eitaa logo
محتوای تربیت کودک
10.3هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
3.2هزار ویدیو
92 فایل
معرفی کانالهای جذاب : فیلم و کارتون @kartoon_film فیلم سینمایی و سریال @film_sinamaee چیستان و معما @moaama_chistan داستان و رمان @dastan_o_roman شعر و سرود @sorood_sher مسئول تبادل و تبلیغ @dezfoool شرایط تبلیغ @tabligh_amoo گزارش فعالیت @amoomolla_news
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 آموزش حرف عین ( ع _ ـعـ _ عـ ) 🇮🇷 ویژه پیش دبستانی ها و اولی ها @amoomolla
✍ مشق مذهبی 🕋 عین ( ع ) مثل : 🌷 علی ، عروج ، عرش ، عمامه ، عبا 🌷 سوره عصر ، نماز عصر ، سوره علق 🌷 سوره عنکبوت ، سوره عبس ، سوره عادیات @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای کیخان 🇮🇷 علمی ، تخیلی ، هیجانی و کارآگاهی 🇮🇷 قسمت دوم 🔮 @amoomolla
🌸 تحسين و تشويق می توانند 🌸 به کودکان کمک کنند 🌸 تا بر ترس هايشان ، غلبه نمایند . 🌸 کودکان بايد بياموزند 🌸 که شکست ها و عدم موفقيت ها را ، 🌸 به عنوان یک حقيقت در زندگی بپذیرند 🌸 و بدون يأس و ناامیدی ، با آنها کنار بیایند . 🔮 @amoomolla
🌷 ماجراهای نوّاب قسمت ۶۳ 🌷 🇮🇷 بعد از چند روز ، 🇮🇷 نواب ، شبانه به طرف خراسان برگشت . 🇮🇷 نماز شبش را خواند 🇮🇷 و با گریه ، از خداوند ، مدد خواست . 🇮🇷 بعد از نماز صبح ، 🇮🇷 دعای عهد و دعای صباح را خواند . 🇮🇷 سپس به ورزش و نرمش پرداخت . 🇮🇷 و پس از آن ، در حیاط خانه نشست . 🇮🇷 به درخت خانه خیره شده بود 🇮🇷 و به فکر عمیقی ، فرو رفت . 🇮🇷 مرضیه ، خواهر نواب ، با سینی و صبحانه ، 🇮🇷 به طرف نواب آمد و کنار او نشست . 🇮🇷 نواب لبخندی زد و از خواهرش تشکر کرد 🇮🇷 هنوز آفتاب طلوع نکرده بود 🇮🇷 هر دو مشغول خوردن صبحانه شدند 🇮🇷 و در حین خوردن ، صحبت هم می کردند 🇮🇷 نواب ، همه آنچه را که در مسافرتش ، 🇮🇷 به شهرهای بیرون از خراسان داشت 🇮🇷 برای خواهر عزیزش تعریف کرد . 🇮🇷 سپس با خنده و شوخی ، 🇮🇷 می گفتند و می خندیدند . 🇮🇷 ناگهان مرضیه گفت : 🌸 راستی داداش نواب ! 🌸 دیروز چند نفر اومدن ، سراغتو می گرفتن 🌷 نواب گفت : کی بودن ؟! 🇮🇷 مرضیه گفت : 🌸 نمی دونم ، نمی شناسم 🌸 ولی از ظاهرشون معلوم بود که مذهبیَن 🇮🇷 مرضیه در حال صحبت کردن بود 🇮🇷 که نواب حواسش جای دیگه رفت 🇮🇷 پس از کمی مکث ، 🇮🇷 به خواهرش اشاره کرد که ساکت شود 🇮🇷 نواب ، صدایی از پشت بام خانه شنید . 🇮🇷 به مرضیه اشاره کرد که به داخل خانه برود 🇮🇷 خودش هم به حرف زدن ادامه داد : 🌷 حالا نفهمیدی از کجا اومدن و چکار داشتن ؟ 🌷 نکنه بچه های حوزه بودن ؟ 🌷 شاید برای مباحثه اومده باشن ؟ 🌷 شاید هم بچه های مسجد بودن 🇮🇷 نواب در حال حرف زدن ، 🇮🇷 آرام به داخل خانه رفت . 🇮🇷 لباس حضرت داوود را پوشید 🇮🇷 دستی به سینه اش زد 🇮🇷 و تبدیل به زره آهنی شد . 🇮🇷 سپس عمامه پیامبر را سرش کرد 🇮🇷 و تبدیل به کلاه خود فوق پیشرفته شد 🇮🇷 چوب حضرت داوود را چرخاند 🇮🇷 و تبدیل به سپر شد . 🇮🇷 شمشیر ذوالفقار را برداشت 🇮🇷 و به طرف درب سالن حرکت کرد . 🇮🇷 مرضیه گفت : 🌸 چی شده داداش اتفاقی افتاده ؟! 🇮🇷 نواب گفت : 🌷 فعلا معلوم نیست 🌷 ولی یه صداهایی از پشت بوم شنیدم 🌷 میرم ببینم چیه 🌷 اگه چیز مهمی نبود بر می گردم 🌷 اما اگه برام اتفاقی افتاد 🌷 شما سوار ذوالجناح شو 🌷 اون می دونه کجا باید بره . 🌟 ادامه دارد ...🌟 📚 نویسنده : حامد طرفی 🔮 @amoomolla
