eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
933 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
درختان توجه کنند. برای تنظیم وقت درختان بر آن شدیم که شش ساعت در شبانه روز گروه رو ببندیم. از دوازده شب تا شش صبح.
هر سه گروه منظورم هست.
درس_1.کارگاه_نویسندگی.ppt
1.16M
💎 •﴿بٰاغِ اَنٰار﴾• 💎 ✨انْجُمَنِ نِويسَندِگاٰنِ اِنقِلاٰبےِ رُماٰن.✨ @anarstory
روش اصلاح نگارش.pdf
244.6K
💎 •﴿بٰاغِ اَنٰار﴾• 💎 ✨انْجُمَنِ نِويسَندِگاٰنِ اِنقِلاٰبےِ رُماٰن.✨ @anarstory
هدف مشترک چیزیه که تشکل میسازه و آدمای مختلف رو کنارهم نگه میداره. درختان عزیز به نظرتان هدف ما چیست؟
در دامنه تسلسل زمان و مکان پیرنگ، سئوالات پیوسته ای پیش می‌آید : «چرا اتفاق افتاد؟ چرا اتفاق می‌افتد؟ بعدها چه چیزی اتفاق خواهد افتاد؟» «ادبيات داستاني ، شماره 40، تابستان 1375» ناصر ایرانی : طرح (پیرنگ) در اصطلاح شناسی داستان، به چگونگی آرایشی گفته می‌شود که نویسنده به رویدادهای داستان می‌بخشد تا به نتیجه ای که دلخواه اوست دست یابد. هر طرح (پیرنگ) زنجیره ای از رویدادهای به هم پیوسته است که در کشاکش نیروهای مخالف (تعارض) به اوج و به نتیجه می‌رسد. «داستان، تعاريف، ابزار و عناصر» ابراهیم یونسی : نقشه کار یا رئوس مطالب یا چارچوب داستان را طرح (پیرنگ) داستان می‌نامند. داستان کوتاهی را بخوانید؛ سپس خلاصه فشرده ای را که تنها متضمن نکات عمده و اساسی داستان باشد، از آن تهیه کنید. این خود طرح (پیرنگ) داستان است. «هنر داستان نويسي» نادر ابراهیمی : طرح (پیرنگ) تصویر فشرده و تند کاری است که ما از اثری که بعدها خلق خواهیم کرد، برای خود ترسیم می‌کنیم تا با بازنگریستن به آن و بازکردن و گسترش دادنش، و ایجاد ساختمان لازم و زبان متناسب، خلق اثر را ممکن سازیم … در طرح (پیرنگ) استخوانبندی موضوع مطرح می‌شود؛ نه ساختمان بیرونی (یا شکل عینی) آن. «مراحل خلق و توليد ادبيات كودكان» جمال میرصادقی : پیرنگ؛ نقشه، طرح یا الگوی حوادث در داستان است، و چونی و چرایی حوادث را در داستان نشان می‌دهد. به عبارت دیگر، پیرنگ حوادث را در داستان چنان تنظیم و ترکیب می‌کند که در نظر خواننده منطقی جلوه کند. از این نظر پیرنگ فقط ترتیب و توالی حوادث نیست؛ بلکه مجموعه سازمان یافته حوادث یا وضعیت و موقعیت‌هاست. در حقیقت، پیرنگ نقل حوادث است با تکیه بر روابط علت و معلولی. در هر اثر ادبی که نشان می‌دهد هر حادثه، به چه دلیل اتفاق افتاده و بعد از آن نیز چه حوادثی و به چه دلیل اتفاق می‌افتد؛ بدین معنی که پیرنگ وابستگی موجود میان حوادث داستان را به طور عقلانی تنظیم می‌کند و ضابطه ای است که نویسنده بر اساس آن، حوادث را نظم می‌دهد. «ادبيات داستاني» پیرنگ را نقشه داستان نیز تعریف کرده‌اند. در واقع نویسنده در آغاز، نقشه داستانش را که چارچوبی است منسجم از روابط منطقی میان شخصیت‌ها و وقایع داستان طراحی می‌کند و سپس در مرحله نوشتن داستان، نقشه را به کمک سایر عناصر داستانی، در فرایندی خلاقانه به داستان تبدیل می‌کند. @anarstory
به نقل از وبلاگ استاد توگلی برای شب بخوانیدش👇 پیرنگ و طرح در داستان 2- شروع آن متکی بر خود است و هیچ ارتباطی با دیگر بخشهای داستان ندارد؛ اما بخش وسط حتما باید بعد از بخش اول بیاید و تکمیل کننده آن باشد. بخش پایان در حقیقت نتیجه گیری و پایان نمایشنامه است. 3- بر خلق حوادث متنوع و بی شمار استوار است؛ نه حضور شخصیتهای مختلف. ارسطو معتقد بود در نمایشنامه‌ها تعدد شخصیتهای مختلف نمی‌تواند در روند شکل گیری و حرکت بخشی اثر، تاثیر بگذارد. از این دیدگاه، می‌توان حتی با یک یا دو شخصیت نمایشنامه ای را به صحنه برد؛ لیکن خلق حوادث متنوع و بی شمار، لازم و غیرقابل اجتناب است. حضور حوادثی اتفاقی که با شانس و تقدیر همراه بود نیز، از نظر او می‌توانست به نمایشنامه جذابیت