#جلسه 111 - امام علی و کوفه ق36
1403.07.18
ادامه/ دوره حکومت امام علی علیه السلام - در کوفه:
ادامه/ 4. صفین:
ادامه/ 3.4. حكميت:
ادامه/ 2.3.4. پیشا حکمیت:
● پیشنهاد حَکمها:
[۱] پیشنهاد عمرو عاص:
- بیشبینی امام علی.
- تعیین عمرو عاص.
[۲] پیشنهادات امام علی علیه السلام:
[۱-۲] پیشنهاد اولیه: عبد الله بن عباس.
- چرایی:
۱) در زبان امام علی:
۱. عبد الله بن عباس رقیب قدرتمند عمرو عاص (فَعَلَيْكُمْ بِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ فَاْرُموُه بِهِ فَإِنَّ عَمْراً لَا يَعْقِدُ عُقْدَةَ إِلَّا حَلَّهَا عَبْدُ اللَّهِ وَ لَا يَحِلُّ عُقْدَةً إِلَّا عَقَدَهَا وَ لَا يُبْرِمُ أَمْراً إِلَّا نَقَضَهُ وَ لَا يَنْقُضُ أَمْراً إِلَّا أَبْرَمَهُ) وقعة صفين، ص۵۰۰.
۲) در واقع:
۱. صحابی.
۲. هاشمی.
۳. تیزهوش.
۴. توانمند.
۵. قدرت اجرایی داشته.
۶. از جهت علمی: علمیترین و با سوادترین یاران امام علی.
۷. توانمندی عبدالله بن عباس در مسأله خوارج.
۸. یار نزدیک امام علی.
۹. مورد قبول شیخین به خصوص عمر.
- مخالفت سپاه امام:
۱) کیستی مخالفان:
- افراد:
• مهمترین فرد: اشعث (اتاق فکر مخالفان و مهمترین نیروی تأثیرگذار در جریان سست شدن سپاه امام و عدم توان در مقابل با معاویه هم از نظر فرهنگی و هم از نظر نظامی).
• زید بن حصین طائی.
• مسعر بن فدکی.
- جریان:
• قرّاء.
• خوارج بعد.
- جایگاه اشعث:
۱. صحابی (در یمنیها صحابی کم هستند).
۲. تطوّرات.
۳. شوهر خواهر خلیفه اول (امفروه).
۴. ارتباطات سببی (شوهر خواهر خلیفه اول و پدر زن امام حسن که نماز بر اشعث امام حسن خواند).
۵. حاکم آذربایجان.
۶. رئیس سبع کنده و ربیعه.
۷. یکی از فرماندهان سپاه امام علی.
۲) چرایی مخالفت اشعث:
۱. استدلال ظاهری اشعث: استدلال قبیلهگرایی:
• ابن عباس و عمرو عاص هر دو مُضری هستند.
• لزوم انتخاب یک یمنی در مقابل یک مُضری.
۲. استدلال باطنی اشعث: ترس و هراس از قدرتگیری جبههی امام علی.
[۲-۲] پیشنهاد دوم: مالک اشتر:
- مخالفان یمنی میخواستند و مالک بهترین یمنی بود.
- مخالفت سپاه امام.
- چرایی مخالفت:
• تصادق مالک اشتر بر امام علی (قَالَ الْأَشْعَثُ: وَ هَلْ سَعَّرَ الْأَرْضَ عَلَيْنَا غَيْرُ الْأَشْتَرِ؟ وَ هَلْ نَحْنُ إِلَّا فِي حُكْمِ الْأَشْتَرِ؟).
[۳] عکس العمل امام در برابر مخالفتها:
- واگذاری تعیین حَکم به مخالفان (فَاصْنَعُوا مَا أَرَدْتُمْ).
[۴] پیشنهاد مخالفان: ابوموسی اشعری:
۱) جایگاه:
- صحابی.
- اسلام در سال هفتم.
- عامل از سوی پیامبر (عامل بخشی از یمن).
- جایگاه در زمان خلفا: در زمان عمر و عثمان ۱۲ سال حاکم بصره بوده.
- در زمان امام علی:
• ابقا بر کوفه به توصیهی مالک اشتر.
• مخالفت با اقدامات امام علی و جنگها.
• عزل.
• اقامت در "عُرض" (منطقهای در نزدیک حلب).
• ابوموسی توهم هماوردی با امام علی و معاویه داشت.
۲) چرایی:
۱. یمنی که دارای این جایگاهی است که در بالا توضیح شده.
۲ محبوب خلفای سهگانه.
۳. مخالفت با امام علی.
۴. مخالف جنگ از اوّل (فَإِنَّهُ قَدْ حَذَّرَنَا مَا وَقَعْنَا فِيهِ).
[۵] تفاهمنامه (بین امام و معاویه):
۱) زمان: صفر.
۲) چگونگی: در یک طرف امير المؤمنين و در طرف دیگر عمرو عاص (خود معاویه به میدان نیامده).
۳) متن:
- آغاز متن:
• عنوان "امیر المؤمنین" آمده: هَذَا مَا تَقَاضَى عَلَيْهِ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ مُعَاوِيَةُ بْنُ أَبِي سُفْيَانَ.
• مخالفت عمرو عاص.
• افتراق اصحاب امام:
~ طرفداران ابقا: مالک اشتر، احنف بن قیس.
~ طرفداران حذف: اکثریت.
• نهایتاً حذف شد: (هَذَا مَا تَقَاضَى عَلَيْهِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ مُعَاوِيَةُ بْنُ أَبِي سُفْيَانَ).
• پیامدهای حذف:
۱. یادکرد از حدیبیه (در حالی این که این جریان مثل حدیبیه نیست).
۲. خدشه در مشروعیت امام علی.
۳. رفتن به سمت تساوی جایگاه امام علی و معاویه.
- مواد تفاهمنامه:
۱. تعهد به حکم خدواند > استخراج از قرآن.
۲. در رتبهی بعد > رجوع به سنت پیامبر (الْعَادِلَةِ الْجَامِعَةِ غَيْرِ الْمُفَرِّقَةِ).
۳. تامین دهی به حکمها از سوی رهبرها، سپاه و مردم (در کمال آزادی).
۴. تعیین مکان: (مَكَانَ عَدْلٍ بَيْنَ أَهْلِ الشَّامِ وَ أَهْلِ الْكُوفَةِ) = مکان میانه.
۵. تعیین زمان: انتهای آن > ماه رمضان.
- خواندن تفاهمنامه توسط اشعث بر قبایل.
- ما جرای بنی تمیم: مخالفت عروة بن أُدَيَّةَ: (أَتُحَكِّمُونَ الرِّجَالَ فِي أَمْرِ اللَّهِ؟ لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ).
- جرقهی خوارج زده میشود.
- پیامد:
بروز نهایت اختلاف در میان اصحاب امام.
[۶] بازگشت به کوفه (دیگر در صفین نیستیم):
- زمان: یوم الاربعاء ۱۳ صفر ۳۷ق.
- اطلاعرسانی به ابوموسی اشعری که در "عُرض" بوده.
#دوره_ویژه_تاریخ_اهل_بیت
#استاد_دکتر_نعمتالله_صفری_فروشانی
🔰 کانال دوره در ایتا:
https://eitaa.com/AnalyticalHistoryofAhleBait
#جلسه 112 - امام علی و کوفه ق37
1403.07.25
ادامه/ دوره حکومت امام علی علیه السلام - در کوفه:
ادامه/ 4. صفین:
ادامه/ 3.4. حكميت:
ادامه/ 2.3.4. پیشا حکمیت:
● مسیر بازگشت امام ع به کوفه:
[۱] فرمایشات امام ع:
[۱-۱-] خطبهی امام ع قبل از حرکت (خطبه ۲ نهج البلاغه).
[۲-۱-] نامه به امام حسن ع (نامه ۳۱ نهج البلاغه):
- این نامه نامهی اخلاقی، فردی و اعتقادی است.
س۱/ زمینهی و بستر صدور این نامه چیست؟ آیا ارتباطی با آنچه که در صفین گذشته دارد یا ندارد؟
س۲/ امام حسن ع که مخاطب این نامه هست کجا بوده؟ در جایی بوده و امام ع نامه برای ایشان فرستاد یا این که امام ع این نامهی اخلاقی، تربیتی و عقیدتی به جهت ماندگاری در تاریخ برای فرزندش امام حسن ع که حاضر بود نوشت؟
س۳/ چرا به امام حسن ع نوشت؟ طبیعتاً به عنوان پسر بزرگ و جانشین احتمالی که ممکن هست به سختیهایی مثل امام علی ع روبرو بشود و نیاز به قوت و قدرتمندی و توانمندی این نامه را نوشته شده.
[۳-۱-] مواجههی عبد الله بن ودیعه انصاری با امام ع:
[۱-۳-۱-] ناقل این گزارش:
• جُندَب.
• مشخص نیست؛ به خاطر این که چندتا "جندب" داریم: جندبهای انصاری و جندبهای ازدی.
• یکی از مشهورترین جندبها جندب قاتل ساحر است.
• بعضیها حدس زدند که جندب بن کعب بن عبد الله یا جندب بن عبد الله.
