eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
913 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
اواسط آذر بود. پس از گرفتن برگ سبز سربازی و فهمیدن اینکه قرار است اول بهمن اعزام شوم، مادرم پیشنهاد داد که تا موقع اعزام بیکار نباشم و مشغول کاری بشوم. لب و لوچه‌ام را آویزان کردم که گفت: _تا الان خوردی و خوابیدی؛ حداقل این یه ماه و نیم رو برو کار کن. لبخندی زدم که ادامه داد: _همین هایپر مارکت محل آگهی زده که کارگر ساده می‌خوان. برو باهاشون صحبت کن، ببین چی میگن! دستی به صورتم کشیدم. _باشه، فقط یه مشکلی هست. چشم‌های مادرم ریز شد. _چه مشکلی؟! _مگه نمیگی کارگر ساده می‌خوان؟! _چرا. _خب همین دیگه. من خیلی ساده‌ام. به درد اونا نمی‌خورم! سپس پوزخند ریزی زدم و پا به فرار گذاشتم. صبح فردا به فروشگاه محل رفتم و پس از وارد کردن اسم و فامیل و آدرس و شماره تلفن، رسماً مشغول کار شدم. فروشگاهی بود با چهار راهرو. راهروی اول که اولش میز حساب و کتاب بود و صاحب‌کارم پشت آن می‌نشست، یک طرف راهرو مخصوص چیپس و پفک و پفیلا بود و طرف دیگرش، کیک و بيسکوییت. راهروی دوم، سمت راستش رب و مربا و چیزهای شیشه‌ای مثل زیتون و ترشی و سیر و چیزهای کنسرو شده مانند انواع و اقسام غذاها از قبیل قیمه و قورمه و ماکارانی و آش دوغ و لوبیا چیتی و... وجود داشت و سمت چپ هم از حبوبات و شکلات‌های کیلویی تا نودالیت با طعم‌های مختلف و حلوا شکری و اَرده‌ی شیره و... تشکیل شده بود. قفسه‌ی جلو میز حساب و کتاب هم مخصوص خوراکی‌های بچه‌ها بود. از شکلات و کاکائو و ژله و لواشک‌های مختلف بگیرید تا پاستیل و پشمک و اِسمارتیس. سمت راست راهروی سوم هم از ماکارانی‌های ساده و شکل‌دار بود، تا سویا و لازانیا و... روبه‌روی قفسه‌ی ماکارانی‌ها هم انواع سُس بود. از مایونز و کچاب بگیرید، تا فرانسوی و هزار جزیره. روغن‌های آفتاب‌گردان و سرخ کردنی هم در همین سمت بود. قفسه‌ی جلوی فروشگاه هم انواع لوازم التحریر مثل مداد و پاک کن و تراش و خودکار و دفتر و دفترچه بود. همچنین چسب قطره‌ای و شیشه‌ای و همه‌کاره و و کیسه فریزر و خمیر دندان و مسواک و... هم در این قفسه وجود داشت. روبه‌روی این قفسه هم آرد سوخاری و آرد سفید و ذغال کبابی و سرکه سفید و همچنین پودر کیک با طعم‌های مختلف و گلاب و عرق نعناع و سایر عرقیات بود. در ورودی راهروی چهارم و در سمت راست، چهار یخچال وجود داشت. در یخچال اولی، سالاد الویه و مرغ، انواع سوسیس و کالباس، ساندویچ‌های سرد و آماده و قارچ کیلویی وجود داشت. در یخچال دومی، خمیر پیتزا و پنیر پیتزای کیلویی و بسته بندی شده، ناگت و شِنیسِل مرغ، میگو سوخاری، کباب لقمه و ذرت مکزیکی‌های بسته بندی شده بود. در یخچال سوم و چهارم هم انواع و اقسام نوشیدنی کوچک بود. از نوشابه‌های رنگی بگیرید تا دلستر و دوغ. در ادامه‌ی راهروی چهارم هم، مواد شوینده و بهداشتی بود. سمت راست قفسه پر از شامپوی سر و بدن و نرم کننده و پوشک بچه و... بود. سمت چپ هم از وایتکس و جرم‌گیر و شیشه‌پاک‌کن بگیرید، تا تاید و پودرهای دستی و ماشینی. همچنین مایع دستشویی و ظرفشویی و صابون هم در این قفسه وجود داشت...