بدهد. البته او بر منطق و روابط علّی در نمایشنامه تاکید می‌ورزید و می‌گفت که وارد کردن حوادث اتفاقی نیز باید طبق برنامه و طرح اولیه باشد. 4- شرح حوادث، با توجه به رابطه علّی و توالی زمانی. به همین دلیل از نظر او، طرح نمایشنامه نباید کوتاه و خلاصه باشد؛ بلکه می‌بایست یک نمایشنامه به تفصیل ارایه شود، و اگر کوچک‌ترین تغییری در طرح آن داده شود، دیگر اثر قابل قبولی نخواهد بود. 5- اتحاد اجزای ساختاری این کل، طوری است که اگر یکی از آن‌ها جابجا شود و یا تغییر کند، آن کل متلاشی شده و در هم می‌ریزد. 6- یک طرح منسجم نباید در هر لحضه و هر مکانی شروع شود و به پایان رسد؛ بلکه باید طبق قانون از پیش تعیین شده باشد. 7- اندازه آن مشخص باشد و تا آنجایی داستان پیش رود که در حافظه بماند. البته ارسطو درباره طولانی بودن نمایشنامه بر این اصل نیز معتقد بود که شخصیت اصلی باید از موقعیت خوب به بد و یا برعکس (بد به خوب) برسد و تا زمانی که تغییری بزرگ در زندگیش رخ نداده، نمایشنامه هم نباید به پایان رسد. قهرمان داستان باید پس از مواجه شدن با مشکلات بسیار، درست زمانی که سرنوشت زندگیش تغییر می‌کند، به کشف و شهودی برسد. قهرمان داستان باید به اسرار پیچیده و مبهمی که نمی‌دانسته دست یابد و حقیقت محض را دریابد. از نظر ارسطو، در نمایشنامه‌ها انسان باید از نادانی به درک برسد؛ حتی اگر عشقی به تنفر و یا برعکس تبدیل شود. 8- باید آنچنان منسجم باشد که حتی با شنیدن و خواندن حادثه، شخص دچار احساس ترحم بشود. «با اين تفاصيل ، زوال تراژدي و ظهور كمدي ، توسعه و گسترش رمان ؛ همه و همه مفهوم ارسطويي را از پيرنگ ( طرح ) تضعيف كرد و نظريات جديدي پيش رو نهاد.» تعریف ای. ام. فورستر ای. ام. فورستر در کتاب جنبه های رمان ( 1927 م) خود، رویکردی بسیار ساده نسبت به ارسطو در مورد پیرنگ (طرح) داشت. او توصیف ساده و بسیار کاربردی از پیرنگ ارایه داد: ما در تعریف یک داستان می‌گوییم که روایت وقایعی است که با توالی زمانی مرتب شده‌اند. یک پیرنگ نیز روایت وقایع و تاکید بر رابطه علیت است. اگر بخواهیم پیرنگ را تعریف کنیم در می‌یابیم آن (پیرنگ) نیز چون داستان، روایت حوادث متوالی است که بر حسب توالی زمان ترتیب یافته و با تکیه بر رابطه علت و معلولی تدوین شده است. جمله پادشاه مرد و بعد از آن ملکه نیز مرد یک داستان است؛ اما پادشاه مرد و پس از مدتی ملکه از غصه مرد؛ یک پیرنگ (طرح) است. در پیرنگ، توالی زمانی حفظ شده اما رابطه سببیت، حرف اصلی را می‌زند. به دیگر سخن : طرح نقل وقایع داستان بر اساس سببیت یا رابطه علّی و معلولی. پس بنا به گفته فورستر، در پیرنگ حتما علت به وقوع پیوستن کنش‌ها باید قید شود. در جمله دوم علت مرگ ملکه، یعنی از غصه مردن ذکر شده است، می‌توان آنرا پیرنگ (طرح) دانست. در پیرنگ، توالی زمان حفظ می‌شود؛ لیکن مفهوم علیت، آنرا تحت الشعاع قرار می‌دهد. (عنصر کلیدی در این تعریف، مفهوم سببیت است؛‌ سببیت یا روابط علت و معلولی میان وقایع، همچون ریسمانی نا پیدا، وقایع داستان را به هم پیوند می‌زند) ای ام فورستر معتقد بود که در داستان خواننده بلافاصله می‌پرسد: بعد چه اتفاقی می‌افتد؟ در حالیکه در پیرنگ (طرح) می‌پرسد: چرا چنین اتفاقی رخ داده است؟ به طور مثال هنگامی که فردی رمان می‌خواند و می‌خواهد آن را برای کسی تعریف کند، هیچگاه پیرنگ داستان را نقل نمی‌کند؛ بلکه به شرح حوادث می‌پردازد و از توصیف علل به وقوع پیوستن حوادث در می‌گذرد. ای. ام. فورستر، به جای حادثه؛ بر شخصیت و شخصیت پردازی تاکید می‌کرد. چند تعریف از پیرنگ دکتر یعقوب آژند : الگو و نقشمایه وقایع در یک نمایشنامه، شعر یا داستان را طرح یا پلات (پیرنگ) می‌نامند. از این‌ها گذشته طرح، سازمانبندی واقعه و شخصیت داستانی، به شیوه ای است که کنجکاوی و تعلیق «هول و ولا suspense» را در خواننده برانگیزاند.
