شهید همراه
اکبر کلافه است؛ هم از انتظار حاج همت، هم از گرما و هم از دست بعضی نیروهای ساختمان فرماندهی. هر روز یک نفر شهردار ساختمان است؛ یعنی وظیفه نظافت و پذیرایی و شستشو برعهده اوست.
وقتی نوبت به بعضیها میرسد، تنبلی میکنند؛ مثلا ظرفهای شام را تا صبح نمیشویند؛ نمونهاش همین حالا. ظرفهای کثیف را گذاشتهاند جلو ساختمان و هرچه مگس در پادگان بوده، دورش جمع شده. البته هیچ وقت ظرفها را تا صبح نشسته نمانده، چرا که افرادی هستند که نیمه شب به دور از چشم همه بر میخیزند و ظرفها را میشویند.
ناراحتی اکبر از همین موضوع است. او میگوید چرا عدهای باید جور دیگران را بکشند. چندین بار این گله را پیش حاج همت کرده، اما او نیز هیچ وقت موضوع را جدی نگرفته.
حالا اکبر منتظر است تا حاج همت از شناسایی برگردد و این بار تکلیف قضیه را یکسره کند. چرا عدهای باید جور تنبلی عدهای دیگر را بکشند؟ حالا که تنبلها تنبیه نمیشوند، چرا آن افراد تشویق نشوند؟
چراغ روشن یک ماشین، اکبر را از جا میپراند؛ ماشین حاج همت است. او خسته و خاک آلود از ماشین پیاده میشود و به طرف ساختمان میآید. اکبر به استقبالش میرود. آن دو همدیگر را در آغوش میگیرند.
_هیچ معلوم هست کجایی، حاجی؟ صبح تا حالا نصفه جان شدم!
عرق، لباسهای حاج همت را خیس کرده، میگوید: «گفتم کارم حساب و کتاب ندارد، اکبر آقا. تو نباید منتظر من بمانی، وقتش که شد، بخواب، من هم یا میآیم یا نمیآیم.»
حاج همت به طرف شیر آب میرود و آبی به سر و صورتش میزند. همان لحظه، اکبر به یاد چیزی میافتد. رو میکند به او و میگوید:
«حاجی جان، غذایت را گذاشتهام سرکتری. تا بخوری، من هم برگشتهام.»
اکبر دوان دوان میرود. حاج همت که کمی خنک شده، به طرف ساختمان میرود. در راه وقتی ظرفها را میبیند، به یاد حرفهای اکبر افتاده، سری تکان میدهد و وارد ساختمان میشود.
گرما از یک طرف و پشه و مگسها از طرفی دیگر بیداد میکنند. حاج همت وقتی غذا به دهان میگذارد، کلافه میشود. احساس میکند حفرههای بینیاش به تنهایی قادر نیست این هوای داغ را به ریههایش برسانند. به همین خاطر، دست از غذا میکشد تا از دهانش هم برای نفس کشیدن کمک بگیرد.
از اتاق خارج میشود. پشهها یک لحظه راحتش نمیگذارند. هر نیشی که به صورت داغ او فرو میرود، انگار جانش را یکباره آتش میزند. بازهم ظرفها را میبیند؛ همچنین پشهها و مگسهایی که در اطراف آن به پرواز درآمدهاند! بدون اعتنا به طرف شیر آب میرود. همین که میخواهد شیر را باز کند، صدای اکبر متوجهاش میکند. اکبر در حالی که پنکهای در دست دارد، دوان دوان میآید.
_حاجی، ببین چی واسهات آوردهام.. پنکه!
حاج همت با خوشحالی، میگوید: «به به... عجب چیزی آوردهای. بعد از چند شب بیخوابی، امشب با پنکه خواب راحتی میکنیم.»
