eitaa logo
انباری و اتاق کناری
119 دنبال‌کننده
180 عکس
15 ویدیو
0 فایل
خرده‌اسباب‌ مطلوب و دربارۀ کتاب‌ها اگر با من کار داشتید 👇🏼 @samirabemasabehesamira
مشاهده در ایتا
دانلود
حتی خودمم فکر می‌کنم پارتی‌بازی شده 😂😂😂 چرا فقط دوستای خودم برنده شدن؟ هاجر خانم شهابی، یک کتاب هم به انتخاب بانی محترم تقدیم شما خواهد شد. مبارکت باشه. @anbarivaotaghekenari
۲۷ بهمن
انباری و اتاق کناری
📚حضرت حجت 📚 شب چهلم 📚 تو می‌آیی
هایکوی شانزدهم؛ 📚حضرت حجت 📚 شب چهلم 📚 تو می‌آیی
۲۷ بهمن
من اختیار نکردم پس از تو یار دگر به غیر گریه که آن هم به اختیارم نیست @anbarivaotaghekenari
۵ اسفند
انباری و اتاق کناری
من اختیار نکردم پس از تو یار دگر به غیر گریه که آن هم به اختیارم نیست @anbarivaotaghekenari
اندازۀ یک ثانیه از جلوی دوربین رد شی، نه چهره‌ات معلوم باشه و نه حتی شونه‌های پهنت، فقط پرِ عبات... همین. یه هفته خواب اسرائیل به هم بریزه... دلمون برات تنگ شده.
۵ اسفند
این قسمت از «اکنون» برای همین یک لحظه، ارزش هزاربار دیدن داشت. برای بغض و اشکی که به احترام شهید کلمات رو متوقف کردند. چقدر عجیب بود گذر از فضای خالی مسجد و سینی پر از گیلاس برای عباس کیارستمی و رسیدن به این‌جای ماجرا... بعضی چیزها غیرقابل انکارند، حتی اگر کسی باورشون نداشته باشه. @anbarivaotaghekenari
۸ اسفند
یکی از چیزهایی که دارم در نفسم تمرین می‌کنم اینه که آگاه باشم «ماه مبارک رمضان» وقت و ساعت و حتی ظرف نیست که من پُرش کنم، رفیقمه. باید تا آخر عمر نگهش دارم. @anbarivaotaghekenari
۱۲ اسفند
✍🏼 عادت‌ها زادۀ خاطراتند؛ پس اگر بتونی خاطراتتو بپذیری، ممکنه بتونی عادت‌هات هم ترک کنی. خلاصۀ هرچی از این کتاب برداشت کردم، همین بود. یه مشت آدم عجیب با عادت‌های غریب در یک عمارت زندگی می‌کنند که هرکدومشون قصه‌ای دارند، حتی خودِ عمارت. وقتی در طول داستان ذره‌ذره سرگذشت هرکدومشون با ورود همسایۀ جدید آشکار میشه، رازِ عادت‌هاشون هم فاش میشه و آخر کتاب دیگه می‌دونی چرا هیچ‌چیز عادی نبود. شخصیت‌ها به‌تدریج با خاطرات گذشته‌‌شون مواجه می‌شن. دست‌کشیدنِ جبری از این گذشته، برای بعضی‌ها به قیمت جونشون تموم میشه، برای بعضی دیگه به ارزش برگشتن به زندگی عادی. وقتی نویسندۀ کتابی برای تعریف کردن داستانش از «منِ راوی» استفاده می‌کنه، یعنی می‌خواد خیلی صمیمی و خودمونی برات قصه بگه. ولی من نتونستم با راوی این کتاب ارتباط بگیرم و باهاش همذات‌پنداری کنم، نتونستم کنارش قدم بزنم و درکش کنم. انگار داشتم به ماهی‌های تو آکواریوم نگاه می‌کردم. شخصیت‌ها قشنگ بودند، ولی حتی تو دنیای طبیعی خودشون زندگی نمی‌کردند، چه برسه به دنیایی که من توش نفس می‌کشم. خیلی تعریف کتابو شنیده بودم، از دوستانی که سلیقۀ کتابیشون شبیه منه، ولی به دلم ننشست و سخت خوندمش. نویسنده هرچی ایدۀ خوب و جالب داشت ریخته بود وسط، مثل این که طعم‌های مختلف و خوشمزه‌ای رو کنار هم بخوری، خوبن همشون ولی کنار هم هضم نمی‌شن. @anbarivaotaghekenari
۱۳ اسفند
ز پسِ صبر تو را او، به سر صدر نشاند...
۱۴ اسفند
🔅 «خدا به سخن خطیب فصیح و پرهیاهو گوش نمی‌سپارد؛ صدای کسانی را می‌شنود که صادقانه و از صمیم قلب سخن می‌گویند.» [البته خدا به همه چیز شنوا و بیناست‌، منظور چیز دیگری است] 📚 باد ویراگر سلوا آلمادا ترجمۀ مهدی غبرائی نشر چشمه، ۱۴۰۲ @anbarivaotaghekenari
۱۵ اسفند