در تَه فروشگاه، شش عدد یخچال بزرگ وجود داشت. در سمت راست، انواع کمپوت و آب‌میوه و شیر و شیرکاکائو و آب معدنی بزرگ و کوچک وجود داشت. در یخچال وسطی و سمت چپ، فقط لبنیات بود. از انواع شیر و دوغ بگیرید، تا پنیر و خامه و ماست ساده و موسیر و دبه‌ای و... البته کره تنها لبنی بود که در این یخچال‌‌ها وجود نداشت و در یخچالی که سوسیس و کالباس بود، موجود بود. خیار شور و ترشی کیلویی و تافت سر و اکسیدان مو و لوازم آرایشی و بهداشتی هم در فروشگاه وجود داشت. من از هشت صبح می‌رفتم و دو بعدازظهر می‌آمدم. اولین کار من بعد از رسیدن به فروشگاه، نظافت بود. اول کل فروشگاه را جارو می‌کردم و سپس کف فروشگاه را طِی می‌کشیدم. بعد از نظافت، کارتُن‌های تخم مرغ را باز می‌کردم و آن‌ها را در جای مخصوص‌شان می‌گذاشتم. البته بین خودمان بماند که اوایل که بلد نبودم کارتُن تخم مرغ‌ها را باز کنم، یک شانه تخم مرغ را سر ندانم کاری شکستم و شرمنده‌ی صاحب‌کارم شدم. گرچه صاحب‌کارم آدم مهربانی بود و چیزی نگفت. البته بعد از آن خراب‌کاری، خودم یک روش جدید برای باز کردن کارتُن تخم مرغ‌ها اختراع کردم و از آن به بعد، دیگر بدون تلفات تخم مرغ‌ها را سر جایشان می‌گذاشتم. بعد از آن اگر خیارشورها تَهَش بود، می‌بردم لب جوب و آبش را خالی می‌کردم. سپس یک دبه‌ی کامل را دو دستی برمی‌داشتم و آن را داخل جای مخصوصش می‌ریختم. بماند که بعدش بازو و دستانم درد گرفت. بعدش دیگر کار خاصی نداشتم تا اینکه بار بیاید و من آن‌ها را داخل قفسه بچینم. بارِ لبنیات هرروز می‌آمد. میهن و پاک و کاله روزهای زوج می‌آمدند و پاژن و پگاه روزهای فرد. دومینو و رامک هم هروقت عشقشان می‌کشید، می‌آمدند. بعد از چیدن بار، قفسه‌ها را مرتب می‌کردم و اگر کسی خیار شور، قارچ، پنیر پیتزا و یا حتی حبوبات کیلویی می‌خواست، برایشان روی ترازو می‌کشیدم و رسید قیمت را به دستشان می‌دادم. در کل در این یک ماه و نیم، هم مشغول شدم، هم کارهای زیادی یاد گرفتم و هم درآمد ناچیزی کسب کردم. همین چند روز پیش هم تسویه کردم و حالا آماده‌ام برای اعزام به خدمت مقدس سربازی...!
🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃 💫توجه••توجه💫 از شما کائناتی ها و دوستان عزیز دعوت می‌شود تا در کارگاه انتخاب هدف، با موضوعات و نکات ناب سرکار خانم عارفی، حضور پیدا کنید. تا محفلی گرم و علمی به ثمر بنشیند. امشب: ۳بهمن ماه۱۴۰۰ ساعت:۲۱شب در کائنات منتظر حضور شما هستیم. با تشکر از همراهی شما. 🌸کائنات🌸 https://eitaa.com/joinchat/3525771335Cf16f4738fe
واو بخرید. این هزار بار. حتما باید زور بالای سرتون باشه🙄 اصلا به مناسبت این روز عزیز هزار تومن تخفیف هم می دم.🤓 @evaghefi
🔹🔸🔹بسم الله النور🔹🔸🔹 ✍ کارگاه نویسندگی 💠 مبحث: زاویه دید ⏳دوشنبه ۴ بهمن ماه ⏰ ساعت ۲۱ مکان: ناربانو باغبان: بانو مرادی منتظر حضور گرمتان هستیم. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
نور و عسل میلاد نور است و دلم پر از سکنجبین و ترنج است. دختران عزیز سلام. خیلی از شماها در آینده ای نه چندان دور همسر و مادر خواهید شد. با وجود اینکه بحران بی شوهری بی‌داد می‌کند ولی ناامید نباشید خداوند پر مهر است و بزرگ. مادری و همسری و زن بودن موهبتی است که مردان سبیل‌کلفت از آن بی بهره‌اند. و زن روح حیات خانواده است. و خانواده کوچکتری سلول جامعه است. و اگر خانواده زنده باشد جامعه زنده است. قطعا اگر احترام زن در این واحد کوچک حفظ بشود و قدرش دانسته شود جامعه از تبّرج مصون خواهد ماند. امیدوارم تمام مشکلات کمرشکنی که این روزها برای خانواده ها وجود دارد به مدد سلام الله علیها برایتان همچون شهد و عسل شود. نام زهرا سلام الله علیها برای من عسل است. شیرین و گوار و انرژی بخش. ناف روح مرا با مهرش بریده اند و قنداقه مرا در اوج سختی ها به دست پر مهر او داده اند. در سرمای زمهریر به نورش گرم شده ام. و در ظلمات دنیا با نور عبادتش راه یافته ام. هنوز هم نیاز دارم به مدد بی‌بی سلام الله علیها. امیدورام روزی که چشم در چشم می‌شویم از خجالت نمیرم‌. دعایم کن مادر که اسیدِ دنیا دارد مرا هضم می‌کند. بازم کن. رهایم کن. نگو عاق والدین شده ام. من می‌دانم در چه ظلمتی غرق شده ام. شما هم می‌دانید. اگر رها شوم به دَرَک اسفل می‌افتم. روز میلاد مادر نور است. نورآفرین. نور بخش. نورسا. نورساز. نورتاب. یک پارچه نور به سر جهانم کشیده شد مادر با آمدنت. میلادتان مبارک‌ حضرت زهرا سلام الله علیکِ. و امیرالمومنین علی علیه السلام چه خوشبخت است.
به عشق سلام الله علیها. گروه باز است👇 و پذیرای سفارشات مولاتی شما هستم‌ می توانید سفارش اسم بدهید. و بع جایش صلوات هدیه کنید به حضرت زهرا سلام الله علیها. ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
مادر از نگاه استاد محمد بهمن بیگی: به جز من، همه خواهرانم پسوند بس داشتند. ماه بس، گل بس، دختر بس، قز بس … در چهره رنگ پریده مادر، بیم و امید را میشد دید! اضطراب و ترس را بیشتر… و پدر که مهربان بود و صبوری داشت و کم طاقت می شد… مادر نذر کرده بود و از درویش دوره گرد دعا گرفته بود! شاید این بار… دیگر دلم نمی خواست به پدر بگویند «ریشت را آب برد»! یا زن عمو با خنده معنی داری بگوید «نافش را روی پای حسنو ببرید» دلم نمی خواست بیش از این مادر مقصر شود… دلم برای همه مان می سوخت برای مادر بیشتر. 