eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
915 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 دعایی برای رزق و روزی 🔸امام کاظم(علیه السلام): ز أَن تُصَلی عَلَی مُحمدٍ و آل محمد وَ أَن تَرزُقَنیَ العَمَلَ بِمَا عَلّمتَنِی مِن مَعرِفَةِ حَقِّکَ و أَن تَبسُطَ عَلیّ مَا حَظَرتَ مِن رِزقِک. خدایا توفیق عمل به آنچه از حق خود یادم دادى را نصیبم کن و آنچه را از روزى خود از من دریغ کردى به من عطا کن. 📚اصول کافی/ج4/ص344/ح11
💠 کینه توز 🔸 امام حسن عسکری(علیه السلام): کم آسایش ترین مردم، شخص کینه توز است. 📚 تحف العقول/ص519 ✍🏼 کینه توزی، نوعی دل مشغولی برای انتقام جویی و خارج شدن از جاده سلامت نفس است و امام علی(علیه السلام) آن را در راس عیوب می داند. pay.eitaa.com/v/p/
سلسله کارگاه‌های نویسندگی 🔰وَرز قلم🔰 با حضور استاد محترم: ✨ خانم فاطمه زهرا بختیاری جلسه چهاردهم: حُسن خِتام دوشنبه ۱۴۰۲/۱۰/۰۴ ساعت ۲۰:۳۰ در ناربانو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جایزه ۴۰۰ میلیونی جلال به کتابی دربارۀ منافقین رسید 🔹در شانزدهمین جایزه ادبی جلال‌آل‌احمد، در بخش مستندنگاری کتاب «من اعتراف می‌کنم» نوشتۀ محمد رحمانی اثربرگزیده شد و جایزۀ ۴۰۰ میلیونی را گرفت. @Farsna - Link @anarstory
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤ باید خاطرمان باشد که برای عبادت و مقاومت در برابر طاغوت خلق شده‌ایم 📹 سخنان خانم زینا ابراهیم، همسر شیخ ابراهیم زکزاکی رهبر شیعیان نیجریه و مادر شش شهید، در دیدار جمعی از اقشار مختلف بانوان با رهبر انقلاب. ۱۴۰۲/۱۰/۰۶ 🖼 ❤️ @khamenei_reyhaneh 🌸 @ANARSTORY
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️چگونه در حسینیه امام خمینی(ره)، مخاطب را به دست زدن واداریم؟ :) امروز رهبر انقلاب با جمعی از بانوان دیدار داشتند؛ در بین سخنرانی‌های مختلف از بانوان، از جذاب‌ترین‌هایش، همین سخنرانی خانم غفار حدادی بود. خانم غفارحدادی یکی از نویسندگان خوب کشورمون هستند و آثاری مثل خط مقدم، یک محسن عزیز، دهکده خاک بر سر و ... رو ازشون خوندیم. تفاوت این سخنرانی را با سخنرانی‌های معمول و روتین احساس می‌کنید؟ که به جای استفاده از عبارات سخت «تصریح کردند» و «مستحضر هستید!» ، با قدرت تصویرسازی و روایت، این چنین حسینیه امام خمینی(ره) را به وجد می‌آورند. بعضی از ما به غلط تصور می‌کنیم که اهالی ادبیات و نویسندگی، سخت‌ و پیچیده صحبت می‌کنند؛ اما اتفاقا بزرگترین اثر نویسندگی اینه که می‌تونی با زبون ساده، سخت‌ترین مسائل رو بیان کنی. 🆔http://b2n.ir/x14299 | @mabnaschoole |
سوره جن صدای سه بعدی.mp3
10.03M
شبتون آروم با نوای که آرامش بخش دلهاست
💠 نشانه های تقوا 🔸 امام علی علیه السلام: چهار چیز علامت تقوا است: خوف از خدا، عمل به قرآن، قناعت به کم، آماده بودن براى مرگ و روز رحلت. 📚 فهرست غرر و درر آمدى/ص414 ✍🏼 مرگ اگر مرد است آید پیش من تا کشم خوش در کنارش تنگ تنگ من از او جانی برم بی رنگ و بو او ز من دلقی ستاند رنگ رنگ عضویت در سرویس های روزانه👇 pay.eitaa.com/v/p
💠 خیر و شر بازار 🔸 امام صادق(علیه السلام): هنگامى که وارد بازار شدى بگو: اَللَّهُمَّ إِنِّی اَسئَلُکَ مِن خَیرِهَا وَ خَیرِ اَهلِهَا خداوندا خیر بازار و خیر و برکت اهل آن را از تو درخواست میکنم و از شرّ آن و اهلش به تو پناه مى آورم. بارالها! من از شر ابلیس و سپاهش و از شرّ فاسقان عرب و عجم به تو پناه مى آورم و خداوند مرا بس است، خدایى جز او نیست، تنها بر او توکل کردم و او پروردگار عرش بزرگ است. 📚 فروع کافی/ج 5 /ص361 عضویت در سرویس های روزانه👇 pay.eitaa.com/v/p/ برای لغو عضویت از لینک بالا اقدام نمایید👆🏼