Mahdyar: +جمعه گذشت و او نیامد محمد: بزرگترین حسرتت چیه؟ _چرا قدر روزهای رفته رو نتونستم. نون والقلم: بزرگ ترین حسرتت چیه؟ +اینکه حسرت دارم.. برزگترین حسرتت چیه؟ +اینکه امامم رو نمیبینم بزرگترین حسرتت چیه؟ +ی لبخند از ی ادم! محمد: بزرگترین حسرتت چیه؟ +بوسه ای که خادم شیش گوشه نذاشت 『شَهیدِھ‌❥』: بزرگترین‌حسرتت‌چیہ؟! -نداشتنِ‌ڪسےکه‌‌دروغاش‌قشنگ‌بود(: Mahdyar: _بزرگترین حسرتت چیه؟ +بستنیم افتاد. گل نرگس: _بزرگترین حسرتت چیه؟ +همش مدرسه ام دیر میشه یا عماد من لا عماد له: -بزرگترین حسرتت چیه؟ روز های از دست رفته محمد: +بزرگترین حسرتت چیه؟ _فرصت جبران بعضی اشتباهات رو ندارم بنت الزهرا (س): که چرا نخواستم که بخوام گل نرگس: دیالوگ _بزرگترین حسرتت چیه؟ +توی شلوغی ها گم میشم لایُمکِن الفرار از عِشـقِ🚩الحُسین: بزرگترین حسرتت چیه؟! +تجربیاتی که به گرانب فوت عمر به دست آمد + سجده شکر در بین الحرمین زینب جهان پور ،: _بزرگترین حسرتت چیه +جامانده از همه، جامانده از رفیق! 🌱 پـیــچڪُ اللِـئآ 🌱: _بزرگترین حسرتت چیه؟ +یه آغوش باز از کسی که میخوامش hosna razieh: _بزرگترین حسرتت چیه؟ دیدن روی ماه در آیینه نگاه Meshkat: بزرگترین حسرتت چیه؟ آرامش در کوچه پس کوچه های زندگی فَخْرُالزَماٰن (:: *بزرگترین حسرتت چیه؟ • بوسه روی خاک بین الحرمین🌾 noori: _بزرگترین حسرتت چیه؟ +اینکه علت غیبت امامم باشم _بزرگترین حسرتت چیه؟ +اینکه راه روشنه ولی من گم میشم ږۏيآ ♡: - بزرگترین حسرتت چیه؟ + با همه باشی و کسی با تو نباشد 😢 عقل گواه است ، شاهد است، زنده میشود به وقت پاسخ می‌دهد هشدار می‌دهد ،تا شاید ذره ای خطر را به تاخیر بیندازد @anarstory
عِمران واقفی: شنبه. چشمانش خواب آلود و موهایش پریشان. روی زمین با آستین های بالازده خواب رفته بود. محمد: شنبه: سرش را روی بالش گذاشت با خودش گفت:« الان بلند میشم» اما از خستگی خوابش برد عِمران واقفی: یکشنبه. یک دفعه لب هایش سرخ شد. چانه اش لرزید. میان جمع به فکر فرو رفت. دوشنبه توپ را پرت کرد و عرقش را گرفت. برافروخته بود. یک دفعه بادِ غبغبش خالی شد. محمد: چشمانش را باز کرد یک هو از جا پرید، بی هوا خوابش برده بود ۱۷ یکشنبه:خنده روی لبانش خشکید سرش را پایین انداخت و زبانش را گزید دوشنبه : بالاپرید و گفت:«گل.....گل....» شب اما خوابش نمی برد سه شنبه: تاول پاهایش ترکید، نمی توانست زیاد بنشیند تندتند نمازش را خواند چهارشنبه : دست روی شانه ی رضا گذاشته بود با صدای سلام فرمانده نگاهش را برگرداند متوجه حضورش نشده بود پنجشنبه: تیربارش را به سمت دشمن گرفته بود و نشانه می رفت، جنگ نابرابری بود، آدم یادش می رفت حتی آب بخورد. جمعه: مشغول ذکر صلوات بود که بچه ها دستش را گرفتند و او را به آب تنی بردند تسبیح از دستش افتاد فَخْرُالزَماٰن (:: شنبه: آستینهایش را بالا زد اما از ضعف و خستگی روی زمین وا رفت. یکشنبه: جمله ے با مزه ای بود. بلندوباصدا خندید. ناگهان گوش هایش سرخ شدند! دوشنبه: شب از فکر پسرک که حسرت در چشمانش خانه کرد، خوابش نبرد سه شنبه: با خود گفت امروز خسته ام. نمازش را تند خواند. چهارشنبه: سرش گرم ژ-سه تازه اش بود. فرمانده سلام کرد او اما نفهمید! پنجشنبه: بچه ها هُلَش دادند توی خاکریز ، به خودش که آمد ذکرروز را نگفته بود جمعه: ۱: فَکَش درد گرفت. تسبیح را کنار گذاشت و خوابید.. ۲:از بی خوابی شب قبل. تسبیح از دستش افتاد و نفهمید عِمران واقفی: سه شنبه بی حوصله بود. بعد از تک رکعت وتر با لب های ورچیده چیزهایی نوشت. چهارشنبه سین سلامش را قورت داد. با مشت کوبید کف دستش. برای نفر بعدی آماده شد. پنجشنبه. فراموش کار شده بود. کاغذ بزرگی برداشت و برای هفته بعد ذکری رویش نوشت. البته اینم روایت شد. R.Khatib: شنبه ناگهان از خواب پرید. نفس می زد. از جایش بلند شد. به سمت منبع آب رفت و وضو گرفت.برگشت سرجایش و به خواب رفت. زینب جهان پور ،: او نماز شب را آخر وقت می‌خواند من نماز صبحم را! R.Khatib: یکشنبه از جک سعید حسابی خنده اش گرفت. خنده اش که تمام شد به فکر افتاد.سرخ شد.