💠 به یاد دخترانی که خون بس شدند! ناز دخترانی که برای نجات پدر، برادر، عمو و بستگان و تیره و طایفه، به اجبار به عقد ناشناسی در آمدند! دخترانی که ابزار و وسیله صلح قبائل می شدند و در غربت چه حرف ها که نمی شنیدند و چه زجرها که نمی کشیدند و برخی از آنها چه مظلومانه که نمردند به یاد دخترانی که به طوایف دیگر شوهر داده شدند و دیگر کسی آنها را ندید و از سرنوشت آنها اطلاعی نیافت به یاد مادرانی که در ایل ودر بین راه و در هنگام کوچ زاییدند و مردند به یاد مادران جوانی که تسلیم آل شدند 💠 به یاد مادرانی که سالی یکبار نوزادی را به دنیا می آوردند ، از مرخصی زایمان، از پزشک و ماما، از کارت بهداشت و مرکز بهداشت و نوبت های ماهیانه، از زایشگاه و پزشک خانوادگی، از قطره آهن و رژیم غذایی ویژه خبری نبود… حتی در روز زایمان مشک می زدند و نان می پختند و در راه آب آوردن از چشمه با درد زایمان روبرو می شدند و یکه و تنها، قهرمانانه دوام می آوردند و با نوزاد به چادر بر می گشتند 💠 در شب های سرد و تاریک زمستان، مادر بزرگ های قهرمان با دست های پرچین و چروک خود معجزه ها می کردند! شجاعت، زرنگی، ایمان و توکل آنها کارآمدتر از بسیاری از داروها و امکانات این روزها بود! آوای گلوله و شیهه اسب، نویدی از حضور میهمان کوچولو در بُنکو می داد و پدر که در بیرون چادر منتظر بود، شادمانه گوسفندی را سر می برید. اما امان از وقتی که آل می آمد و بسیاری از نوعروسان مادران جوان را می برد! پدربزرگ ها هرچه به آسمان تیر می انداختند فایده ای نداشت! هرچه مادربزرگ ها صورت و دست و پاهای زائو را با ذغال سیاه می کردند بی فایده بود! از قیچی و کارد و تیشه نیز کاری بر نمی آمد. به یاد مادران جوانی که تسلیم آل می شدند به یاد مادرانی که سینه هایشان سرشار از مهر و عاطفه بود و به فرزندانشان شیر شهامت و صداقت می دادند. به یاد مادرانی که همزمان سه طفل همراهشان بود، یکی در دست و دیگری در کول و سومی در شکم. 💠 به یاد مادرانی که سینه هایشان بوی هِل و میخک می داد و بدون حضور آنها بچه ها خوابشان نمی برد! به یاد مادرانی که اسب سواران و تیراندازان کم نظیری بودند! به یاد مادرانی که در مسیر کوچ با راهزن و گرگ درگیر می شدند و قهرمانانه از جان و مال خویش دفاع می کردند. به یاد مادرانی که صبحگاهان زودتر از بانگ خروس بیدار می شدند… به یاد مادرانی که همواره مشغول بودند و وقت کم می آوردند… به یاد مادرانی که دست تنها، چادر را بار می کردند و چادر می زدند… 💠 به یاد مادرانی که همچنان صدای لالایی آنها از دره ها و کوه ها به گوش می رسد، به یاد مادرانی که صدای کِل های زیبایشان هنوز در گوشهایمان است…! به یاد مادرانی که صدای خواندن و مشک زدنهایشان هنوز از یوردها می آید، به یاد مادرانی که بوی نان داغ و آغوز و دوغ و کنگر ماست با آنها معنی داشت…! به یاد مادرانی که مرگ ناگهانی همسران آنها خللی در اراده شان ایجاد نکرد، سوختند و ساختند تا فرزندان خود را بزرگ کنند. به یاد مادرانی که سیاه گیس رفتند و به یاد مادرانی که گیس سفید تیره و طایفه بودند، به یاد مادرانی که به قول خودشان فقط یک کلاه از مردان کمتر داشتند… به یاد مادرانی که هم آشپز بودند و هم خیاط، هم بافنده و هم چوپان، هم پزشک و هم ماما… 💠 به یاد مادرانی که از شوهران خود فقط محبت می خواستند، به یاد مادرانی که به شوهر و فرزندان خود عشق می ورزیدند، با عشق به آنها زندگی می کردند و با عشق به آنها مردند، به یاد مادرانی که کم لطفی ها و بی انصافی های شوهرانشان را تحمل کردند و خم به ابرو نیاوردند…! به یاد مادرانی که سال ها از داشتن لباس نو محروم بودند تا شاید پسران و دختران جوانشان لباس نو داشته باشند به یاد مادرانی که درو کردند و خوشه چیدند تا شاید بخشی از نان سال خانواده تهیه گردد، به یاد مادرانی که دستهایشان مانند دست های پدرها خشن و محکم بود، به یاد مادرانی که جاجیم ها و گلیم ها و قالیچه های رنگارنگ می بافتند. محمد بهمن بیگی کتاب:  ایل من بخارای من