بعد فکری کرده، میپرسد: «از کجا آوردهای؟»
اکبر در حالی که مراقب اطراف است، میگوید: «هیس! یواش حرف بزن. راستش، تدارکات همین یک پنکه را داشت. حاجی تدارکاتی گفت: این را گذاشتهام کنار برای حاج همت. برو، نصفه شب بیا، ببرش تا کسی بو نبرد.»
اخمهای حاج همت درهم میشود. شیر آب را باز میکند و از ناراحتی سرش را زیر شیر میگیرد. اکبر که متوجه ناراحتی او شده، منتظر میماند تا علت ناراحتیاش را بپرسد. حاج همت، در حالی که سرش را رو به آسمان میگیرد، میگوید: «الان بسیجیهای سیزده ساله، تو خط مقدم، زیر آتش توپ و تانک دارند شرشر عرق میریزند...
پیرمردهای شصت هفتاد ساله، با هزار جور ضعف و بیماری، گرما را تحمل میکنند و لب از لب باز نمیکنند. که چی؟ که فرمانده لشکرشان هم مثل خودشان است.»
اکبر با دلسوزی میگوید: «شما فرمانده یک لشکری. اگر خدای نکرده مریض بشوی، کار یک لشگر زمین میماند. اگر خوب استراحت نکنی کارهای یک لشگر عقب میافتد.»
اکبر پنکه را بر میدارد که به تدارکات بازگرداند. به یاد ظرفها میافتد. میگوید: «آن ظرفها را دیدی؟»
_آره، دیدم.
_بازهم تنبلی کردند.
_بازهم به آن ها تذکر بده. اگر قبول نکردند، اشکالی ندارد. بگذار صبح بشویند. لابد خسته میشوند... بگذار هرکی هرطوری راحت است، کار کند. جنگ به اندازه کافی سختی دارد. نمیشود توقع زیادی از بچهها داشت.
وقتی اکبر به اتاق باز میگردد. حاج همت به خواب رفته، پشهها مدام به سر و گردنش مینشینند و نیشش میزنند و او مدام تکانی میخورد و در خواب بیقراری میکند. اکبر دلسوزانه نگاهش میکند. چفیه سیاهش را از دور گردن باز کرده، از اتاق خارج میشود. آن را زیر شیر آب خیس میکند، آبش را میچلاند و به اتاق باز میگردد. اکبر، چفیه مرطوب و خنک را روی صورت حاج همت میکشد. حاج هم آرام میشود.
اکبر هم خسته و بیحال کنار او دراز میکشد.
#داستان
#شهید_همراه_۱۰۷
#زندگی_با_سوره_نصر
eitaa.com/amozesh_fahmequran
ادامه ...
تصمیم می گیرد از امشب خودش به تنهایی ظرفشوی نیمه شب را تعقیب کند. پتوی خود را بر میدارد و از اتاق خارج میشود. جای خود را بیرون از اتاق، کنار ظرفها میاندازد. به این امید که نیمه شب از سر و صدای ظرفها بیدار شود و او را شناسایی کند.
نیش یک پشه، جان اکبر را آتش میزند. از خواب میپرد. خبری از ظرفها نیست!
مثل برق گرفتهها از جا میپرد. کفشهایش را به پا میکند و میدود. آهسته خودش را پشت در مخفی میکند و سرک میکشد. لحظهای بعد، یک جوان را میبیند. اکبر دقت میکند تا او را بشناسد؛ اما چفیهای که او به سر و صورتش بسته، مانع از شناسایی است. چفیه مشکی است؛ درست مثل چفیه اکبر!
اکبر که تازه جوان را شناخته، از شرم به شیر آب پناه میبرد و سرش را زیر شیر میگیرد!
شادی روحشان صلوات
#داستان
#شهید_همراه_۱۰۷
#زندگی_با_سوره_نصر
eitaa.com/amozesh_fahmequran
https://ble.ir/s_o_t_30
صوتهای قرآن کریم مناسب دانش آموزان #جزء_سی
پایه اول
☘ درک افتخار آمیز بودن کمک کردن به دیگران در کارهای خوب ☘
🎯 هدف شناختی : مفهوم و افتخار را بشناسد و کمک کردن به دیگران را افتخارآمیز بداند.