سرش را پایین انداخت. خاٰدِمُ‌الْزَهْرٰا‌سَلام‌اللہ: شنبہ بدون وضو خوابید همین موجب شد تا جمعہ خراب کند... R.Khatib: دوشنبه بعد از گل رور زمین دوید و با انگشت شستش به خودش اشاره می کرد. شب استغفار کرد. چرا یادش رفته بود گل را خدا زد؟! زینب جهان پور ،: شنبه: صدایش کردند جوابی نیامد، از خستگی نشسته خوابش برده بود! یا زینب کبری: 17 جمعه مشغول ذکر صلوات بود، که با فرمان آماده باش فرمانده بند پوتینش را محکم کرد و برخواست ᶳᵃʳᵃᵇ-ᵐ: شنبه: هوا سرد بود و نیت وضو همان زیر پتو ماند. یک شنبه: قهقهه و مات شدم. این صدای خنده من بود؟ دوشنبه: دروازه و توپ و گل و تواضع زیر پا له شد. سه شنبه: خستگی یقه‌ام را گرفت و نمازم زود تمام شد. چهارشنبه: کم آوردم و ۶۹ ثواب از آن دیگری شد. پنج شنبه: عقب افتاد و از دهن افتاد. " ذکر روز را می گویم" جمعه: نیت هزار در هفتصد ماند و بیشتر نشد... S: 17 شنبه: زخمی ها را جا به جا می کردیم نفهمیم کی خوابیدم.یادم نیست وضو گرفتم یانه؟ یکشنبه:علی داشت از شیرین کاری هاش می گفت دیگه نشد با صدای بلند خندیدم. دوشنبه: داشتیم فوتبال می زدیم یه دریبل یه گل من بهتریم. سه شنبه: موقع نماز شب علی گفت زن باباتون نیستم که دعام نمی کنید؛ازخنده زود سلام دادم. چهارشنبه: عاشق همت ام هیچ وقت نشد من زودتر سلام کنم. پنجشنبه: از صبح یه سره درگیری داریم انگار گرا مون را دارند.ذکر امروز موند. جمعه: از صبح بچه ها پرپر شدند کاش منم شهید بشم.خوابم میاد شد 700 تا. خانم گل: یک شنبه: صدای خنده‌اش در چادر پیچید. سرش را پایین انداخت و رفت. یا ذَالجَلالِ وَ اْلاِکْرام ❤: شنبه : با نوازش خنکای نسیم صبحگاهی ازخواب بیدار شدم بعد از چاشت سری به باغ انار زدم . برگ درختان کمی به زردی گراییده اند. وبه باغ جلوه خاصی داده بود... یکشنبه: دویدم ولی به اتوبوس نرسیدم با الجبار مسیر رو با تاکسی رفتم . ترافیک این ساعت کلافه کننده بود. دوشنبه : بعد از سرویس پرتابی بند ساعتم باز شد و افتاد شیشه آن خرد و خاکشیر شد و توپ جلوی پام زمین نشست و باخت ما.... سه شنبه: دلم برای جمکران پر کشید علی رقم امرو نهی پدرم به خاطر ویروس منحوس من دلسپرده بودم و راهی شدم. چهار شنبه: تو کافی شاپ قرار گذاشتیم ولی مث
تک گویی شیوه‌ای نمایشی است که از اواخر قرن 19 در نمایشنامه‌نویسی و داستا‌ن‌نویسی متداول شده است. در این شیوه ذهن‌گرایی و درون‌گرایی مد نظر است که البته با دو رویکرد بیرونی و درونی ارائه می‌شود. در تک گویی درونی، آن چه در نمایش شنیده می‌شود، در خلوت و تنهایی شخصیت می‌گذرد، یعنی به نوعی شاهد واگویه‌های درونی شخصیت هستیم که در تنهایی‌اش صورت می‌گیرد. اما در تک گویی بیرونی، نوعی برون‌افکنی است که با صدای مشخص برای یک یا چند شنونده روایت می‌شود. البته در هر دو مورد تا حد زیادی نظم معمول در گفتار ذهنی و بیرونی بر هم ریخته است و این به دلیل بیماری شخصیت است. واگویه‌های درونی و بیرونی بیانگر تنهایی، وحشت، اضمحلال، روان‌پریشی، عصبانیت و خودخوری شخصیت است.
درس پیرنگ نویسی برخط آرمینه‌آرمین, [19.09.20 21:02] لطفا تا زمانی که اعلام نکردم کسی در گروه پیغامی ارسال نکند. آرمینه‌آرمین, [19.09.20 21:03] قبل از اینکه شروع کنیم از همه معذرت می خوام این که جملات من علائم نگارشی نخواهند داشت به خاطر اینکه من از تایپ صوتی استفاده می کنم تا به کار سرعت بدیم امیدوارم مشکلی پیش نیاد آرمینه‌آرمین, [19.09.20 21:04] جمله داستانی پیشنهادی استاد برای پیگیری پیرنگ جمله زیر بود 🔶🔶🔶🔶🔶 مهدی، زمانی برگه اعزام به سوریه اش می آید که می فهمد پدرش سرطان گرفته است. 🔶🔶🔶🔶 آرمینه‌آرمین, [19.09.20 21:05] خب ذهنهای درختان آماده. آرمینه‌آرمین, [19.09.20 21:05] ما چی داریم یک مهدی آقا داریم زمان داریم یک برگه اعزام به سوریه داریم و یک غافلگیری برای فهمیدن اتفاق پیش آمده داریم و یک پدر و یک بیماری آرمینه‌آرمین, [19.09.20 21:07] در مورد مهدی داستان بعد از تدریس شخصیت پردازی می‌کنیم. در سه صفحه. آرمینه‌آرمین, [19.09.20 21:09] پیرنگ که تمام شد هر شخصیتی که وارد داستان ما شد برایش شخصیت مردازی خواهیم کرد. چرا؟ چون باید بدونیم این شخصیت در فلان موقعیت چه برخوردی خواهد کرد. نکته مهم: شخصیت ممکن است مطابق پیرنگ انتخابهاش رو انجام نده پس باید براش موقعیت داستانی ایجاد کنیم که از مجبورش کنیم در راستای پیرنگ ما پیش بره.