نور درباره این پیام خواستم چند تا نکته عرض کنم. اول اینکه دوگانه کردن این قضیه درست نیست. اختلافات همیشه بوده. الانم هست. گرونی و مشکلات همیشه بوده الانم هست. توقعات درست و غلط همیشه بوده الانم هست. زن خوب و بد همیشه بوده الانم هست. مرد خوب و بد هم همیشه بوده الانم هست‌. به نظرم تنها تفاوت توی اس. یعنی توقع ما از زندگی تغییر پیدا کرده‌. دهه هشتادی ها یا نودی شاید هیچ وقت تجربه شام ساده شون با دهه شصتی ها یکسان نباشه. زندگی لاکچری بیست سال پیش با الان هم قابل قیاس نیست. پراید بیست سال پیش پرادو الان بود. البته اونوقتشم خیلی مالی نبوده😁. ولی یک نکته مشترک در مقایسه‌ی زمانی که شد وجود دارد. زنان خوب در هر دوره ویژگی های مشترکی دارند. مثلا پاکدامنی. مثلا حفظ اموال مشترک خانواده. مثلا ....و مردان خوب هر دوره ویژگی های مشترکی داشتند...احترام به زن در خانه...قدیمی ها رو دیدید دیگه هنوزم بعد از شصت سال به همسرش میگه بی‌بی یا بدون همسرش شام نمی‌خوره یا... ادامه داره
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
نور درباره این پیام خواستم چند تا نکته عرض کنم. اول اینکه دوگانه کردن این قضیه درست نیست. اختلاف
ادامه از پیام قبلی👆 این مسئله اصلا مقصر صددر صد نداره. می‌خوایم تقصیرُ بندازیم گردن یک گروه و خلاص و این خیلی اشتباهه... زمان پیامبر هم طلاق بوده. در مواردی فامیل رسول الله هم بودند حتی خود حضرت خطبه عقدشون رو خونده بودن...ولی طلاق می‌گیرن. اصلا سوره نازل میشه که به همسران پیامبر میگه پیامبر مال و منالی که شما دنبالش هستید نداره و مثلا زندگی لاکچری مثل پادشاهان روم و ایران اینجا خبری نیست... یعنی طرف همسر پیامبر بوده و دنبال مال بوده دیگه آدم چی بگه. یعنی این مسائل همیشه بوده و دقیقا موضوعاتش هم همین بوده‌. پولی‌. نداشتن نقطه مشترک. عدم تفاهم و... خیلی از دخترای امروزی نگاهشون با والدینشون یکسان نیست. دختر یک زندگی عاشقانه می‌خواد و ساده. پدر و مادر نگاهش راحتی و آسایش مادیه و اعتقاد داره که بقیه اش در درجه دوم اهمیت هست. در حالی که خود دختر اگر انتخاب کنه شاید به طلاق نیانجامه...🙄 ولی دخالت والدین علت اصلی این قضیه میشه...چه توی مرحله انتخاب همسر چه بعدها توی روابط زناشویی دو نفر که خبرها کشیده میشه به خانواده ها و اختلاف های زن و شوهر اصلا اختلافات خودشون نیست و در واقع اختلاف مادرشوهر با مادر زن هست. و دو زن پنجاه ساله یا دو مرد پنجاه ساله که تفکر متفاوت دارن قرار نیست با هم کنار بیان... و علت طلاق دو تا جوون میشه همین دخالتها... البته ده ها موضوع دیگه هم هست که میشه رفت و از متخصصین پرسید... ولی به نظر من ای که داخلش هستیم اگر با نگاه قرآنی بهش نگاه کنیم ملاکهای ازدواج توش فرقی نکرده...سوره نور آیه سه...میگه که زانی قسمت زانیة میشه . مشرک هم سهم مشرکة...دیگه من حرفی ندارم. اینه که میبینی مثلا مرحوم استاد فرج نژاد خودش یک آدم درجه یکِ از اون طرف بچه های مجازی که خانم ایشون سرکار خانم بابایی رو می‌شناختن می‌دونن که توی اخلاق و رفتار و ادب کم نظیر بودند. مثال ائمه رو نزدم که حمله نکنید بهم🤓
. حالم این روزها خوب نیست. درد می‌کنم. مرا بکشید. پ.ن نامه دندان عقلم به من.
