📙 داستان کوتاه مادربزرگ
🌟 زنگ تلفن به صدا در آمد .
🌟 پیرزن كه در حال چرت زدن بود،
🌟 با صدای تلفن از جا پرید
🌟 به اطراف نگاه كرد
🌟 و دوباره با شنیدن صدای تلفن
🌟 به زحمت از جایش بلند شد
🌟 و به طرف تلفن رفت.
🌟 گوشی را برداشت ،
🌟 ناگهان لپهایش گل انداخت .
🌟 و خوشحالی گفت :
🌹 سلام نوه ی گلم ، خوبی عزیزم ؟
🌟 پسرک گفت :
🦋 سلام مامان جون
🦋 خیلی دلمون برات تنگ شده
🦋 بابام مرخصی گرفته
🦋 تا بیایم پیشت .
🌟 مادربزرگ بعد از خداحافظی ،
🌟 گوشی را گذاشت.
🌟 كمی همانجا ایستاد
🌟 و لبخندی از روی خوشحالی زد.
🌟 از اینکه فهمید پسر و عروسش ،
🌟 می خواهند به او سر بزنند
🌟 خیلی ذوق زده بود .
🌟 دستمالی به دست گرفت
🌟 و شروع به گردگیری منزل كرد.
🌟 به حیاط رفت
🌟 و همه جا را آب و جارو زد
🌟 زیر لب ، چیزی را زمزمه می كرد
🌟 سپس سراغ آشپزخانه رفت
🌟 و قابلمه را روی اجاق گذاشت.
🌟 ساعتی بعد ،
🌟 قورمه سبزی روی اجاق ،
🌟 غُل غُل كرد
🌟 و برنج هم در حال دم بود.
🌟 در قابلمه را بلند کرد
🌟 كمی از برنج را با قاشق برداشت
🌟 و به دهان گذاشت
🌟 و زیر گاز را خاموش كرد.
🌟 قورمه سبزی همچنان ،
🌟 در حال جا افتادن بود .
🌟 یک پارچ آب ، درون سماور ریخت
🌟 و زیر آن را هم روشن كرد.
🌟 بعد به حمام رفت و دوش گرفت.
🌟 و لباس ساتن بنفش را ،
🌟 كه پسرش برایش خریده بود پوشید.
🌟 مادربزرگ خیلی خوشحال بود.
🌟 بعد از دوش ،
🌟 خوردن دم نوش به سیب را ،
🌟 خیلی دوست می داشت.
🌟 دم نوش را دم كرد
🌟 و یک فنجان از آن را خورد.
🌟 بعد چادر گل گلی اش را سرش كرد
🌟 و زنبیل قرمز رنگش را برداشت .
🌟 از در حیاط خارج شد ،
🌟 آن طرف خیابان ،
🌟 میوه فروشی حاج عباس بود.
🌟 چادرش را جمع و جور كرد
🌟 و زنبیلش را محكم گرفت
🌟 و در حالی كه
🌟 به راست و چپ خیابان نگاه می كرد
🌟 آرام آرام به آن طرف خیابان رفت
🌟 و چند نوع میوه خرید
🌟 و دوباره چادرش را جمع و جور كرد
🌟 و زنبیلش را برداشت.
🌟 با خوشحالی و لبخند ،
🌟 صورت نوه ی كوچكش را ،
🌟 تصور می كرد
🌟 و لبخندی بر صورتش نقش بست.
🌟 که ناگهان با ترمز اتومبیل ،
🌟 به زمین افتاد
🌟 و میوه هایش هر كدام ،
🌟 به طرفی قل خوردند .
🌟 نوه هایش به طرف او دویدند
🌟 و او را بلند کردند
🌟 باورش نمی شد
🌟 که نوه هایش را می بیند .
🌟 صورتش خونی شده بود
🌟 پسرش او را بغل کرد و گفت :
🌹 مادر منو ببخش که دیر اومدم
🌹 اگر بلایی سرت می اومد
🌹 من خودمو نمی بخشیدم
🌹 یک لحظه تصور کردم
🌹 تو رو از دست دادم
🌹 خدارو شکر که سالمی
🌹 قول میدم از این به بعد ،
🌹 هفته ای یک بار بهت سر بزنم ..