🎯 هدف گرایشی : تمایل داشته باشد به عنوان کسی که به دیگران کمک میکند معرفی شود.
🎯 هدف رفتاری : برای مشارکت در کار هایی که عنوان کمک کردن دارند ابراز تمایل کند.
#اهداف_پایه_اول
#زندگی_با_سوره_نصر
eitaa.com/amozesh_fahmequran
پایه دوم
☘ شناخت مصادیق متعدد از رفتارهای دیندارانه و کمک به دیگران در انجام آنها ☘
🎯 هدف شناختی : مصادیق متعددی از رفتارهای دیندارانه را بشناسد.
🎯 هدف گرایشی : به کمک کردن در انجام کارهای دینی تمایل داشته باشد.
🎯 هدف رفتاری : برای مشارکت در انجام کار هایی که عنوان دینی دارند اعلام آمادگی کند.
#اهداف_پایه_دوم
#زندگی_با_سوره_نصر
eitaa.com/amozesh_fahmequran
پایه سوم
☘ انتخاب مشخص یک کار دیندارانه با توجه به محدودیت های طبیعی و انجام آن و افتخار کردن به آن ☘
🎯 هدف شناختی : اولویت کارهای دینی را با توجه به توان و محدودیت های خود بشناسد.
🎯 هدف گرایشی : علاقه مند باشد که در حد توان خود بهترین کار دینی را انجام دهد.
🎯 هدف رفتاری : کارهای دیگری انتخاب کرده مشارکت کند.
#اهداف_پایه_سوم
#زندگی_با_سوره_نصر
eitaa.com/amozesh_fahmequran
پایه چهارم
☘ داشتن فهرستی از کارهای افتخارآمیز دیندارانه و برنامهریزی برای یاری در انجام آنها ☘
🎯 هدف شناختی : فهرستی از کارهای دینی که می تواند به انجام آنها کمک کند داشته باشد.
🎯 هدف گرایشی : برای مشارکت در کارهای دینی برنامه داشته باشد.
🎯 هدف رفتاری : به طور منظم در کارهای دینی مشارکت موثر داشته باشد.
#اهداف_پایه_چهارم
#زندگی_با_سوره_نصر
eitaa.com/amozesh_fahmequran
پایه پنجم
☘ ارائه پیشنهاد برای انجام کارهای دیندارانه و جلب مشارکت دیگران ☘
🎯 هدف شناختی : توان های خود و دیگران را برای انجام کارهای دینی بشناسد.
🎯 هدف گرایشی : برای انجام کارهای دینی خارج از توان خود تمایل به جلب مشارکت دیگران داشته باشد.
🎯 هدف رفتاری : برای انجام کارهای دینی پیشنهاد بدهد و مشارکت دیگران را جلب کند.
#اهداف_پایه_پنجم
#زندگی_با_سوره_نصر
eitaa.com/amozesh_fahmequran
*پایه ششم*
☘ تشکیل گروه و یاری گروهی دین خدا با برگزاری یک مراسم حل یک مشکل یا یک کار دینی دیگر ☘
🎯 هدف شناختی : توان های جمع را برای یاری دین خدا بشناسد.
🎯 هدف گرایشی : به افتخارآفرینی جمعی در انجام کارهای دینی پیش از کسب افتخار فردی تمایل داشته باشد.
🎯 هدف رفتاری : گروه تشکیل دهد و به صورت گروهی کارهای افتخارآمیز دین دارانه انجام بدهد.
#اهداف_پایه_ششم
#زندگی_با_سوره_نصر
eitaa.com/amozesh_fahmequran
"سوره کافرون"
❌ از این سوره یاد گرفتیم که بعضی چیز ها هستند که خیلی محکم باید در مقابل آن ها نه بگوییم و به هیچ وجه نپذیریم.
