#علامه_امینی
#شهید_مطهری
خلاصهای کامل از مقالۀ «#الغدیر و وحدت اسلامی» از شهید مرتضی مطهری:
🔻 بخش اول:
وحدت اسلامى و اخوّت اسلامى سخت مورد عنايت و اهتمام شارع مقدس اسلام بوده و از اهمّ مقاصد اسلام است.
آيا تأليف و نشر كتابى مانند الغدير- كه به هر حال موضوع بحث آن كهنترين مسئله خلافى مسلمين است- مانعى در راه هدف مقدس و ايدهآل عالى «وحدت اسلامى» ايجاد نمىكند؟
1️⃣ مفهوم و حدود وحدت اسلامى
مقصود از وحدت اسلامى نه انتخاب یکی از مذاهب اسلامى و کنار گذاشتن ساير مذاهب است و نه اخذ مشتركات همه مذاهب و کنار گذاشتن مفترقات همه آنها و اختراع مذهبی جديد كه عين هيچ يك از مذاهب موجود نباشد. بلکه به معنای اتحاد پيروان مذاهب مختلف در عين اختلافات مذهبى، در برابر بيگانگان است.
وحدت مسلمین در جهانبينى، در فرهنگ، در سابقه تمدن، در بينش و منش، در معتقَدات مذهبى، در پرستشها و نيايشها، در آداب و سنن اجتماعى خوب، مىتواند از آنها ملت واحد بسازد و قدرتى عظيم و هايل به وجود آورد كه قدرتهاى عظيم جهان ناچار در برابر آنها خضوع نمايند، خصوصاً اينكه در متن اسلام بر اين اصل تأكيد شده است.
هيچ ضرورتى ايجاب نمىكند كه مسلمين به خاطر اتحاد اسلامى، صلح و مصالحه و گذشتى در مورد اصول يا فروع مذهبى خود بنمايند، همچنانكه ايجاب نمىكند كه مسلمين درباره اصول و فروع اختلافى فيمابين بحث و استدلال نكنند و كتاب ننويسند. تنها چيزى كه وحدت اسلامى ايجاب مىكند، اين است كه مسلمين- براى اينكه احساسات كينهتوزى در ميانشان پيدا نشود يا شعلهور نگردد- متانت را حفظ كنند، يكديگر را سبّ و شتم ننمايند، به يكديگر تهمت نزنند و دروغ نبندند، منطق يكديگر را مسخره نكنند و بالاخره عواطف يكديگر را مجروح نسازند و از حدود منطق و استدلال خارج نشوند و در حقيقت- لااقل- حدودى را كه اسلام در دعوت غيرمسلمان به اسلام لازم دانسته است، درباره خودشان رعايت كنند: ادْعُ الى سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتى هِىَ احْسَنُ (نحل 125).
از نظر مخالفان این دیدگاه، اصول مذهبى مجموعهاى بهم پيوسته است و به اصطلاح اصوليون از نوع «اقل و اكثر ارتباطى» است، آسيب ديدن يكى عين آسيب ديدن همه است. علىهذا آنجا كه مثلًا اصل «امامت» آسيب مىپذيرد و قربانى مىشود، از نظر معتقدين به اين اصل، موضوع وحدت و اخوّت منتفى است و به همين دليل شيعه و سنى به هيچ وجه نمىتوانند دست يكديگر را به عنوان دو برادر مسلمان بفشارند و در يك جبهه قرار گيرند؛ دشمن، هركه باشد.
نقد: دليلى ندارد ما اصول را در حكم يك مجموعه بهم پيوسته بشماريم و از اصل «يا همه يا هيچ» در اينجا پيروى كنيم. اينجا جاى قاعده «الْمَيْسورُ لايَسْقُطُ بِالْمَعْسور» و «ما لايُدْرَكُ كُلُّهُ لايُتْرَكُ كُلُّه» است.
سيره و روش شخص اميرالمؤمنين على عليه السلام براى ما بهترين و آموزندهترين درسهاست. او براى احقاق حق خود از هيچ كوششى خوددارى نكرد، همه امكانات خود را به كار برد كه اصل امامت را احيا كند، اما هرگز از شعار «يا همه يا هيچ» پيروى نكرد. برعكس، اصل «ما لايدرك كلّه لايترك كلّه» را مبناى كار خويش قرار داد.
على در برابر ربايندگان حقش قيام نكرد و قيام نكردنش اضطرارى نبود، بلكه كارى حسابشده و انتخابشده بود. او از مرگ بيم نداشت، چرا قيام نكرد؟ حداكثر اين بود كه كشته شود. كشته شدن در راه خدا منتهاى آرزوى او بود. او همواره در آرزوى شهادت بود و با آن از كودك به پستان مادر مأنوستر بود. على در حساب صحيحش بدين نكته رسيده بود كه مصلحت اسلام در آن شرايط، ترك قيام و بلكه همگامى و همكارى است. خود كراراً به اين مطلب تصريح مىكند:
(ادامه دارد)