✍ متن سرود هیأت دهه نودی ها عشق دنیای من چیزی مگه قشنگتر از توئه برای من قشنگ‌ترین خاطره‌ی بچگیای من تازه داره شروع میشه این ماجرای من ای آقای من ( ۳ ) کجاشُ دیدی ؟ زندگیت عوض میشه وقتی که کربلاشُ دیدی بگو یا امام رضا تا گنبدِ طلاشُ دیدی دنبال مهدی ِ فاطمه بگرد، وقتی که زائراشُ دیدی زندگی تو اوج سادگی قشنگ‌تره هرچی تو بخوای، تو بگی قشنگ‌تره یه دست من تو دست بابا یه دست من تو دست مادر اربعین، کربلا، خونوادگی قشنگ‌تره ۲ بالبساطه الحیاه أجملُ کُلُّ ما تَقولُ و ما تُریدُ أجملُ والیَدُ الیمینِ فی ید الأب و الیدُ الیسارُ للوالده اربعین، کربلا، مع الأُسْرَهِ أجملُ با تو هم مسیر شم کاش مثل بابا بزرگم، توی روضه‌ پیر شم با تو هم مسیر شم شبیه شیخ مفید، محاله از تو سیر شم با تو هم مسیر شم ، با تو هم قدم شم اگه شاعرت بشم، میخام که محتشَم شم با تو هم قدم شم اگه مداح بشم، روضه‌خون حرم شم با تو هم قدم شم ، با تو هم سفر شم کاش مثل رضا رشتی از تو باخبر شم با تو هم سفر شم تو بذار که سیصد و سیزدهمین نفر شم با تو هم سفر شم زندگی تو اوج سادگی قشنگ‌تره هرچی تو بخوای، تو بگی قشنگ‌تره یه دست من تو دست بابا یه دست من تو دست مادر اربعین، کربلا، خونوادگی قشنگ‌تره ۲ بالبساطه الحیاة أجملُ کُلُّ ما تَقولُ ، ما تُریدُ أجملُ والیَدُ الیمینِ فی ید الأب و الیدُ الیسارُ للوالده اربعین، کربلا، مع الأُسْرَةِ أجملُ بسم‌الله وقت رفتنه، دلُ باید بزنم به جاده‌ها به نیابت از امام و شهدا من دهه نودی ان شاء الله این اربعین نایب‌الزیاره‌ی رهبرم، نذر سید علی هر قدمم من دهه نودی، مطمئنم که این علم علمی که واسه ما مقدسه آخرش به دست مهدی میرسه، به حق حاج قاسم چی میشه توی این مسیر فرمانده رو منم حساب کنه چشمِ مهدی منو انتخاب کنه، به حق حاج قاسم ستون ستون، اسم تو رو میاریم ما قول دادیم، رو قولمون می‌مونیم با دهه هفتادی‌ و هشتادیا، تو کربلا دعا فرج می‌خونیم زندگی تو اوج سادگی قشنگ‌تره هرچی تو بخوای، تو بگی قشنگ‌تره یه دست من تو دست بابا یه دست من تو دست مادر اربعین، کربلا، خونوادگی قشنگ‌تره ۲ بالبساطه الحیاهة أجملُ کُلُّ ما تَقولُ ، ما تُریدُ أجملُ والیَدُ الیمینِ فی ید الأب و الیدُ الیسارُ للوالده اربعین، کربلا، مع الأُسْرَةِ أجملُ

یادش بخیر تقدیر نامه ستاد اقامه نماز حرم حضرت معصومه به بنده ده سال پیش ۱۳۹۲ 🇮🇷 @amoomolla_news

اينم يادش بخیر تقدیرنامه سپاه ولی عصر خوزستان به بنده در سال ۱۴۰۰ 🇮🇷 @amoomolla_news

🎼 ترانهٔ انگلیسی قلبم را نگهدار 🎧 Keep My Heart اینجا دروازه ورود به جهانی برتر است. جهانی از عشق و زیبایی که پیش از این هرگز بر روی زمین نبوده است. اینجا بهشتی است که اگر یک بار هوایش را نفس بکشی همیشه آرزو داری که دوباره به این جهان بازگردی؛ جهانی به نام #اربعین 🇮🇷 @amoomolla