❌ در حالی که خدا از ما میخواهد که مهربان باشیم، ملایم باشیم، اهل کوتاه آمدن باشیم، اهل رفاقت دوستی باشیم و انعطافمان زیاد باشد ولی بعضی چیز ها هستند که تعارف بردار نیستند و باید در مقابل آنها یک نه محکم بگوییم و جلوی آنها بایستیم.
❌ از این سوره مهارت نه گفتن محکم و قاطع را می آموزیم.
#زندگی_با_سوره_کافرون
#فهم_سوره_های_جزء۳۰
eitaa.com/amozesh_fahmequran
زندگی با سوره مبارکه کافرون
سورهای برای ارتقاء مهارت "نه" گفتن
در شش مرحله
گام اول
آشنایی با "نه" گفتن جدی در موقعیتهای انجام کار زشت یا خطرناک
به واسطه سوره کافرون یاد میگیریم که برخی موقعیتها را به هیچ وجه نباید پذیرفت و فقط باید به این موقعیتها نه گفت.
از کوچکترها توقع نداریم دقیقا همه این نوع موقعیتها را بشناسند حتی توقع نداریم در این موقعیتها حتما نه بگویند؛ بلکه فقط بدانند موقعیتهایی اینچنین وجود دارد. در فضای بازی و قصه و ... این نکته به آنها گفته میشود.
گام دوم
شناخت انواع موقعیتهای "نه" گفتن و درک تمایز آنها با موقعیتهایی که نباید در آنها "نه" گفت.
باید با موقعیتهای مختلف نه گفتن و تنوعی از این موقعیتها آشنا شویم و بدانیم موقعیت هایی هم وجود دارد که باید نه بگوییم.
در این مرحله چند موقعیت نه گفتن و چند موقعیت بله گفتن و عدم مخالفت را باید بشناسند.
گام سوم
"نه" گفتن قاطع در موقعیتهایی مشخص و کم شدن "نه"ها در سایر موقعیتها
کم کم باید وارد فاز عملی شویم. در یک موقعیت مصداقی و عینی باید بتوانیم نه بگوییم.
لازم است به برکت این سوره بتوانیم نه بگوییم؛
مثلا نه به دروغگویی
گام چهارم
تهیه فهرست موقعیتهای "نه" گفتن و خودداری از "نه" گفتن در سایر موارد
نه گفتن را وارد فضای دین میکنیم. فهرستی داریم و موقعیتهای مختلفی از نه گفتن
میدانیم در آنها باید موضع بگیریم و بدانیم در سایر موقعیتها لازم نیست نه بگوییم و در موقعیتهای دیگر اصلا نه نگوییم. در این فهرست بیشتر موارد، موارد دینی است.
گام پنجم
اظهار نشانههای دینداری و برائت از نشانههای بیدینی
چون این سوره، سوره مهارت نه گفتن است، به طور مشخص باید تمایل به اظهار دینداری داشته باشیم و از مظاهر بی دینی برائت داشته باشیم. باید نشانههای دینداری را بشناسیم، تمایل داشته باشیم این نشانهها را ابراز نماییم و از نشانههای بیدینی ابراز برائت داشته باشیم.
گام ششم
اظهار گروهی احکام الهی در قالب برائت هماهنگ از باطل و بدیهای اجتماعی
نقش خود و دیگران ، در ابراز برائت از بی دینی را بشناسیم و تمایل داشته باشیم احکام دین توسعه پیدا کنند، در قالب یک گروه با هم احکام الهی را گسترش دهیم، ابراز برائت از بیدینی کنیم و احکام را بروز دهیم، به این شکل سوره کافرون را وارد عمل کرده ایم.
#اهداف_شش_پایه_سوره_کافرون
#زندگی_با_سوره_کافرون
eitaa.com/amozesh_fahmequran
🌹 امام جواد علیه السلام:
💠 معاشرت و همنشینی با بی خردان و افراد لاابالی سبب فساد و تباهی خواهد شد. و معاشرت و رفاقت با خردمندان هوشیار موجب رشد و کمال اخلاق می باشد.
