eitaa logo
تاریخ ایران و جهان باستان
80هزار دنبال‌کننده
36.4هزار عکس
4.6هزار ویدیو
13 فایل
ملتی که تاریخ خود را نداند، مجبور به تکرار آن است هر روز با مطالب جالب سیاسی و تاریخی 💐💐 پذیرش تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/4048027657C227a3cbb22
مشاهده در ایتا
دانلود
اولین کسی که در ایران زبان فرانسه یاد گرفت و به آن زبان صحبت میکرد و باصطلاح آن زمان شد. بود. او متولد ۱۱۶۴ خورشیدی بود. علت اینکه مسعود میرزا فرانسه را یاد گرفت این بود که نامه ای از طرف بناپارت امپراطور فرانسه به فتحعلیشاه میرسد و در آن زمان در ایران کسی نبود که نامه را برای شاه ترجمه کند. یکی از افراد ارامنه تهران داوطلب میشود که نامه مزبور را به بغداد برده تا اینکه آن را در آنجا ترجمه نمایند. نامه در بغداد ترجمه میشود و پس از ترجمه نامه را به تهران می اورد. این خبر به تبریز میرسد و حاج میرزا مسعود می رود در نزد میسیون (هیات) فرانسوی که در اورمیه بوده اند فرانسه را یاد گرفته به تبریز مراجعت میکند و همین موضوع یعنی دانستن زبان خارجی یکی از اسباب ترقی او میگردد. در زمان فتحعلی شاه، مستوفی عباس میرزا نایب‌السلطنه بود. او مسلط به زبان‌های فرانسوی و روسی بود و متن فرانسوی عهدنامهٔ ترکمانچای را به فارسی ترجمه کرد. پس از قتل گریبایدوف جزء هیاتی به همراه خسرو میرزا فرزند عباس میرزا به سن‌پترزبورگ رفت. میگویند در سفرنامه خسرو میرزا درباره ملاقات با هیات دولت ایرانی با نیکلای اول امپراطور روسیه نوشته شده ... امپراطور از میرزا مسعود سوال میکند که زبان فرانسه را در کجا یاد گرفته ای؟ عرض کرد در تبریز. از این جواب تعجب کرده و فرموده شما فرانسه را بهتر از من صحبت میکنید.... : شرح حال رجال ایران - مهدی بامداد 🗞 @Ancients
‍ وقتی ، جان پهلوی را نجات می دهد! داستان ازدواج تنها دختر از با شنیدنی است. شاه در نظر داشت دخترش را برای ملک فیصل پادشاه جوان عراق نامزد کند و مقدمات امر هم ظاهراً فراهم شده بود، که در این بین داستان عشق و عاشقی شهناز با اردشیر زاهدی، فرزند فضل الله زاهدی پیش آمد و شاه ناچار به ازدواج آنها رضایت داد. اردشیر زاهدی با این ازدواج موقعیت خود را در دربار پهلوی تثبیت نمود و کمی بعد بدون هیچ سابقه ای در کار وزارت خارجه با عنوان سفیر کبیر ایران به لندن رفت و بعدها نیز به مدت پنج سال سکاندار وزارت امور خارجه پهلوی دوم گردید. شهناز چندی بعد به علت عدم توافق اخلاقی با اردشیر زاهدی از او جدا شد ولی با این ازدواج نامناسب از خطر مرگ رهایی یافت. زیرا ملک فیصل دوم که قبل از اردشیر زاهدی برای نامزدی او در نظر گرفته شده بود در ژئویه سال 1958 میلادی ( تیرماه 1337 شمسی) در نتیجه یک کودتای نظامی به طرز فجیعی به قتل رسید و اگر عروسی او با شهناز سر گرفته بود او هم به سرنوشت فیصل دچار می گردید. : محمود طلوعی، داستان پدر و پسر، تهران، نشر علم، 1383، ص 690 🗞 @Ancients
... یک روز از سرِ بی کاری به بچه های کلاس گفتم انشایی بنویسند با این عنوان که "فقر بهتر است یا عطر؟" قافیه ساختن از سرگرمی هایم بود. چند نفری از بچه ها نوشتند "فقر". از بین علم و ثروت همیشه علم را انتخاب می کردند. نوشته بودند که "فقر" خوب است چون چشم و گوش آدم را باز می کند و او را بیدار نگه می دارد ولی عطر، آدم را بیهوش و مدهوش می کند. " عادت کرده بودند مزیت فقر را بگویند چون نصیبشان شده بود. فقط یکی از بچه ها نوشته بود "عطر". انشایش را هنوز هم دارم. جالب بود. نوشته بود "عطر حس هایي را در آدم بیدار می کند که فقر آنها را خاموش کرده است" : 🗞 @Ancients
