🌹 آموزش مفاهیم دینی به زبان انگلیسی 🌹
🌹 موضوع : دعای سلامتی امام زمان 🌹
قسمت اول
🕌 اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن
🕌 صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ
🕌 O Allah ! Protect Your vicegerent
🕌 Hujjat (the Proof) ibn al-Hasan
🕌 and send salutations upon him
🕌 and his ancestors
🌸 تلفظ :
🕋 اُ الله پروتِکت یُر وایس جِرِنت
🕋 حُجّت ( دِ پرووف ) ایبن اِلحَسَن
🕋 اَند سِند سالیوتِیشن اِپان هیم
🕋 اَند هیز اَنسِستُرز
🔮 @amoomolla
محتوای تربیت کودک
🌹 آموزش مفاهیم دینی به زبان انگلیسی 🌹 🌹 موضوع : دعای سلامتی امام زمان 🌹 قسمت
✍ مفردات انگلیسی دعای سلامتی امام زمان
🌸 Protect ( پروتِکت )
👈 حفظ کردن
🌸 vicegerent وایس جِرِنت
👈 نائب
🌸 the Proof دِ پرووف
👈 حجت ، نشانه
🌸 send سِند
👈 فرستادن
🌸 salutations سالیوتِیشن
👈 درود و سلام
🌸 upon اِپان
👈 بر
🌸 him هِیم
👈 به او
🌸 his ancestors هیز اَنسِستُرز
👈 اجداد او ، پدران او
🌷 دوستان عزیزم !
🌷 حوزه های علمیه خواهران ، پذیرش دارد
🔻 برای ثبت نام :
🔸 به پایگاه اینترنتی paziresh.whc.ir
🔸 یا به مدارس علمیه خواهران در هر شهر
🔺 مراجعه کنید .
📋 مهلت ثبت نام : 31 اردیبهشت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 انیمیشن طنز دیرین دیرین
🇮🇷 این قسمت : ترق ترق
🇮🇷 نکته اخلاقی :
👈 در چهارشنبه سوری ، خودسوزی نکنید
👈 ترقه نزنید ، آتش روشن نکنید
👈 و از روی آتش نپرید .
@amoomolla
#دیرین_دیرین #طنز #چهارشنبه
12.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون بلاهای چهارشنبه سوری
@amoomolla
🐈 داستان تخیلی پسر گربه ای 🐈
🐈 🐈 🐈 قسمت هشتم 🐈 🐈 🐈
🇮🇷 مادر فرامرز ، در حال آشپزی بود .
🇮🇷 که ناگهان صدای شکستن آینه را شنید .
🇮🇷 به زینت خواهر فرامرز گفت :
🌷 عزیزم ! برو ببین صدای چیه ؟!
🇮🇷 زینت ، به طرف اتاق فرامرز رفت .
🇮🇷 ناگهان گربه ای را در حال خرابکاری ،
🇮🇷 در اتاق فرامرز دید .
🇮🇷 ترسید و به طرف مادرش دوید .
🇮🇷 مادر فرامرز ، با جارو به طرف گربه رفت .
🇮🇷 و سعی کرد تا آن را بیرون کند .
🇮🇷 اما فرامرز ، با ترس و وحشت ،
🇮🇷 هم خودش را به در و دیوار زد
🇮🇷 و هم به مادرش حمله ور شد
🇮🇷 و او را گاز گرفت .
🇮🇷 زینت ، تفنگ بادی فرامرز را برداشت
🇮🇷 و به مادرش داد .
🇮🇷 فرامرز ، هر چه سعی کرد تا به آنها بفهماند
🇮🇷 که گربه نیست ، فایده ای نداشت .
🇮🇷 مادر فرامرز ،
🇮🇷 تفنگش را به طرف فرامرز گرفت .
🇮🇷 فرامرز نیز ترسید و به عقب رفت .
🇮🇷 تیر اول و دوم ، خطا رفت .
🇮🇷 اما تیر سوم به شانه هایش اصابت کرد .
🇮🇷 فرامرز نیز مجبور شد که از آنجا فرار کند .
🇮🇷 با زخمی که داشت ، به سختی می دوید .
🇮🇷 از نگاه او ، آدمها بزرگ تر شده بودند .
🇮🇷 بینایی اش عوض شده بود .
🇮🇷 همه رنگها را نمی توانست ببیند .
🇮🇷 و بیشتر رنگها را ، به رنگ خاکستری می دید .
🇮🇷 از ترس ماشین ها و آدمها ،
🇮🇷 از کنار دیوارها ، عبور می کرد .
🇮🇷 نمی دانست چکار کند و به کجا برود .
🇮🇷 بعد از مدتی به یک خرابه رسید
🇮🇷 و در آنجا پناه گرفت .
🇮🇷 با اینکه تیر ساچمه ای که مادرش شلیک کرد
🇮🇷 در بدنش نمانده بود .
🇮🇷 و او فقط زخمی شده بود .
🇮🇷 اما درد او خیلی شدید بود .
🇮🇷 هر چه سعی کرد تا با دستش ،
🇮🇷 زخمش را بگیرد و ببندد ، نتوانست .
🇮🇷 ناگهان با زبانش ، زخم خود را لیسید .
🇮🇷 اما از این کار بدش آمد .
🇮🇷 پس از چند لحظه نیز ،
🇮🇷 ناخواسته دوباره زخمش را لیسید .
🇮🇷 تا از حال رفت و بیهوش شد .