شهید سلیمانی.mp3
2.28M
🎧بشنوید/ یک جهان کفر از او هراسان بود... 🌿به یاد سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی...🇮🇷 ✍🏻شاعر: م.الحمدلله(گمنام) 🎙️گویندگان: آقایان امین اخگر و میرمهدی 🌱کاری از درختان سخنگوی باغ انار ✨ http://eitaa.com/istadegi
حاج قاسمی که من می‌شناسم3.mp3
1.26M
🎧بشنوید / با اشراف اطلاعاتی کامل می‌جنگید... 📖بریده‌ای از کتاب 📙 ✍️به قلم: سعید علامیان 🔸انتشارات خط مقدم 🎙با صدای: آقای سپهر(گروه درختان سخنگوی باغ انار) http://eitaa.com/istadegi
حاج قاسمی که من می‌شناسم2.mp3
1.63M
🎧بشنوید / مثل یک پدر...💚 📖بریده‌ای از کتاب 📙 ✍️به قلم: سعید علامیان 🔸انتشارات خط مقدم 🎙با صدای: آقای سپهر(گروه درختان سخنگوی باغ انار) http://eitaa.com/istadegi
حاج قاسمی که من می شناسم1.mp3
2.15M
🎧کتاب صوتی / حاج قاسم از دخترانش چه می‌خواهد؟📃🖊 📖بریده‌ای از کتاب 📙 ✍️به قلم: سعید علامیان 🔸انتشارات خط مقدم 🎙با صدای: آقای سپهر(گروه درختان سخنگوی باغ انار) http://eitaa.com/istadegi
هدایت شده از انتشارات شهید کاظمی
💠 مامان باید کتابخون باشه ❇️ هدیه‌ای ویژه از طرف خانواده نشرشهیدکاظمی، برای . ✅ خانمی که مدیر و چراغ خونه‌ای و خونه با وجودت معنا پیدا می‌کنه، حالا نوبت شماست😊 🔻 از همین الان توی کتابخونه‌ات برای کتاب‌های جدیدت جا باز کن☺️ اطلاعات بیشتر👇👇👇 🔻 عدد 18 رو به سامانه 3000141441 پیامک کن... «این طرح مخصوص خانم‌هاست☺️» 📌 انتشارات‌شهیدکاظمی 🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب درکشور 🆔https://eitaa.com/joinchat/1573650433C72276e8cc1
🇮🇷عِمران واقفی🇮🇷: از زائرش هم ترسیدند روز و شب بر خود لرزیدند سیزده دی رسید و یک مشت ترسو با این حرکت شنیع گور خود را کندیدند🙄 عمو قاسم! تو به یاد دادی که می‌شود نبود، ولی بودِ دشمن را نابود کرد. مرد، مرگ ندارد. حتی خاکش هم معراج هزاران عاشق است. باور نداری؟ کرمان، امروز. تروریست کیست؟ همان کودک‌کشی که سالهاست دارد نسل انسان را می‌خشکاند. فلسطینی و ایرانی برایش فرقی ندارد. بیچاره کسی که فکر می‌کند ایرانی است و از صهیونیستها دفاع می‌کند. روی آغامحمدخان قاجار را سفید کردند اولاد یهودا. صهیونیست که باشی راحتی. مثل بهترین کامپیوترها که محاسبه می‌کنند ولی عقل ندارند. راحتند. بیچاره نمی‌داند که یکی زده ده تا خواهد خورد. از اتاق فرمان اشاره می‌کنند دو تا زده. پس بیست تا باید بخورد. به زودی موشکهای خوشگلمان در یک شب شَبَق‌گون جِرِشان می‌دهد. پیشاپیش از سردار حاجی‌زاده سپاسگزارم. موشکی خواهم ساخت. خواهم انداخت به خاک. شهری در دوردست را من. تِل آویو و حیف را من. تَلی از خاک خواهم کرد. من در این دوران. من در این بوران. عینکی دارم. که می‌بیند خوبِ خوب. به زودی تل آویو و حیفا خالی از صهیون، خالی از شرک و بت. پر از انسان خواهد شد. من اینک، اینجا. این روزها ابری...سینه‌ام می‌سوزد. قلب من اخگر. جان من اژدر. می‌سوزانم به زودی جهان را. خواهد دید گیتی. گفت مردی مسن، به منِ برنا، روزی. جهان از آن شماست. خواهید دید عن‌قریب، به زودی... مردی خواهد آمد با نور و درفش. صاعقه بر کف و برنامه‌ریزی خواهد کرد دوباره این زمین را از اول. مردانی دارد تهمتن. بلند بالا و عمیق. مثلا مثل سردار سلیمانی. شیراز و شاهچراغ و حَرَم کرمان و مزار حاج قاسم، هر دو سوژه ترور است. و این عجیب نیست در مرام ما. حاج قاسم شیرین است. همچو آبِ خنک، که نوشیده شکرِ مکتب را. و من عجیب نمی‌دانم. که برویَد از این گلزار، هزاران قاسم دیگر. به زودی از همین کرمان، سجیل می‌بارد. بر تن نجس عفریتهای صهیون. من ماچ خواهم کرد. انگشتی که روی ماشه موشک خواهد رفت. انتقام شیرین است. وقتی گرگ دریده باشد پدر را.