کلمه بازی داریم... ده تا کلمه چهار حرفی بنویسید که دو حرفش تکراری باشه. ترجیحا توی کلمات تولیدی اسم شخصیت باشد. (مریم) اسم مکان باشد.(اتاق) حالا شخصیت را در مکان قرار دهید و یک داستانک چهل کلمه ای برایش بنویسید. (ده کلمه چهار حرفی را که دارید.) ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
صوت استاد راجی.mp3
15.46M
🔊 | صوت سخنرانی در جوانان مشهد انقلابی 🔷 با موضوع: 🔹 جلسه هشتم ✅ امروز همه چیز دارد دین مردم را می‌گیرد و ورود نسبت به این مباحث می‌شود .امروز این وظیفه حوزه‌های علمیه، دانشگاه‌ها و هرکسی دغدغه‌مند دین است می‌باشد که به این شبهات ذهنی مردم ورود پیدا کند... 💠 اندیشکده راهبردی 🆔 @soada_ir
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
🔊 #بشنوید | صوت سخنرانی #حجت‌_الاسلام_راجی در #نشست_هفتگی جوانان مشهد انقلابی 🔷 با موضوع: #منظومه_
دیروز بخش هاییش رو از پخش زنده دیدم...خیلی عالی بود. البته این صوت نبود ... ولی همین بحث بود. آقای راجی علی رغم جوان بودن اهل علم است. شدیدا توصیه می‌کنم از بیاناتش استفاده کنید‌.
سلام و نور. امیدوارم در پناه الهی باشید و قلمهایتان برای جهاد تببین کولاک کند. آیا می‌دانستید رمان نویسی یک ابزار قوی در جنگ جهادی تبیین است؟ پس ساده نگیرید این موضوع را و درباره انقلاب و منظومه فکری حضرت آقا توی نت جستجو کنید. مثلا دست آوردهای انقلاب را دستمایه رمان نویسی قرار دهید. مثلا زوجی که که زن یا شوهر یکی شان یا هردوشان در صنایع دفاعی یا نانو پزشکی یا هسته ای یا ....هستند. با آرزوی توفیق روز و شب افزون. نوتلای بهشتی نصیبتان.
