#شهادت_حضرت_رقیه_س
#شعر
#داستان
این شعر زیبا که داستان زندگی حضرت رقیه س هست رو میتونید به صورت دکلمه برای بچه ها بخونید و بگید داستان از زبان حضرت رقیه س است:
آی قصه قصه قصه،ای بچه های قشنگ
برای قصه گفتن،دلم شده خیلی تنگ😭
من حضرت رقیه،یه دختر سه ساله م
همه میگن شبیه گلهای سرخ و لاله م🌹
گل های دامن من،سرخ و سفید و زردن
همیشه پروانه ها دور سرم میگردن🦋
از این شهر و ازون شهر آدمای زیادی
میان به دیدن من،تو گریه و تو شادی😭😊
هر کسی مشکل داره،میزنه زیر گریه
مشکل اون حل میشه تا میگه یا رقیه😥
خلاصه ای بچه ها،اسم بابام حسینه
به یادتون میمونه؟بابام امام حسینه😌
پدربزرگ خوبم امیر مومنینه
اون اولین امامه،ماه روی زمینه🌙
تو دخترای بابام از همشون ریزترم
خیلی منو دوست داره،از همه عزیزترم❤️
مثل رنگین کمون بود النگوهای دستم
گردنبند ستاره به گردنم میبستم💫
یه روزی از مدینه،سواره و پیاده
راه افتادیم و رفتیم همراه خونواده🌺
به سوی مکه رفتیم،تو روز و تو تاریکی
تا خونه خدا رو ببینینم از نزدیکی🕋
چن روزی توی مکه موندیم و بعد از اونجا
راه افتادیم و رفتیم به صحرای کربلا🏝
به کربلا رسیدیم،اونجا که دریا داره
اونجا که آسمونش پر شده از ستاره💫
تو کربلا بچه ها سن و سالی نداشتم
بچه کبوتر بودم،پر و بالی نداشتم🕊
همیشه عمه زینب میگفت دورت بگردم
به حرفای قشنگش همیشه گوش میکردم😌
تو صحرای کربلا ما با غولا جنگیدیدم
با اینکه تنها شدیم ولی نمیترسیدیم😔
تو کربلا زخمی شد چند جایی از تن من
سبدسبد گل سرخ ریخت روی دامن من🌹
بزرگا که جنگیدند با غولای بد و زشت
ما توی خیمه موندیم،بزرگا رفتن بهشت❤️
گلهای دامن من از تشنگی میسوختن
به گریه کردن من چشماشونو میدوختن👀
تحمل تشنگی راس راسی خیلی سخته
مخصوصاً اونجایی که خشکه و بی درخته☀️
دامنم آتیش گرفت مثل گلای تشنه
به سوی عمه زینب دویدم پابرهنه👣
خواستم که صورتم رو با چادرم بپوشم
خوردم زمین در اومد گوشواره از تو گوشم👂
غولا منو گرفتن،دست و پاهامو بستن
خیلی اذیت شدم،قلب منو شکستن💔
خلاصه ای بچه ها تو صحرای کربلا
وقت غروب خورشید،شدیم اسیر غولا🌞
پیاده و پیاده همراه عمه زینب
راه افتادیم و رفتیم،از صبح زود تا به شب🌘
تا اینکه ما رسیدیم به کشور سوریه
از کربلا تا اونجا راه خیلی دوریه😔
توی خرابه شام ما رو زندونی کردن
با ما که بچه بودیم نامهربونی کردن😱
فریاد زدم:«آی مردم،عموی من عباسه
بابام امام حسینه،کیه اونو نشناسه؟»😭
سر غولا داد زدیم،اونا رو رسوا کردیم
تو قلب مردم شهر خودمونو جا کردیم❤️
بابام یه شب به خوابم اومد توی خرابه
گفت که:بابا حسینت میخواد پیشت بخوابه😔
دست انداختم گردنش،تو بغلش خوابیدم
خیلی شب خوبی بود،خوابای رنگی دیدم😭
صبح که بلند شدم من،دیدم که یک فرشته م
مثل داداش اصغرم،منم توی بهشتم😭😭
کتاب حضرت رقیه(س)؛کتاب شماره «٢»از مجموعه شعر کودکان کربلا،شاعر:محمد کامرانی اقدام
┄┅🏴🍃🌸🕌🌸🍃🏴┅┅
#گلستان_کودک_و_نوجوان
#عمو_بهرمن
#نشر_خوبیها
#حضرت_رقیه_س
#شعر
💐🌸🍀🍀🍀🌹🌷
👇👇👇👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2572484621Cb16733d3cf
http://amoobahreman.ir
🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴
#دهه_محرم
#شهادت_حضرت_رقیه_س
#شعر
اتل متل خرابه!