🇮🇷عِمران واقفی🇮🇷: و من سِکویایی هستم به ستبری صخره‌های یخی قطب. کوه یخ با شمع ذوب نخواهد شد. موش کورها از نور شمع هم می‌ترسند اما. تل‌آویو خوب می‌داند، لانه موش‌ها به زودی خواهد شد دانه‌ای خداتومان. در روز زن، یواشکی کودک و زنان را کشتید. به زودی، در روز مرد، نامردانِ جنگی‌تان را به خاک و خون و مدفوع خواهیم کشید. پ.ن چون سربازان صهیونیستی قبل از کشته شدن از ترس به خودشان می..ر..نند. پس در نتیجه به خاک و خون و مدفوع کشیده می‌شوند. و من الله التوفیق کشتن صهیونیست‌ها. شهدای کرمان: ما که نمرده‌ایم. مگه شهید می‌میره. سوسک‌توله ها کارشان نابودی کودکان است. باران خواهد بارید. باران موشک بر سر خصم. جهان جدید زیباست. جهانی بی صهیون. سرانجام به دست قرارگاه خاتم، بین گلزار شهدای کرمان و قدس، یک خط اختصاصی مترو افتتاح خواهد شد. صهیونیستها: مثلا بوم بوم کنه بُمبام. مثلا بکشم ایرانی ها را. مثلا نابود کنم زائرش را. چند لحظه بعد... ..اومممممم..اوخخخخخ...وااااییی خبرگزاری هآرتص: تسلیت می‌گم. اسر اییل نابود شد. تماس فِرت. ایران کِراشی دارد به نام فلسطین. مدعی خواست که آید به تماشاگه راز‌...قاسم سلیمانی از غیب برون آمد و دستی بر سینه صهیونیستها زد. قطب عالم امکان، سلام. تسلای مهدی‌جان سلام الله علیه بفرستیم صلوات. و من نذر کرده‌ام وسط تل‌آویو عدس‌پلوی نذری بدهم. به مردم غزه. همین امسال. به زودی از قبله دوم مردی ظهور خواهد کرد. ما در قبله اول به او خواهیم پیوست. عیسی به زمین بر خواهد گشت. پیروان عیسی به مهدی اقتدا خواهند کرد. و جهان خواهد دید تفکر تنها راه نجات انسانیت است. پندار اسراییل این است که بکشم تا کشته نشوم. عه! سپاه موشکهای سجیل و خیبرشکن رو بیرون آورده. عهد و عقد و بیعت. و مهدی، یار می‌خواهد. کسی که بتوان به او سپرد، مال و ناموس و جان مردمان جهان را. تا حکومت کند مهدی با این یاران پاک‌پاخته‌اش یک عمر...آیا پاک‌پاخته‌ شده‌ای؟ منتظر ماست.