قاچاق ریشه یابی خانوادگی تجارت ریا دختر مورد علاقه مجبوری به خاطر عکس های لو رفته دنبال گنج عقده گشایی حیدر جهان کهن (پیاده): ملاقات با یه رمال کهنه کار محمد: هیجان طلبی ادعایی که پیش دوستانش کرده شرط بندی S: ساخت فیلم ږۏيآ ♡: جاسوسی حیدر جهان کهن (پیاده): فرار از دست برادرای مقتول لام.امیری: گزارشگری با اکراه محمد: مادرش خوسته گفته اگر نری شیرمو حلالت نمیکنم Mahdyar: انتقام از یه شخصی که اونجاست محمد: ترور یک شخصیت حیدر جهان کهن (پیاده): فرار از دست پلیس اقتصادی و قایم شدن پیش دوست قدیمیش محمد: می خواد بره ثابت کنه مرد شده ذاکِرُاݪُحُسِیݩ‌‌عڵیھ‌سَݪآم..": چشم.. پس همون انتقام از دشمنی که اونجاست محمد: دنبال یک کتاب قدیمی و دست نویس Mahdyar: تهدیدش کردند ذاکِرُاݪُحُسِیݩ‌‌عڵیھ‌سَݪآم..": وصیت پدر بزرگش مبنی بر پیدا کردن نامه ای حیدر جهان کهن (پیاده): پیدا کردن گیاه نایابی برای رفع بیماری برادر یا بچه ش S: پشت سرش زیاد حرف بود می خواست شهید بشه همه شرمنده بشن حیدر جهان کهن (پیاده): گرفتن رد قاتل پدرش ذاکِرُاݪُحُسِیݩ‌‌عڵیھ‌سَݪآم..": بہ نظرم شرط بندی گزینه خوبیه یا مطلع شدم از هویت اصلیش لام.امیری: مدیر کل میخاد بشه، اشتباهی از کربلا سر از سوریه در میاره رزومه میخاد ذاکِرُاݪُحُسِیݩ‌‌عڵیھ‌سَݪآم..": یا پیدا کردن پدری که هرگز ندید و فقط میدونست تو سوریه‌اس... محمد: ناخواسته تو موقعیت قرار گرفته با یه گروه فیلم برداری لام.امیری: رزومه میخاد 😄 ذاکِرُاݪُحُسِیݩ‌‌عڵیھ‌سَݪآم..": پیدا کردن پدرش... شرط بندی.. انتقام محمد: می خواد بره جانباز شه پز بده دکتر گفته به زودی می میری میخواد بره حداقل شهید شه Mahdyar: پیدا کردن یه نابغه خلاف کار
علت های به سوریه رفتن شخصیت اصلی.
جمله داستانی پیشنهادی استاد برای پیگیری پیرنگ جمله زیر بود ↓ مهدی، زمانی برگه اعزام به سوریه اش می آید که می فهمد پدرش سرطان گرفته است. آرمینه‌آرمین: ما چی داریم یک مهدی آقا داریم زمان داریم یک برگه اعزام به سوریه داریم و یک غافلگیری برای فهمیدن اتفاق پیش آمده داریم و یک پدر و یک بیماری «در مورد مهدی داستان بعد از تدریس شخصیت پردازی می‌کنیم. در سه صفحه.» پیرنگ که تمام شد هر شخصیتی که وارد داستان ما شد برایش شخصیت پردازی خواهیم کرد. چرا؟ چون باید بدونیم این شخصیت در فلان موقعیت چه برخوردی خواهد کرد. شخصیت ممکن است مطابق پیرنگ انتخابهاش رو انجام نده پس باید براش موقعیت داستانی ایجاد کنیم که از مجبورش کنیم در راستای پیرنگ ما پیش بره. شروع می‌کنیم به بسط اینکه چرا مهدی میخواد بره سوریه؟ لطفا پاسخهای داستانی بدید‌. برخی ذهن عالی دارند. از جوابهای اینکه مهدی پسر خوبیه و ... بپرهیزید به خلاف آمد عادت فکر کنید. مهدی پسر خلاف کاریه. دختری برایش شرط گذاشته. چرا دختر براش شرط گذاشته. دختر با برادر خلاف کارش که دوست مهدیه دعواش شده. و برادرش تهدید کرده که میره سوریه. قصد برادر چی بوده مثلا قاچاق. پسره رفته و کشته شده. ولی کسی خبر نداره. همه. بسازید. اینکه کسی به سوریه رفته انسان خوبی بوده جنگیده و بعد شهید شده داستان نیست. ببینید مهدی رو به سوریه نبرید. فقط بنوسید چرا می‌خواد بره سوریه.
عِمران واقفی: به نظرم طنز بشه بهتره. مثلا مادرش گفته اگه نری شیرمو حلالت نمی کنم. ↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓ ★یابرات زنگ نمیگرم ★گفتند اونجا بری حقوق به دلار میدن ★یا تو دفترچه تو قسمت علاقه مندیها اشتباهی گزینه سپاه قدس رو زده. ★خانوادش گفتن اگر بری باور میکنیم بزرگ شدی برات زن میگیریم ★زنش گفته برو شهید شو راحت بشم یا پیش بقیه سربلند بشم ★زنش میخواد از دست اخلاق گندش خلاص شه ★باباش گفته پسر همسایه رو نگاه کن رفته.... نری از ارث محرومی ★با دوستاش یه بازی شرط بندی میکنن که هر کی ببازه باید هر چی گفتن عمل کنه، اونم میبازه و میگن باید بری یه داعشی برامون بیاری ★میخواد داعشی ها رو از نزدیک ببینه ★باجناقش مدافعه چشم و هم چشمی کزده «بنظرم داستان نوجوانش عالی بشه» عِمران واقفی: طرح پیچیده بخوایم عقده گشایی طرح طنز مادر و شیر و حلال پدر و زن گرفت براش طرح های تکراری ریا و ریشه خانوادگی و دفاع از اهل بیت شخصا با طنز موافقم.