🇮🇷 @dastan_o_roman
📚 @amoomolla
#داستان_کوتاه #مادر_بزرگ
#صله_رحم #دید_و_بازدید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 ترانه کودکانه امام زمان
🎼 @sorood_sher
🇮🇷 @amoomolla
👌🏻 خیلی قشنگه
👈 برسونید دست بچه ها تا حفظ کنن
🎼 #ترانه #امام_زمان
✍ شعر مهدی زهرا بیا
🌹 تو خوب و مهربانی
🌹 خالق این جهانی
🌹 خدای پاک مایی
🌹 یارِ امام زمانی
🌹 با اذن تو خدایا
🌹 غائبه مهدیِ ما
🌹 اما همیشه با ماست
🌹 هر لحظه و هر کجا
🌹 چه زیباست روی ماهش
🌹 محبّت و نگاهش
🌹 بیار برامون او را
🌹 می کنیم از تو خواهش
🌹 زیاد شده سختیا
🌹 جنگ و دعوا تو دنیا
🌹 همه میگن ای خدا
🌹 مهدیِ زهرا بیا
🎼 @sorood_sher
🇮🇷 @amoomolla
#شعر #امام_زمان
📙 داستان کوتاه دو برادر
🌟 مردی به نام یعقوب ، وارد مکه شد
🌟 و هنگام طواف ،
🌟 چشمش به شعیب عقر قوقی افتاد
🌟 او را شناخت ، به سمتش رفت
🌟 و با او گفتگو نمود .
🌟 شعیب گفت :
🌸 از کجا مرا می شناسی ؟
🌟 یعقوب گفت :
☘ در خواب کسی را دیدم
☘ و به من گفت
☘ که شعیب را ملاقات کن
☘ و آنچه خواهی از او بپرس .
☘ چون بیدار شدم نام ترا پرسیدم
☘ و ترا به من نشان دادند .
🌟 شعیب گفت :
🌸 از من چه می خواهی ؟!
🌟 یعقوب گفت :
☘ می خواهم امام صادق را ببینم
🌟 شعیب ، او را به خانه امام برد
🌟 و از امام اجازه طلبید .
🌟 چون نگاه امام به یعقوب افتاد
🌟 با ناراحتی فرمودند :
🕋 ای یعقوب !
🕋 دیروز به مکه وارد شدی ،
🕋 امّا بین تو و برادرت ، در فلان جا ،
🕋 دعوایی پیش آمد
🕋 و کار به جائی رسید
🕋 که همدیگر را دشنام دادید .
🕋 در حالی که این برخورد ،
🕋 جزو طریقه ما نیست
🕋 از دین پدران ما هم نیست
🕋 ما هیچ وقت کسی را ،
🕋 به این کارها امر نمی کنیم ،
🕋 از خدای یگانه و بی شریک بپرهیز
🕋 به خاطر این دعوا و قطع رحم ،
🕋 به زودی مرگ برادرت ،
🕋 بین تو و او جدائی می اندازد
🕋 یعقوب پرسید :
☘ فدایت شوم ،
☘ مرگ من کی خواهد رسید؟
🌟 امام فرمود :
🕋 همانا اجل تو نیز نزدیک بوده
🕋 لکن چون تو در فلان منزل
🕋 با عمهات صله کردی
🕋 و رحم خود را وصل کردی
🕋 بیست سال به عمرت افزوده شد .
🌟 یک سال بعد ،
🌟 شعیب دوباره یعقوب را در حج دید
🌟 و احوال او و برادرش را پرسید .
🌟 یعقوب گفت :
☘ برادرم در سفر قبلی به وطن نرسید
☘ و وفات یافت
☘ و در بین راه به خاک سپرده شد .