اینجا یه بچه خوابه!
هم بدنش کبوده!
هم جگرش کبابه...!
اتل متل اسیری!
سیلی و سربه زیری!
کی تا حالا شنیده؟!
سه سالگی و پیری...؟!
اتل متل سه ساله!
این همه آه و ناله!
این دختر از ضعیفی!
هنوز یه پا نهاله...!
اتل متل بیابون!
کویر و دشت و هامون!
بس که پیاده رفتیم!
تاول زده پاهامون...!
اتل متل بهونه!
بابا چه مهربونه!
وقتی دلم می گیره!
برام قرآن می خونه...!
اتل متل گل یاس!
مهر و وفا و احساس!
دلم گرفته امشب!
به یاد عمو عباس...!
اتل متل یتیمی!
خدا، چقدر کریمی!
دادی بهم تو غربت!
یه عمهی صمیمی...!
اتل متل شب و تب!
سینه ز غم لبالب!
دلم می سوزه خیلی!
به حال عمه زینب...!
اتل متل چه خوب شد!
بالاخره غروب شد!
قسمت عمه امروز!
توهین و سنگ و چوب شد...!
اتل متل سه روزه!
عمه گرفته روزه!
عمه چقدر غریبه؟!
خیلی دلم می سوزه...!
اتل متل خبردار!
تو چنگ دشمن انگار!
مثل یه شیر زخمی!
عمه شده گرفتار...!
اتل متل خدایا !
تو این همه بلایا !
عمه مظلومه ام !
چیا کشید خدایا !
┄┅🏴🍃🌸🕌🌸🍃🏴┅┅
#گلستان_کودک_و_نوجوان
#عمو_بهرمن
#شعر
#شهادت_حضرت_رقیه_س
#نشر_خوبیها
💐🌸🍀🍀🍀🌹🌷
👇👇👇👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2572484621Cb16733d3cf
http://amoobahreman.ir
#شهادت_حضرت_رقیه_س
#رنگ_آمیزی
سلام بر حضرت رقیه (سلام الله علیها)
┄┅🏴🍃🌸🕌🌸🍃🏴┅┅
#گلستان_کودک_و_نوجوان
#عمو_بهرمن
#رنگ_آمیزی
💐🌸🍀🍀🍀🌹🌷
👇👇👇👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2572484621Cb16733d3cf
http://amoobahreman.ir
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دهه_محرم
#پرده_خوانی
🔰 طراحی پرده خوانی سه ساله حسین به مناسبت ماه محرم
🔰 طراح: میلاد پسندیده
🔰 دانلود نسخه قابل چاپ
https://b2n.ir/p64120
┄┅🏴🍃🌸🕌🌸🍃🏴┅┅
#گلستان_کودک_و_نوجوان
#عمو_بهرمن
#حسینیه_کودک
#نشر_خوبیها
#پرده_خوانی
#حضرت_رقیه_س
💐🌸🍀🍀🍀🌹🌷
👇👇👇👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2572484621Cb16733d3cf
http://amoobahreman.ir
حضرت رقیه سلام الله علیها.pdf
26.7K
#دهه_محرم
#متن_پرده_خوانی
🔰 متن پرده خوانی سه ساله حسین به مناسبت ماه محرم
┄┅🏴🍃🌸🕌🌸🍃🏴┅┅
#گلستان_کودک_و_نوجوان
#عمو_بهرمن
#حسینیه_کودک
#نشر_خوبیها
#متن_پرده_خوانی
#حضرت_رقیه_س
💐🌸🍀🍀🍀🌹🌷
👇👇👇👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2572484621Cb16733d3cf
http://amoobahreman.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دهه_محرم
#حسینیه_کودک
دخٺرڪ ٺاب نیـاورد، جلو آمدُ گفٺ:
"میشود شمر! ڪ امسال سرش را نبری؟"😭
یا حسین ع
┄┅🏴🍃🌸🕌🌸🍃🏴┅┅
#گلستان_کودک_و_نوجوان
#عمو_بهرمن
#حسینیه_کودک
#نشر_خوبیها
#حضرت_رقیه_س
#کلیپ
💐🌸🍀🍀🍀🌹🌷
👇👇👇👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2572484621Cb16733d3cf
http://amoobahreman.ir
37.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دهه_محرم
#نماهنگ
🎬 نماهنگ زیبای #حرم_رقیه_س
💔 اشکهای معصومانه و مرثیه سرایی کودکان دهه نودی ، اینبار در رثای بی بی سه ساله
🏴 نماهنگ زیبای "حرم رقیه" در لاهیجان رونمایی شد
▪️نماهنگ "حرم رقیه" اثری جدید از گروه سرود ضحی شهرستان لاهیجان می باشد که در آستانه ماه محرم ، در شهرستان لاهیجان رونمایی شد.
▪️این اثر به صورت جمع خوانی توسط دختران دهه نودی اجرا گردیده است.
▪️ "حرم رقیه" هفتمین اثر گروه سرود ضحی با مشارکت کودکان دهه نودی می باشد که با همکاری شهرداری و شورای اسلامی شهر لاهیجان و مرکز آفرینش های هنری بسیج گیلان تولید گردیده است.
🔗 لینک کیفیت اچ دی نماهنگ 👇
▪️https://my.uupload.ir/dl/VX7Wn7yM
🔗 دریافت صوت اصلی 👇
▪️https://my.uupload.ir/dl/4e5AD1a0
🔗 مشاهده در آپارات 👇
▪️https://aparat.com/v/7eyql
┄┅🏴🍃🌸🕌🌸🍃🏴┅┅
#گلستان_کودک_و_نوجوان
#عمو_بهرمن
#حسینیه_کودک
#نشر_خوبیها
#حضرت_رقیه_س
#سرود
#کلیپ
💐🌸🍀🍀🍀🌹🌷
👇👇👇👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2572484621Cb16733d3cf
http://amoobahreman.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حسینیه_کودک
#شهادت_حضرت_رقیه_س
🔰 سلام الله علی فاطمه بنت الحسین (ع)
🎧 نماهنگ زیبای "حالا اومدی؟! "
🏴 به مناسبت شهادت حضرت رقیه (س)
┄┅🏴🍃🌸🚩🌸🍃🏴┅┅
#گلستان_کودک_و_نوجوان
#عمو_بهرمن
#شهادت_حضرت_رقیه_س
💐🌸🍀🍀🍀🌹🌷
👇👇👇👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2572484621Cb16733d3cf
http://amoobahreman.ir
بسم الله الرحمن الرحیم
عزیزِ بابا؛ رُقَیّه
(مشتمل بر چهل قصه کوتاهِ کودکانه درباره حضرت رقیه بنت الحسين-ع-)
📗
کتابی نو برای کودکان، مادران و مربیان عاشورائی
#بزرگترها_بخوانند
🔰
آن چه پیش رو دارید(عزیزِ بابا؛ رُقَیّه)، تصاویری است از مراحل مختلف زندگی کوتاه حضرت رقیه(س) که البته به درازی تاریخ هر ساله روضههای کربلا و عاشورا بلند است. این تصاویر صرفا متکی بر سیره و تاریخ نیست اما اگر قرار بود تاریخ و سیره، سخاوت بیشتری به خرج میداد و جزئیات بیشتری را از حیات حضرت رقیه سلام الله علیها عرضه میداشت، شاید حجم کتاب به صد برابر آن چه که اکنون هست میرسید.