نور جنگ شده. سربازی را تصور کنید که از زیر آموزش رزمی در می‌رود. کار با تسلیحات را نمی‌آموزد و فقط کلاشنیکفش را بر می‌دارد و می‌زند به راه. وقتی شب عملیات می‌شود و دشمن می‌آید به سمت نیروهای خودی‌. فرمانده به او می‌گوید نارنجک پرتاب کن. یا روی مین نرو. مین را خنثی کن بعدش وارد میدان شو یا... و این سرباز با چشم اشکی به خدا توسل می‌کند و می‌گوید خدایا این بندگان تو چه کاره اند که برای ما تعیین تکلیف می‌کنند تو قبول بفرما و ضامن نارنجک را می‌کشد و ده تا نیروی خودی را به هوا می‌فرستد. گرچه نوشتن ارزشمند است و دلنوشته نویسی آدم را از نظر روحی راحت می‌کند. ولی داستان نویسی یک فن است مثل شعر. هیچ‌کس به استاد شعر که قواعدش را آموزش می‌دهد، نمی‌گوید من برای خدا نوشتم دوست دارم دو تا بیت قافیه داشته باشد یک بیت سپید باشه دو تا بیت هایکو. قواعد ابتدایی داستان نویسی یک صفحه هم نیست. مثلا نگو نشان بده‌. وقتی مخاطب شما اهل نماز نیست ولی آدم سالمی است با گفتن تاثیر نمی‌گیرد. شما اولا باید اهل نماز باشید. ثانیا نماز خواند را فقط احساسی قبول نکرده باشید چون مادربزرگ شما سجاده اش بوی یاس می‌داده برای مخاطب قابل قبول نیست. گرچه رمان جای استدلال عقلی نیست ولی مخاطب باید استدلال را در قالب تصویر دریافت کند. اگر قلم‌فرساییِ صرف باشد و توصیف های داستانی از اصولی پیروی نکند کار شما نتیجه بخش نخواهد بود و ضربه‌اش برای این مخاطب این است که برای مدت زیادی به سمت کارهای با ظاهر مذهبی نخواهد آمد. چون مشت را نمونه خروار می‌بیند. یعنی روی منبر نرو. یعنی چانه‌گرمی برای مخاطب جذاب نیست. داستان بنویسید. برای داستان نویسی باید داستان بخوانید. اصلا نماز خواندن که حس خوبی ندارد. سر صبح سرد وضو گرفتن توی حیاط یا روشویی برای یک نوجوان ولو انقلابی و حزب اللهی از نظر فیزیکی و مادی است. حفظ کردن لغات عربی. رعایت کردن حلال بودن مکان نمازگزار و جایش غصبی نباشد و لباس و دستش خونی و نجس نباشد طهارت از خبث و حدث و ...همه اینها رنجی است که با عادت عادی می‌شود. حالا من نویسنده می‌خوام مستقیما برم روی این سوژه و بگن حس خوبی است. معلوم است که مخاطب کتاب را می‌بندد. کلی باید آسمان ریسمان بافت تا در فصل آخر رمان شخصیت را ببری روی سجاده و نمازش را توصیف کنی‌. اگر برای مخاطب ارزش قایل نباشد ثمره تلاش نویسندگان دیگر هم از بین می‌برد. اینکه امروز صدا و سیما را مسخره می‌کنند به خاطر فیلم های آبکی به این علت نیست که همه فیلم ها آبکیه...به خاطر آبکی بودن تعدای از اونهاست ولی همین بخش باعث شده ثمره زحمت بقیه هم از بین برود. نتیجه این بحث ناامید شدن نیست‌. نتیجه اش تلاش بیشتر و پیگیری بیشتر توی این است. نحله های مختلف نظریات مختلفی دارند. ولی همگی روی یک سری اصول اشتراک دارند. این اشتراک به زور به بیست سی تا می‌رسد. یکیش که همین نگو نشان بده هست. ....بقیه اش هم توی کلاس باید شرکت کنید ی کتابهای آموزشی رو باید بخونید. انتشار متنها ایرادی نداره. ولی اینجا جای انتشار نیست. ما قرار داستان بنویسیم و اجزای تشکیل دهنده داستان و دلنوشته و ... ، کلمه است. اگر چیزی می‌نویسیم به عنوان روزنگار یا خاطره یا روایت منتشر کنیم نه داستان. ولی وقتی متنی رو به عنوان داستان منتشر می‌کنیم یعنی منظورمان این است که آیا داستان شده یا نشده. پس اگر نیاز به نقد حرفه‌ای یا نظراعضا داریم قید کنیم که طبق کدامش با متن ما برخورد شود. سپاس از سعه صدر تمامی تلاشگران اهالی رسانه. ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
نور انیمه صدای خاموش رو دیدید؟ دیدنش از نظر داستانی مفید خواهد بود. به شرطی که عناصر داستان رو بشناسید. و با دقت تماشا کنید. هر وقت دیدید توی گروه اعلام کنید تا کمی دور موردش صحبت کنیم. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 با سپاس