[۲-۳-۱-] منابع:
• وقعة صفين.
• تاریخ طبری.
• الکامل في التاریخ.
[۳-۳-۱-] محتوای این متن:
• سؤالات و اعتراضات عبدالله بن ودیعه با امام ع در مورد صفین و حکمیت.
• دو قسمت دارد:
۱) دیدگاه مردم دربارهی صفین و حکمیت:
~ سؤال امام ع: مردم چه میگویند؟
~ پاسخ ابن ودیعه: بعضی از آنها "معجب" و بعضی "کاره" هستند.
۲) دیدگاه نخبگان (ذوو الرأي):
~ سؤال امام ع: نخبگان چه میگویند؟
~ ابن ودیعه دیدگاه منفی گزراش میکند:
۱. امام باعث تفرقه شد.
۲. امام کم کاری کرده.
۳. امام میتوانست مقاومت کند و نکرده.
۴. حزم و احتیاط و کار درست از نظر ابن ودیعه چه بوده؟
~ پاسخ امام:
۱. انداختن تقصیر گردن دیگران.
۲. پاسخ حزم:
۱.۲. من هم این راه را میدانستم.
۲.۲. من برای کشته شدن واهمهای نداشتم.
۳.۲. من شروع به اقدام کردم.
۴.۲. بر جان حسنین ترسیدم که باقی ماندهی رسول خدا ص هستند و با رفتن آنها نسل رسول خدا ص از بین میرود.
۵.۲. علت دیگر: بر جان عبد الله بن جعفر و محمد بن حنفیه ترسیدم.
۶.۲. سوگند امام ع بر عدم آوردن این چهار نفر در میدان جنگ در آینده.
[۴-۳-۱-] نقد این متن:
۱) نقد سند:
۱. جندب گزارشگر این گزارش از نظر رجالی ناشناخته است.
۲. عبد الله بن ودیعه:
• مجهول (مجهولیت جایگاه او و نظرات او).
• عدم تذکر در کتب رجالی به ویژه نمایندگی او از نخبگان.
• منبع خبر.
۲) نقد محتوا:
اولا: نمایندگی ابن ودیعه از نخبگان و اطلاع از نظر آنها بعید است؛ چون مواجهه ابن ودیعه با امام ع بعد از فاصلهی کمی از حرکت از صفین به کوفه و در صفین نزدیک شام هست، بنابراین بنا باشد ابن ودیعه منبعی (منبع خبرش مبنی بر اطلاع از دیدگاه نخبگان) داشته باشد باید این نخبگان، نخبگان متمایل به شام باشند.
ثانیا: پذیرش امام ع:
۱. استدلال ضعیف امام ع در آغاز.
۲. حقارتآمیز جلوه دادن موضعگیری امام ع.
۳. یافتن استدلالهای قویتر در سخن دیگر امام ع (تذکر فرمایشات امام ع در موضعگیریهای امام ع در مراحل مختلف).
۴. موارد شاهد بر حقانیت موضع امام ع ذکر نشده.
۵. نگاه یک طرفه (کسی که ساخته با یک انگیزه یک طرفه ساخته است).
۶. عدم استناد به این گزارش در وقایع و حوادث بعدی مخصوصاً توسط مخالفین امام ع.
۷. تنزیل و پایین آوردن شخصیت جامع امام ع به یک شخصیت عاطفی (خانوادهمحور، فرزندمحوری، دادمادمحوری)؛ تغییر مسیر اسلام به خاطر ۴ نفر.
۸. تناقض با شخصیت و مواضع امام ع.
۹. تناقض با وقایع دیگر به ویژه جمل و صفین که آنها بودند.
۱۰. سود خاندانی: فرزند جعفر:
• فرزندان جعفر بعدها همیشه در رقابت بودند با فرزندان امام ع.
• این یا برای تنقیص امام ع یا برای بیان شدت علاقه امام ع به عبد الله بن جعفر ساخته شده است.
• فرزندان و نسل عبد الله بن جعفر در ادامه افراد کمی داشتند که امامی باشند با این که از نظر سیاسی و اجتماعی مهم بودند و با امامان حاضر در مدینه روابط خوبی نداشتند یا لا اقل مطیع و شیعه نبودند.
۱۱. سود جریانی: کیسانیه (محمد بن حنفیه).
۱۲. سوگند پایانی سخیف است.
۱۳. پشت صحنه و پیام نهایی این گزارش: اثبات جنایتکاری امام ع و بیتفاوت بودن وی نسبت به خونهای ریخته شده.
۱۴. اشتراک این چهارتا: فرزندان همسران امام ع (همسرمحور).
۱۵. تخریب یک انصاری.
۱۶. تخریب جندب مشهور (جندب ازدی) که صحابی امام ع هست.
💠 نتیجهی نقد: این گزارش جعلی است (جعل کثیف) که علامات جعل در آن فراوان هست.
#دوره_ویژه_تاریخ_اهل_بیت
#استاد_دکتر_نعمتالله_صفری_فروشانی
🔰 کانال دوره در ایتا:
@AnalyticalHistoryofAhleBait
💠 خبر مواجههی عبد الله بن ودیعه با امام علی علیه السلام:
وقعه صفین (فارسی)، ج۱، ص۷۳۳:
https://lib.eshia.ir/12549/1/733
وقعة صفين (عربی)، ص۵۲۹:
https://lib.eshia.ir/22035/1/529
تاریخ طبری (عربی):
https://lib.eshia.ir/86659/5/61
الكامل في التاریخ (عربی):
https://lib.eshia.ir/22036/3/323
📖 وقعة صفين (عربی)، ص۵۲۹-۵۳۰:
ثُمَّ مَضَى غَيْرَ بَعِيدٍ فَلَقِيَهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ وَدِيعَةَ الْأَنْصَارِيُّ فَدَنَا مِنْهُ وَ سَأَلَهُ فَقَالَ: «مَا سَمِعْتَ النَّاسَ يَقُولُونَ فِي أَمْرِنَا هَذَا؟» قَالَ: مِنْهُمُ الْمُعْجَبُ بِهِ وَ مِنْهُمُ الْكَارِهُ لَهُ وَ النَّاسُ كَمَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: وَ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفِينَ فَقَالَ لَهُ: «فَمَا يَقُولُ ذَوُو الرَّأْيِ؟» قَالَ: يَقُولُونَ: إِنَّ عَلِيّاً كَانَ لَهُ جَمْعٌ عَظِيمٌ فَفَرَّقَهُ وَ حِصْنٌ حَصِينٌ فَهَدَمَهُ فَحَتَّى مَتَى يَبْنِي مِثْلَ مَا قَدْ هَدَمَ وَ حَتَّى مَتَى يَجْمَعُ مِثْلَ مَا قَدْ فَرَّقَ فَلَوْ أَنَّهُ كَانَ مَضَى بِمَنْ أَطَاعَهُ إِذْ عَصَاهُ مَنْ عَصَاهُ فَقَاتَلَ حَتَّى يُظْهِرَهُ اللَّهُ أَوْ يُهْلِكَ إِذَنْ كَانَ ذَلِكَ هُوَ الْحَزْمَ فَقَالَ عَلِيٌّ: «أَنَا هَدَمْتُ أَمْ هُمْ هَدَمُوا أَمْ أَنَا فَرَّقْتُ أَمْ هُمْ فَرَّقُوا؟ وَ أَمَّا قَوْلُهُمْ لَوْ أَنَّهُ مَضَى بِمَنْ أَطَاعَهُ إِذْ عَصَاهُ مَنْ عَصَاهُ فَقَاتَلَ حَتَّى يَظْفَرَ أَوْ يَهْلِكُ إِذَنْ كَانَ ذَلِكَ هُوَ الْحَزْمَ فَوَ اللَّهِ مَا غَبِيَ عَنِّي ذَلِكَ الرَّأْيُ وَ إِنْ كُنْتُ لَسَخِيّاً بِنَفْسِي عَنِ الدُّنْيَا طَيِّبَ النَّفْسِ بِالْمَوْتِ. وَ لَقَدْ هَمَمْتُ بِالْإِقْدَامِ [عَلَى الْقَوْمِ] فَنَظَرْتُ إِلَى هَذَيْنِ [قَدْ ابْتَدَرَانِي يَعْنِي الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ وَ نَظَرْتُ إِلَى هَذَيْنِ] قَدْ اسْتَقْدَمَانِي [يَعْنِي عَبْدَ اللَّهِ بْنَ جَعْفَرٍ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيِ] فَعَلِمْتُ أَنْ هَذَيْنِ إِنْ هَلَكَا انْقَطَعَ نَسْلِ مُحَمَّدِ مِنْ هَذِهِ الْأَمَةِ فَكَرِهْتُ ذَلِكَ وَ أَشْفَقْتُ عَلَى هَذَيْنِ أَنْ يَهْلِكَا وَ قَدْ عَلِمْتُ أَنْ لَوْ لَا مَكَانِي لَمْ يَسْتَقْدِمَا يَعْنِي مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ وَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ جَعْفَرٍ وَ ايْمُ اللَّهِ لَئِنْ لَقِيتَهُمْ بَعْدَ يَوْمِي لَأَلْقَيَنَّهُمْ وَ لَيْسَ هُمَا مَعِي فِي عَسْكَرٍ وَ لَا دَارٍ».