#عربی •حرام اعیشن... حبک حسین فی قلبی لن انساک... #نماهنگ کربلایی محمد جنامی #اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع یاحسین 😭😭😭😭

ای جاااانم 😍 کیفش و نگا 😃😍😘 #اربعین 🇮🇷 @amoomolla

🕌 در روز قیامت ، 🕌 هنگامی که بنده ها می بینند 🕌 که با زوار امام حسین علیه السلام ، 🕌 چه رفتار بی نظیری می‌ کنند ، 🕌 و چقدر نزد خداوند عزوجل ، 🕌 مورد کرامت واقع می‌ شوند . 🕌 همه آنها آرزو می‌ کنند : 🤲🏻 ای کاش امام حسین علیه السلام را ، 🤲🏻 زیارت کرده بودم . 📚 وسائل الشیعه ، ج ۱۴ ، ص ۴۲۴ 🇮🇷 @ghairat

🔮 هر کس که خداوند ، خیرش را بخواهد ، 🔮 حب امام حسین علیه السلام 🔮 و حب زیارتش را ، 🔮 در قلب او می‌اندازد 🔮 و هر که را خداوند ، بدی او را بخواهد ، 🔮 بغض نسبت به امام حسین علیه السلام 🔮 و بغض زیارت آن حضرت را ، 🔮 در قلب او می اندازد . 📚 وسائل الشیعه ، ج ۱۴ ، ص ۴۹۶ 🇮🇷 @ghairat

الهی میگه می خوام برم کربلا 😄😍 🇮🇷 @amoomolla

چقدر نازه 😍😍 🇮🇷 @amoomolla

💠 يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ 🔹ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از گامهای شیطان پیروی نکنید! 📗سوره نور آیه۲۱ 🇮🇷 @amoomolla

با دوستان داریم میریم کربلا جا مونده ها ... بسم الله دوست شما ، عموملا 🇮🇷 @amoomolla

✍ برنامه های امسال بنده در کربلا : 🌸 ۱. برای ظهور امام زمان عجل الله فرجه دعا کنم 🌸 ۲. نائب الزیاره رهبرم باشم 🌸 ۳. در مسیر ، هوای بچه ها رو داشته باشم ، اونارو شاد کنم 🌸 ۴. کمتر ظرف و لیوان یکبار مصرف استفاده کنم 🌸 ۵. آشغال توی راه و خیابان نریزم ، چون قدمگاه امام زمان و شهداست . 🇮🇷 @amoomolla

🎙مداحی زیبای عربی معروف الى الله سفره الى الله حسيناه بدمنه حسيناه مشيناه دربك مشيناه الى الله الى الله والكربلا حسين حجت! الى الله الى الله… شراع السفينه يمشي بينه الكربله راح! 🇮🇷 @amoomolla

🎧 مداحی منم باید برم 🇮🇷 @amoomolla

عموملا در کربلا #قرارگاه_پیشرفت_و_آبادانی 🇮🇷 @amoomolla_news

عموملا در کربلا دعاگوی همه دوستان هستیم

🎼 اجرای سرود سلام فرمانده 👌🏻 در کربلا 🇮🇷 @amoomolla 🦜 #عموملا_در_کربلا 🦜 #قرارگاه_پیشرفت_و_آبادانی

در کنار علی زکریایی و سیدکاظم روح بخش #عموملا_در_کربلا #موکب_شباب_المقاومه #قرارگاه_پیشرفت_و_آبادانی 🇮🇷 @amoomolla

🌷 در کنار پدری صبور و انقلابی 🌷 پدر بزرگوار شهید آرمان علی وردی 🇮🇷 @amoomolla #عموملا_در_کربلا #موکب_شباب_المقاومه #قرارگاه_پیشرفت_و_آبادانی