... گروهی از جوانان ایرانی به ناصرالدین شاه نامه نوشتند تا وی اجازه ساختن دانشگاه در ایران را بدهد. شاه قاجار چنین جواب داد: جوانان معقول بسیار غلط کرده‌اند که ایجاد دانشگاه میخواهند بکنند! اگر چنین کاری بکنند پدرشان را آتش خواهم زد، حتی نویسنده این کاغذ در نظمیه باید مشخص شده و تنبیه سخت شود که دیگر از این فضولی ها نکند... : یادداشت اگر زنده میماند، غلامرضا امامی 🗞 @Ancients
" " ، از نمایندگان مجلس شورا در دوره های ابتدای مشروطیت، مردی عامی بود. روزی در شکایت از این که آبلیمو در بازار به دست نمی آید گفته بود "قحط الرجال آبلیموست!" در آن روزگار، عبارت قحط الرجال بسیار گفته می شد، که درد شناخته شده ملی بود، و دهدشتی که به درستی از معنای عبارت سر در نمی آورد آن را به مفهوم مطلق "نایابی" گرفته بود! عبارت او بی درنگ بر زبان ها افتاد و مصطلح شد و در ریشخند کسانی که به قصد ادیب نمائی قلمبه پردازی می کنند به کار رفت. نیز به مزاح، از آن روز به قحط الرجال نیز قحط الرجال آبلیمو گفتند: " آقا، مگر در مملکت این قدر قحط الرجال آبلیمو است که چنین آدمی را برای این ماموریت حیاتی در نظر گرفته اید؟" : احمد شاملو - کتاب کوچه - حرف آ 🗞 @Ancients
‍ مقررات جالب عبور و مرور زنان در اماکن عمومی عهد درعصر رسم بر این بوده است که در خیابانهای تهران زنان از یک طرف و مردان از طرف دیگر عبور کنند. گاهی فریاد آمرانه ماموران نظمیه به گوش می رسید که می گفت «باجی روت رو بگیر»، «ضعیفه تند راه برو». همچنین سوار شدن زن و مرد به یک درشکه اگرچه زن و شوهر و برادر و خواهر بودند ممنوع بود. درشکه چی ها موظف بودند به هنگام سوار کردن زنان کروکی درشکه را بالا بکشند... : عبدالحسین ناهید، زنان در جنبش مشروطه، تبریز، نشر احیاء، 1360، ص 19 🗞 @Ancients
: گریبایدوف : دیپلمات، نظامی، نمایشنامه نویس و طنزنگار روس 15 ژانویه 1795 در مسکو به دنیا آمد و 11 فوریه 1829 در 34 سالگی در تهران به دست مردم کشته شد. گریبایدوف که نمایشنامه های فکاهی اش هنوز کهنه نشده اند و در جریانند، سالها در تفلیس مامور تماس با ایران بود. وی بود که پیش نویس قرارداد (ننگین) را پس از امضای فتحعلیشاه به سن پترزبورگ برد و به تزار وقت (نیکلای اول) داد. گریبایدوف که در جریان جنگ روس و ایران، همه جا درکنار ژنرال بود پس از دادن قرارداد ترکمنچای به تزار، از جانب او به سمت سفیر روسیه (اصطلاحا وزیر مختار) در تهران منصوب شد. وی در سفارت روسیه در تهران به یک حرمسرای فتحعلیشاه که از مردم قفقاز بود پناهندگی داد. این خواجه فراری گریبایدوف را در جریان سرنوشت دختران قفقازی و به ویژه گرجی ها در حرمسراهای شاه و شاهزادگان و مقامات ایران قرارداد و گریبایدوف که تحت تاثیر حرفهای او قرارگرفته بود، باتوجه به قرارداد ترکمنچای که بازگشت قفقازی هارا از ایران به شهرهایشان (درصورت تمایل) شامل می شد نخست به دو زن قفقازی که از خانه یک شاهزاده قاجار