هیچ‌. باز هم هیچ. هیچ دیگر؛ و دیگر هیچ. هیچ چیزی که تازه باشد نبود. موکب سال‌های قبل هم بود. زائر بود. باحجاب و بی‌حجاب و مخالف و موافقِ جان بر کف بودند، کودک و نوجوان و جوان و بزرگ و کوچک و پیر هم. راه هم همان بود که بود. دو طرف‌ش پرچم و موکب و وسط‌ش آتش برای سرمای دست‌ها. دو طرف راه هم جنگل کاج و سرو. همه چیز مثل سه سال قبل و شاید... باشکوه‌تر. کاج‌ها شاید کمی بلند‌تر، مفتخر تر به طالع مسعود‌ خویشتن از همسایگی با "او" و "آن‌"ها و این‌ها و ما. زوار شاید یک سال بزرگ‌تر، یک سال عزادارتر، یک سال عاشق‌تر. خبری از دود نبود. از صدای مهیب که تا محله‌های اطراف برود... صدایی که بشنودش گنبد جبلیه، بشنودش قلعه‌ دختر، بادگیرِ مدرسه ابراهیمیه و یخدان و رود خشکیده‌ی مویدی. از جیغ و فریاد و ترس و خون و آه و مرگ... مرگ نه! از شهادت هم خبری نبود. هیچ نبود‌. و هیچ یعنی همان بی‌ همه چیزی که بترسد از طفل هفت هشت ساله و از سنگ قبری که درازایش هفت هشت وجب باشد. شمرده‌ام؛ دقیق همینقدر است! هیچ نبود؛ و هیچ یعنی از سگ پست‌تر، بزدلی که بترسد از زائر او هم... از مسیر منتهی اليه به مزارش هم... امسال اما بود. خبری از خون، از صدای مهیب که پیچید تا خانه‌مان، از دود و مرگ هم... باز هم مرگ نه‌، خبری از شهادت. خبری از نجاست آمد، و نجاست یعنی همان صهیون. صهیونی که شاید کلاس آموزش نظامی گذاشته بود برای اولین قاجار... صدایی پیچید، دودی رفت هوا با روح چند شهید. و این شد آغاز حماسه‌ای که تاریخ خواهد نوشت آن را. 🖋♣️
مهدینار پور محمدی: ای اولاد یهودا! این تیزی سنان شما نیز بگذرد! بیداد ظالمان شما نیز بگذرد! این عوعوِ سگان شما نیز بگذرد! گرد سم خران شما نیز بگذرد! ناچار کاروان شما نیز بگذرد! تاثیر اختران شما نیر بگذرد! نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد! بادی که در زمانه بسی شمع‌ها بکشت بر رونق چراغدان شما نیز بگذرد! و اقدام کوبنده‌ی سلیمانی‌ها... بر خرابه‌های شهرهایتان نیز بگذرد! 🖋♣️ من باران بوسه‌ام را می‌فرستم بر کف پوتینی که قرار است در خرابه‌های تل‌آویو قدم بگذارد... 🖋♣️ دنبال برادرش می‌گشت شاید؛ که شهید شد. 🖋♣️ د.خاتمی: از میان ویرانه‌های حیفا و تل‌آویو خواهند گذشت و در بیت المقدس پشت سر امام زمان نماز خواهند خواند مهدینار پور محمدی: تشنه بود شاید؛ که رفت طرف موکب و ساچمه آمد طرف قلب‌ش... 🖋♣️ مهدے حسنوند: . اون فرماندهانی که هشت سال با دست خالی مقابل تمام کشورهای دنیا جنگیدن نمیدونن چطوری انتقام خون مردمشونو بگیرن ولی تویی که سطح درگیری‌هات در حد دعوای زنگ آخر مدرسه‌س میفهمی؟ . د.خاتمی: امروز از کرمان به آسمان هفتم دالانی از نور باز شد و ملائک به همراه قاسم سلیمانی آمدند به پیشواز شهدای سیزده دی شاید لحظه آخر آب را تعارف امام حسین کرد، شهید موکب مزار حاج قاسم. به ما بگویید که در دنیا چگونه زیستید که این‌قدر گران خریدند شما را. صهیون مار بر دوش ، هوس خون جوان کرده بود. این بار خون جوان شیعه. انرژی عظیم آزاد شده از خون پاک زوار حاج قاسم، طوفانی خواهد شد که تل‌آویو را به ویرانه تبدیل خواهد کرد. مهدینار پور محمدی: امروز مادران را کشتند؛ چون مادر است که دو دستی سلیمانی تحویل جهان می‌دهد. چون از دامن مادر، پسر به معراج می‌رود... از سلیمانی‌های بعدی خوب می‌ترسند! 🖋♣️ در سرمای خشک و سوزان کرمان؛ بخار از خون گرم روی آسفالت نباید بلند می‌شد... 🖋♣️ د.خاتمی: فکرش را بکن. حزب‌الله از شمال. یمن از جنوب. و ایران از شرق وارد بیت المقدس خواهد شد. چقدر با شکوه است جهان بدون صهیون و آنگاه مصلای قدس تطهیر خواهد شد و آماده می‌شود برای نماز گزاردن پشت سر قطب عالم امکان. در جهان بی‌صهیون. z.askari: امروز دیدیم چگونه یک کودک با خون به عهدش وفا می‌کند. همان کودکی که دست راست کنار گوشش گذاشت و فریاد زد: «عهد میبندم حاج قاسمت بشم» دستش را روی شکم برآمده‌اش گذاشت. استخوان گلویش سفت شده بود، گفت: مامانی..