📖 وقعه صفین (فارسی)، ج۱، ص۷۳۳-۷۳۴:
سپس اندكى راه پيمود تا به عبد اللّه بن وديعه انصارى رسيد، و نزديك او رفت و پرسيد: از مردم چه شنيدهاى كه در باره اين كار ما بگويند؟ گفت: پارهاى آن را خوش داشتند و پارهاى را ناخوشايند آمده است، مردم چنان كه خداى تعالى گفته است: وَ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفِينَ- همواره مختلف باشند.
(على) گفت: «صاحبنظران چه مىگويند؟» گفت: «مىگويند: على را جمعى بزرگ در اختيار بود، ولى او خود، آنان را پراكنده ساخت، و او را دژى استوار بود، و خود، آن را ويران نمود تا باز كى چنان دژى را كه ويران كرده است از نو بسازد و كى چنان جمعى را كه پراكنده است ديگر بار گرد آرد! چه مىشد اگر او در برابر آن كس كه سر از فرمان وى تافته بود، (فقط) با آنان كه سر به فرمان وى داشتند (با سپاهى همدل و همزبان) به جنگ مىرفت و با او نبرد مىكرد تا خدا پيروزش گرداند يا نابودش كند؟ در آن صورت راهى دور انديشانه رفته بود.» على گفت: آيا من ويران كردم يا آنان، آيا من پراكنده كردم يا ايشان پراكنده كردند؟
اما اين كه گفتند «چه مىشد اگر (فقط) با گروهى فرمانبردار به پيكار آن كس كه از او نافرمانى كرده بود مىرفت تا بر او پيروز شود يا نابود گردد، و در آن صورت رفتارش دور انديشانه مىبود»، به خدا سوگند كه اين نظر و رأى از ديده من پنهان نبود، هر چند من خود در گسيختن از دنياى گوارا و پذيرفتن مرگ بر خويشتن بسيار گشاده دست و (كاملا آماده بودهام و) هستم، وقتى آهنگ پيكار [با آن قوم] كردم، بدين دو نگريستم [يعنى حسن و حسين- كه درخواست رفتن به ميدان مىكردند- و نيز بدين دو، يعنى عبد اللّه بن جعفر و محمد بن على نگريستم] كه براى كسب اجازه نزدم آمده بودند و دريافتم كه اگر اين دو (حسنين عليهما السلام) نابود شوند، نسل محمد از اين امّت گسيخته شود و اين را ناروا و ناخوش داشتم، و بر نابودى اين دو ديگر- يعنى محمد بن على و عبد اللّه بن جعفررنيز دلم بسوخت و يقين كردم كه اگر توجّهشان به موقعيّت (حسّاس و خطرناك) من نبود به چنان درخواستى پيش نمىآمدند. به خدا سوگند كه اگر آن روز بديشان رخصت نبرد مىدادم آنها را به كام مرگ افكنده بودم و ديگر ايشان در لشكر و خانه من نمىبودند.
📖 تاریخ طبری (عربی)، ج۳، ص۳۲۳-۳۲۴:
ثم مضي غير بعيد فلقيه عبد الله بن وديعة الأنصاري فدنا منه وسلم عليه وسايره فقال له ما سمعت الناس يقولون في أمرنا ؟ قال منهم المعجب به ومنهم الكاره له قال فما قول ذوي الرأي قال يقولون إن عليا كان له جمع عظيم ففرقه وكان له حصن حصين فهدمه فمتي يبني ما هدم ويجمع ما فرق ولو كان مضي بمن أطاعه إذ عصاه من عصاه فقاتل حتى يظفر أو يهلك كان ذلك الحزم قال علي أنا هدمت أم هم هدموا أنا فرقت أم هم فرقوا ؟ أما قولهم : لو كان مضي بمن أطاعه فقاتل حتى يظفر أو يهلك فوالله ما خفي هذا عني ، وإن كنت لسخيا بنفسي عن الدنيا طيب النفس بالموت ولقد هممت بالإقدام علي القوم فنظرت إلى هذين قد ابتدراني يعني الحسن والحسين ونظرت إلى هذين استقدماني يعني عبد الله بن جعفر ومحمد بن علي فعلمت أن هذين إن هلكا انقطع نسل رسول الله صلّى الله عليه وسلم من هذه الأمة وكرهت ذلك وأشفقت علي هذين أن يهلكا وأيم الله لئن لقيتهم بعد يومي هذا لألقينهم وليسوا معي في عسكر ولا دار.
#جلسه 113 - امام علی و کوفه ق38
1403.08.02
ادامه/ دوره حکومت امام علی علیه السلام - در کوفه:
ادامه/ 4. صفین:
ادامه/ 3.4. حكميت:
ادامه/ 2.3.4. پیشا حکمیت:
● مسیر صفین تا دُومَةُ الجَنْدَل:
[۱] مکان:
[۱-۱-] نامگذاری:
- دومه:
• "دُومَةُ" از "دوما" گرفته شد.
• "دوما" یکی از فرزندان حضرت اسماعیل ع که بنیانگذار این شهر هست.
- جندل (الجَنْدَل):
• جندل یعنی صخرهای (منطقهی صخرهای بوده).
• در مقابل "دومه الحیرة" که هم بنیانگزارش حضرت اسماعیل ع هست و برعکس دومة الجندل منطقهای صاف هست.
[۲-۱-] اهمیت و تاریخچه:
- یکی از بازرهای فصلی.
- در زمان پیامبر ص معاهداتی با ساکنان آن اتفاق افتاده به خصوص در مسیر به تبوک.
[۳-۱-] موقعیت جغرافیایی:
- فاصله تا دمشق و شام > ۶۴۰ km.
- فاصله تا کوفه > ۶۵۵ km.
- فاصله تا رقه > ۱۰۷2 km.
- جزو استان "جوف" در شمال عربستان.
[2-] زمان:
- ماه رمضان (در حالی که جنگ در ماه صفر تمام شد).
- علت فاصله زمانی: تا این که مسئلهی حکمیت پخته بشود.
[3-] دیدگانی نخبگانی آن زمان دربارهی حکمیت و حکمها:
- مصادیق:
1. امام علی ع.
2. عبد الله بن عباس.
3. عمرو عاص.
4. معاویه.
5. احنف بن قیس.
6. شرحبیل بن سمط.
7. شریح بن هانی.
8. مغیره بن شعبه.
- فراخوان معاویه از بزرگان قریش.
- از جمله کسانی که با آنها مشورت کرد: عبد الله بن عمر، مغیره بن شعبه، عبد الله بن زبیر.
- گزارش از عبد الله بن عمر و عبد الله بن زبیر نداریم.
[1-3-] مغیره بن شعبه:
- یکی از دُهات (به ضم دال) چهارگانه.
- ورود به دومة الجندل و مطالعهی میدانی از طریق مذاکره با طرفین (عمرو عاص و ابوموسی).
- مذاکره با طرفین.
- سؤال: نظر شما دربارهی کسی که شرکت در صفین کرده چیست؟
ابوموسی: کارش عالی است.
عمرو: خیلی بدکاری کرده، حق و باطل را نشناختهاست، امامش را نشناختهاست.
- گزارش نتیجه مذاکره به معاویه: تو برگه برنده را داری. (نماینده امام علی ع به فرماندهاش اعتقاد ندارد اما نمایندهی تو به تو اعتقاد دارد).
[2-3-] عبد الله بن عباس:
- امام جماعت گروه چهارصد نفره امام علی ع (هر طرف با یک گروه 400 نفری).
- ماموریتش مراقبت از ابوموسی تا این که کار اشتباهی نکند.
- نصیحت ابن عباس به ابوموسی:
1. بیان جایگاه اوموسی:
• انتخاب امام علی ع نبودی.
• فضیلتی نداری.
2. بیان جایگاه امام علی ع: داراری مشروعیتی مانند مشروعیت خلفای سهگانه.
3. بقای امام علی ع بر صلاحیت اولیه.
4. اما معاویه هیچ ویژگی ندارد که او را به خلافت نزدیک کند .
5. معرفی معاویه در یک گزارش دیگر:
• طلیق الاسلام.
• پدرش فرماندهی کل احزاب مخالف.
• ادعای خلافت از غیر راه مشورت و بیعت.
• پاسخ از ادعای مقدس (معاویه منصوب عمر و عثمان): نفس کارگزاری عمر و عثمان صلاحیتساز برای خلافت نیست.
- این نصیحتهای ابن عباس هیچ تاثیری نگذاشت.
[3-3-] احنف بن قیس:
- شخصیتشناسی:
1) تا دوران امام علی ع:
• اسلام در زمان پیامبر ص.
• شرکت فعال در فتوحات.
• یکی از نیروهای ابوموسی در فتوحات.
• از بزرگان بنیتمیم.
• مورد اعتماد خلفای نخستین حتی امام علی ع.
• عدم شرکت در جنگ جمل.
• شرکت فعال در صفین و نهروان و از فرماندهان هم بوده.