🇮🇷 @dastan_o_roman
📚 @amoomolla
#داستان_کوتاه #دو_برادر
#صله_رحم #دید_و_بازدید #دعوا #دشنامی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📙 قصه صوتی کوتاه
🎧 این قسمت : #آخرین_شب
📚 @dastan_o_roman
🇮🇷 @amoomolla
#قصه_صوتی
#یکی_بود_یکی_نبود #مدافعان_حرم
🌹 شعر کودکانه امام خمینی 🌹
🇮🇷 خمینی ، مهربونه
🇮🇷 خوشدل و خوش زبونه
🇮🇷 عاشقِ کودکان و
🇮🇷 یارِ نسلِ جوونه
🇮🇷 خمينی ، نازنينه
🇮🇷 فرشتهی زمینه
🇮🇷 رهبر انقلاب و
🇮🇷 مردِ بزرگِ دينه
🇮🇷 حرفای او طنینه
🇮🇷 تو قلب ما می شينه
🇮🇷 هدف او ، در هر جا
🇮🇷 وحدتِ مسلمينه
🇮🇷 قلبش پر از ایمانه
🇮🇷 کلامِ او ، قرآنه
🇮🇷 پر از عشق و محبت
🇮🇷 خونهی او ، ایرانه
🇮🇷 امامِ ماست ، خمینی
🇮🇷 آرامِ ماست ، خمینی
🇮🇷 پیامِ ماست ، خمینی
🇮🇷 کلامِ ماست ، خمینی
✍ شاعر : حامد طرفی
🎼 @sorood_sher
🇮🇷 @amoomolla
📲 کانال محتوای تربیت دینی کودک و نوجوان
🕌 #شعر #امام_خمینی
🌹 یکى از ابعاد تربیتى امام خمینی ،
🌹 نحوه رفتار و برخوردشان ،
👈 با کودکان و نوجوانان است .
🌹 #امام_خمینی ،
🌹 آن امام مهربانی ها ،
🌹 همیشه و هر جا کودکان را ،
👈 مورد نوازش و محبت قرار می دادند .
🇮🇷 @amoomolla
#امام_خمینی #تربیت_کودک
🌹 امام خمینی با چهره خندان
🌹 و دستانى مهربان ،
🌹 از کودکان ، استقبال مى کردند .
🌹 و نسبت به تربیت صحیح آنان ،
🌹 بسیار حساس و دقیق بودند .
🌹 و خانواده ها را سفارش می کردند
🌹 تا به فرزندانشان ،
🌹 تربیت سالم ، دینی و الهی بدهند .
🇮🇷 @amoomolla
#امام_خمینی #تربیت_کودک
📙 داستان کوتاه علی و پدربزرگ
🇮🇷 علی ، کنار حوض نشست
🇮🇷 و داشت به این فکر می کرد
🇮🇷 که پدربزرگش ،
🇮🇷 چه عینک و ساعت قشنگی دارد
🇮🇷 بلند شد و به اتاق او رفت
🇮🇷 پدربزرگ علی ، امام خمینی بود .
🇮🇷 امام خمينی داشت كتاب می خواند
🇮🇷 كه علی كوچولو به اتاقش آمد .
🇮🇷 امام خمینی با دیدن علی کوچولو
🇮🇷 كتابش را بست
🇮🇷 و با مهربانی ، او را در آغوش گرفت .
🇮🇷 علی کوچولو ،
🇮🇷 روی زانوهای پدربزرگش نشست .
🇮🇷 و نگاهی به او كرد و پرسيد :
🌷آقا جون ! ساعتت رو به من میدی ؟
🇮🇷 امام خمینی گفت :
🌸 باباجون ! نمی شه ،
🌸 زنجيرش به چشمت می خوره
🌸 و چشمت اذيت میشه .
🌸 آخه چشم تو ، مثل گل ظريفه .
🇮🇷 علی كوچولو ، فكری كرد و گفت :
🌷 پس حداقل عينک رو به من بديد .
🇮🇷 پدربزرگ ، خيلی جدی پاسخ داد :
🌹 نه عزیزم !
🌹 می ترسم دسته عینک رو بشكنی
🌹 و اون وقت ديگه من عينک ندارم .
🌹 بچه كه نبايد به اين چيزا دست بزنه
🇮🇷 آقا علی ،
🇮🇷 از روی پاهای امام پايين آمد
🇮🇷 و از اتاق بيرون رفت .
🇮🇷 چند دقيقه بعد ،
🇮🇷 دوباره به اتاق پدربزرگ آمد و گفت :
🌷 آقا جون ! بيا بازی كنيم .
🌷 شما بچه شو
🌷 و من هم بشم آقا جون .
🇮🇷 امام قبول كرد .
🇮🇷 علی هم لبخندی زد و گفت :
🌷 پس از اين جا بلند شيد .