فرارکرده بودند پناه داد و سپس دستورداد که درصورت لزوم برای پس گرفتن این زنان که در حرمسراها و احیانا مادر فرزندان اعیان کشور بودند به زور متوسل شوند. انتشار این تصمیم در تهران، ایرانیان را که از قرارداد ترکمنچای ناخوشنود بودند خشمگین ساخت و به نام جلوگیری از تعرض به حرمسراها و توقیف زوجه (نوامیس) مردم به سفارت حمله بردند و با وجود مقاومت قزاقهای سفارت وارد آن شدند و گریبایدوف، کارکنان سفارت، قزاقها و حتی خواجه پناهنده شده را کشتند و جسد گریبایدوف را به میان ها افکندند که سه روز بعد به دست آمد و به حمل شد. فتحعلیشاه از بیم آغاز جنگ سوم روسیه با ایران، نوه خود را با جمعی از رجال کشور از جمله فراهانی (امیر کبیر) جهت پوزش خواهی به سن پترزبورگ فرستاد. در آن زمان چون روسیه در حال جنگ با عثمانی بود، عذر فتحعلی شاه را پذیرفت و حتی قسمتی از غرامت جنگ را به ایران بخشید. دولت ایران هم ، از روحانیون برجسته تهران، که مردم را به اجتماع، مقاومت و دفاع از نوامیس دعوت کرده بود ،را به عتبات عالیات در تبعید نمود. : تاریخ ایران و جهان 🗞 @Ancients
داستان صحرانشينان مي‏گفتند: خون را جز خون نمي‏شويد. «داستان شنفره» که به افسانه شبيه‏ تر است مي‏تواند نقش تعصب را در خونريزيها نشان دهد. وي مورد اهانت يکي از افراد قبيله « » قرار مي‏گيرد و بر آن مي‏شود که براي انتقام صد نفر از آنان را بکشد. سرانجام پس از مدتها کمين کردن و آوارگي نود و نه نفر را مي‏کشد، تا آنکه جمعي از دزدان بر سر چاهي او را مي‏کشند. استخوان جمجمه‏ ي او پس از سالها، کار خود را مي‏کند و صدمين نفر را هم مي‏کشد. وقتي رهگذري از «بني‏ سلمان» عبور مي‏کرد، باد جمجمه را به سختي به پاي او مي‏زند. وي از درد شديد پا مي‏ميرد... «ايام عرب» مهمترين حوادث جنگي عرب جاهلي را بخاطر مي‏آورد. اين جنگها از يک برخورد ساده دو فرد از دو قبيله شروع مي‏شود و گاهي همچون جنگ « » چهل سال طول مي‏کشيد تا وقتيکه تقريبا مرد جنگجوئي در دو قبيله باقي نمي‏ماند و با دخالت ديگران کار به صلح مي‏کشيد . : ، ، ص 111 🗞 @Ancients
زندگی خوب زندگی است که از عشق سرچشمه گرفته و با دانش رهبری شود. در قرون وسطی زمانی طاعون در مملکتی پیدا شد روحانیون مردم را به تجمع در کلیساها دعوت نموده تا برای رهایی از این بلا دعا کنند نتیجه آن می شد که مرض با سرعت فوق العاده ای بین توده های مردم شیوع می یافت.!! :چرا مسیحی نیستم 🗞 @Ancients
ماجرای مخصوص : در يكي از شب هاي سرد زمستان " محمدعلي شاه قاجار" هوس " باقلا پلو " كرد ." حسنعلي خان امير نظام گروسي" پيشكار و استاندار آذربايجان بيدرنگ دستور به طبخ " باقلا پلو" داد. در اين ميان كسي جرئت نكرد بگويد در زمستان باقلاي تازه در تبريز نيست. آشپز با " مغز پسته سبز" يك باقلا پلويي دست و پا كرد ." محمدعلي شاه قاجار" در سر سفره خيلي تعريف و تمجيد كرد و از " امير نظام" پرسيد ، باقلاي كجا بود كه اين قدر خوشمزه شده بود. " امير نظام" به شوخي گفت: قربان و دست به دست هم داده و اين طور به مذاق مبارك خوشمزه آمده است. آن ها كه خبر داشتند از اين حرف به خنده افتادند ، " محمد علي شاه قاجار" نيز خنديد اما باز هم چيزي نفهميده بود!!! : ماهنامه الکترونیکی بهارستان، شماره اول، صفحه سوم، برداشت آزاد 🗞 @Ancients