🌹 آموزش انگلیسی مذهبی 🌹 🕋 من به حیات اخروی ( زندگی پس از مرگ ) 🕋 اعتقاد دارم . 🕋 i believe in life after death 🕋 تلفظ : آی بِلیو این لایف اَفتِر دِیث 🔮 @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای پند پارسی 🇮🇷 قسمت سوم : الآغی که یونجه رو می فهمید 🇮🇷 کم حجم 🔮 @amoomolla 🎥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای مهارت های زندگی 🇮🇷 قسمت ۱۲۷ : راز مهتاب 🇮🇷 موضوع : نقش دعا در ایجاد آرامش 🔮 @amoomolla 🎥
39.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای تندر 🇮🇷 قسمت ۲۰ : کار شجاعانه تندر 🔮 @amoomolla
هدایت شده از محتوای تربیت کودک
🌷 آموزش انگلیسی مذهبی 🌷 🇮🇷 i am a Faithful 🇮🇷 آی اَم اِ فَیض فُل 🇮🇷 من مومن هستم 🌸 ایمان 👈 Faith 🌸 تلفظ 👈 فَیض ( ض به عربی ) 🌸 مؤمن 👈 Faithful 🌸 تلفظ 👈 فَیض فُل 🔮 @amoomolla
🌷 پدر و مادران عزیز 💞 همیشه به فرزندان خود بگویید : 🏝 دوستت دارم 🏝 من از تو راضیم 🏝 من به تو افتخار می کنم 🏝 تو بهترین فرزند دنیایی 🏝 خدا رو شکر که تو فرزند ما شدی 🏝 اگر تو نبودی ، ما یک لحظه آرامش نداشتیم 🏝 خونه بی تو ، سرد و بی روحه 🏝 و... 💞 با این عمل و سخنان ، 💞 بچه ها ، عزت نفس پیدا می کنند 💞 و به شخصیت والایی تبدیل می شوند . @ghairat
🌷 ماجراهای نوّاب قسمت ۶۴ 🌷 🇮🇷 چند آدم فضایی از پشت بام ، 🇮🇷 به حیاط خانه نواب پریدند . 🇮🇷 چینپو ، حلقه های لیزری اش را ، 🇮🇷 به طرف نواب پرتاب کرد . 🇮🇷 مرضیه با فریاد گفت : 🌸 نواب مواظب باش 🇮🇷 نواب سپر داوود را جلوی خودش گرفت 🇮🇷 و لیزرها را دفع کرد 🇮🇷 و با شمشیر ذوالفقار ، به آنها حمله کرد . 🇮🇷 شمشیر ذوالفقار ، آنها را نمی کشت ؛ 🇮🇷 فقط با هر ضربه ای ، چند متر آنها را ، 🇮🇷 به عقب پرتاب می کرد . 🇮🇷 فضائیان ، دوباره بلند شده 🇮🇷 و باز به طرف نواب می آمدند . 🇮🇷 آنها با سلاحهایشان ، همه جا را منفجر کردند 🇮🇷 نواب یادش آمد که عمامه می تواند لیزر بزند 🇮🇷 او نیت لیزر کرد 🇮🇷 و به طرف فضائیان نشانه گرفت . 🇮🇷 لیزر به هر کس اصابت می کرد 🇮🇷 او را دو شقه می کرد 🇮🇷 نواب ابتدا با شمشیر ذوالفقارش ، 🇮🇷 آنها را به عقب می راند . 🇮🇷 و با سپر حضرت داوود ، 🇮🇷 جلوی شلیک های آنها را می گرفت . 🇮🇷 و با لیزر عمامه ، آنها را نابود می کرد . 🇮🇷 چینپو ، فهمید که از پس نواب بر نمی آید 🇮🇷 به خاطر همین دستور عقب نشینی داد 🇮🇷 مردم ، یکی یکی از خانه هایشان بیرون آمدند 🇮🇷 و کنار نواب تجمع کردند . 🇮🇷 و با تعجب ، به نواب و لباس هایش ، 🇮🇷 و به قدرتی که پیدا کرده بود نگاه می کردند . 🇮🇷 سپس یکی از آنها گفت : 🍎 نواب این تویی ؟ 🍎 چرا اینجوری شدی ؟ 🇮🇷 نواب نقابش را برداشت و گفت : آره خودمم 🇮🇷 یکی دیگه گفت : 🌷 چی شده نواب ، اینجا چه اتفاقی افتاده ؟! 🌷 اونا دیگه کی بودن ؟! 🌷 چکارت داشتن ؟! 🇮🇷 نواب گفت : 🌹 همون فضائیان بودن 🌹 فکر کنم می خوان جنگ و شروع کنن 🇮🇷 یکی از اهالی گفت : کدوم جنگ ؟! 🌟 ادامه دارد ...🌟 📚 نویسنده : حامد طرفی 🔮 @amoomolla