تو رو با نفرت از اسرائیل به دنیا میارمو بزرگ می‌کنم .. میـرمهدی: یک سوال ❗️ چرا نشنیده‌ای که تا به حال دشمن کنسرت‌ها و پارتی‌ها را بمب گذاری کند؟! آنجاهم که جمعیت نسبتا زیاد است، چرا مدام به مکان‌های زیارتی حمله تروریستی می‌شود؟! می‌دانی پاسخ چیست؟ دشمن از مردم شهوتران یا پی لهو و لعب و خوشگذرانی که نمی‌ترسد! دشمن از مردمی می‌ترسد که قدم می‌گذارند در راه بیداری اسلامی در راه مکتب حاج قاسم آنهایی که از ظلم صدایشان در می‌آید و مقابل ظالم می‌ایستند! د.خاتمی: به موش‌های پلشت بگو:« شما که اینقدر از مرگ می‌ترسید چرا با دم شیر بازی می‌کنید؟» 🇮🇷شباهنگ 🇮🇷: ‌ مگه حاجی نمی‌گفت: ما ملت امام حسینیم... دیدید درست میگفت پس پیروزی از آن ماست به زودی با قائم انتقام میگیریم انتقام مادر انتقام حاجی انتقام شهید متوسلیان انتقام کودکان غزه انتقام سیدالشهدا علیه السلام.... انتقام تمام مظلومان عالمو خود آقا خواهند گرفت و ما همراهان ایشون هستیم ان‌شاءالله مهدینار پور محمدی: آنگاه که باید می‌بودم و ترکشی هم مهمان جمجمه‌ی من می‌شد و خونم روی مسیر القاسم می‌ریخت، نبودم و نشد و نریخت... حالا بروم گلزار که چه؟! 🖋♣️ ملیکه: تو اشتباه کردی! بد وقتی زدی! بد مکانی زدی! گور خودت را هرلحظه داری بیش‌تر می‌کنی! بزار لااقل به ۲۵سال برسی، فکر کنم خیلی عجله داری! سودابه احمدی: ماده موش صهیون جیر جیر کرد : پوریم را دوباره با خون ایرانی ها رنگ خواهیم کرد ! نمی داند که‌ ایران دیگر شاه مست ندارد ؟! این خون ها تاوان هوشیاری سلیمانیست که در رگ های ایران می جوشد ! ملیکه: دقت کرده‌ای که چقدر خدا در شهادت را به‌روی ما باز می‌کند اما هربار ما با آن فرسنگ‌ها فاصله داریم؟! عیبی ندارد! دلم خوش است که مأموریت مهمی را بر دوشم خواهد گذاشت؛ شاید ذخیره‌ایم برای روزهای آینده... د.خاتمی: و هر کس را میعادیست برای حضور در بارگاه حق تعالی. چه کردید شما که در روز میلاد حضرت نور، دالانی از نور از زمین تا به آسمان هفتم کشیده شد و با استقبال سردار، به دیدار یار رفتید؟
سودابه احمدی: شاید خواب دیده بودند که مهمان مخصوص حاج قاسم هستند . چه همه مهمان ! میزبان سلیمانیست! سلیمان وار می پذیرد ! بعضی را روی زمین ، اما یک عده مهمان اختصاصی اند ! صدای انفجار بود ؟! شاید صدای در مهمان خانه ی آسمان بود ! آن بالا را ببینید ، حاج قاسم دست بلند کرده ! بفرمایید ، از این طرف بیایید بالا ! د.خاتمی: به من بگو وقتی به جای زیارت مزار، خود حاجی با لشکر فرشتگان به استقبالت آمدند، چه حسی داشتی؟ . ملیکه: بکشید و بترسید... بکشید و بترسید... بکشید و بترسید... هرچه بیش‌تر بکشید، باید بیش‌تر بترسید... خون شهید، درخت انقلاب را رشد می‌دهد... خون شهید، بغض ملت اسلام را بیش‌تر می‌کند... اشک‌های ما، درخت نفرت و خشم از شما را در درونمان بارورتر می‌کند... بکشید ما را! هراسی بر ما نیست، هرچه ترس است از آن شما هست و خواهد بود... تو از سردار بزرگ ما بسیار می‌ترسیدی و می‌ترسی! حق‌هم داشتی! شاید برای برخی‌ها عجیب باشد، اماتو از زائران اوهم می‌ترسی! بازهم حق داری!! خنده‌دار است! می‌گویند در ایران سیل خون راه می‌اندازیم!! تو جرئت پرتاب موشک نداشتی! چطور می‌خواهی سیل خون راه بیندازی؟! لابد می‌خواهی در تمام ایران بمب جاسازی کنی، آری؟! احمقانه نیست؟! این‌که از ملتی که آرزویشان شهادت است، بکشی... بعد توقع داشته‌باشی که آن‌ها بترسند! نه حتما قصدشان کم کردن نسل انقلابیون است؛ نسل سلیمانی، یار رهبری، ملت امام حسینی! یعنی نمی‌دانستند که ما کم نمی‌شویم؟! ما می‌جوشیم و زنده‌تر می‌شویم؟! شایدهم خشمشان را خالی کردند... بالاخره رو به افول‌اند... هرکسی‌هم باشد به همه‌جا و همه‌چیز چنگ زده و عقده خالی می‌کند... او در هراس است! مهدینار پور محمدی: کشتی چون می‌دانستی اگر بزرگ شود سلیمانی می‌شود... 