«در همان ايام حادثه جالبي در خمين اتفاق افتاد و آن اين بود كه حسين بني‌آدم (رییس اداره سجلات یا ثبت احوال) اعلام نمود كه مردم براي دريافت «سجل» بايد نام همسران خود را نيز بگويند و بنويسند! مردم خمين بر ضد بني‌آدم تظاهرات به راه انداختند و به مركز، تلگراف شكايت فرستادند كه بني‌آدم مي‌خواهد نام محارم و دخترهاي ما را بنويسد و ثبت كند و ما نام آنها را به نامحرمان! ‌نمي‌دهيم. من شنيدم كه در تبريز هم مرحوم «آقا ميرزا صادق آقا» هم فتوائي داده بود كه گرفتن سجل حرام است و اگر بدون آن اجازه ندادند به حج بروند‌، مردم هم نبايد به حج بروند! البته در آن اوايل از اين قبيل فتاوي در بلاد زياد بود و شايد نوعي مبازره منفي به حساب مي‌آمد!» : سید هادی خسروشاهی/فصلنامه یادآور/بهار ۱۳۸۸ @Ancients
نظام و سریع در زمان نظام خبررسانی زمان ساسانی پَرَید خوانده میشد.پستر ها در دوران اسلامی به تلفظ عربی آن را برید گفتند.این تشکیلات وظیفه ی خبررسانی و خبرگیری سریع از سراسر کشور و رساندنش به دربار را در کوتاه ترین زمان ممکن داشت(مانند چاپار هخامنشی).در طول جاده های مواصلاتی سراسر کشور صدها مرکز پرید دایر بود.کارمندان پرید از میان مورد اعتماد ترین افراد دربار برگزیده میشد و اسبان تیزتک تندرو در اختیار داشتند. آنها چشم و گوش شاه بودند و گزارشها را به وسیله ی بزرگ فرماندار به شاه میرساندند.پرید یک شبکه ی بسیارگسترده بود و در مرکز هر استانی دارای یک اداره ی مرکزی بود؛ولی نه زیرنظر شهریار یا حاکم محلی بلکه با استقلال و زیرنظر دربار انجام وظیفه میکرد.رییس پرید در مرکز هر استان و شهرستان بر کارکرد های حاکم یا شهریار نظارت مستقیم داشت و روزانه همه ی تحرکات را به دربار میرساند.هدف از ایجاد این وزارتخانه،نظارت همیشگی و روزانه بر رخدادها و پیش آمدهای سراسر کشور تا دورترین نقاط برای اقدام سریع و فوری بود.شاید بتوانیم پرید را با و در زمان کنونی مقایسه کنیم. :بازخوانی تاریخ ایران زمین،خُنجی 🗞 @Ancients
در کتاب خداوند الموت نوشته ی "پل آمیر" که به سرگذشت جامعه ی حشاشین می پردازد آمده : با ورود طاعون به ممالک ایران حسن صباح دستور داد که تمام شعب حشاشین به حالت قرنطینه در آیند و هیچ کس حق ورود یا خروج از شعب را ندارد و تمامی بیمارستان های تمامی شعب در حالت آماده باش باشند و جهت پیشگیری از پیشرفته ترین دارو های آن زمان از جمله شیره ی بید و شیره ی تریاک استفاده میکردند و نظافت را به حداکثر رسانیدند و این باعث شد که حتی یک نفر در شعب حشاشین مبتلا به طاعون نشود . جالب است بدانید که الموتیان بجای استفاده از طب اسلامی از علم روز زمانه ی خود استفاده می کردند و دارای بیمارستان های بسیار بزرگ با تعداد زیادی پزشک و پرستار بودند. : کتاب خداوند الموت نوشته ی پل آمیر ترجمه ذبیح الله منصوری 🗞 @Ancients