2) بعد از امام علی ع:
• پیوستن به معاویه.
• دعوت امام حسین ع از او.
• عدم اجابت دعوت.
• نصیحت به امام حسین ع برای عدم حرکت علیه یزید.
• پیوستن به زبیریان.
• پیوستن به ابن زیاد.
• پیشتبانی از ادعای خلافت ابن زیاد.
- سفارشهای او به ابوموسی:
1. توجه به اهمیت مسئولیت.
2. تاثیرگذاری در آینده.
3. نابودی عراق.
4. توصیه به تقوا.
5. چگونگی رفتار با عمرو عاص.
6. امتحان ابوموسی.
- گزارش موضع منفی ابوموسی به امام علی ع.
- ما جرای محاوره با ابوموسی بخش شده.
- نتیجه: جبههی امام علی ع تضعیف شد.
[4-3-] شریح بن هانی:
- شخصیتشناسی:
• از یاران یمانی امام علی ع.
• فرماندهی گروه چهارصد نفره امام علی ع.
- توصیههای او به ابوموسی:
1. غیر قابل جبران بودن خطا.
2. اگر امام علی ع انتخاب بشود شام ضربهای نمیبیند اما اگر معاویه انتخاب بشود عراقیها نابود میشوند.
[5-3-] شرحبیل بن سمط:
- شخصیتشناسی:
• بعضی گفتند از صحابه.
• فعال در فتوحات.
• بعضی گفتند فتح حمص به دست ایشان.
• فرماندار حمص به مدت بیست سال.
• از یاران خالص معاویه.
• فرماندهی گروه چهارصد نفر معاویه.
- توصیههای او به عمرو:
1. تو نمایندهی قریش هستی.
2. مورد اطمینان معاویه هستی.
3. دوری از ناتوانی و گولخوردن.
4. بیان نقش خود در سامانیابی شام.
5. وفای به اطمینان ما (پاسخ مناسب بده به اطمینان ما).
#دوره_ویژه_تاریخ_اهل_بیت
#استاد_دکتر_نعمتالله_صفری_فروشانی
🔰 کانال دوره در ایتا:
@AnalyticalHistoryofAhleBait
💠 گزارش خبر مغیره بن شعبه:
📖 وقعة صفين (عربی)، ص۵۴۰:
وَ قَدْ كَانَتِ الْأَخْبَارُ أَبْطَأَتْ عَلَى مُعَاوِيَةَ فَبَعَثَ إِلَى رِجَالٍ مِنْ قُرَيْشٍ مِنَ الَّذِينَ كَرِهُوا أَنْ يُعِينُوهُ فِي حَرْبِهِ-: إِنَّ الْحَرْبِ قَدْ وَضَعَتْ أَوْزَارَهَا وَ الْتَقَى هَذَانِ الرَّجُلَانِ بِدُومَةِ الْجَنْدَلِ فَاقْدَمُوا عَلَيَّ فَأَتَاهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الزُّبَيْرِ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ وَ أَبُو الْجَهْمِ بْنُ حُذَيْفَةَ وَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ الْأَسْوَدِ بْنِ عَبْدِ يَغُوثَ الزُّهْرِيُّ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ صَفْوَانَ الْجُمَحِيُّ وَ رِجَالٌ مِنْ قُرَيْشٍ وَ أَتَاهُ الْمُغِيرَةُ بْنُ شُعْبَةَ وَ كَانَ مُقِيماً بِالطَّائِفِ لَمْ يَشْهَدْ صِفِّينَ فَقَالَ: يَا مُغِيرَةُ مَا تَرَى؟ قَالَ: يَا مُعَاوِيَةُ لَوْ وَسِعَنِي أَنْ أَنْصُرَكَ لَنَصَرْتُكَ وَ لَكِنْ عَلَيَّ أَنْ آتِيَكَ بِأَمْرِ الرَّجُلَيْنِ.
فَرَكِبَ حَتَّى أَتَى دُومَةَ الْجَنْدَلِ فَدَخَلَ عَلَى أَبِي مُوسَى كَأَنَّهُ زَائِرٌ لَهُ فَقَالَ: يَا أَبَا مُوسَى مَا تَقُولُ فِيمَنِ اعْتَزَلَ هَذَا الْأَمْرَ وَ كَرِهَ الدِّمَاءَ؟ قَالَ: أُولَئِكَ خِيَارُ النَّاسِ خَفَّتْ ظُهُورُهُمْ مِنْ دِمَائِهِمْ وَ خَمُصَتْ بُطُونُهُمْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ. ثُمَّ أَتَى عَمْراً فَقَالَ: يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا تَقُولُ فِيمَنِ اعْتَزَلَ هَذَا الْأَمْرَ وَ كَرِهَ هَذِهِ الدِّمَاءَ؟ قَالَ أُولَئِكَ شِرَارُ النَّاسِ لَمْ يَعْرِفُوا حَقّاً وَ لَمْ يُنْكِرُوا بَاطِلًا فَرَجَعَ الْمُغِيرَةُ إِلَى مُعَاوِيَةَ فَقَالَ لَهُ: قَدْ ذُقْتُ الرَّجُلَيْنِ أَمَّا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ قَيْسٍ فَخَالِعٌ صَاحِبَهُ وَ جَاعِلُهَا لِرَجُلٍ لَمْ يَشْهَدْ هَذَا الْأَمْرَ وَ هَوَاهُ فِي عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ وَ أَمَّا عَمْرٌو فَهُوَ صَاحِبُكَ الَّذِي تَعْرِفُ وَ قَدْ ظَنَّ النَّاسُ أَنَّهُ يَرُومُهَا لِنَفْسِهِ وَ أَنَّهُ لَا يَرَى أَنَّكَ أَحَقُّ بِهَذَا الْأَمْرِ مِنْهُ.
_________
📖 وقعه صفین (فارسی)، ج۱، ص747-۷48:
اخبار به كندى به معاويه مىرسيد، وى به برخى از مردان قريش كه خوش نداشتند در جنگ به وى كمك كنند پيام فرستاد: «گردونه جنگ بار خود را بر زمين نهاده (و از حركت باز ايستاده و آتش پيكار فرو نشسته) است و آن دو داور در دومة الجندل با يك ديگر ديدار كردهاند، اينك نزد من بياييد». پس عبد اللّه بن زبير و عبد اللّه بن عمر و ابو الجهم بن حذيفه و عبد الرحمن بن اسود بن عبد يغوث زهرى و عبد الله بن صفوان جمحى و مردانى ديگر از قريش نزدش آمدند، همچنين مغيرة بن شعبه كه در طائف اقامت داشت و در صفّين حاضر نشده بود، بيامد. معاويه به او گفت: اى مغيره چه نظر دارى؟
گفت: اى معاويه، اگر مىتوانستم تو را يارى دهم بىگمان به تو يارى مىدادم، ولى اينك بر من واجب است كه آنچه را در ضمير آن دو مرد، (داوران) مىگذرد به تو برسانم.
وى بر نشست تا به دومة الجندل رسيد و چنان كه گويى فقط به قصد ديدار ابو موسى آمده باشد بر او وارد شد و گفت: اى ابو موسى، در باره كسانى كه از اين ماجرا كناره گرفته و خونريزى را خوش نداشتهاند چه مىگويى؟ گفت: آنان بهترين مردمند، پشتشان از كشيدن بار ريختن خون خويش و كسان آسوده است و شكمهايشان از خوردن مال مردم انباشته نيست. آنگاه نزد عمرو آمد و گفت: اى ابو عبد اللّه، در باره كسانى كه از اين ماجرا كناره گزيده و اين خونريزيها را نپسنديدهاند چه گويى؟ گفت: آنان بدترين مردمند، حقّى را معروف نشمرده (و به خاطر آن قيام نكرده) و باطلى را نيز ناروا نينگاشتهاند.
مغيره نزد معاويه بازگشت و به او گفت: از هر دو استمزاج كردم و مزه دهانشان را آزمودم، عبد الله بن قيس رفيق خود را خلع مىكند و حكومت را از آن كس مىداند كه در اين ماجرا شركت نكرده باشد، دل وى به عبد اللّه بن عمر گرايشى دارد. اما عمرو رفيق توست كه تو او را بهتر مىشناسى، مردم گمان مىكنند كه وى براى خود مىكوشد ولى او خود نظرش جز اين نيست كه تو بدين مهمّ از او شايستهترى.
💠 گزارش خبر عبد الله بن عباس:
📖 مروج الذهب (عربی)، ج2، ص395:
و في سنة ثمان و ثلاثين كان التقاء الحكمين بدومة الجندل، و قيل: بغيرها على ما قدمنا من وصف التنازع في ذلك، و بعث علي بعبد اللّٰه بن العباس و شريح ابن هانئ الهمداني في أربعمائة رجل فيهم أبو موسى الأشعري، و بعث معاوية بعمرو بن العاص و معه شرحبيل بن السمط في أربعمائة، فلما تدانى القوم من الموضع الذي كان فيه الاجتماع قال ابن عباس لأبي موسى: إن علياً لم يرض بك حكما لفضل عندك و المتقدمون عليك كثير، و إن الناس أبوا غيرك، و إني لأظن ذلك لشر يراد بهم، و قد ضم داهية العرب معك، إن نسيت فلا تنس أن علياً بايعه الذين بايعوا أبا بكر و عمر و عثمان، و ليس فيه خصلة تباعده من الخلافة، و ليس في معاوية خصلة تقربه من الخلافة، ....
