نداشت پیامبر مهر و محبت 120 هزار حاجی را در این گرما نگه دارد . هر کس از دیگری پرسید : چه خبر مهمی است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم همه را در این جا نگه داشته است ؟
پیامبر بعد از نماز ظهر بالای بلندی رفت به طوری که تمام جمعیت ایشان را می دید بعد به علی علیه السلام فرمود که بالای بلندی بیاید حضرت علی علیه السلام هم یک پله از پیامبر پایین تر ایستاد . پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سخنرانی خود را با نام خدا شروع کرد .
من با تمام وجد به سخنان زیبای او گوش می دادم تا متوجه شدم آن امر مهم که به خاطرش در این بیابان گرم توقف کرده ایم چیست ؟ که ناگهان فرمود :
باید فرمان مهمی را درباره ولایت علی علیه السلام به شما برسانم و گرنه پیام خدا را نرسانده ام و ترس از عذاب خدا دارم . در این هنگام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دست علی علیه السلام را گرفت و بلند کرد تا همگی ببینند و فرمود : ♥هر کس من مولای او هستم از این پس علی مولای اوست .♥
بعد هم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود : این سخن را حاضران به غائبان برسانند .
#قصه #داستان #غدیر #عید_غدیر
eitaa.com/amoo_safa
روز پیمان.pdf
695.9K
داستان سی و یکم
🌞نام داستان: روز پیمان💚
✔️داستانی از واقعه غدیر 🌴
✍️نویسنده: حسین فتاحی
#قصه #داستان #غدیر #عید_غدیر
eitaa.com/amoo_safa
داستان سی و سوم
🔆 #عید_غدیر چه روزیه؟
💐بچه های گل ، پیامبر عزیز و مهربونمون حضرت محمد(ص) در آخرین سفر خودش به خانه ی خدا در محلی به نام #غدیر_خم از مردمی که همراه ایشان بودند خواستند از شتران و اسب ها پیاده شوند و در محل خاصی به نام گودال خم جمع شوند.
🌴 بچه های گل «غدیر» در زبان عربی به معنی گودال و «خُم» اسم یه جاییه که در آن روزگار چشمهای روان و درختانی کهنسال داشته است.
🌻 همه با هم زمزمه می کردند که حتماً حضرت محمد خبر و حرف مهمی دارد که در این مکان و هوای گرم فرمان داده جمع شویم!
🌷 حضرت محمد، دست حضرت علی را بالا بردند و از مردمی که جمع شده بودند، پرسیدند: “ای مردم آیا من را قبول دارید؟”
🌹 همه گفتند:” بله پیامبر خدا، شما محمد امین هستید. شما پیامبر ما هستید.”
🌸 بعد حضرت محمد مهربونمون دست حضرت علی را بالا گرفتند و گفتند:” هرکس من مولای او هستم، از این به بعد علی مولای اوست…”
🌺 بعد از شنیدن حرفهای پیامبر ، مردم قبول کردند که حضرت علی بعد از پیامبر جانشین ایشان است و به حضرت علی علیه السلام تبریک گفتند👏👏
#قصه #داستان #غدیر #عید_غدیر
eitaa.com/amoo_safa
کتابِکودک منوغدیر.pdf
4.05M
سمتِ نجف پیاده.pdf
6.05M
عموصفا دوست خوب بچه ها
داستان اول 💥داستان غدیر خم💥 پیامبر مهربانمون در آخرین سال عمرش با تعداد زیادی از مسلمانان برای زیا
👆 ۳۴ قصه کودکانه مربوط به غدیر
عموصفا دوست خوب بچه ها
8⃣ داستان و قصه های کودکانه غدیر
9⃣ کارتون و انیمیشن های مربوط به غدیر👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کارتون اول
انیمیشن در خصوص واقعه غدیر😊✨
#کارتون #انیمیشن #پویانمایی #عیدسعیدغدیر #عیدغدیر #عید_غدیر #عید_سعید_غدیر_خم
eitaa.com/amoo_safa
43.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کارتون دوم
انیمیشن درباره شرح واقعه غدیر خم و فضایل علی علیه السلام
#کارتون #انیمیشن #پویانمایی #عیدسعیدغدیر #عیدغدیر #عید_غدیر #عید_سعید_غدیر_خم
eitaa.com/amoo_safa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کارتون سوم
💿قسمت اول 1️⃣
📺قصه زیبای #عید_غدیر
#کارتون #انیمیشن #پویانمایی #عیدسعیدغدیر #عیدغدیر #عید_غدیر #عید_سعید_غدیر_خم
eitaa.com/amoo_safa
41.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کارتون چهارم
🔰 #انیمیشن و پویانمایی ویژه #حضرت_علی(ع) ماجرای #غدیر و جنگ خندق و ...🌈🎉
#کارتون #انیمیشن #پویانمایی #عیدسعیدغدیر #عیدغدیر #عید_غدیر #عید_سعید_غدیر_خم
eitaa.com/amoo_safa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 چیستان و معماهای مذهبی
🌸 از شناسنامه امام کاظم علیه السلام
🕋 ۱. نام مبارک امام هفتم شیعیان ؟!
🕋 ۲. لقب امام موسی علیه السلام ؟!
🕋 ۳. نام پدر امام موسی کاظم علیه السلام؟!
🕋 ۴. نام مادر امام موسی کاظم علیه السلام؟!
🕋 ۵. ماه ولادت امام کاظم علیه السلام ؟!
🕋 ۶. سال شروع امامت امام کاظم علیه السلام؟
🕋 ۷. سن شروع امامت امام کاظم علیه السلام؟
#امام_کاظم #امام_موسی_کاظم
#ولادت_امام_کاظم_علیه_السلام
#حدیث
#چهارشنبه
💫 اصول #فرزندپروری در کلام امام کاظم علیه السلام
🌸عموصفا دوست خوب بچه ها🌸
┏━━━🍃🍂━━━┓
📲 @amoo_safa
┗━━━🍂🍃━━