آنچه از مطالعه تاریخی حقوق زن در ادوار گذشته معلوم می شود این است که مهریه از ابداعات حقوق اسلام نیست و قبل از آن نیز وجود داشته است. قدیمیترین قانونی که تاکنون شناخته شده، قانون حامورابی می باشد که در حدود 1700 سال قبل از میلاد مسیح تدوین شده است. قانون حامورابی شامل 282 ماده می باشد که 150 ماده آن به زبانها زنده ترجمه شده است. طبق مواد 138 و 139 قانون مزبور اگر زن عقیم بوده و طلاق داده شود، شوهر مکلف است که مهر و جهیزیه وی را تسلیم کند و در صورتی که زن مهر و جهیزیه نداشته باشد، پرداخت مقدار یک من نقره به او ضروری است. هرگاه زن مرتکب ترک خانواده یا اعمالی از قبیل آن شود، به لحاظ جرم ارتکابی، شوهر از تأدیه مهریه و جهیزیه معاف بوده است. نظر به مراتب فوق معلوم می شود که قانون حامورابی با وضع مواد خاصی درباره مهریه آن را از احکام عقد نکاح تلقی کرده است. در ایران باستان نیز دختران را به محض رسیدن به سن بلوغ شوهر می دادند که از تولید مثل جلوگیری نشده باشد. پدر هم با شوهر دادن دختر خود کلیه حقوقی را که بر دختر و وظایفی را که در مقابل او داشت به شوهر انتقال می داد و در قبال این انتقال مبلغی پول یا مال غیر نقدی به صورت هدیه (مهریه) می گرفت. لکن اگر بعدا عیب مسلمی از قبیل نازا بودن در دختر دیده می شد، شوهر می توانست مبلغی را که داده است، استرداد کند و زن را هم طلاق گوید. : مجله دین پژوهان مهر و آبان 1381، شماره 10 🗞 @Ancients
تاریخ ایران و جهان باستان
#پیشینه_مهریه آنچه از مطالعه تاریخی حقوق زن در ادوار گذشته معلوم می شود این است که مهریه از ابداعات
فرمان داد که هیچ وصلت و ازدواجی بیش از نوزده دینار و نیم نباشد! چون از سبب این حکم سوال نمودند جواب داد: اگر میان زن و شوهر مهر و محبت و موافقت "تفاهم" آشکار باشد، هیچکس ایشان را از یکدیگر جدا نتواند کرد و آنان هیچ چیز از یکدیگر دریغ ندارند. پس در زیادی مهریه نفعی نباشد و طرفین را از تلخی ضرر مهریه‌ی زیاد، آسیبی نرسد. و ضرر مهریه زیاد آن است که اگر تفاهم و علاقه و اتفاق و اتحاد بین طرفین وقوع نیابد چون مهریه بسیار باشد شوهر از ترس طلب زر، زن را طلاق نتواند داد و این سبب خشم و غضب مرد میشود و پیوسته میان آنان خصومت و نزاع و جنگ باشد و هر دو در محنت و رنج و عذاب اوقات گذرانند و فرزندانی که از ایشان متولد میشوند خوب تربیت نشده و برای وطن مفید واقع نگردند. اما چون مهریه اندک باشد، در صورت ناسازگاری، جدایی آسان شود و هر یک از زن و شوهر از جنگ و عربده نجات یابند و جهت خویش جفتی مناسب پیدا میکنند و زندگی را به هدر نخواهند داد. تاریخ حبیب السیر، جلد سوم، ص 167، غیاث الدین خواندمیر 🗞 @Ancients
در دوره 🤔 از ناخن هدهد تا مالیدن روغن گرگ به لباس در دوره قاجار، عبور زنان از زیر شکم فیل به منظور رفع نازایی که گاهی صحنه هایی مضحک را به همراه داشت، (ر.ک: حاجی بابای اصفهانی، ص 58) و یا مالیدن روغن گرگ به لباس زن برای دلسرد کردن شوهرش از او خوراندن زهره گرگ به زن برای رفع نازایی و استفاده از ناخن هدهد برای زمان بندی و چشم خفاش برای خواب بندی جگر میمون اکسیر محبت و ... (ر.ک: قبله عالم، ص 47) کارهایی بود که از سوی زنان در این دوره انجام می شد. این نفهمی و القای خرافات و جادو و جنبل دامن زنان دربار را نیز گرفته بود، به طوری که در سبب ناپدید شدن و یا مرگ فرزندان ناصرالدین شاه نقش مؤثری داشت. (ر.ک: سفرنامه یوشید اماساهارو، ص 2111) افکار و عقاید خرافی در میان شاهان و درباریان سلسله قاجاریه نیز بسیار رواج داشت، گویند: خرافه پرستی فتحعلی شاه مانع از درک صحیح او از شرایط حساس کشور می شد. (ر.ک: مشروطه سازان، ص 90-92) مظفرالدین شاه مردی موهوم پرست و خرافاتی بود که بی تدبیری و ضعیف النفس بودنش از مهمترین دلایلی بود که وی را آلت دست درباریان ساخت و او را با مشکلات بزرگی مواجه کرد.(ر.ک: تهران دارالخلافه در یکصد سال پس، ص 53) : ره افسانه(گفتارهای دین شناختی درباره خرافات، به کوشش سید محمدعلی ایازی و حسن پویا، جلد اول، مؤسسه چاپ و نشر عروج، 1390) 🗞 @Ancients