📒 کشف الغمه، ج۲ ص۳۴۹
#فعالیت_خانه
#فعالیت_مدرسه
#حدیث
#معاشرت_بابیخرد_هرگز۱۳۷
#زندگی_با_سوره_کافرون
eitaa.com/amozesh_fahmequran
سردار خانواده دوست
«نوه های حاج قاسم سلیمانی به دلیل شرایط خاص باید مدت کوتاهی در بخش ایزوله بیمارستان بستری می شدند اما اتاق ایزوله خالی نداشتیم.
با مادر یکی از نوزادانی که شرایط فرزندش بحرانی نبود، صحبت کردم و گفتم تا سه ساعت دیگر یکی از اتاق ها خالی می شود.
با صدای آرام گفتم :"نوه های سردار سلیمانی در بیمارستان ما هستند و اتاق ایزوله خالی برای بستری کردنشان نداریم، وضعیت فرزند شما هم که رو به بهبود است، اگر موافق باشید بچه ها را در این اتاق ایزوله بستری کنیم."
مادر کودک تا اسم سردار سلیمانی را شنید از جا پرید و گفت:" چرا که نه!" سراسیمه خودش را به راهروی اصلی بیمارستان رساند که سردار را ببیند و در حال حرکت گفت: «عمری که حاج قاسم سلیمانی وقف آرامش و امنیت ما کرده با چی جبران می شود. این کمترین و بی مقدار ترین کار است .»
اتاق را خالی کردیم و به سردار گفتم :"همین حالا نوزادان را بستری می کنیم. ایشان تا ماجرا را شنید گفت:" دست نگه دارید. چرا این کار را کردید؟ یک نوزاد بیمار را از اتاق ایزوله بیرون آوردید تا نوه های من را بستری کنید؟ هیچ تفاوتی بین بچه های من و دیگران نیست. لطفا آن نوزاد را به اتاق ایزوله برگردانید. ما هم صبر می کنیم تا اتاق خالی شود، مثل بقیه بیماران!"
گفتم:" سردار! مادرآن بچه تا شنید می خواهیم نوه های شما را بستری کنیم ، خودش اصرار به خالی کردن اتاق ایزوله داشت."
اما ایشان گفتند "نه آقای دکتر! کاری که گفتم را انجام دهید. بچه را به اتاق برگردانید."
کاری که سردار گفت را انجام دادم. خانواده دومین فرد نظامی کشور سه ساعت در بیمارستان مثل بقیه مردم منتظر
ماندند تا اتاق ایزوله خالی شود و این درس بزرگی بود برای من.
🔔 وقتی برای رضای خدا تمام کار هایت را برنامه ریزی کنی...و به همه غیر خدا نه بگی... میشی سردار دلها
#زندگی_با_سوره_کافرون
#داستان
#سردار_۱۰۸
eitaa.com/amozesh_fahmequran
من و استفاده از نعمت خدا در خلاف رضایت او هرگز
امام صادق علیه السلام
کمترین سپاسگزاری این است که انسان نعمت را مستقیماً از خدا بداند و جز او علتی برای آن نداند و نیز به آنچه خداوند روزیش کرده خرسند باشد و با نعمت او مرتکب گناه وی نشود و نعمت خدا را وسیله مخالفت با امر و نهی قرار ندهد.
#فعالیت_خانه
#فعالیت_مدرسه
#فعالیت_مجازی
#حدیث
#سپاسگزاری_۱۳۸
#زندگی_با_سوره_کافرون
eitaa.com/amozesh_fahmequran
فقط دروغ نگو
حضرت پیامبر اکرم (ص) در مسجد نشسته بودند و مسلمانان برای رفع مشکلات و پرسش های خود، مراجعه میکردند. جوانی وارد مسجد شد و به سوی آن حضرت آمد. سلام کرد و نشست.