29.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای شهر موشکی 🇮🇷 قسمت دوم : بازی خطرناک 🔮 @amoomolla 🎥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 قرائت حدیثی از امام زمان علیه السلام 👈 توسط فاطمه جااان😍 🌷 اکثروا الدعا لتعجیل الفرج 🌷 فانّ ذلک فرجکم 🔮 @amoomolla
🙏 لطفا مارو به دوستان خود معرفی کنید 🙏
🌷 ماجراهای نوّاب قسمت ۶۵ 🌷 🇮🇷 نواب به یکی از فعالین فرهنگی مسجد گفت : 🌹 بی زحمت مردم رو در مسجد جمع کنید . 🌹 می خوام یه چیزای خیلی مهمی براتون بگم 🇮🇷 یکی دیگه از اهالی آمد و گفت : 🌷 آقا نواب ! 🌷 می دونم الآن وقت مناسبی نیست 🌷 اما ما دیروز اومدیم سمت خونه شما 🌷 ولی شما خونه نبودید 🇮🇷 نواب گفت : 🌹 بله خواهرم گفتند ؛ 🌹 حالا چی شده ؟! 🌷 گفت چند روز پیش ، 🌷 عده ای از طلاب و بچه های مسجد 🌷 به طرف قصر جاویدشاه رفتند 🌷 ولی تا الآن بر نگشتند . 🇮🇷 نواب با تعجب به مردم نگاه کرد . 🇮🇷 لبانش را آرام گاز می گرفت 🇮🇷 به درون خانه رفت 🇮🇷 عصای حضرت موسی را برداشت 🇮🇷 از خانواده اش خداحافظی کرد 🇮🇷 و با همان زره و کلاه خود و سپر و شمشیر ، 🇮🇷 به طرف مسجد حرکت کرد . 🇮🇷 مردم نیز ، پشت سر او به راه افتادند . 🇮🇷 همه در مسجد تجمع کردند . 🇮🇷 نواب برای سخنرانی ، کنار منبر ایستاد . 🇮🇷 پس از کمی مکث ، نفس عمیقی کشید 🇮🇷 و ماجرای سلاح های مقدس ، 🇮🇷 و قدرتی که دارند را به مردم گفت . 🇮🇷 و حسن و مرتضی ، حرف او را تائید کردند . 🇮🇷 سپس فسادهای قصر را یادآوری کرد 🇮🇷 و پس از آن گفت : 🌹 من به شهرهای مختلف ایران رفتم 🌹 ولی هیچ اثری از بیماری ندیدم 🌹 وقتی همه جوانب رو در نظر بگیریم 🌹 به این نتیجه می رسیم 🌹 که قراره یه اتفاقاتی در اینجا بیفته 🌹 اومدن اون همه فضایی ، بستن راه ها ، 🌹 قطع ارتباط با سایر شهرها ، 🌹 قطع تلفن ها و تلگراف ها ، 🌹 مفقود شدن عزیزانی که به قصر رفتند 🌹 و حمله امروزشان به خانه بنده ، 🌹 همه و همه 🌹 بوی جنگ و آتش و خون میده 🌹 ای کاش انقلابمون رو ادامه می دادیم 🌹 و کشور و دین و ناموس و مردممون رو ، 🌹 از شرّ بیگانگان حفظ می کردیم . 🌟 نواب کمی سکوت کرد و پس از مکث گفت : 🌹 هنوزم دیر نشده 🌹 من می خوام برم سمت قصر 🌹 هر کسی که غیرت داره 🌹 و از شهادت نمی ترسه 🌹 بسم الله 🌟 ادامه دارد ...🌟 📚 نویسنده : حامد طرفی 🔮 @amoomolla
🌷 شعر کودکانه کوتاه در مورد نماز 🌷 🕌 شیرینه آی شیرینه 🕌 نماز چه دلنشینه 🕌 نماز ستون دینه 🕌 معراج مومنینه   🔮 @amoomolla 👈 برای کودکان بخوانید 🎁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای کیخان 🇮🇷 علمی ، تخیلی ، هیجانی و کارآگاهی 🇮🇷 قسمت سوم 🔮 @amoomolla