_____
📖 مروج الذهب (فارسی)، ج۱، ص753:
ابن عباس به ابو موسى گفت «اينكه على بتو رضايت داد نه براى آن بود كه فضيلتى دارى زيرا بهتر از تو بسيارند ولى مردم جز بتو رضايت ندادند و به پندار من اين براى آنست كه شرى در انتظار آنهاست كه داهيه عرب را همرديف تو كردهاند هر چه را فراموش ميكنى اين را فراموش مكن كه همه كسانى كه با ابو بكر و عمر و عثمان بيعت كردهاند با على نيز بيعت كردهاند و صفتى ندارد كه او را از خلافت دور كند معاويه نيز صفتى ندارد كه او را بخلافت نزديك كند»
💠 گزارش خبر دیگر عبد الله بن عباس:
📖 شرح نهج البلاغة (عربی)، ج2، ص246:
وَ رَوَى اَلْمَدَائِنِيُّ فِي كِتَابِ صِفِّينَ قَالَ لَمَّا أَجْمَعَ أَهْلُ اَلْعِرَاقِ عَلَى طَلَبِ أَبِي مُوسَى وَ أَحْضَرُوهُ لِلتَّحْكِيمِ عَلَى كُرْهٍ مِنْ عَلِيٍّ ع أَتَاهُ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ اَلْعَبَّاسِ وَ عِنْدَهُ وُجُوهُ اَلنَّاسِ وَ أَشْرَافُهُمْ فَقَالَ لَهُ يَا أَبَا مُوسَى إِنَّ اَلنَّاسَ لَمْ يَرْضَوْا بِكَ وَ لَمْ يَجْتَمِعُوا عَلَيْكَ لِفَضْلٍ لاَ تُشَارِكُ فِيهِ وَ مَا أَكْثَرَ أَشْبَاهَكَ مِنَ اَلْمُهَاجِرِينَ وَ اَلْأَنْصَارِ وَ اَلْمُتَقَدِّمِينَ قَبْلَكَ وَ لَكِنْ أَهْلُ اَلْعِرَاقِ أَبَوْا إِلاَّ أَنْ يَكُونَ اَلْحَكَمُ يَمَانِيّاً وَ رَأَوْا أَنَّ مُعْظَمَ أَهْلِ اَلشَّامِ يَمَانٍ وَ أَيْمُ اَللَّهِ إِنِّي لَأَظُنُّ ذَلِكَ شَرّاً لَكَ وَ لَنَا فَإِنَّهُ قَدْ ضُمَّ إِلَيْكَ دَاهِيَةُ اَلْعَرَبِ وَ لَيْسَ فِي مُعَاوِيَةَ خَلَّةٌ يَسْتَحِقُّ بِهَا اَلْخِلاَفَةَ فَإِنْ تَقْذِفْ بِحَقِّكَ عَلَى بَاطِلِهِ تُدْرِكْ حَاجَتَكَ مِنْهُ وَ إِنْ يَطْمَعْ بَاطِلُهُ فِي حَقِّكَ يُدْرِكْ حَاجَتَهُ مِنْكَ وَ اِعْلَمْ يَا أَبَا مُوسَى أَنَّ مُعَاوِيَةَ طَلِيقُ اَلْإِسْلاَمِ وَ أَنَّ أَبَاهُ رَأْسُ اَلْأَحْزَابِ وَ أَنَّهُ يَدَّعِي اَلْخِلاَفَةَ مِنْ غَيْرِ مَشُورَةٍ وَ لاَ بَيْعَةٍ فَإِنْ زَعَمَ لَكَ أَنَّ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ اِسْتَعْمَلاَهُ فَلَقَدْ صَدَقَ اِسْتَعْمَلَهُ عُمَرُ وَ هُوَ اَلْوَالِي عَلَيْهِ بِمَنْزِلَةِ اَلطَّبِيبِ يَحْمِيهِ مَا يَشْتَهِي وَ يُؤْجِرُهُ مَا يَكْرَهُ ثُمَّ اِسْتَعْمَلَهُ عُثْمَانُ بِرَأْيِ عُمَرَ وَ مَا أَكْثَرَ مَنِ اِسْتَعَمَلاَ مِمَّنْ لَمْ يَدَّعِ اَلْخِلاَفَةَ وَ اِعْلَمْ أَنَّ لِعَمْرٍو مَعَ كُلِّ شَيْءٍ يَسُرُّكَ خَبِيئاً يَسُوءُكَ وَ مَهْمَا نَسِيتَ فَلاَ تَنْسَ أَنَّ عَلِيّاً بَايَعَهُ اَلْقَوْمُ اَلَّذِينَ بَايَعُوا أَبَا بَكْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ وَ أَنَّهَا بَيْعَةُ هُدًى وَ أَنَّهُ لَمْ يُقَاتِلْ إِلاَّ اَلْعَاصِينَ وَ اَلنَّاكِثِينَ فَقَالَ أَبُو مُوسَى رَحِمَكَ اَللَّهُ وَ اَللَّهِ مَا لِي إِمَامٌ غَيْرُ عَلِيٍّ وَ إِنِّي لَوَاقِفٌ عِنْدَ مَا رَأَى وَ إِنَّ حَقَّ اَللَّهِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ رِضَا مُعَاوِيَةَ وَ أَهْلِ اَلشَّامِ وَ مَا أَنْتَ وَ أَنَا إِلاَّ بِاللَّهِ .
💠 گزارش خبر احنف بن قیس:
📖 وقعة صفین (عربی)، ص536-537:
وَ كَانَ آخِرَ مَنْ وَدَّعَ أَبَا مُوسَى الْأَحْنفُ بْنُ قَيْسٍ أَخَذَ بِيَدِهِ ثُمَّ قَالَ لَهُ: يَا أَبَا مُوسَى اعْرِفْ خَطْبَ هَذَا الْأَمْرِ وَ اعْلَمْ أَنَّ لَهُ مَا بَعْدَهُ وَ أَنَّكَ إِنْ أَضَعْتَ الْعِرَاقَ فَلَا عِرَاقَ فَاتَّقِ اللَّهَ فَإِنَّهَا تَجْمَعُ لَكَ دُنْيَاكَ وَ آخِرَتَكَ وَ إِذَا لَقِيتَ عَمْراً غَداً فَلَا تَبْدَأْهُ بِالسَّلَامِ فَإِنَّهَا وَ إِنْ كَانَتْ سُنَّةً إِلَّا أَنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِهَا وَ لَا تُعْطِهِ يَدَكَ فَإِنَّهَا أَمَانَةٌ وَ إِيَّاكَ أَنْ يُقْعِدَكَ عَلَى صَدْرِ الْفِرَاشِ فَإِنَّهَا خُدْعَةٌ. وَ لَا تَلْقَهُ وَحْدَهُ وَ احْذَرْ أَنْ يُكَلِّمَكَ فِي بَيْتٍ فِيهِ مُخْدَعٌ تُخْبَأُ فِيهِ الرِّجَالُ وَ الشُّهُودُ.
ثُمَّ أَرَادَ أَنْ يَبُورَ مَا فِي نَفْسِهِ لِعَلِيٍّ فَقَالَ لَهُ: فَإِنْ لَمْ يَسْتَقِمْ لَكَ عَمْرٌو عَلَى الرِّضَا بِعَلِيٍّ فَخَيِّرْهُ أَنْ يَخْتَارَ أَهْلَ الْعِرَاقِ مِنْ قُرَيْشِ الشَّامِ مَنْ شَاءُوا فَإِنَّهُمْ يُوَلُّونَّا الْخِيَارَ فَنَخْتَارُ مَنْ نُرِيدُ وَ إِنْ أَبَوْا فَلْيَخْتَرْ أَهْلَ الشَّامِ مِنْ قُرَيْشِ الْعِرَاقِ مَنْ شَاءُوا فَإِنْ فَعَلُوا كَانَ الْأَمْرُ فِينَا قَالَ أَبُو مُوسَى: قَدْ سَمِعْتُ مَا قُلْتَ وَ لَمْ يَتَحَاشَ لِقَوْلِ الْأَحْنَفِ.
قَالَ: فَرَجَعَ الْأَحْنَفُ فَأَتَى عَلِيّاً فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَخْرَجَ وَ اللَّهِ أَبُو مُوسَى زُبْدَةَ سِقَائِهِ فِي أَوَّلِ مَخْضِهِ لَا أَرَانَا إِلَّا بَعَثْنَا رَجُلًا لَا يُنْكِرُ خَلْعَكَ فَقَالَ عَلِيٌّ: «يَا أَحْنَفُ إِنَّ اللَّهَ غالِبٌ عَلى أَمْرِهِ» قَالَ: فَمِنْ ذَلِكَ نَجْزَعُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ فَشَا أَمْرُ الْأَحْنَفِ وَ أَبِي مُوسَى فِي النَّاسِ ...