عرض کرد:« یا رسول الله(ص) مرا به بهترین و خوب ترین کار ها راهنمایی فرمایید!» فرمودند:« راست بگو دروغ پرهیز کن؛ هر کار دیگری می خواهی انجام بده!»
مرد از این سخن رسول خدا(ص) تعجب کرد! یعنی، هر کاری که می خواهم انجام دهم؟! پیامبر(ص) که مرا از گناهان و خطاهای دیگر نهی نفرمودند! پس می توانم هر کار دیگری را که میخواهم و هر گناهی را که دوست دارم انجام دهم!
ولی اگر فلان گناه را انجام دهم و از من بپرسند، نمی توانم به دروغ بگویم که انجام ندادم! بدین ترتیب به هر گناهی که فکر کرد، دید همین طور است.
اگر سوال کنند نمیتواند دروغ بگوید و اگر هم راست بگوید، موجب آبروریزی یا مجازات می شود. به این طریق با ترک دروغ، از همه گناهان دوری جست!
از کتاب بحارالانوار
🔔 من و دروغ هرگز
#فعالیت_خانه_مجازی
#فعالیت_مدرسه
#داستان
#دروغ_نگو_۱۰۹
#زندگی_با_سوره_کافرون
eitaa.com/amozesh_fahmequran
مسافر ناشناس
حضرت صادق «علیه السلام»چنین تعریف
کردند:«امام سجاد علیه السلام فقط با کسانی که آن حضرت را نمیشناختند مسافرت می کردند و در ابتدای سفر با آن شرط می کردند که از خدمت گزاران همسفران خود باشد.
در یکی از مسافرت ها مردی از همراهان امام «علیه السلام» را دید و شناخت!
او به دوستان خود گفت:«آیا می دانید این شخص کیست؟» گفتند:«نه از خدمتگزاران کاروان»است.
گفت:« این مرد حضرت علی بن حسین علیه السلام چهارمین جانشین پیامبر ماست.» آنان ازجا برخاستند و به سوی امام زین العابدین علیه السلام شتافتند.
دست و پای آن حضرت را بوسیدند و عرض کردند:«ای فرزند رسول خدا(ص) آیا میخواهید ما را گرفتار آتش دوزخ کنید؟ اگر خدایی نکرده ما به شما جسارت کرده بودیم برای همیشه گرفتار میشدیم. قربان شما شویم چرا چنین کردی؟»
امام علیه السلام فرمودند:«یک بار همراه کسانی که مرا میشناختند مسافرت کردم. آنان مرا به احترام رسول خدا(ص)و پدران بیش از حد احترام کردند.
من ترسیدم شما هم همانند آن ها خود را به سختی اندازید. بنابراین خودم را معرفی نکردم که راحت تر و آسوده تر سفر کنید.»
از کتاب عیون الاخبار الرضا جلد۲ صفحه ۱۴۵
🔔 من و انداختن بار خود به دوش دیگران هرگز
من و تنبلی هرگز
#فعالیت_خانه_مجازی
#فعالیت_مدرسه
#داستان
#مسافر_ناشناس_۱۱۰
#زندگی_با_سوره_کافرون
eitaa.com/amozesh_fahmequran
ای آنکه پیغمبری
بر بندگان رهبری
بگو به قوم کافر
که آدمند به ظاهر
با دست خود ساخته اید
ساخته و پرداخته اید
خدای چوبی سنگی
سیاه سفید و رنگی
دین شما دینتان
راه کج کافران
خدای من هست اما
بسیار خوب و دانا
اسلام هست دین من
همیشه آیین من
#فعالیت_خانه
#فعالیت_مدرسه
#شعر
#زندگی_با_سوره_کافرون
eitaa.com/amozesh_fahmequran
چرا حرام بخوریم
روزی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام به مسجد می رفتند. کنار در مسجد مردی ایستاده بود. امام علی علیه السلام اسب خود را به او سپردند تا پس از انجام کاری که داشتند، بر گردند و اسب را از او بگیرند.