آرمینه‌آرمین: رفقا اون طوری که نمیگن برو سوریه‌. باید دلیل محکم داشته باشیم. --------------------- عِمران واقفی: جلوی عزیز ترین هاش تحقیر شده. --------------------- ★با برادرای ناتنیش شرط،میبندن... و مهدی میبازه برادراش ک دل خوشی از مهدی نداشتن میگن بای بری سوریهـ..یا از دختر مورد علاقت بگڋری -------------------- ★چرا عزیزترین هاش ازش دفاع نکردن؟ هرکی هرچی داره گذاشته وسط شرط گذاشتن هرکی بتونه بره همه رو می دن بهش ----------------- عِمران واقفی: 🛑شرط خوب نیست. عقده عمیق خوبه. طرح پیچیده نمیشه با شرط. ------------------ ★خیلی ببخشید اینو میگم بچه های امروز شرط بندیهای وحشتناکی میکنن. مثلا میشه بگیم گفتن هر کی باخت یکی از این کارا رو بکنه: یا یه کار آبروبر بکنه یا بره سوریه. ------------------- عِمران واقفی: ★به نظرم روحِ شخصیت سالها در عذاب بوده باشه. علت بتراشید. ممکنه شرط کاتالیزگر باشه. ------------------ ★به نظرم با یه رقابت بین مهدی و رقیب عشقیش ک پدر دختر این شرط رو گذاشته تا ببینه دو خاطر خواه دخترش تا چه حد از جان و دل مایه میزارن ------------------ ★یکی اذیتش کرده اما توبه کرده رفته برای دفاع از حرم اینم میره انتقام ------------------ ★باباش توی جنگ توسط یه سوری کشته شده می خواد انتقام بگیره ------------------ ★اصلا سادیسم داره می خواد بره جذب داعش بشه ----------------- ★یہ سپاهۍ پسرعموشو ک خیلی رفیق بود باهاش انداخته زندان ----------------- ★داداشش داعشی شده و توسط مدافعان کشته شده. رفته واسه انتقام ----------------- ★از مدافعا انتقام بگیره!! نه این خوب نیست چرا دنبال واقعیت‌های داعش و مردم مظلوم نمیرید؟؟ ----------------- ★برای اینکه مواد قاچاق کنه برای داعشی ها داره میره سوریه. ------------------ ★قاچاق اعضای بدن😅 ------------------ ★شوهرش رفته بود سوریه برنگشته بود رفته دنبال اون داشت ادرس شوهرش رو می دادند مرد از شوهرش که ازش نزول گرفته بود کینه داشت عصبانی شد مادره زد مادر به بیمارستان نرسید ----------------- عِمران واقفی: 🛑برگ. به نظرم عقده مهدی عقده مقدسی باشه.
سر چی شرط بندی کردند؟ با کی ها شرط بندی کردند؟ *رفقا *با پدر دختر *هر کی بره سوریه نفری پنج میلیون بهش میدیم *دختر مورد علاقش شرط کرده باید پسر اصل و نسب داری باشی و گرنه بابام منو ب ی پسر بسیجی میده. اونم میره سوریه هم مذهبی طور باشه هم مادرشو پیدا کنه با اصالت بشه😅😅😅 *یا هرکی مَرده میره سه نفره دونفر جا می زنن یکی تا تهش میره *شرط و حیله ی ِ دختر داعشی برای ازدواج، و نفوذ به نیروهای مدافع حرم ونجات پدر دختره و.. *مست کرده، شرط بندی کردن با هم باشگاهیهای شبانه — *عِمران واقفی: وقتی بچه بوده یه بار توی سوریه کتک خورده. از یک هتل دار. پدرش رو هم زده. بیست سال رنج کشیده. دیگه نمی تونه تحمل کن. میخواد بره بکشتش. — *یه جمع غریبه . جایی بوده که میخواسته جلوی بقیه کم نیاره و مجبور میشه شرط ببنده مثلا با دوستش رفتن مهمونی *شرط بستن سر این فوتبال تیم مهدی باخته/ البته میشه بگیم بازی جرئت یا حقیقت هم بوده *تو بازی با رفقا گفته جرات گفتن برو سوریه
آرمینه‌آرمین: طرح انتخابی. 🔸 مهدی میخواد بره سوریه برای عقده گشایی چه عقده‌ای؟ خلاف کاره؟ قمار کرده؟ شرط بندی باخته؟ شرط عشقیه؟ ________________________ شکست عشقی محمد: شرط بندی باخته آرمینه‌آرمین: برگ کمرنگ لایُمکِن الفرار از عِشـقِ🚩الحُسین: عشقی جذابتره Hooria: شرط بندی رو باخته آرمینه‌آرمین: شرط بندی و عشقی رو پس پیگیری می‌کنیم.
