هدایت شده از کانال شعر و سرود و آهنگ
8.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎼 ترانه کودکانه تسبیحات
🎼 @sorood_sher
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
💻 کانال محتوای تربیت کودک
👨🏻🏫 @amoomolla
🏴 #ترانه #فاطمیه #حضرت_فاطمه
هدایت شده از 📙 داستان و رمان 📗
📙 داستان کوتاه غذای بهشتی
🌟 هر وقت حضرت زکریا علیه السلام
🌟 به محراب عبادت حضرت مریم
🌟 داخل می شد
🌟 غذا و میوه ای را نزد او می یافت ،
🌟 که بعضی از آنها ،
🌟 در آن شهر یافت نمی شد .
🌟 حضرت زکریا علیه السلام
🌟 با تعجب به او می فرمود :
🌸 ای مریم !
🌸 این غذاها از کجا آمده است ؟!
🌟 حضرت مریم پاسخ می داد :
🦋 از نزد خداست .
📖 سوره مبارکه آل عمران ، آیه ۳۷
📚 @dastan_o_roman
#داستان_کوتاه #عبادت #زنان
هدایت شده از 📙 داستان و رمان 📗
📙 داستان کوتاه نیروهای خسته
🌟 جنگ بود و خستگی و گرسنگی
🌟 تا حالا این طور وضعی ،
🌟 برایم سابقه نداشت .
🌟 گردان ما زمین گیر شد
🌟 و نمی دانم چرا بچه ها ،
🌟 دیگر از من حرف شنوی نداشتند ؛
🌟 همان بچه هایی که
🌟 وقتی می گفتی برو درون آتش ،
🌟 با جان و دل می رفتند!
🌟 اما الآن جور خاصی شده بودند،
🌟 نه می شد گفت ضعف دارند ،
🌟 نه می شد گفت که ترسیدند ،
🌟 اصلا هیچ حدسی نمی شد زد .
🌟 هر چه برایشان صحبت می کردم ،
🌟 فایده ای نداشت .
🌟 اصلاً انگار به زمین چسبیده بودند
🌟 و نمی خواستند جدا شوند .
🌟 هر کاری کردم
🌟 که راضی شوند راه بیفتند ، نشد .
🌟 سرم را بلند کردم رو به آسمان
🌟 و در دلم نالیدم :
💎 خدایا خودت کمک کن .
🌟 از بچه ها فاصله گرفتم .
🌟 اسم حضرت زهرا سلام الله علیها را
🌟 از ته دل صدا زدم
🌟 و به ایشان متوسل شدم .
🌟 ناگهان فکری به ذهنم الهام شد .
🌟 رو کردم به بچه ها .
🌟 و محکم و قاطع گفتم :
💎 دیگه به شما احتیاجی ندارم !
💎 هیچ کدومتون رو نمی خوام ؛
💎 فقط یک آرپی جی زن بلند شه
💎 و با من بیاد ،
💎 دیگه هیچی نمی خوام .
🌟 بعد از لحظه ای ، یکی بلند شد
🌟 و بلند گفت : من می آیم
🌟 نگاهش مصمم و جدی بود .
🌟 به چند لحظه نکشید ،
🌟 که یکی دیگر ،
🌟 مصمم تر از او بلند شد و گفت :
🌹 منم می آیم
🌟 تا به خودم آمدم ،
🌟 همه ی گردان بلند شده بودند
🌟 سریع راه افتادم ،
🌟 بقیه هم پشت سرم آمدند .
🌟 پیروزی ما در آن عملیات ،
🌟 چشم همه را خیره کرد .
🌟 عنایت امّ ابیها سلام الله علیها ،
🌟 باز هم به دادمان رسیده بود .
✍ شهید برونسی
📚 @dastan_o_roman
#داستان_کوتاه #شهدا #حضرت_فاطمه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📲 کانال محتوای تربیت کودک
🇮🇷 @amoomolla
هدایت شده از کانال شعر و سرود و آهنگ
✍ #شعر #ماهواره
📡 آی بچه ها ، ماهواره
📡 از من و تو بیزاره
📡 دشمن خانواده است
📡 خدا دوستش نداره
📡 به جز گناه و زشتی
📡 فایده ای نداره
📡 دشمن می خواد که با اون
📡 بشیم بدبخت بیچاره
📡 توی فساد و پستی
📡 بشیم مست و آواره
📡 آی بچه های باهوش
📡 دور بشید از ماهواره
📡 فیلماش پر از گناهه
📡 تصویر ناجور داره
✍ حامد طرفی
🎼 @sorood_sher
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📲 کانال محتوای تربیت کودک
🇮🇷 @amoomolla
هدایت شده از کانال شعر و سرود و آهنگ
✍ #شعر #ماهواره ۲
📡 با دیش و با ماهواره
📡 شيطان ميآد به خانه
📡 با روح ما می جنگه
📡 تا که بشیم دیوانه
📡 همه رو جذب می کنه
📡 با فیلم و خندوانه
📡 با مستند با ورزش
📡 هر كس به يک بهانه
📡 اين دشمن خدا را
📡 نيارید توی خانه
📡 دجالِ تک چشم اونه
📡 در آخرُالزمانه
✍ حامد طرفی
🎼 @sorood_sher
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📲 کانال محتوای تربیت کودک
🇮🇷 @amoomolla
هدایت شده از غیرتی ها : اخلاق خانواده ، همسرداری و آرامش
هدایت شده از 📙 داستان و رمان 📗
✍ داستان کوتاه پایان خانواده ما
🌟 ما خانواده ای شاد ، صمیمی ،
🌟 و خوشبخت بودیم .