همین که وارد مسجد شدند، آن مرد دهانه اسب را باز کرد و برداشت و رفت! مولا علی علیه السلام پس از انجام کارشان، بیرون آمدند. در دست مبارکشان، پول داشتند که به ازای اجرت نگهداری به آن مرد بدهند.
شگفتا! اسب ایستاده است؛ ولی مرد و دهانه اسب نیستند؟! حضرت دو درهم را به غلام خود دادند تا به بازار برود و دهانه ای برای اسب بخرد.
غلام به بازار رفت تا دهانه ای تهیه کند، آن مرد را دید که دهانه را به دو درهم فروخته بود. او دو درهم را داد و دهانه را خرید و بازگشت.
مولا علیه السلام فرمودند:« ببین... او صبر نکرد؛ عجله کرد؛ من میخواستم ۲ درهم حلال به او بدهم؛ اما روزی خود را حرام کرد و آنچه به دست آورد از روزی حلال بیشتر هم نبود.»
🔔 اگر آن مرد هوشیار بود و به عدالت علی علیه السلام و خدای روزی رسان ایمان داشت، مال حلال خود را به مال حرام تبدیل نمیکرد و از این کار زشت شر دوری می کرد و محکم به خود نه می گفت. خدای مهربان قطعاً نیاز او را از راه حلال برطرف میکرد.
کتاب پند تاریخ
#داستان
#چرا_حرام_بخوریم_۱۱۱
#زندگی_با_سوره_کافرون
eitaa.com/amozesh_fahmequran
رنگ پا
از بچه ها می خواهیم تا پاهایشان را داخل سینی آب و رنگ بزنند و کف حیاط مدرسه با فاصله قدم بردارند.
پس از اتمام کار پاها شسته و سپس جوراب و کفش می پوشند.
قبل از اینکه شستشو انجام شود با آنها درباره پاکیزگی و اینکه ما هرگز با کثیفی رابطه خوبی نداریم، مباحثه القایی کوتاهی می کنیم.
بعد از اینکه جای پاها خشک شد، در صفی می ایستند و با این قانون که در جهت پاها که بر روی زمین نقش بسته می پرند بازی می کنیم.
مثلا اگر جای پایی به چپ است، کسی که میخواهد روی آن بپرد، باید به همان جهت چپ پرش کند. در ابتدای بازی یادآور می شویم که هر کاری و هرجایی قانون مربوط به خودش را دارد و ما نمی توانیم قانون را زیر پا بگذاریم.
🔔 من و کثیفی هرگز
من و بی قانونی هرگز
#فعالیت_خانه
#فعالیت_مدرسه
#رنگ_پا
#زندگی_با_سوره_کافرون
eitaa.com/amozesh_fahmequran
کلمات این عبارات را به صورت کارت آماده می کنیم و در اختیار دانش آموزان قرار می دهیم و از آنها می خواهیم تا عبارات را مطابق با پیام سوره کافرون بچینند.
من و دشمنی با اهل بیت هرگز
من و دوستی با اهل بیت همیشه
من دوستی با دوستای اهل بیت همیشه
من و دشمنی با دوستای اهل بیت هرگز
من و دشمنی با دشمنای اهل بیت همیشه
من و دوستی با دشمن های اهل بیت هرگز
#فعالیت_خانه
#فعالیت_مدرسه
#جورچین
#زندگی_با_سوره_کافرون
eitaa.com/amozesh_fahmequran
لا، لا، لا، لا
از دانشآموزان می خواهیم هرگاه هنگام خواندن سوره به فعل هایی که «لا» دارند رسیدند، بایستند و آن را بلندتر و محکمتر بخوانند و دوباره بنشینند.
#فعالیت_خانه
#فعالیت_مدرسه
#لا،لا،لا
#زندگی_با_سوره_کافرون
eitaa.com/amozesh_fahmequran