‍ مقررات جالب عبور و مرور زنان در اماکن عمومی عهد درعصر رسم بر این بوده است که در خیابانهای تهران زنان از یک طرف و مردان از طرف دیگر عبور کنند. گاهی فریاد آمرانه ماموران نظمیه به گوش می رسید که می گفت «باجی روت رو بگیر»، «ضعیفه تند راه برو». همچنین سوار شدن زن و مرد به یک درشکه اگرچه زن و شوهر و برادر و خواهر بودند ممنوع بود. درشکه چی ها موظف بودند به هنگام سوار کردن زنان کروکی درشکه را بالا بکشند... : عبدالحسین ناهید، زنان در جنبش مشروطه، تبریز، نشر احیاء، 1360، ص 19 🗞 @Ancients
‍ داستانی شنیدنی از آخرین لحظات زندگی ابر دیکتاتور شوروری/ استالین چون بزغاله جان داد! دوران زمامداری استالین در شوروی، تاریکترین دورانی بود که یک ایدئولوژی منحرف می توانست رقم بزند. استالین دوست داشت برای هریک از جنایتهای خویش دلیلی برپایه ایدئولوژی اقامه کند. اورل هاریمن سفیر ایالات متحده امریکا در مسکو از زبان خروشچف درباره لحظات مرگ استالین می گوید: «این اواخر استالین سخت شکاک، زورگو و بی رحم شده بود. او به هیچ کس باور نداشت. او خود قدرت و توانایی کار کردن را از دست داده بود و به ما نیز امکان فعالیت نمی داد. یک روز رئیس گارد محافظان استالین تلفن کرد و گفت استالین بیمار است. ما بی درنگ عازم ویلای خارج از شهر استالین شدیم تا از وی دیدن کنیم. او بیهوش افتاده بود. بعد از سه روز استالین به هوش آمد ما به اتاق او رفتیم؛ پرستار با قاشق چای به دهانش می ریخت. استالین دستهای ما را فشرد و کوشید با ما شوخی کند. او درحالی که می کوشید خنده بر لب آورد با دستی که فلج نبود تابلویی را که بر بالای تخت خواب او قرار داشت به مان نشان داد. بر تابلو تصویر بزغاله ای دیده می شد که دخترکی با قاشق به او شیر می داد. استالین با این اشاره خواست بگوید که به وضع آن دچار آمده است.» : آوتورخانوف، اسرار مرگ استالین، ترجمه عنایت الله رضا، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1390، ص 227 🗞 @Ancients
" " ، از نمایندگان مجلس شورا در دوره های ابتدای مشروطیت، مردی عامی بود. روزی در شکایت از این که آبلیمو در بازار به دست نمی آید گفته بود "قحط الرجال آبلیموست!" در آن روزگار، عبارت قحط الرجال بسیار گفته می شد، که درد شناخته شده ملی بود، و دهدشتی که به درستی از معنای عبارت سر در نمی آورد آن را به مفهوم مطلق "نایابی" گرفته بود! عبارت او بی درنگ بر زبان ها افتاد و مصطلح شد و در ریشخند کسانی که به قصد ادیب نمائی قلمبه پردازی می کنند به کار رفت. نیز به مزاح، از آن روز به قحط الرجال نیز قحط الرجال آبلیمو گفتند: " آقا، مگر در مملکت این قدر قحط الرجال آبلیمو است که چنین آدمی را برای این ماموریت حیاتی در نظر گرفته اید؟" : احمد شاملو - کتاب کوچه - حرف آ 🗞 @Ancients