🌷 بچه كه نباید به جای آقاجون بشینه
🇮🇷 امام با مهربانی لبخندی زد
🇮🇷 و از جایش بلند شد
🇮🇷 علی كوچولو ،
🇮🇷 دوباره با شيطنت گفت :
🌷 عينک و ساعت رو هم به من بديد
🌷 آخه بچه ها ،
🌷 كه به اين چيزا دست نمی زنن .
🇮🇷 امام خنديد .
🇮🇷 و دستی به سر علی كوچولو كشيد .
🇮🇷 سپس علی رو بوسيد و گفت :
🌹 بيا عزیزم ،
🌹 اينا رو هم بگير كه تو بردی
📚 @dastan_o_roman
🇮🇷 @amoomolla
#امام_خمینی #داستان_کوتاه
#علی_و_پدربزرگ
🤔 #معما ۵۱۵
🧠 از نظر امام خمینی ،
🧠 چه امری ،
🧠 مهم تر از فتح کشورهاست ؟
🇮🇷 @moaama_chistan
🇮🇷 @amoomolla
#امام_خمینی #دهه_فجر
🎨 کاربرگ نقاشی و رنگ آمیزی
👈 امام خمینی
🇮🇷 @amoomolla
#امام_خمینی #دهه_فجر
#نقاشی #کاربرگ #رنگ_آمیزی
✍ سخن بزرگان درباره امام :
1⃣ صدای #امام_خمینی ،
🌸 برای مردم ایران ،
🌸 حکم صدای خدا را داشت .
🎙 شبکه تلویزیونی ایتالیا
2⃣ او دست خدا بر روی زمین بود .
🎙 کشیش یونانی موستاکیس
3⃣ خمینی ، مسیح معاصر ما بود .
🎙 رابین وودز ورث ، نویسنده مسیحی
🇮🇷 @amoomolla
💻 منبع : سایت امام خمینی
http://emam.com/posts/view/4786
🤔 #معما ۵۱۷
🧠 از نظر امام خمینی ،
🧠 چه چیزهایی ، امانت الهی هستند ؟
🤔 الف. پدر و مادر
🤔 ب. انقلاب اسلامی
🤔 ج. مسئولیت ها
🤔 د. مدارج علمی
🤔 ه. همه موارد
🇮🇷 @moaama_chistan
🇮🇷 @amoomolla
#امام_خمینی #دهه_فجر
🌸 شعر زیبای رهبر افسانه ای 🌸
🌹 مثل امام خامنه ای
🌹 تو دنیا پیدا نمیشه
🌹 مثل ایشان بهر ایران
🌹 عاشق و شیدا نمیشه
🌹 ای سر و ای سرور من
🌹 ای رَه و ای رهبر من
🌹 ای یار و ای یاور من
🌹 ای دل و ای دلبر من
🌹 ای عشق من ، امام من
🌹 بر تو رسد سلام من
🌹 سکوت تو ، سکوت من
🌹 قیام تو ، قیام من
🌹 من سربازِ جان بر کفم
🌹 بهر فدایی در صفم
🌹 سلیمانیِ دیگرم
🌹 آزادی قدس هدفم
🌹 سید علی ، خامنه ای
🌹 ای رهبرِ افسانه ای
🌹 من جهل و تو فرزانه ای
🌹 من شمع و تو پروانه ای
🌹 فدای تو این سر من
🌹 فرزند من ، همسر من
🌹 هم پدر و مادرِ من
🌹 برادر و خواهر من
🌹 برای ظالم ذوالفقار
🌹 برای مظلوم ، جان نثار
🌹 برای دشمنان حق
🌹 با قدرتی ، با اقتدار
🌹 سرسختی تو ، با کافران
🌹 مهربانی با کودکان
🌹 عاشق تو پیر و جوان
🌹 بهر ایران ، بازم بمان
🌷 شاعر : حامد طرفی 🌷
💌 سالگرد رهبری امام خامنه ای مبارک
🎼 @sorood_sher
🇮🇷 @amoomolla
🌷 #شعر #امام_خامنه_ای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📙 قصه صوتی کوتاه
🎧 این قسمت : #در_محضر_امام
📚 @dastan_o_roman
🇮🇷 @amoomolla
#قصه_صوتی #توبه #امام_باقر
#یکی_بود_یکی_نبود
📙 داستان کوتاه شفاعت
🌟 داماد امام خمینی رحمت الله علیه
🌟 می گوید :
🌴 حضرت امام ، روایتی از امام جعفر صادق علیه السلام نقل می کردند که ( اگر کسی نمازش را سبک بشمارد ، از شفاعتشان محروم می شود . )
🌴 من یک بار به امام عرض کردم :
🌴 سبک شمردن نماز شاید به این معنی باشد که شخص نمازش را یک وقت بخواند و یک وقت نخواند .