🐈 ادامه دارد ... 🐈
✍ نویسنده : حامد طرفی
🔮 @amoomolla
#داستان #پسر_گربه_ای
🌹 آموزش مفاهیم دینی به زبان انگلیسی 🌹
🌹 موضوع : دعای سلامتی امام زمان 🌹
قسمت دوم
🕌 فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ
🌹 now as well as at all the times
🕌 تلفظ : ناو اَس وِل اَس ، اَت اُل دِ تایمز ،
🔮 @amoomolla
محتوای تربیت کودک
🌹 آموزش مفاهیم دینی به زبان انگلیسی 🌹 🌹 موضوع : دعای سلامتی امام زمان 🌹 قسمت د
✍ مفردات انگلیسی دعای سلامتی امام زمان
🌸 now ( ناو ، نَو )
👈 در این لحظه
🌸 as well as ( اَس وِل اَس )
👈 همچنین ، بعلاوه ، و نیز
🌸 at all the times ( اَت اُل دِ تایمز )
👈 در همه زمان ها
🌷 شعر طنز امتحانات 🌷
🌸 واویلا ویلی
🌸 کتاب داریم خیلی
🌸 واویلا تخته
🌸 امتحانات سخته 😱
🌸 علوم اسیرم کرد 😥
🌸 ریاضی پیرم کرد 👴🏻
🌸 تاصبح بیدار موندم 😲
🌸 اجتماعی خوندم 😢
🌸 واویلا دیکته 😩
🌸 باز میزنم سکته 😱
🌸 واویلا هی مشق 😰
🌸 من می کنم هی غش 😷
@amoomolla
#شعر #طنز #شعر_طنز
😍 #جوک #طنز #خنده #شوخی_بامعلم
😁 قدیمیا واسه این که معلما نیان سر کلاس
😁 دعا می کردیم مریض بشن یا تصادف کنن
😁 الان دعا می کنیم گوشیشون بسوزه
😅😅😅
😁 یا اینترنتشون قطع بشه
💟 @ghairat
🐈 داستان تخیلی پسر گربه ای 🐈
🐈 🐈 🐈 قسمت نهم 🐈 🐈 🐈
🇮🇷 فرامرز ، دو روز بعد ،
🇮🇷 دوباره به انسان تبدیل شد .
🇮🇷 با تکان خوردن بدنش ، به هوش آمد .
🇮🇷 دم دمای صبح بود .
🇮🇷 با تعجب به اطرافش نگاه کرد .
🇮🇷 خود را در خرابه دید .
🇮🇷 انگار نمی دانست چگونه به اینجا آمده بود .
🇮🇷 ناگهان یادش آمد که به گربه تبدیل شده بود
🇮🇷 به خودش نگاه کرد .
🇮🇷 متوجه شد که دوباره انسان شده است .
🇮🇷 با حال خراب و خسته ، به طرف خانه رفت .
🇮🇷 نزدیک خانه خود شد .
🇮🇷 اما با طلوع آفتاب ، دوباره گربه شد .
🇮🇷 وقتی گربه شد ، به کنار خیابان رفت
🇮🇷 و به دیوار چسبید .
🇮🇷 آن فرامرز گردن کلفت ،
🇮🇷 با آن همه ادعا و غرور و پستی ،
🇮🇷 اکنون حس فرار و مخفی شدن پیدا کرده ،
🇮🇷 و از آدمها و ماشین ها ، می ترسید .
🇮🇷 به اولین کوچه که رسید ، داخل شد .
🇮🇷 و خود را پشت یک سطل زباله ، مخفی کرد .
🇮🇷 فرامرز ، در حال خودش بود
🇮🇷 که چندتا گربه پیش او آمدند و سلام کردند .
🇮🇷 فرامرز ، از اینکه حرف گربه ها را فهمید ،
🇮🇷 ترسید و بدون اینکه حرفی بزند
🇮🇷 از آن کوچه بیرون رفت .
🇮🇷 ساعت ها در خیابان ، پرسه می زد .
🇮🇷 تشنه و گرسنه شده بود .
🇮🇷 اما دوست نداشت از کف خیابان ، آب بخورد
🇮🇷 یا از سطل آشغال ، غذایش را تهیه کند .
🇮🇷 هر چند که غریزه اش ،
🇮🇷 او را به این کار سوق می داد .
🇮🇷 اما فرامرز ، مقاومت می کرد .
🇮🇷 آنقدر پیاده روی کرد تا شب شد ،
🇮🇷 سپس به طرف خانه خودش رفت .
🇮🇷 و از دیوار خانه بالا رفت .
🇮🇷 از پنجره به مادر و خواهرش نگاه می کرد .
🇮🇷 حسرت ، همه وجودش را گرفته بود .
🇮🇷 دوست داشت که در کنار آنها باشد ،
🇮🇷 اما به یاد گذشته افتاد .
🇮🇷 به یاد آن روزهایی که در کنار آنها بود .
🇮🇷 ولی قدر آنها را نمی دانست .
🇮🇷 به یاد رفتارهای بدش افتاد .
🇮🇷 به یاد داد زدن سر خواهر و مادرش ،
🇮🇷 و بی احترامی ها و بی ادبی هایش افتاد
🇮🇷 به یاد آن لحظه آخری که مادرش به او گفت
🇮🇷 صدای تلویزیون را کم کند ولی کم نکرد
🇮🇷 و به جای آن ،
🇮🇷 به قرآن کریم بی احترامی کرد .
🇮🇷 اشک فرامرز ، سرازیر شد .
🇮🇷 دوست داشت به خانه برود .
🇮🇷 اما می ترسید باز به او شلیک کنند .
🇮🇷 سپس شب را ، روی همان دیوار ،
🇮🇷 با گرسنگی خوابید .
🐈 ادامه دارد ... 🐈
✍ نویسنده : حامد طرفی
🔮 @amoomolla
#داستان #پسر_گربه_ای