در این چهل تصویر، بنده بر آن بودم که با توجه به دلالتهای لفظی آن چه درباره حضرت رقیه سلام الله علیها در سیره و تاریخ آمده که البته بسیار اندک است و به کمک دلالتهای طبعی و طبیعی و لوازم عقلی دلالتهای لفظی، تصاویری نزدیک به واقع از این معصومه سه ساله نشان دهم.
اگر در این قصهها، مقال یا گفته و گفتگویی آمد که در سیره و تاریخ ندیدید با دیده زبان حال در آن بنگرید، آنگاه داوری کنید، بیگمان داوریتان واقعنماتر خواهد بود.
امید آن دارم که حضرت رقیه سلام الله علیها این اثر را از من بپذيرد و کاستیهايش را به رویم نیاورد.
محرم ۱۴۰۲، قمِ مقدس؛ آشیانه آل محمد(ص)
مرتضی دانشمند
تقدیم
به هفت حضرت والا
فاطمه زهرا(س)
زینب کبری(س)
بانو رباب(س)
بانو اماسحاق(س)
خانم سکینه(س)
عزیز بابا؛ رقیه(س)
و
آخرین سرباز دشت کربلا
شهید ششماههی امام حسین(ع)؛ علیاصغر(ع)
مرتضی دانشمند
@Mortezadaneshmand
Mortezadaneshmand.blogfa.com
┄┅🏴🍃🌸🕌🌸🍃🏴┅┅
#گلستان_کودک_و_نوجوان
#عمو_بهرمن
#حسینیه_کودک
#نشر_خوبیها
#حضرت_رقیه_س
#داستان
💐🌸🍀🍀🍀🌹🌷
👇👇👇👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2572484621Cb16733d3cf
http://amoobahreman.ir
قصه اول
✅ تولد
خورشیدخانم تازه از خواب بیدار شده بود، سرش را از بالِشِ کوه بالا آورده بود و به یکی از خانههای شهر مدینه نگاه میکرد. آنجا خانه امام حسین(ع)بود.
فرشته کوچکی هم روی دیوار خانه نشسته و به خانمی که توی خانه بود نگاه میکرد. نام خانمِ خانه، اماسحاق۱ بود.اماسحاق در بستر دراز کشیده بود و خانم دیگری که به او "ماما"۲ میگفتند، بالای سرش بود.ماما به اماسحاق کمک میکرد تا کودکش را هر چه زودتر به دنیا بیاورد.
یکدفعه صدای گریه کودک در خانه پیچید.
همه به اتاق اماسحاق نگاه کردند. ماما به مادر کودک نگاه کرد و لبخند زد. -مبارک باشه اماسحاق! مبارک باشه!
خورشیدخانم هم خندید و نور و گرمایش را به خانه بخشید.
همه کسانی که در خانه بودند تولد نوزاد را به امام حسین(ع) و اماسحاق تبریک گفتند.
سکینه۳ دختر بزرگتر امام حسین(ع)که مادرش ربابخانم۴ بود، او هم خیلی خوشحال بود خدا خواهری زیبا به او داده بود.
خواهری که مدتها منتظر آمدنش بود.
فرشته کوچکی که در خانه بود بالهایش را به هم زد و گفت:مبارک باشه!مبارک!
بعد هم نگاهی به نوزاد و خواهرش سکینه کرد و گفت:چه جالب! دو تا دختر، هر دو خواهر اما از دو مادر!
یکی از خانمهای خانه گفت:نوزاد چه قدر به مادرش؛ اماسحاق رفته است.۵
خانم دیگری گفت:نهخیر، بیشتر به بابایش حسین(ع) رفته است.
خانم سوم گفت:این دختر به رقیه رفته است.
-کدام رقیه؟
خانم جواب داد:خالهی باباحسین(ع)و دختر بابامحمد(ص).۶
فرشته کوچکی که به حرف خانمها گوش میداد، بال زد، جلو آمد، روبهروی نوزاد نشست و به چهره نوزاد خوب نگاه کرد و گفت:آنچه گفتید، درست است، اما این نوزاد بیشتر به مامانبزرگش؛ فاطمه زهرا(س) رفته است.