آرمینه‌آرمین: خب ما از جمله‌ی مهدی برکه‌ی اعزام به سوریه‌اش زمانی به دستش رسیده که متوجه شده پدرش سرطان داره به بسط مهدی رسیدیم انگیزه‌ای برای مهدی پیدا کردیم که به سوریه برود‌ مادری که جلو کودکش کتک خورده و مرده. همین خودش چندین داستان برای رسیدن به این جمله نیاز دارد مادر باغی داشته و .‌.. برای هر جمله و هر کلمه در پیرنگ که ایجاد میشود یک داستانی ساخته خواهد شد .❌ اگر مواظب قلم نباشید رمان چند جلدی خواهد شد‌❌ آرمینه‌آرمین: چرا باغی داشته برای چی داشته؟ چطور داشته اداره‌اش می‌کرده و .... از پدربزرگ مہدۍ... میشه بگیم پدر بزرگ مہدی دوتا همسر داشتہ.. و کسی که مادر مهدیو میزنه دایی ناتنی مهدی باشه ک ب خاطر ارثه.. مادر مہدی با چندتا از همسایه های عقیر تو این باغ کار میکردن تا خرجشونو در بیارن.. ولی دایی ناتنی باغو چون کنار حرم بوده برای ی گروهک تروریستی میخواسته
مهدی چرا میخواهد به سوریه برود؟ ↓ —قاچاق —ریشه یابی خانوادگی —تجارت —ریا —دختر مورد علاقه —مجبوری به خاطر عکس های لو رفته —دنبال گنج —عقده گشایی —ملاقات با یه رمال کهنه کار —هیجان طلبی —ادعایی که پیش دوستانش کرده —شرط بندی —ساخت فیلم —جاسوسی —فرار از دست برادرای مقتول —گزارشگری با اکراه —مادر گفته اگر نری شیرمو حلالت نمیکنم —انتقام از یه شخصی که اونجاست —ترور یک شخصیت —فرار از دست پلیس اقتصادی و قایم شدن پیش دوست قدیمی —ثابت کنه مرد شده —دنبال یک کتاب قدیمی و دست نویس —تهدیدش کردند —وصیت پدر بزرگش مبنی بر پیدا کردن نامه ای —پیدا کردن گیاه نایابی برای رفع بیماری برادر یا بچه ش —پشت سرش زیاد حرف بود می خواست شهید بشه همه شرمنده بشن —گرفتن رد قاتل پدرش —یا مطلع شدم از هویت اصلیش —مدیر کل میخاد بشه، اشتباهی از کربلا سر از سوریه در میاره —یا پیدا کردن پدری که هرگز ندید — گروه فیلم برداری —رزومه میخاد 😄 —پیدا کردن پدرش —می خواد بره جانباز شه پز بده —دکتر گفته به زودی می میری میخواد بره حداقل شهید شه —پیدا کردن یه نابغه خلاف کار —میدونه مادرش سوری الاصله میره دنبال ریشه ش.و البته چون شغلش طراحی تاکتیکهای جنگی هست راحت تر میتونه بره.. —مادر مہدی با یہ مرد عراقۍ ازدواج میڪنه... ولی اون مرد یعنی پدر مهدی میمیره خانواده همسرش نمیزارن برگرده کشورش و خیلی ظلم میکنن به اون خانوم... و دائم کتکش میزدن مهدی هم شاهد بوده.. برادر شوهرش که یه مرد خبیث بوده میخواسته به خاطر ارث و میراث برادرش با زن داداشش ازدواج کنه اما مادر مهدی با مهدی فرار میکنن ایران... و مهدی همیشه ی کینه از عموش داشنه و با جستجو میفهمه عموش سوریه هست تو گروهای داعش
آرمینه‌آرمین: خب همه به این سوال جواب بدهند که چه اتفاقی باعث کتک خوردن یک زن از یک مرد سوری خواهد شد؟ ★یکی دیگه دزدی کرده مغازه دار فکر کرده این دزدیده ——— ★شیعه بودنش... ——— ★این شیعه بوده اون سنی این صلوات با و عجل فرجهم گفته وووو ——— ★البته وهابی ——— آرمینه آرمین: نه ——— ★چادری بودن مادرش ——— ★چشم چرانی مرد سوری باعث درگیری لفظی میشه بعد مرده که توی بازار آبروش رفته انتقام میگیره ——— ★اون مرده از ایرانی ها کینه داشته ——— ★حالا ی نفر پیداشده ک از اشناهای دورپدرشه و میگه ادرسی از قاتل مادرش داره. قاتل یک فرمانده نظامی سوریه. پشت پرده؛ دوست پدر مهدی جزو گروهک منافقین بوده در سال 74 و برای رسیدن ب اهدافش میخواد از مهدی سو استفاده کنه.. ——— چه کینه ای؟ — یکی از همین مثال هایی که واسه عقده مهدی زدیم ——— اتفاقا با ایرانی ها خیلی خوبن — ★منظورم از چادر پوشش ایرانی هست وهابی ها با پوشش ایرانی به شدت مشکل دارن ——— ★حمله عصبی به مرد دست می ده
آرمینه‌آرمین: نه قبل از جنگهای داخلی به سوریه رفتید؟. آرمینه‌آرمین: ایرانی‌ها بیشتر در شهرهایی رفت و آمد داشتند که تجاری بود و توریستی‌. اصطلاحی بود بین مهندسین ایرانی که میگفتن بیشتر شُنی هستند تا سنی. به ایرانی‌ها هم احترام میگذاشتند‌ و زبان فارسی رو هم خیلی عالی بلد بودند. ★مرد وهابی از روی چادر ایرانی مادره میفهمه شیعه ایرانی هست. میخواد حجابش رو بگیره جلوی چشم مهدی درگیر میشن ——— ★مثلا این مرد برادرشو تو جنگ دفاع مقدس از دست داده و از ایرانی کینه داره ——— یعنی برادرش رفته نیروی عراق شده؟ با ایرانی ها خیلی خوبن همشون حداقل تو مناطق گردشگری ——— ★پدر عراقی بوده مادر سوری... زمان جنگ دفاع نقدس برادرش میره جنگ و میمیره ——— «اینایی که داریم میگیم تکراریہ دنبال یه سوژه خاص باشیم» ——— طرف اصالتا سوری نیست. ——— ★از بازمانده. های بعثی هست، یعنی پدرش بعثی بوده، مهاجرت کردن سوریه اگه میشه نسلش هم منقرض بشه در داستان ممنون میشیم ——— ★خانم همسر یه شخصیت مهم ایرانی بوده. ——— ★مادر شهید بودند که رفته بودند سوریه مهدی توی ایران بوده ——— ★یک مقام سوری بوسیله ی قدرتش می خواد با او ازدواج کنه ——— ★شوهرش رفته بود سوریه برنگشته بود رفته دنبال اون داشت ادرس شوهرش رو می دادند مرد از شوهرش که ازش نزول گرفته بود کینه داشت عصبانی شد مادره زد مادر به بیمارستان نرسید ——— ★شاید این ایده خوب بود که مادر مهدی وقتی میرسه فرودگاه سوریه کیف و مدارکش رو میدزدن و بعد مجبور میسه از یه شخصی در سوریه که یکی از اشناهاش معرفی کرده پول قرض بگیره و بعد چند روز که پول قرض میکنه و مجبور میشه پولش رو خرج کنه شخصی که بهش پول قرض داده بعد چند روز پیش زن میره که پولشوبگیرهو زن نمیتونه پولش رو پس بده و مرد که خیلی قلدر بوده زنه رو هول میده و سرش به لبه ی پله میخوره ——— ★می رود و جلوی باغ سر و صدا می کند تا آبروی او را ببرد او هم دیوانه می شود در خیابان جلوی همه مادر مهدی را کتک می زند. ——— عمران واقفی: تا اینجا جواب ها تکراری بود. اندکی بیشتر ——— آرمینه‌آرمین: می‌خواهیم مادری را کتک بزنند. یک مادر معمولی در نظر بگیرید بی چادر حتی.