ماجرای مخصوص : در يكي از شب هاي سرد زمستان " محمدعلي شاه قاجار" هوس " باقلا پلو " كرد ." حسنعلي خان امير نظام گروسي" پيشكار و استاندار آذربايجان بيدرنگ دستور به طبخ " باقلا پلو" داد. در اين ميان كسي جرئت نكرد بگويد در زمستان باقلاي تازه در تبريز نيست. آشپز با " مغز پسته سبز" يك باقلا پلويي دست و پا كرد ." محمدعلي شاه قاجار" در سر سفره خيلي تعريف و تمجيد كرد و از " امير نظام" پرسيد ، باقلاي كجا بود كه اين قدر خوشمزه شده بود. " امير نظام" به شوخي گفت: قربان و دست به دست هم داده و اين طور به مذاق مبارك خوشمزه آمده است. آن ها كه خبر داشتند از اين حرف به خنده افتادند ، " محمد علي شاه قاجار" نيز خنديد اما باز هم چيزي نفهميده بود!!! : ماهنامه الکترونیکی بهارستان، شماره اول، صفحه سوم، برداشت آزاد 🗞 @Ancients
امیرالمؤمنین علی علیه السلام و سپاهیانش، سوار بر اسبها، آهنگ حركت به سوی نهروان داشتند. ناگهان یكی از سران اصحاب رسید و مردی را همراه خود آورد و گفت: «یا امیرالمؤمنین این مرد «ستاره شناس» است و مطلبی دارد، می خواهد به عرض شما برساند». ستاره شناس: «یا امیرالمؤمنین در این ساعت حركت نكنید، اندكی تأمل كنید، بگذارید اقلا دو سه ساعت از روز بگذرد، آنگاه حركت كنید». «چرا؟» - چون اوضاع كواكب دلالت می كند كه هر كه در این ساعت حركت كند از دشمن شكست خواهد خورد و زیان سختی بر او و یارانش وارد خواهد شد، ولی اگر در آن ساعتی كه من می گویم حركت كنید، ظفر خواهید یافت و به مقصود خواهید رسید». - این اسب من آبستن است، آیا می توانی بگویی كره اش نر است یا ماده؟ - اگر بنشینم حساب كنم می توانم. - دروغ می گویی، نمی توانی، قرآن می گوید: هیچ كس جز خدا از نهان آگاه نیست. آن خداست كه می داند چه در رحم آفریده است. محمد، رسول خدا، چنین ادعایی كه تو می كنی نكرد. آیا تو ادعا داری كه بر همه ی جریانهای عالم آگاهی و می فهمی در چه ساعت خیر و در چه ساعت شر می رسد. پس اگر كسی به تو با این علم كامل و اطلاع جامع اعتماد كند به خدا نیازی ندارد. بعد به مردم خطاب فرمود: «مبادا دنبال این چیزها بروید، اینها منجر به كهانت و ادعای غیبگویی می شود. كاهن همردیف ساحر است و ساحر همردیف كافر و كافر در آتش است». آنگاه رو به آسمان كرد و چند جمله دعا مبنی بر توكل و اعتماد به خدای متعال خواند. سپس رو كرد به ستاره شناس و فرمود: «ما مخصوصا برخلاف دستور تو عمل می كنیم و بدون درنگ همین الآن حركت می كنیم». فورا فرمان حركت داد و به طرف دشمن پیش رفت. در كمتر جهادی به قدر آن جهاد، پیروزی و موفقیت نصیب علی علیه السلام شده بود. : داستان راستان،شهید مطهری،جلد اول. 🗞 @Ancients
حکایتی از علاقه به ! "اما مضحک ترین همه این داستان ها مشعر بر سلیقه بی ریا، ولی غیرعادی حکایت آن شیرماده ای است که در باغ وحش دوشان تپه بچه زایید و شاه(ناصرالدین شاه) برای خاطر مادر آن ها به قدری دچار اضطراب می نمود که چون خود در تهران پابند کار تعزیه داری بود مقرر فرمود خط تلگراف مستقیمی موقتا از پایتخت تا جلو قفس شیر بکشند و آخرین خبر سلامت حیوان را به استحضار برسانند و سرانجام یک منشی بی پروا را که تلگراف کرده بود حال حیوانات بد نیست به این دلیل اخراج کرد که شیر حیوان نیست،بلکه آن کسی در واقع حیوان است که شیر را با چنین نامی خطاب کند. :ایران و قضیه ایران نوشته لرد کرزن صفحه 524 🗞 @Ancients