📗 داستان حضرت رقیه سلام الله علیها 🌸 حضرت رقیه ( یا فاطمه صغری ) 🌸 دختر امام حسین علیه السلام است 🌸 مادرش ، امّ اسحاق است 🌸 که قبلا ، 🌸 همسر امام حسن مجتبی بوده 🌸 و پس از شهادت ایشان ، 🌸 به وصیت امام حسن علیه‏ السلام 🌸 به عقد امام حسین درآمد . 🌸 رقیه خانم در واقعه عاشورا ، 🌸 سه سال سن داشتند 🌸 که بعد از شهادت پدر و یارانش ، 🌸 در عصر عاشورا ، 🌸 به همراه دیگر زنان بنی‌هاشم ، 🌸 توسط سپاه یزید ، به اسیری رفتند 🌸 و به شهر شام برده شدند . 🌸 عصر روز سه شنبه ، 🌸 در خرابه های قصر یزید ، 🌸 در کنار عمه اش حضرت زینب ، 🌸 نشسته بود . 🌸 ناگهان چندتا از کودکان شام را دید 🌸 که در رفت و آمد هستند . 🌸 پرسید : عمه جان ! 🌸 اینها کجا می روند ؟ 🌸 حضرت زینب فرمود : 🌸 عزیزم این ها به خانه هایشان می روند . 🌸 پرسید : عمه ! مگر ما خانه نداریم ؟ 🌸 فرمودند : چرا عزیزم ، 🌸 خانه ما در مدینه است . 🌸 تا نام مدینه را شنید ، 🌸 خاطرات زیبایی که از پدرش ، 🌸 و بازی کردن با او داشت ، 🌸 در ذهن او آمد . 🌸 دوباره پرسید : 🌸 عمه ! پدرم کجاست ؟ 🌸 حضرت زینب فرمود : به سفر رفته . 🌸 رقیه دیگر سخن نگفت ، 🌸 به گوشه خرابه رفت . 🌸 زانوی غم بغل گرفت 🌸 و با غم و اندوه به خواب رفت . 🌸 پاسی از شب گذشت . 🌸 ظاهراً در عالم رؤیا پدر را دید . 🌸 سراسیمه و آشفته از خواب پرید ، 🌸 مجدداً سراغ پدر را از عمه گرفت 🌸 اما ایندفعه بهانه جویی نمود ، 🌸 گریه و زاری می کرد . 🌸 همش بهانه پدر را می گرفت . 🌸 با صدای ناله و گریه او ، 🌸 تمام اهل خرابه به گریه و ناله پرداختند . 🌸 خبر را به یزید رساندند ، 🌸 دستور داد سر بریده پدرش را ، 🌸 برایش ببرند . 🌸 سر مطهر سید الشهدا را ، 🌸 در میان تشت طلا گذاشتند ، 🌸 و به خرابه بردند 🌸 و در مقابل رقیه قرار دادند . 🌸 همه فکر می کردند 🌸 برای او غذا و میوه و اسباب بازی آوردند 🌸 تا او را آرام کنند . 🌸 یکی از سربازان ، 🌸 سرپوش تشت را کنار زد ، 🌸 ناگهان رقیه ، سر مطهر پدرش را ، 🌸 در وسط تشت دید ، 🌸 سر را برداشت و درآغوش کشید . 🌸 بر پیشانی و لبهای پدرش بوسه می زد 🌸 آه و ناله اش بلند تر شد ، 🌸 با پدرش حرف می زد و گریه می کرد 🌸 بقیه هم با گریه های او ، 🌸 گریه می کردند و ضجه می زدند . 🌸 رقیه به پدرش گفت : 🌹 پدر جان ! 🌹 چه کسی صورت شما را ، 🌹 به خونت رنگین کرد ؟ 🌹 پدر جان ! 🌹 چه کسی رگهای گردنت را بریده ؟ 🌹 پدر جان ! 🌹 چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد ؟ 🌹 پدر جان ! 🌹 یتیم به چه کسی پناه ببرد 🌹 تا بزرگ بشود ؟ 🌹 پدر جان ! 🌹 کاش خاک را ، 🌹 بالش زیر سرم قرار می دادم ، 🌹 ولی محاسنت را ، 🌹 خضاب شده به خونت نمی دیدم . 🌸 سه ساله امام حسین علیه السلام ، 🌸 آن قدر شیرین زبانی کرد 🌸 و با سر پدر ، ناله نمود 🌸 تا ناگهان صدایش خاموش شد . 🌸 همه خیال کردند به خواب رفته . 🌸 اما وقتی به سراغ او آمدند ، 🌸 او را دیدند که از دنیا رفته است . 🌸 شبانه غساله آوردند ، 🌸 او را غسل دادند 🌸 و در همان خرابه های شهر شام ، 🌸 او را دفن نمودند . 🇮🇷 @amoomolla #داستان #محرم #رقیه