عِمران واقفی: باغ انارِ کنار حرم از کجا به مادرِ مهدی رسید؟ *ارث پدرشه *نسل اندر نسل خانواده ی اینا خادم حرم بودند ________________________ آرمینه‌آرمین: نه بعدها که نهدی میخواد بره انتقام بگیره بیماری پدر باعث میشه که دوباره یک اوجی در داستان ایجاد بشه برای تصمیم گیری کاراکتر ________________________ *از باغ هایی بوده که امیرالمونین کاشتن و وقف کردن عِمران واقفی: علت کتک خوردن شد، ظلم پذیر نبودن مادر... چرا؟ m s: ❕❕ اگر مادر مهدی باغ داره تو سوریه پس اصالتا سوریه. پس مهدی هم اصالتا سوریه. درسته؟ عِمران واقفی: نه. همه چیز در دستان شماست. هر نژادی میتونه باشه. روس باشن. اسکیمو باشن. آرمینه‌آرمین: پس ندارد. میتوانید لبنانی اش کنید که در زمان شاه که ایرانی ها برای جنگ رفتند با پدر مهدی به ایران آمده پس برای زمین دار شدنش در سوریه باید داستان بسازید
↓↓↓ ★میشه اینطوری باشه یه دختر ک کینه از مدافعان داره ب خاطر،کشتن بردادر داعشیش بعد شرط ازدواجش برای دو خاطر خواهش اینه ک برن و انتقام بگیرن و ب مدافعان ضربه بزنن ————— ★دوست صمیمی ش شهید شده. البته کلیشه ایه ————— ★عِمران واقفی: دستش رو بستن و مادرش رو زدن. البته تا انتهای رمان خواننده نمی دونه علت رفتن مهدی به سوریه چیه. ————— آرمینه‌آرمین: قطام ————— چرا زدن؟ سرقت؟ کجا بستن؟؟ ————— عمران واقفی همین چراها پیرنگ ساز هست... ———— ★خانواده ش سوریه بودن و خواهرش اسیر میشه ————— ★مادر مهدی برای زیارت رفتن سوریه داعش حمله کرده مادرش کشته شده . بخاطر همین داره میره از داعشی ها انتقام بگیره . ————— عِمران واقفی: ★تو بچگی که با مادرش رفته بوده سوریه کلی خاطره خوب داره از مادر....یه دفعه این اتفاق بد میفته...مادر توی همون سوریه دفن میشه. چون بچه بوده آدرس قاتل مادر رو نداشته.یک واسطه رو سالها بعد پیدا میکنه ...توی شرط بندی. می تونه قبرش نا مشخص باشه —————— آرمینه‌آرمین: 🔶🔶🔶🔶🔶🔶🔶 پس ما یه مهدی داریم که در بچگی توریستی یا تجاری رفته سوریه و برای مادر اتفاقی افتاده که از یک سوری کتک خورده. ومرده. ————— عِمران واقفی: 🛑داستان باید در دو بازه تاریخی اتفاق بیفته. با فاصله حداقل پانزده سال. مثلاسال 1376 و سال 1394 ————— به نظر من در کنار این عاشقانشم بکنیم کہ جذاب تر بشه نظرتون چیه؟ ————— آرمینه‌آرمین: توی دستگیره‌های طنز داستان می‌آوریم. راضی باشید. ☺️ ———— عِمران واقفی: البته این فقط تمرین هست. هرکسی بعدا میتونه روی پیرنگ خودش کار کنه. خیلی هم مشتاقم بخونم طرح ها رو ...
Mahdyar: آب و هوای سوریه باغ انار رو می‌پذیره؟ عِمران واقفی: می پذیرونیمش. آرمینه‌آرمین: سعی کنید در پیرنگ نویسی تا میتوانید به خلاف آمد عادت فکر کنید. اگر ذهنتان مثل صفحه حوادث می‌چرخد سری به صفحه اقتصاد و تجارت بزنید. اگر در گیر آن صفحه شدید به صفحه اجتماعی بروید و ... یک خلاف آمد داستانی را که خودش تولید داستان می‌کند در نظر بگیرید 👌 نکته را بگیرید. میپذیرونیمش. یعنی بهانه و داستانی برای حقیقی بودن داستان در ذهن خواننده پیدادمی‌کنیم و میسازیم.