🖋♣️ ملیکه: روز مادر است... تبریک به آن مادرانی که فرزندشان، امروز در کرمان، در کنار مزار سردار بزرگمان، به ثمر نشستند... دعایتان به اجابت رسید... پروردگارا! فرزندم را عاقبت بخیر کن... سودابه احمدی: دراکولا استعفا داد . وی در نامه ای سرگشاده از نادیده گرفته شدن کلیه ی حقوق ادبی ، حقوقی و شخصیتی خود به مجامع عادله ی دنیا شکایت کرد . در قسمتی از این شکایت آمده؛ ابهت و شکوه خونخواری من به سخره گرفته شده است . هر کار اصولی دارد . حتی خون آشام بودن ! در برج مخروبه ی خودم، توی تابوت تمرگیده بودم و هر از چند گاهی دو دندان نیشم را در گردنی فرو می بردم . این صهیون ها آبروی حرفه ای و خانوادگی ما را به یغما برده اند ! در مرام ما دراکولاها خون بچه ها ممنوع است . این دراکولاهای بی شناسنامه دارند با خون بچه ها خودشان را خفه می کنند ! این کار توهین به شرافت هر خون آشامیست! وی در ادامه عاجزانه افزود : بدین وسیله برائت خود را از خون آشام های صهیون اعلام می کنم و خاطر نشان می کنم ، رژیم خون آشامی غیر دارکولایی بچه خوارانه شان هیچ ارتباطی با صنف ما ندارد . خون نیوز لات صهیون خوب سر و ته کوچه را پایید ! انگار کسی نبود ! خالی بود . دستی به سبیل لاخ لاخ دم موشی اش کشید و صدای جیغ مانندش را به سرش انداخت : نفس کشششش ! بچه می خوام که رو به رو واسته، تا حالیش کنم دنیا دست کیه ! صدای بلند مردانه ای از انتهای کوچه برخواست : هاپچه! لات صهیون هفت تیر را کشید ، چپ و راست و بالا و پایین و شصت پایش را زد و جیغ و داد کنان فرار کرد توی زیر زمین خانه اش . بابای بچه پاشنه اش را سر کوچه ورکشید . لبخند زد و زیر لب گفت : چه عطسه ای صدا داری بود ! مهدینار پور محمدی: یک سنگ قبر هم ترس دارد برایتان؟! 🖋♣️ سودابه احمدی: انشالله خواب به چشم های جغد ملوخشان نیاید ، که ما را بی خواب کردند 😏 در تاریخ استعمار چیزهای عجیبی می خوانید . جسد پاتریس لومومبا را در اسید آب کردند . او کسی بود که داشت دست بلژیکی ها را از منابع کنگو (کشور دست بریده ها) کوتاه می کرد ! یک سنگ قبر نباید می داشت ! نه مزار نه شاید مزارش فردا الهام بخش کنگویی های دیگری می شد که پدر بزرگ ها و مادر بزرگهای دست بریده شان را دیده بودند . آن دست های بریده، جریمه کم کاری برای ارباب بود ! قهرمان خطرناک است ! اسطوره مقاومت سم است ! کسی که‌ به‌ زیارت اسطوره ی مقاومت می رود ، یعنی سودای برخواستن دارد . پس خطر است ! تاریخ تکرار می شود نسخه های رفتار استعمارگر همان است ! ولی این جا ایران است ! قبلها سیاوش ها از آتش می گذشتند در این سرزمین ! حالا که ملت امام حسین شده‌! این خود خطر است آتش فشان است بمب هسته ایست! حق بدهید ! می ترسند ! سگ شريف است به سگ بودن . این ددان را به هیچ جانوری تشبیه نکنید . عقوبت اخروی دارد !😐