_
📖 پيكار صفين (ترجمه وقعة صفين)، ص742-744:
بدرود كردن احنف و اندرز او به ابو موسى
آخرين كسى كه با ابو موسى بدرود كرد احنف بن قيس بود كه دست وى را گرفت و به او گفت: «اى ابو موسى، اهمّيّت اين كار را درياب و بدان كه آن را پيامدهاست، و اگر تو عراق را تباه (و بىحق سازى) ديگر عراقى نخواهد بود.
پس از خداى بپرهيز كه اين تقوى دنيا و آخرت تو را تأمين كند. چون فردا با عمرو روبرو شدى، آغاز به سلام مكن چه هر چند تقدّم در سلام سنّت است ولى او شايسته سلام مقدّم نيست، و بدو دست مده[1]، زيرا دست تو دست امانت است.
و مبادا بگذارى او تو را بر بالا دست مسند نشاند، چه اين نيرنگى است (كه خواهد تو را بدين بزرگداشت غرّه و غافل كند)، و او را به تنها ديدار مكن، و بپرهيز از اينكه در خانهاى سخن گويد كه به نيرنگ، مردان و گواهانى در زواياى آن خانه نهان كرده باشد (كه به سخنهايت گوش دارند و به زيانت گواهى دهند).
سپس خواست آنچه را در ضمير ابو موسى نسبت به على مىگذرد بيازمايد[2]، از اين رو به وى گفت: اگر عمرو در رضا دادن به حكومت على با تو همراه نشد، وى را چنان مخيّر گردان كه مردم عراق هر كس از قريشيان شام را خواستند برگزينند و چون اين انتخاب را به ما واگذارند ما هر كس را خواهيم برگزينيم. و اگر امتناع كردند، شاميان يكى از قريشيان عراق را كه خواهند برگزينند، و اگر چنين كردند باز كار در ميان ما و به دست ما باشد. گفت: «آنچه گفتى شنيدم» و به گفته احنف اعتراضى نكرد (كه با وجود على اين چه سخن است و چه نيازى به انتخاب كسى از قريشيان شام يا عراق باشد؟).
[احنف و على]
راوى گويد:
احنف بازگشت و نزد على آمد و گفت: اى امير مؤمنان، به خدا سوگند كه ابو موسى نخستين كره خويش را از اوّلين مشك خود بر آورد (و ماهيّت خود را آشكار كرد). به نظر من، ما كسى را گسيل داشتهايم كه با عزل تو مخالفتى ندارد. على گفت: «اى احنف، خداوند بر كار خود چيره است.» گفت: اى امير مؤمنان، ما نيز از همين نگرانيم (كه اين امر مهمّ به دست بىخردى چون ابو موسى سپرده شده است.) ماجراى گفتگوى احنف و ابو موسى ميان مردم پراكنده شد ...
💠 گزارش خبر شريح بن هاني:
📖 وقعة صفین (عربی)، ص534:
[ما قيل لأبي موسى حين أراد المسير]
قَالَ نَصْرٌ وَ فِي حَدِيثِ مُحَمَّدِ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ عَنِ الْجُرْجَانِيِّ قَالَ:: لَمَّا أَرَادَ أَبُو مُوسَى الْمَسِيرَ قَامَ شُرَيْحٌ فَأَخَذَ بِيَدِ أَبِي مُوسَى فَقَالَ: يَا أَبَا مُوسَى إِنَّكَ قَدْ نُصِبْتَ لِأَمْرِ عَظِيمٍ لَا يُجْبَرُ صَدْعُهُ وَ لَا يُسْتَقَالُ فَتْقُهُ وَ مَهْمَا تَقُلْ شَيْئاً لَكَ أَوْ عَلَيْكَ يَثْبُتْ حَقُّهُ وَ يُرَ صِحَّتُهُ وَ إِنْ كَانَ بَاطِلًا وَ إِنَّهُ لَا بَقَاءَ لِأَهْلِ الْعِرَاقِ إِنْ مَلَكَهَا مُعَاوِيَةُ وَ لَا بَأْسَ عَلَى أَهْلِ الشَّامِ إِنْ مَلَكَهَا عَلِيٌّ وَ قَدْ كَانَتْ مِنْكَ تَثْبِيطَةُ أَيَّامٍ قَدِمْتَ الْكُوفَةَ فَإِنْ تَشْفَعْهَا بِمِثْلِهَا يَكُنِ الظَّنُّ بِكَ يَقِيناً وَ الرَّجَاءُ مِنْكَ يَأْساً ...
____
📖 پيكار صفين (ترجمه وقعة صفين)، ص739:
[آنچه هنگام عزيمت به ابو موسى گفته شد]
نصر گويد: در حديث محمد بن عبيد اللّه، از جرجانى آمده است كه گفت:
چون ابو موسى آهنگ حركت كرد، شريح برخاست و دست ابو موسى را گرفت و گفت: اى ابو موسى، تو را به كارى گران گماشتهاند كه (اگر كاهلى كنى) دردسرش نخوابد و شكافش به هم برنيايد[1]، هر چه به سود يا زيان خويش (و فرستنده خويش) بگويى، هر چند باطل باشد[2]، به عنوان حقّى ثابت گردد و درست و معتبر شمرده شود، بىگمان اگر معاويه بر عراق چيره شود، مردم آن سامان را پايندگى نباشد (و او تمام ايشان را از بين ببرد)، ولى اگر على بر شام غالب آيد، مردم شام را هيچ سختى و رنجى نرسد. تو بدان روزها كه به كوفه در آمدى گونهاى حيرت و سرگردانى داشتى، اگر همچنان بر اين سرگردانى بپايى (و به ندانسته كارى ادامه دهى) گمان بدى كه بر تو مىرود به يقين تبديل شود و اميدى كه به تو بسته شده است به نوميدى گرايد.
💠 گزارش خبر شرحبیل بن سمط:
📖 وقعة صفین (عربی)، ص536:
وَ سَارَ مَعَ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ شُرَحْبِيلُ بْنُ السِّمْطِ الْكِنْدِيُّ فِي خَيْلٍ عَظِيمَةٍ حَتَّى إِذَا أَمِنَ عَلَيْهِ خَيْلَ أَهْلِ الْعِرَاقِ وَدَّعَهُ ثُمَّ قَالَ: يَا عَمْرُو إِنَّكَ رَجُلُ قُرَيْشٍ وَ إِنَّ مُعَاوِيَةَ لَمْ يَبْعَثْكَ إِلَّا ثِقَةً بِكَ وَ إِنَّكَ لَنْ تُؤْتَى مِنْ عَجْزٍ وَ لَا مَكِيدَةٍ وَ قَدْ عَرَفْتَ أَنْ وَطَّئْتُ هَذَا الْأَمْرَ لَكَ وَ لِصَاحِبِكَ فَكُنْ عِنْدَ ظَنِّنَا بِكَ ثُمَّ انْصَرَفَ ...
____
📖 پيكار صفين (ترجمه وقعة صفين)، ص742:
بدرود كردن شرحبيل با عمرو
(از آن سو) شرحبيل بن سمط كندى با گروهى عظيم همراه عمرو بن عاص راهى شد، تا آنجا كه از (گزند احتمالى بر او از) جانب سپاه عراقيان آسوده خاطر گشت، آنگاه با وى بدرود كرد و گفت: اى عمرو، تو بزرگمرد قريشى و معاويه تو را جز به سبب اعتمادى كه به تو داشت بدين مهمّ نفرستاده است، و تو هرگز به ناتوانى و ضعف اراده دچار نشوى و به دام نيفتى، و خود مىدانى كه من اين كار را (از روى بصيرت) به تو و رفيقت (ابو موسى) واگذاشتم. پس در خور گمانى كه به تو بستهايم باش (و اميد ما را بر آور).
#جلسه 114 - امام علی و کوفه ق39
1403.08.09
ادامه/ دوره حکومت امام علی علیه السلام - در کوفه:
ادامه/ 4. صفین:
ادامه/ 3.4. حكميت:
ادامه/ 2.3.4. پیشا حکمیت:
● در دُومَةُ الجَنْدَل:
- اطمینان کامل شام از نمایندهی خود.
- عدم اطمینان سپاه کوفه از نمایندهی خود که او به نظر آنها:
• تحمیلی.
• ساده.
• گولخور.
• ضد امام علی ع.
- تذکرات و هشدارها به ابوموسی.
- عمرو در نقش یک روانشناس ماهر:
1. شخصیتشناسی طرف مقابل (ابوموسی).
2. شناخت هدف (تمایل) باطنی طرف مقابل: خلافت عبد الله بن عمر.
3. رفتارشناسی عمرو عاص در مقابل ابوموسی:
• تقدیم بر خود در همه جا.
• ابتدا به سلام.
• مدح فراوان.
• نشاندن او بر صدر مجلس.
• تقدیم در صحبت.
• تقدیم برای امامت جماعت.
• تقدیم در طعام.
• تجلیل ابوموسی در تخاطب (بهترین لقبش را میگوید: یا صاحب رسول الله).
• جلب اطمینان (ابوموسی حتی یک ذره شک نمیکرد).