نامش را رقیه بگذارید اما او را فاطمه صُغرا(فاطمه کوچک)صدا بزنید!
ادامه دارد...
📌زیرنویس
۱. اربلی در کشف الغمه و مفید در الارشاد، ام اسحاق را که پیش از آن همسر حسن بن علی بودهاست، مادر رقیه دانستهاند.
۲.آنکه زن حامله را در هنگام زادن یاری کند و بچه او را بگیرد.(دهخدا)
۳و ۴.سکینه دختر امام حسین(ع) از رباب دختر امرؤ القیس بود.
(اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ۱۴۱۹ق، ج۴، ص۱۹۲؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۹۴).
۵. به کسی رفتن: شبیه او شدن.
۶.رقیه پیش از هجرت پیامبر(ص) در مکه زاده شد. از او به عنوان دومین و کوچکترین دختر رسول خدا(ص) یاد شده است.(ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۴، ص۱۸۳۹).
سید جعفر مرتضی عاملی بر این باور است که رقیه، دخترخوانده پیامبر(ص) و خدیجه(س) است نه دختر آنها.(عاملی، بنات النبی اَم ربائبه؟، ۱۴۱۳ق).
بخشی از کتاب منتشرشده عزیز بابا؛ رقیه
┄┅🏴🍃🌸🕌🌸🍃🏴┅┅
#گلستان_کودک_و_نوجوان
#عمو_بهرمن
#حسینیه_کودک
#نشر_خوبیها
#حضرت_رقیه_س
#داستان
💐🌸🍀🍀🍀🌹🌷
👇👇👇👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2572484621Cb16733d3cf
http://amoobahreman.ir
بسماللهالرحمنالرحیم
زندگینامه حضرت رقیه(س)
قصه دوم
✅دو خواهر
رقیهکوچولو هر روز که میگذشت زیباتر و شیرینتر میشد.
گاهی در دامان مادر شیر میخورد و غانوغون۱ میکرد. اینطوری با مامان حرف میزد و میخواست به او بگوید خیلی خوشحال است.
مامان این را میفهمید و جواب رقیه را میداد.
- نوش جانت عزیزم!
وقتی سیر میشد به دور و بر اتاق نگاه میکرد و دستهایش راتکان میداد. انگار دلش برای بابا تنگ شده بود.
بابا حسین(ع) که میآمد، رقیه را در آغوش میگرفت، روی دست بالا میبرد، توی خانه تاب میداد، با او حرف میزد و حرفهای قشنگ و زیبا در دهانش میگذاشت.
رقیه حرفهای زیبای بابا و مامان را تکرار میکرد؛ بابا! ماما! بابا! ماما!
گاهی وقتها هم به اتاقی که سکینه و مامان رباب بودند نگاه میکرد و دست تکان داد.
با شنیدن صدای بابا و آبجیرقیه، سکینه از اتاق بیرون میآمد مثل کبوتری آغوش باز میکرد، رقیه را از باباحسین میگرفت و زیر سایه نخل خانه میبرد و گنجشکها را نشانش میداد.رقیه با دقت به صدای گنجشکها گوش میداد.
ادامه دارد...
(بخشی از کتاب منتشرشده عزیز بابا؛ رقیه)
۱.غان و غون . [غان ْ ن ُ ] (اِ صوت مرکب) حکایت صوت بچههای دوسه ماهه(دهخدا)
در این سن، کودک هر وقت شاد و راضی است به آرامی غانوغون میکند و صداهایی را از خود درمیآورد.
┄┅🏴🍃🌸🕌🌸🍃🏴┅┅
#گلستان_کودک_و_نوجوان
#عمو_بهرمن
#حسینیه_کودک
#نشر_خوبیها
#حضرت_رقیه_س
#داستان
💐🌸🍀🍀🍀🌹🌷
👇👇👇👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2572484621Cb16733d3cf
http://amoobahreman.ir
بسماللهالرحمنالرحیم
زندگینامه حضرت رقیه(س)
قصه سوم
✅ داداشکوچولو
چندوقتی بود که خورشیدخانم از خانه امامحسین(ع)خبر نداشت.از سکینه و رقیه خبر نداشت.نمیدانست که رقیهکوچولو سهساله شده است.