مهدینار پور محمدی: من بوسه می‌زنم به کف پوتینی که قرار است از روی خاک نجس نتانیاهو رد شود... 🖋♣️ لعنت به ساچمه‌ای که تو رو گرفت از مادرت تو روز مادر... 🖋♣️ ولی بعضی مادرا، روز مادر کادوشون یه شهید کوچولو بود از طرف حضرت زهرا...🙂🌱 Fateme Aghajani: صبح جمعه بود ... تنها بودم بیدار که شدم ،‌ از دیدن پست های اینستاگرام برق از سه فازم پرید . بدو رفتم سمت تلویزیون زیر تیتر شبکه یک به همراه پرچم مشکی شده و آرم شبکه یک را که دیدم ، چنان سیلی خوردم که یک دفعه وسط پذیرایی ولو شدم . دست خودم نبود ، راستش را بخواهید فکرشم نمیکردم شهادتش اینگونه ویرانم کند ، یا بهتر است بگویم آنقدر از نظرم بزرگ و اسطوره بود که مرگی برایش تصور نمیکردم من منتظر آن روزی بودم که با همان ابهت صدایش پشت تریبون اعلام کند " هنوز به ۲۵ سال نرسیده است که اسرائیل به درک واصل شد " اشک هایم بی اختیار می چکیدند و با دستم توی سرم میزدم ... سردار ، پدر امنیت ایران ، بچه هایت یتیم شدند ، در نبودنت حالا چطور با آرامش بخوابیم ؟ تو بزرگ تر ما بودی ، با وجودت احدی حق نداشت به ایران چپ نگاه کند، چه برسد به اینکه بخواهد کشتار گاه راه بیاندازند😭 حالا اما ۵ سال گذشته از صبح جمعه ۵ سال است یتیم شده ایم ... ۵ سال است نه فقط ایران که کشورهای مسلمان هم یتیم شده اند . که اگر بودی ، حتم داشتم نمیگذاشتی اینگونه غزه تار و مار شود . سردار در آخرین لحظات چه گذشت در گلزار شهدای کرمان ؟ تو میدانستی نه ؟ داشتی میدیدی و جگرت برای زائرانت خون میشد آری ؟ حتم دارم خودت یک به یک آن هایی که قرار بودند شهید شوند را انتخاب کردی ، هر چند که نمیخواستی حق حیاتشان را بگیری . اما خوشا به سعادتشان در روز تولدبانو و در جوار شما زندگی را با شهادت به پایان رساندند لیاقت می خواهد . حتم دارم یک به یک با بانو در آخرین لحظات سرشان را به سینه گرفتید و آرامشان کردید. و یک راست بردیدشان پیش خودتان برای پذیرایی . آخر میدانید شنیده بودم شما خیلی خوب از مهمان هایتان پذیرایی میکنید . خوشا به سعادتشان ‌‌‌که در کنار شما مرگشان به پایان رسید سمائی: آنانکه همچون مگس دورِ سر فلسطینیان وز وز می‌کنند تا آنان را به کوچ اجباری وادارند بدانند که ایران عرصه سیمرغ است؛ و عرصه سیمرغ جولانگاه مگسان نمی‌باشد. احمقان، ما را از مرگ می‌ترسانند که خورشید را رها کنیم. به قصدِ نجس کردن دریا، دستان نجسش را به درون آب دریا فرو برد. ای بر پدرت لعنت! دریا با یک فضله‌ موش نجس نمی‌شود. ༺Ya Zahra༻: 🥀 گلزار شهدا دوباره گلزاری از شهدا شد... تسلیت محضر صاحب الزمان (عج) حاج قاسم که رفت، انگار داره بهترینها رو هم با خودش میبره .... و بهترین ها گلچین شدند و با شهادت رفتند.... ما موندیم و روزگار تلخ زندگی زمینی..... پرونده ما کجا بسته میشه؟ پیمانه ما کی پر میشه و چجوری از این دنیا میریم ؟ آیا ما هم مثل شهدا عاقبت بخیر میشیم؟؟؟ کسی خبر داره؟؟ اللهم الرزقنا توفیق شهادة فی سبیلک . توییت حاج‌مهدی یک سوال مادرانه، تیر خیلی درد داشت؟! امیرحسین فرخ: در سالروز چهارمین سالگردش، جمعی از رفقایش را هم پیش خودش بُرد(:
44.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 یکی از بهترین سرودهای امسال برای حاج قاسم با عنوان "من سربازم " رو ببینید. گروه سرود متربیان مدرسه مسجد محور شیخ بهایی(ره) شهر ری @anarstory
تو یه اسطوره ای تو واقعیت که مثلت حتی تو افسانه ها نیست میدونم دیگه پروانه تر از تو تو کل عالم پروانه ها نیست قاف الف سین میم هنوز از اسمتم حتی میترسن قاف الف سین میم تو رو کشتن چون از فردا میترسن اینا آتیشن از دریا میترسن قاف قله غیرته الف اوج عزته سین سردار حرم میم محور وحدته سلام عمو قاسم من عکس رو جلد دفترم پدرم قهرمان من و تو قهرمان پدرم القدس لنا ای سردار قدس اسمت حک میشه رو دیوار قدس قاف الف سین میم هنوز از اسمتم حتی میترسن قاف الف سین میم تو رو کشتن چون از فردا میترسن اینا آتیشن از دریا میترسن قاف قله غیرته الف اوج عزته سین سردار حرم میم محور وحدته