- سخنان و دیدگاههای عمرو عاص:
• تمجید از ابوبکر وعمر.
• رفتن سراغ عثمان.
• تصمیم بر نصب معاویه.
3.3.4. خود حکمیت:
- توافق بر عزل طرفین.
- اختلاف در جایگزین:
• عمرو عاص > معاویه.
• ابوموسی > عبد الله بن عمر.
- فرایند نوشتن:
• توجیه کاتب از سوی عمرو تا سپس عمرو واکنش نشان داده ابوموسی را مقدم دارد مبنی بر تقدّم اسم عمرو (کاتب غلام عمرو عاص بود).
• طلب شهادت و گواهی از حاضران (جنبهی تبلیغاتی برای عمرو).
• لزوم نوشتن مورد اتفاق.
- متن عهدنامه:
• مقدمه.
• مشروعیت دهی به عثمان:
• مؤمن.
• مظلومیت عثمان.
• لزوم ولی خون.
• ولایت معاویه.
• حق قصاص برای معاویه.
#دوره_ویژه_تاریخ_اهل_بیت
#استاد_دکتر_نعمتالله_صفری_فروشانی
🔰 کانال دوره در ایتا:
@AnalyticalHistoryofAhleBait
💠 گزارش رفتار عمرو با ابوموسی:
📖 شرح نهج البلاغه ابی الحدید، ج2، ص255:
وَ قَالَ اِبْنُ دَيْزِيلَ فِي كِتَابِ صِفِّينَ أَعْطَاهُ عَمْرٌو صَدْرَ اَلْمَجْلِسِ وَ كَانَ لاَ يَتَكَلَّمُ قَبْلَهُ وَ أَعْطَاهُ اَلتَّقَدُّمَ فِي اَلصَّلاَةِ وَ فِي اَلطَّعَامِ لاَ يَأْكُلُ حَتَّى يَأْكُلَ وَ إِذَا خَاطَبَهُ فَإِنَّمَا يُخَاطِبُهُ بِأَجَلِّ اَلْأَسْمَاءِ وَ يَقُولُ لَهُ يَا صَاحِبَ رَسُولِ اَللَّهِ حَتَّى اِطْمَأَنَّ إِلَيْهِ وَ ظَنَّ أَنَّهُ لاَ يَغُشُّهُ.
💠 گزارش تبادل آراء ابو موسى و عمرو در مورد ابن عمر:
📖 وقعة صفین (عربی)، ص541-542:
[تداول أبي موسى و عمرو الرأي]
نَصْرٌ عَنْ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ عَنْ أَبِي جَنَابٍ أَنَّهُ قَالَ: وَ اللَّهِ أَنْ لَوِ اسْتَطَعْتُ لَأُحْيِيَنَّ اسْمَ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ. فَقَالَ عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ: إِنْ كُنْتَ تُرِيدُ أَنْ تَبَايِعَ ابْنَ عُمَرَ فَمَا يَمْنَعُكَ مِنِ ابْنِي وَ أَنْتَ تَعْرِفُ فَضْلَهُ وَ صَلَاحَهُ؟ قَالَ: إِنَّ ابْنَكَ رَجُلٌ صِدْقٌ وَ لَكِنَّكَ قَدْ غَمَسْتَهُ فِي هَذِهِ الْفِتْنَةِ.
____
📖 پيكار صفين (ترجمه وقعة صفين)، ص750:
[تبادل آراء ابو موسى و عمرو]
نصر، از عمر بن سعد، از ابى جناب كه گفت:
(ابو موسى) گفت: «به خدا سوگند اگر مىتوانستم، بىگمان سنّت عمر بن خطّاب را زنده مىكردم.» و عمرو بن عاص گفت: اگر بر آن سرى كه از پسر عمر پيروى كنى چه چيز تو را از پيروى از پسر من كه خود به فضل و صلاح او آگاهى باز مىدارد؟ گفت: پسرت مردى راستين است ولى تو او را در اين فتنه كشاندهاى.
💠 گزارش عربی ماجرای حکمیت [مطالب جلسه 114]:
📖 مروج الذهب (عربی)، ج2، ص396-397:
فلما التقى أبو موسى و عمرو قال عمرو لأبي موسى: تكلم و قل خيراً، فقال أبو موسى: بل تكلم أنت يا عمرو، فقال عمرو: ما كنت لأفعل و أقدم نفسي قبلك، و لك حقوق كلها واجبة لسنك و صحبتك رسول اللّٰه صلى اللّٰه عليه و سلم، و أنت ضيف، فحمد اللّٰه أبو موسى و أثنى عليه، و ذكر الحدث الذي حَلَّ بالإسلام، و الخلاف الواقع بأهله، ثم قال: يا عمرو: هلم إلى أمر يجمع اللّٰه به الألفة، و يلم الشَّعَثَ، و يصلح ذات البين، فجزَّاه عمرو خيراً، و قال: إن للكلام أولاً و آخراً، و متى تنازعنا الكلام خطباً لم نبلغ آخره حتى ننسى أوله، فاجعل ما كان من كلام بيننا في كتاب يصير إليه أمرنا، قال: فاكتب، فدعا عمرو بصحيفة و كاتب، و كان الكاتب غلاماً لعمرو، فتقدم إليه ليبدأ به أولاً دون أبي موسى، لما أراد من المكر به، ثم قال له بحضرة الجماعة: اكتب فإنك شاهد علينا، و لا تكتب شيئاً يأمرك به أحدنا حتى تستأمر الآخر فيه، فإذا أمرك فاكتب، و إذا نهاك فانتهِ حتى يجتمع رأينا، أكتب: بسم اللّٰه الرحمن الرحيم، هذا ما تقاضى عليه فلان و فلان فكتب، و بدأ بعمرو، فقال له عمرو: لا أم لك! أ تقدمني قبله كأنك جاهل بحقه؟ فبدأ باسم عبد اللّٰه بن قيس، و كتب: تقاضيا على أنهما يشهدان أن لا إلهَ إلا اللّٰه وحده لا شريك له، و أن محمداً عبده و رسوله، أرسله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله و لو كره المشركون، ثم قال عمرو: و نشهد أن أبا بكر خليفة رسول اللّٰه صلى اللّٰه عليه و سلم عمل بكتاب اللّٰه و سنة رسول اللّٰه حتى قبضه اللّٰه إليه، و قد أدَّى الحق الذي عليه، قال أبو موسى: اكتب، ثم قال في عمر مثل ذلك، فقال أبو موسى: اكتب، ثم قال عمرو: و اكتب « و أن عثمان ولي هذا الأمر بعد عمر على إجماع من المسلمين و شورى من أصحاب رسول اللّٰه صلى اللّٰه عليه و سلم و رِضًا منهم، و أنه كان مؤمناً، فقال أبو موسى الأشعري: ليس هذا مما قعدنا له، قال عمرو: و اللّٰه لا بد من أن يكون مؤمناً أو كافراً، فقال أبو موسى: كان مؤمناً، قال عمرو: فَمُره يكتب: قال أبو موسى: اكتب، قال عمرو: فظالما قُتلَ عثمان أو مظلوماً، قال أبو موسى: بل قتل مظلوماً، قال عمرو: أ فليس قد جعل اللّٰه لولي المظلوم سلطاناً يطلب بدمه؟ قال أبو موسى: نعم، قال عمرو: فهل تعلم لعثمان ولياً أولى من معاوية؟ قال أبو موسى: لا، قال عمرو: أ فليس لمعاوية أن يطلب قاتله حيثما كان حتى يقتله أو يعجز عنه؟ قال أبو موسى: بلى، قال عمرو للكاتب: اكتب، و أمره أبو موسى فكتب، قال عمرو: فإنا نقيم البينة أن علياً قتل عثمان، قال أبو موسى: هذا أمر قد حَدَثَ في الإسلام، و إنما اجتمعنا لغيره، فهلم إلى أمر يصلح اللّٰه به أمر أمة محمد، قال عمرو: و ما هو؟ قال: أبو موسى: قد علمت ان أهل العراق لا يحبون معاوية أبداً، و ان أهل الشام لا يحبون علياً أبداً، فهلمّ نخلعهما جميعاً و نستخلف عبد اللّٰه ابن عمر؟ و كان عبد اللّٰه بن عمر على بنت أبي موسى،
قال عمرو: .....