🌟 همه مردم ، همسایه و فامیل ،
🌟 به زندگی ما و بچه های ما ،
🌟 حسادت می کردند .
🌟 یک پسر و یک دختر دارم
🌟 خیلی آرام و قانع بودند .
🌟 پسر با غیرت بود
🌟 دخترم با حیا و با حجاب بود
🌟 اهل چشم و هم چشمی نبودند
🌟 ساده و قانع و مهربان بودند .
🌟 یک روز ، به سفارش دوستم ،
🌟 به این فکر افتادم
🌟 که ماهواره نصب کنم .
🌟 با اینکه می دانستم خطرناک است
🌟 با اینکه می دانستم بدآموزی دارد
🌟 قبلا به من گفته بودند که بگیرم
🌟 ولی به حرف زنم گوش کردم
🌟 و نگرفتم
🌟 اما الآن نمی دانم چرا تسلیم شدم
🌟 با وجود مخالفت های همسرم ،
🌟 دیش و آنتن ماهواره تهیه کردم
🌟 و کار ما در شبانه روز
🌟 شده تماشای کانالهای ماهواره .
🌟 از فیلم های خشن گرفته
🌟 تا صحنه های مبتذل و شرم آور .
🌟 پس از چند ماه ،
🌟 دخترم با تقلید از هنرپیشه ها
🌟 و خواننده های غربی ،
🌟 هر روز در پی مد و لباس و آرایش
🌟 و خواسته های دیگر افتاد .
🌟 حجابش هر روز کمتر می شد .
🌟 پسرم هم در غیاب من ،
🌟 دوستانش را ،
🌟 به دیدن فیلم های ماهواره ای ،
🌟 دعوت می کرد .
🌟 در میان همسایه ها و فامیل ،
🌟 انگشت نما و رسوا شده بودم .
🌟 او هم مثل خواهرش ،
🌟 هر روز در پی مد و لباس بود
🌟 و آن پسر قانع و ساده پوش ،
🌟 حالا مدام پول می خواست
🌟 تا خود را ،
🌟 به شکل تیپ های خنده دار
🌟 مثل ماهواره درآورد .
🌟 کار به جایی رسید
🌟 که آن پسر و دختر مهربان
🌟 رودرروی من ایستادند
🌟 و احترام پدر و فرزندی را ،
🌟 کنار گذاشتند .
🌟 بسیار تندخو ، بداخلاق و بی شرم
🌟 شده بودند .
🌟 دیگر از کنترل من خارج شدند .
🌟 در این اوضاع و احوال ،
🌟 دعوا و بددهانی و ناسازگاری
🌟 در طول شبانه روز بین من و بچه ها
🌟 خانه را به جهنمی سوزان
🌟 و گردابی مهلک درآورده بود .
🌟 پس از مدتی پسرم از خانه رفت
🌟 و تا چند وقت نیامد .
🌟 چند روز بعد دخترم از خانه فرار کرد
🌟 به دنبالشان رفتم و گشتم
🌟 جنازه پاره پاره دخترم را ،
🌟 در یک دره پیدا کردند
🌟 بعد از آن پسرم را ،
🌟 با وضعی اسف بار و وحشتناک
🌟 در حالی که
🌟 آلوده به مواد مخدر بود ، یافتم .
🌟 دخترم را از دست دادم
🌟 پسرم هم جوانی اش را بر باد داد
🌟 آتشی را که با دست خود افروختم
🌟 شیره جانم را سوزاند و خاکستر کرد
🌟 دیگر پاهایم سست شده بود
🌟 و از خود بیزار بودم .
🌟 همسرم دیوانه شده بود
🌟 تا مدتها با کسی حرف نمی زد .
🌟 راهی برای نجات خانوادم نداشتم .
🌟 یکی از همسایه ها که از دور
🌟 شاهد نابود شدن خانواده ما بود ،
🌟 به دیدنم آمد و تسلیت گفت
🌟 و پیشنهاد کرد
🌟 دیش و وسایل ماهواره را جمع کنم
🌟 در اولین فرصت
🌟 ماهواره را جمع کردم ؛
🌟 و جایی بیرون شهر ، دفنش کردم
🌟 تصمیم خودسازی نمایم
🌟 و کانون خانواده ام را بازسازی کنم
🌟 دخترم که از دست رفت
🌟 پسرم را به خانه برگرداندم
🌟 و زیر بال و پر خود گرفتم .
🌟 تا ترک کامل ، ازش مراقبت کردم
🌟 همسرم هم کم کم خوب شد .
🌟 به لطف خدا و اراده خودمان ،
🌟 آفتابی دوباره در زندگی ما طلوع کرد
🌟 و کانون خانواده ما را گرمی بخشید
📚 @dastan_o_roman
#داستان_کوتاه #ماهواره
6.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 پویانمایی طنز پندانه
📼 این قسمت : تبلیغات ماهواره ای
🇮🇷 @amoomolla
#پویانمایی #کارتون #انیمیشن
#ماهواره