‍ مقررات جالب عبور و مرور زنان در اماکن عمومی عهد درعصر رسم بر این بوده است که در خیابانهای تهران زنان از یک طرف و مردان از طرف دیگر عبور کنند. گاهی فریاد آمرانه ماموران نظمیه به گوش می رسید که می گفت «باجی روت رو بگیر»، «ضعیفه تند راه برو». همچنین سوار شدن زن و مرد به یک درشکه اگرچه زن و شوهر و برادر و خواهر بودند ممنوع بود. درشکه چی ها موظف بودند به هنگام سوار کردن زنان کروکی درشکه را بالا بکشند... : عبدالحسین ناهید، زنان در جنبش مشروطه، تبریز، نشر احیاء، 1360، ص 19 🗞 @Ancients
از" کریم خان زند" صاحب می نویسد:تاجری هندی در شیراز مرد و ثروتی در حدود صد هزار تومان از خود برجای گذاشت بی آنکه وارثی داشته باشد.بزرگان دولت بدو گفتند که این تاجر در ایران وارثی ندارد و طبق روش سلاطین می باید اموالش را به ضبط "خزانه عامره" دهند.کریم خان که چنین عملی را شایسته مقام سلطنت نمی دانست،بلکه چنین پیشنهادی را نیز توهین آمیز تلقی می کرد خشمگین شد فریاد برآورد:که ما مرده شور نیستیم،اموالش را نگه دارید و تحقیق کنید و به وارثش سپارید. : نوائی عبدالحسین،ص 272-273 🗞 @Ancients
؟؟!!! چرا امیر کبیر را سنت شکن می گویند. آن هنگام که امیر کبیر را به سمت کاشان تبعید نمودند،روس ها خواستند دخالتی کنند و در راه نجاتش قدمی بردارند اما موفق نشدند. امیر کبیر تا آخرین لحظه نیز دست از یکدندگی بر نداشت و حرف خود را می زد. او به کارها و کارنامه ی خود اعتقاد کامل داشت و به همین دلیل بر آنها اصرار می ورزید .تاریخ خود شاهدی بر صحت اعمال امیر است. در مسیر کاشان بود که امیر کبیر ،صاحب منصب مامور انتقالش را خطاب قرار داد و این جمله ی معروف را بر زبان آورد: «من اشتباه کرده بودم که تصور می کردم می خواهد،خیر مملکت ، می خواهد»! این سخن امیر کبیر معنایی بسیار ژرف داشت که بسیار فراتر از گذشته است. زمانی که حاج میرزا آقاسی مورد خشم قرار گرفت،مستقیما به حرم شاه عبدالعظیم رفت و در آنجا بست نشست اما متاسفانه امیر کبیر این امکان نیز برایش فراهم نبود! آخر خود امیر سنت بست نشینی را شکسته و منسوخ کرده بود. اما ماجرا چه بود؟ هر خلافکار و مجرم و تبهکار و....هنگامی که مورد تعقیب قانون قرار می گرفت و می خواستند او را به پای محاکمه بکشانند به راحتی به یکی از حرم های مقدس رفته و در آنجا بست می نشست.هیچکس قادر نبود وی را از حرم خارج کند و به قانون تحویل دهد. این یک سنت بود که بست نشینی نامیده می شد! امیر کبیر هنگام وزارت جهت از بین بردن این سنت، ابتدا با امام جمعه و شیخ الاسلام صحبت نمود و نقشه ی خود را با آنها در میان گذاشت.او می خواست از نظر دینی قضیه را بسنجد و زیر نظر آنها و با موافقت آنها تصمیمش را به اجرا بگذارد.امیر کبیر نمی خواست بعدا دشمنی روحانیون شیعه را با خود برانگیزد و شاهد فتواهای مرتد بودن و کافر بودن خود باشد! سرانجام در سال1850 م امیر کبیر رسما فرمان شکستن بست ها و سنت بست نشینی را صادر نمود و به مامورین دولت اجازه داد تا مجرمین و تبهکاران را از داخل بست ها به بیرون کشیده و به پای میز عدالت بکشانند. به قطع آن هنگام که رگهای امیر را در حمام فین بریدند، رگهای ایران را بریدند، رگهای قانون و عدالت را بریدند و آب حیاتی در کالبد بی قانونی دمیدند. : ،باستانی پاریزی،ص630-633 🗞 @Ancients