💠 گزارش فارسی ماجرای حکمیت [مطالب جلسه 114]:
📖 مروج الذهب (فارسی)، ج1، ص754-756:
چون ابو موسى و عمرو با هم بنشستند عمرو بابو موسى گفت «سخن بگو و نكو بگو» ابو موسى گفت «نه تو بگو» عمرو گفت «من هرگز بر تو پيشى نخواهم گرفت كه ترا بجهت سالخوردگى و صحبت پيمبر و اينكه مهمانى حقوقى هست كه رعايت آن واجب است.» آنگاه ابو موسى حمد خدا گفت و ثناى او كرد دو حادثهاى را كه در اسلام رخ داده بود و مسلمانان را باختلاف كشيده بود ياد كرد سپس گفت «اى عمرو بيا كارى كنيم كه خداوند بوسيله آن الفت آرد و اختلاف را بردارد و ميان مسلمانان اصلاح شود» عمرو براى او جزاى خير خواست و گفت «سخن را آغازى و انجامى هست و چون در سخن اختلاف كنيم تا بانجام رسيم آغاز را فراموش كردهايم بنا بر اين سخنانى را كه ميان ما ميگذرد بنويسيم كه بدان مراجعه توانيم كرد» گفت «بنويس» عمرو ورقه و نويسندهاى بخواست نويسنده غلام عمرو بود و از پيش بدو گفته بود كه «در آغاز كار نام وى را بر ابو موسى مقدم دارد» كه با او سر حيله داشت آنگاه بحضور جماعت گفت «بنويس كه تو شاهد مائى و چيزى را كه يكى از ما نگويد ننويس تا رأى ديگرى را نيز درباره آن معلوم كنى و چون او نيز بگفت بنويس و اگر گفت ننويس ننويس تا رأى ما متفق شود بنويس بسم الله الرحمن الرحيم اين چيزى است كه فلان و فلان درباره آن توافق كردهاند.» او نيز بنوشت و نام عمرو را مقدم كرد عمرو گفت «اى بىمادر مرا بر او مقدم ميدارى گويا از مقام او خبر ندارى؟» پس او نام عبد الله بن قيس را كه همان ابو موسى بود مقدم داشت و نوشت «توافق كردند كه هر دو شهادت ميدهند كه خدائى جز خداى يكتاى بىشريك نيست و محمد بنده و فرستادۀ اوست كه او را با هدايت و دين حق فرستاد تا بر همه دينها غالب كند و گرچه مشركان كراهت داشته باشند» سپس عمرو گفت «شهادت ميدهيم كه ابو بكر جانشين پيمبر خدا صلى الله علیه و سلم بود و بكتاب خدا و سنت پيمبر خدا عمل كرد تا خدا او را پيش خود برد و وظيفهاى را كه بعهده داشت بانجام رسانيد» ابو موسى گفت «بنويس» سپس دوباره عمرو نيز مانند آن گفت ابو موسى گفت «بنويس» آنگاه عمرو گفت «بنويس كه عثمان باجتماع مسلمانان و شورى و رضايت اصحاب پيمبر خدا صلى الله عليه و سلم عهدهدار خلافت شد و او مؤمن بود» ابو موسى گفت «اين جزو چيزهائى نيست كه براى آن اينجا نشستهايم» عمرو گفت «بخدا ناچار يا ميبايد مؤمن باشد يا كافر» ابو موسى گفت «مؤمن بود» عمرو گفت «باو بگو بنويسد» ابو موسى گفت «بنويس» عمرو گفت «عثمان ظالم كشته شد يا مظلوم؟» ابو موسى گفت «مظلوم كشته شد» عمرو گفت «مگر خدا براى ولى مظلوم حجتى قرار نداده كه خون او را مطالبه كند؟» ابو موسى گفت «چرا» عمرو گفت «آيا عثمان ولى ديگرى بهتر از معاويه دارد؟» ابو موسى گفت «نه» عمرو گفت «مگر معاويه حق ندارد قاتل او را هر جا باشد بجويد تا او را بكشد يا از جستنش وا بماند» ابو موسى گفت «چرا» عمرو به نويسنده گفت «بنويس» ابو موسى نيز گفت و او نوشت عمرو گفت «ما شاهد ميآوريم كه على عثمان را كشته است» ابو موسى گفت «اين حادثهايست كه در اسلام رخ داده و ما براى كارى ديگر اجتماع كردهايم و بايد كارى كنيم كه خدا بوسيله آن كار امت را بصلاح آرد» عمرو گفت «آن چيست؟» ابو - موسى گفت «ميدانى كه مردم عراق هرگز معاويه را دوست نخواهند داشت و مردم شام نيز هرگز على را دوست نخواهند داشت بيا هر دو را خلع كنيم و خلافت به عبد الله بن عمر دهيم» عبد الله بن عمر شوهر دختر ابو موسى بود.
#جلسه 115 - امام علی و کوفه ق40
1403.08.16
ادامه/ دوره حکومت امام علی علیه السلام - در کوفه:
ادامه/ 4. صفین:
ادامه/ 3.4. حكميت:
ادامه/ 3.3.4. خود حکمیت:
[1-] نتیجهی حکمیت:
1. عدم پذیرش (حکمیت واقعهی ناکام بود).
2. عدم نتایج حقوقی (واقعهی مؤثر حقوقی مطرح نیست).
3. پذیرش جامعه عمل بر خلاف شرط (حکمان بر خلاف شرط عمل کردند).
4. عدم استناد به حکمیت برای خلع امام علی ع.
[2-] پیامدهای حکمیت (کوتاهمدت، بلندمدت):
[1-2-] پیامدهای سیاسی:
1. تضعیف حکومت امام علی ع:
• از جهت مشروعیت (مشروعیت انحصاری امام ع قبل از حکمیت که الآن شریک در مشروعیت شده).
• اولین مشروعیت دو نفره.
• از جهت قلمرو و جغرافیا.
• اولین تفکیک جغرافیایی مملکت اسلامی (از بین رفتن یک پارچگی).
• پایه ریزی خلافت امویان.
2. تضعیف جبههی کوفه در مقابل شام (در همان زمان و در ادامه).
3. تضعیف شیعه و مبانی سیاسی آن.
4. تقویت امویان و شام.
5. چند پارچه شدن قریش (قریش شام و قریش کوفه).
6. تزلزل بنیان حکومت جانشین امام علی ع.
7. تزلزل انگیزههای سیاسی کوفیان - عراقیان (احتمال پیروزی آنها کم است؛ هزینه زیادتر سود کمتر).
8. شارژ معنوی جبههی شام.
9. تاثیر در واقعهی عاشورا.
[2-2-] پیامدهای اجتماعی:
1.تقویت اختلافات مضری - یمانی (چون حَکَم یمانی بوده).
2. اختلافات فراوان میان مردم کوفه (ر.ک: تاریخ طبری، ج5، ص63، خبر عمارة بن ربیعة).
3. پدید آمدن بیعت دوم (ر.ک: تاریخ طبری، ج5، ص64، خبر عمارة بن ربیعة):
• بیعت یک طرفه کوفیان.
• چرایی پیعت دوم.
#دوره_ویژه_تاریخ_اهل_بیت
#استاد_دکتر_نعمتالله_صفری_فروشانی
🔰 کانال دوره در ایتا:
@AnalyticalHistoryofAhleBait
💠 گزارش اختلاف مردم کوفه بعد از حکمیت:
📖 تاریخ طبری (عربی)، ج5، ص63:
قَالَ أَبُو مخنف: حَدَّثَنَا أَبُو جناب الكلبي، عن عمارة بن رَبِيعَة، قَالَ:
خرجوا مع علي إِلَى صفين وهم متوادون أحباء، فرجعوا متباغضين أعداء، مَا برحوا من عسكرهم بصفين حَتَّى فشا فِيهِمُ التحكيم، وَلَقَدْ أقبلوا يتدافعون الطريق كله ويتشاتمون ويضطربون بالسياط، يقول الخوارج: يَا أعداء اللَّه، أدهنتم فِي أمر اللَّه عَزَّ وَجَلَّ وحكمتم! وَقَالَ الآخرون: فارقتم إمامنا وفرقتم جماعتنا فلما دخل علي الْكُوفَة لم يدخلوا مَعَهُ حَتَّى أتوا حروراء، فنزل بِهَا مِنْهُمُ اثنا عشر ألفا، ونادى مناديهم: إن أَمِير القتال شبث بن ربعي التميمي وأمير الصَّلاة عَبْد اللَّهِ بن الكواء اليشكري، والأمر شورى بعد الفتح، والبيعة لِلَّهِ عَزَّ وَجَلَّ، والأمر بالمعروف والنهي عن المنكر.
💠 گزارش بیعت دوم:
📖 تاریخ طبری (عربی)، ج5، ص64:
قَالَ أَبُو مخنف فِي حديثه عن أبي جناب، عن عمارة بن رَبِيعَة، قَالَ:
ولما قدم علي الْكُوفَة وفارقته الخوارج، وثبت إِلَيْهِ الشيعة فَقَالُوا: فِي أعناقنا بيعة ثانية، نحن أولياء من واليت، وأعداء من عاديت، فَقَالَتِ الخوارج:
استبقتم أنتم وأهل الشام إِلَى الكفر كفَرَسَي رهان، بايع أهل الشام مُعَاوِيَة عَلَى مَا أحبوا وكرهوا، وبايعتم أنتم عَلِيًّا عَلَى أنكم أولياء من والى وأعداء من عادى، فَقَالَ لَهُمْ زياد بن النضر: وَاللَّهِ مَا بسط علي يده فبايعناه قط إلا عَلَى كتاب اللَّه عَزَّ وَجَلَّ وسنة نبيه ص، ولكنكم لما خالفتموه جاءته شيعته، فَقَالُوا: نحن أولياء من واليت، وأعداء من عاديت، ونحن كذلك، وَهُوَ عَلَى الحقّ والهدى، ومن خالفه ضالٌ مُضِلٌ.