سیزده دی 1402 زن و فرزندتان را پیاده کرده‌اید در مسیر گلزار شهدای کرمان و رفته اید تا خودرو را در سه چهار کیلومتر آنطرفتر پارک کنید. رفت و برگشت‌تان بیست دقیقه طول می‌کشد. ماشین را که خاموش کردید یک صدا لرزش شدید شنیدید ولی توی دلتان گفتید احتمالا باز هم پیچ اگزوزش کنده شده و صدا می‌کند. کم‌کم که به سمت گلزار می‌روید می‌بینید جمعیت هروله کنان در حال دویدن است. تازه می‌فهمید که بمبگذاری شده. سریع حرکت می‌کنید. پرواز می‌کنید. جلوتر همسرتان را می‌بیند که دست بچه هایتان را گرفته و از ترس به خودش می‌لرزد. نیروهای امدادی آب به صورتش می‌زنند. از گوش پسرتان اندکی خون آمده. یکی از خانمهای هلال احمر با پنبه کناره گوش پسر کوچولویتان را تمیز می‌کند و نوازشش می‌کند و به او لبخند می‌زند. بچه های هلال احمر و نیروهای امدادی جلوتر می‌روند. ناگهان انفجار دوم اتفاق میفتد. از شما دور است ولی موجش گرد و خاک به سمت شما پرتاب می‌کند. روی زمین خیز برمی‌دارید. هر چهار نفرتان. همسرتان جیغ می‌زند. هوا که سبک شد بلند می‌شوید. قیامت کبری به پا شده. همه در حال دویدن هستند. بوی دود و باروت و خاک و سوختگی گوشت و خون همه‌جا را گرفته. از ته حلقتان عق می‌زنید. نمی‌توانید خودتان را کنترل کنید. همسرتان زنده است و دلیل عق زدن شما را متوجه نمی‌شود. شما فقط به جمجمه نصفه اشاره می‌کنید. از آنجا بلند می‌شوید و یواش به سمت کناره جاده می‌روید و توان دوباره بلند شدن ندارید. نیم ساعت در مکان هستید. این نیم ساعت را داستانی توصیف کنید.
همه باید این مسیر را پاکسازی کنیم. پلاستیک، آهن، شیشه، فرقی نمی‌کند. هر چیزی که پای زائران گلزار شهدای کرمان را قرار است اذیت کند باید جمع شود. ریز به ریز نخاله‌ها و زباله‌ها. شاید چیزی اینجا میکروبی شده باشد و جان زائر را به خطر بیندازد. نکند اسباب‌بازی یک کودک شهید روی خاک‌ها افتاده باشد و خاطر زائری از دیدنش مکدر شود. گیره‌ی موی دخترکی یا دسته‌کلید عاقله‌مردی. اینجا دیگر مهم نیست تو قبلاً پرستیژ اجتماعیت چه بوده. کجا شاغل بودی و یا درجه‌ی کاریت چه بوده. همه باید هر چیزی که پیدا می‌کنند از روی زمین جمع کنند. دیگر اینجا قرار است زیارتگاه شهدا باشد. نه فقط مزار شهدای جنگ مستقیم با داعش و تکفیری‌ها. شهدایی که قبل از این ایام خودشان را برای هر چیزی آماده کرده بودند. ✍️ @monaadi_ir @anarstory
نور سه روز بعد از حادثه تروریستی کرمان که بیش از صد زن، کودک و مرد را شهید کرد به گلزارشهدای کرمان رفته‌اید. در مکان بمبگذاری اندکی توقف می‌کنید. پسر کوچکتان توپش را شوت می‌کند در بین درختهای کنار جاده. توپ توی یک چاله افتاده. می‌نشینید. توپ را از چاله بیرون می‌کشید. چیزی برق می‌زند. ساعت دخترانهٔ بچه‌گانه است. همانجا روی زمین می‌نشینید. توان بلند شدن ندارید. شیشه ساعت شکسته. عقربه هایش کنده شده. یک بندش آویزان است و بند دیگرش نیست. روی شماره های صورتی‌اش رد خون دیده می‌‌شود. وسط ساعت عکس عروسک کیتی است. دخترتان که پیش دبستانی می‌رود حالا بالای سر شما رسیده. با دیدن ساعت ذوق می‌کند و ساعتش را نشان می‌دهد و می‌گوید. - عه. بابایی مثل ساعته منه. در خود می‌شکنید‌. ساعت شکسته را بر می‌دارید تا ببرید یک جایی که نمی‌دانی کجاست تحویل بدهید. همسرتان در حال صحبت با مادرش و خندیدن و تعریف کردن یکی از شیرین زبانی های دخترتان است. لبهای شما کِش می‌آید و یک خنده تحویل می‌دهد. حالا شما رازی در سینه دارید که همسرتان توان تحملش را ندارد. اگر سه روز از حادثه تروریستی گذشته بود و حالا دختر شما نبود چه حسی داشتید؟ حالا دخترتان مدام از آن ساعت شکسته می‌پرسد. به صورت داستانی ماجرای شهادت حاج قاسم را برای دختر شش ساله‌تان تعریف کنید. قصه کشتن زائرانش را در سالگرد چهارمش. یادتان باشد برای بچه ها باید قصه تعریف کنید. با جمله زیر شروع کنید...👇 خوشگل بابا، یه روزی عمو قاسم رفت تا... @anarstory