🌟 امام فرمودند :
🕋 نه این که خلاف شرع است .
🕋 منظور امام صادق علیه السلام
🕋 این بوده است
🕋 که وقتی ظهر می شود
🕋 و فرد در اول وقت نماز نمی خواند
🕋 در واقع
🕋 به چیز دیگری رجحان داده است .
🕋 در یک کلام؛
🕋 شفاعتشان به کسی که
🕋 نماز را اول وقت نخواند ؛ نمیرسد
✍ منبع : هزار و یک نکته درباره نماز حکایت ۷۲۷
📚 @dastan_o_roman
🇮🇷 @amoomolla
#امام_خمینی #داستان_کوتاه
#شفاعت #نماز
هدایت شده از 🎥 فیلم و کارتون ایرانی 🇮🇷
44.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم سینمایی کمدی و طنز 😍
🎞 پیک نیک در میدان جنگ
💿 با بازی علی صادقی
📼 بخش اول
🎥 @kartoon_film
🇮🇷 @amoomolla
#فیلم #سینمایی
#پیک_نیک_در_میدان_جنگ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 آهنگ و مداحی اتحداک
🎙 حسین طاهری
🎧 ای یار ای یار ، برخیز و عَلَم بردار
🎼 @sorood_sher
🇮🇷 @amoomolla
#آهنگ #مداحی #فلسطین #قدس #حسین_طاهری
🌟 بعد از انتخاب موضوع برای تدریس ،
🌟 حتما هدفتان را نیز معین کنید .
🌟 مثلا اگر موضوع درس مسجد باشد
🌟 اهداف می توانند اینگونه باشند :
🕌 ۱. جذب و ترغیب بچه ها به مسجد
🕌 ۲. یادگیری آداب و احکام مسجد
🕌 ۳. پوشیدن لباس زیبا در مسجد
🕌 ۴. در #مسجد ، حرف زشت نزدن
🕌 ۵. در مسجد ، سر و صدا نکردن
🕌 و...
🇮🇷 @amoomolla
#کلاسداری #طرح_درس #درسنامه #تربیت_مربی #تربیت_کودک
#سخنی_با_مربیان #اهداف_آموزشی
🌟 در اهداف آموزشی ،
🌟 هدف اصلی و فرعی کلاس درس ،
🌟 مشخص می شوند .
🌟 این اهداف ، از یک طرف ،
🌟 به معلم و مربی کمک می کنند
🌟 تا بتواند یک برنامه آموزشی
🌟 تدوین کند ،
🌟 و از طرف دیگر ،
🌟 به دانش آموزان کمک می کنند
🌟 تا بفهمند که در این درس ،
🌟 چه چیزهایی را باید یاد بگیرند
🌟 و چگونه میتوانند بهترین نتیجه را ،
🌟 از درس خود بگیرند .
🇮🇷 @amoomolla
#کلاسداری #طرح_درس #درسنامه #تربیت_مربی #تربیت_کودک
#سخنی_با_مربیان #اهداف_آموزشی
✍ طرح درس مسجد
📖 قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ
📖 وَ أَقِیمُواْ وُجُوهَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ
📖 وَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ
📖 کَمَا بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ
💎 بگو : پروردگارم ،
💎 به عدالت و دادگرى فرمان داده
💎 و [ اینکه ] در هر مسجدى ،
💎 روى خود را [به سوى قبله] کنید
💎 و در حالى که دین خود را ،
💎 براى او خالص گردانیده اید
💎 وى را بخوانید ؛
💎 همان گونه که شما را پدید آورد ،
💎 [ به سوى او نیز ] بر می گردید .
📗 سوره مبارکه اعراف ، آیه ۲۹
🇮🇷 @amoomolla
#منبر_مکتوب #طرح_درس #متن_سخنرانی
#مسجد #عدالت #قیامت #مرگ