یک روز مثل هر روز خورشیدخانم از خواب بیدار شد، سر از بالش کوه بر داشت و خمیازه بلندی کشید.
چشمش را که باز کرد نگاهش به خانهها و شهرها افتاد.
با خودش گفت: باید امروز سری به خانه امامحسین(ع)بزنم، خبری بگیرم و ببینم آنجا چه خبر است.
وقتی به خانه نگاه کرد فرشته کوچکی را در اتاق مامانرباب دید.رقیه دم در اتاق مامانرباب ایستاده بود. فرشته کوچولو به رقیه نگاه میکرد.
-خوش به حالت رقیهجان! خدا امروز به تو یک دادش کوچولو میدهد.
ساعتی بعد صدای گریه کودکی از اتاق آمد.زنها به اتاق دویدند.رقیه خواست برود. اما خانمی که دم در ایستاده بود اجازه نداد.
رقیه کمی ناراحت شد اما بعدا مامان رباب او را صدا زد، بوسید و نینی کوچولویی را نشانش داد.رقیه با تعجب به آن نینی یک روزه نگاه کرد.
-این کیه؟
-داداشکوچولوی تو!
-داداشمو بده بغل بگیرم.
ادامه دارد...
(بخشی از کتاب منتشرشده عزیز بابا؛ رقیه)
┄┅🏴🍃🌸🕌🌸🍃🏴┅┅
#گلستان_کودک_و_نوجوان
#عمو_بهرمن
#حسینیه_کودک
#نشر_خوبیها
#حضرت_رقیه_س
#داستان
💐🌸🍀🍀🍀🌹🌷
👇👇👇👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2572484621Cb16733d3cf
http://amoobahreman.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بسته_ویژه_دهه_محرم
#حسینیه_کودک
#انیمیشن
📜نامههای #ماریه
قسمت سوم
🔹ماریه توی نامه سومش از خواب ترسناکی که دیده برامون نوشته، خوابی که وقتی اون رو برای رقیه کوچولو تعریف کرده، عمو عباس اون رو شنیده و بهشون قول داده که تا همیشه مراقبشون باشه.
┄┅🏴🍃🌸🕌🌸🍃🏴┅┅
#گلستان_کودک_و_نوجوان
#عمو_بهرمن
#حسینیه_کودک
💐🌸🍀🍀🍀🌹🌷
👇👇👇👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2572484621Cb16733d3cf
http://amoobahreman.ir
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
IMG_20230721_133331_022.jpg
7.37M
✂کاغذ وبرش طرح حرم امام حسین علیه السلام✂
💠طرح را روی کاغذ رنگی یا سیاه وسفید به تعداد کودکان پرینت بگیرید💠
🌷کاغذ هارا از وسط طبق نیم قرینه تا نمایید🌷
🌼سپس کاغذ هارا در اختیار کودکان قرار دهید🌼
🍀قیچی مناسب کودک در اختیارشان قرار دهید🍀
🍃همراه با شما مربی گرامی دور خطوط طرح را قیچی نمایند.حال هر کدام از کودکان یک حرم زیبا درست کرده اند که می توانند به عنوان جایزه با خود ببرند🍃
┄┅🏴🍃🌸🕌🌸🍃🏴┅┅
#گلستان_کودک_و_نوجوان
#عمو_بهرمن
#حسینیه_کودک
#کاردستی
#کاغذوقیچی
💐🌸🍀🍀🍀🌹🌷
👇👇👇👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2572484621Cb16733d3cf
http://amoobahreman.ir
#دهه_محرم
#ایده #طرح
⁉️ چطور برای بچه هایمان خاطره های محرمی بسازیم؟
┄┅🏴🍃🌸🕌🌸🍃🏴┅┅
#گلستان_کودک_و_نوجوان
#عمو_بهرمن
#حسینیه_کودک
#نشر_خوبیها
#ایده
💐🌸🍀🍀🍀🌹🌷
👇👇👇👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2572484621Cb16733d3cf
http://amoobahreman.ir