eitaa logo
اندیشگان
516 دنبال‌کننده
185 عکس
136 ویدیو
21 فایل
🧩 اندیشگان؛ جستارهایی در باب علوم انسانی-اسلامی 📮 نقد و نظر: @Andishgan_Admin
مشاهده در ایتا
دانلود
❖ بسیار زیبا و خواندنی... روزی استاد روانشناسی وارد کلاس شد و به دانشجویانش گفت: "امروز میخواهیم بازی کنیم!" سپس از آنان خواست که فردی به صورت داوطلبانه به سمت تخته برود. خانمی داوطلب این کار شد. استاد از او خواست اسامی سی نفر از مهمترین افراد زندگیش را روی تخته بنویسد. ان خانم اسامی اعضای خانواده، بستگان، دوستان،هم کلاسی ها و همسایگانش را نوشت. سپس استاد از او خواست نام سه نفر را پاک کند که کمتر از بقیه مهم بودند. زن، اسامی هم کلاسی هایش را پاک کرد. سپس استاد دوباره از او خواست نام پنج نفر دیگر را پاک کند.زن اسامی همسایگانش را پاک کرد. این ادامه داشت تا اینکه فقط اسم چهار نفر بر روی تخته باقی ماند;نام مادر/پدر/همسر/و تنها پسرش...کلاس را سکوتی مطلق فرا گرفته بود. چون حالا همه می دانستند این دیگر برای ان خانم صرفا یک بازی نبود. استاد از وی خواست نام دو نفر دیگر را حذف کند.کار بسیار دشواری برای ان خانم بود.او با بی میلی تمام,نام پدر و مادرش را پاک کرد. استاد گفت:"لطفا یک اسم دیگر را هم حذف کنید!"زن مضطرب و نگران شده بود.با دستانی لرزان و چشمانی اشکبار نام پسرش را پاک کرد.و بعد بغضش ترکید و هق هق گریست.... استاد از او خواست سر جایش بنشیند و بعد از چند دقیقه از او پرسید:"چرا اسم همسرتان را باقی گذاشتید؟!!" والدین تان بودند که شما را بزرگ کردند و شما پسرتان را به دنیا اوردید.شما همیشه می توانید همسر دیگری داشته باشید!! دوباره کلاس در سکوت مطلق فرو رفت.همه کنجکاو بودند تا پاسخ زن را بشنوند.زن به آرامی و لحنی نجوا گونه پاسخ داد:"روزی والدینم از دنیا خواهند رفت.پسرم هم وقتی بزرگ شود برای کار یا ادامه تحصیل یا هر علت دیگری,ترکم خواهد کرد" پس تنها مردی که واقعا کل زندگی اش را با من تقسیم می کند ,همسرم است!!! همه دانشجویان از جای خود بلند شدند و برای آنکه زن، حقیقت زندگی را با انان در میان گذاشته بود برایش کف زدند. https://eitaa.com/joinchat/3893887279C7b5cd95191
والعاقبت للمتقین.... اونجا که قیصر امین پور میگه: گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است ‏گاهی نگفته قرعه به نام تو می‌شود ‏گاهی گدای گدایی و بخت باتو یار نیست ‏گاهی تمام شهر گدای تو می‌شود... و ‏گاهی نمی‌شود که نمی‌شود :) ✅اندیشگان https://eitaa.com/joinchat/3893887279C7b5cd95191
🔸🔶●عقیله بنی هاشم●🔶🔸 🔻حضرت ولیةالله الکبری، عالمه ی غیر معلمه، عقیله ی بنی هاشم زینب کبری سلام الله علیها، مستغرق فی ذات الله بود. لذا در جواب آن ملعون که گفت: کار خدا را نسبت به برادر و اهل بیتت چگونه دیدی؟ فرمود: « ما رَأیْتُ إلّا جَمیلا.» 🔻باطن جمال، جلال و در متن جلال، جمال منطوی است. و کمال توحید آن است که این باطن را شهود نمایی. 🔻حضرت زینب کبری سلام الله علیها در عاشورا که اوج ظهور اسماء جلالیه و قهریه است، جمال را شهود فرمود. اعنی در عین جلال، جمال دید. و در عین حال برزخ دریای تکوین و تشریع را مراعات فرمود و دشمن را تحقیر و تصغیر کرد:  «انی لاستصغر قدرک و استعظم تقریعک و استکثر توبیخک.» ✅در توحید جمع بین تکوین و تشریع و حفظ احکام مراتب، شرط تامّ است. 📚منبع:●علی، نقطه آغاز وجود. ص ۲۸۶● 📝 کانال اندیشگان https://eitaa.com/joinchat/3893887279C7b5cd95191
آنکه هفت اقلیم عالم را نهاد هر کسی را هر چه لایق بود داد گر توانا بینی ار کوتاه دست هر که را بینی چنان باید که هست این که مسکینست اگر قادر شود بس خیانتها کزو صادر شود گربهٔ محروم اگر پر داشتی تخم گنجشک از زمین برداشتی «» 📚کانال اندیشگان https://eitaa.com/joinchat/3893887279C7b5cd95191
هدایت شده از احمدحسین شریفی
🔴«صبر» و «تحمل» 🖊احمدحسین شریفی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔻«صبر» غیر از «تحمل» است. صبر همواره «فضیلت» است؛ اما تحمل لزوماً چنین نیست. 🔻صبر همراه با «رضایت» و نتیجه «آگاهی و عقلانیت» است؛ اما «تحمل» ملازم با «نارضایتی» و نتیجه «مصلحت‌سنجی»‌ است. این مصلحت‌سنجی هر چند ممکن است خردمندانه و حکیمانه باشد اما گاهی نیز ممکن است از سر ترس یا ناتوانی باشد. 🔻صبر همراه با «کار و تلاش و مراقبت» است؛ اما تحمل، «ایستایی و انفعال و خودخوری» است 🔻صبر همراه با «احساس مسؤولیت» است؛ اما تحمل همراه با «زجر درونی و احساس سرخوردگی و ضعف». «وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ» @Ahmadhoseinsharifi 🌹
🔻جرأت می‌خواهد هر روز مقابل روزگار بایستی، ابرهای ناامیدی‌اش را کنار بزنی و دنبال خورشید امید بگردی. 🔻جرأت می‌خواهد در مسیرهای نرفته به سمت مقصدهای نامعلوم گام برداری. 🔶🔸باید برایت مهم نباشد این که شاید آخرش همان چیزی که می‌خواستی نیست و از پیش‌بینی‌ناپذیریِ مسیر، لذت ببری. که همین هدف داشتن و ادامه، لذت‌بخش است... 🔶🔸باور کن آدم‌های موفق، بیشترین میزان خوشبختی‌شان برای زمان‌هایی‌ست که امیدوارانه برای رسیدن به مقصد، تلاش می‌کردند، زمان‌هایی که برای ادامه، هدف داشتند و برای عبور، دلیل. 🔶🔸و بیشترین رضایت آدمی زمانی‌ست که به واسطه‌ی قدرت اراده و اختیار، در جریان است، زمانی که با جسارت تمام، ثابت می‌کند که با درخت و کوه و بوته‌های ریشه در خاک، فرق دارد... 📚کانال اندیشگان https://eitaa.com/joinchat/3893887279C7b5cd95191
خوش شانسی و بدشانسی روزی اسب پیرمردی فرار کرد، مردم گفتند: چقدر بدشانسی پیر مرد گفت : ازکجا معلوم فردا اسب پیر مرد با چند اسب وحشی برگشت. مردم گفتند: چقدر خوش شانسی پیرمرد گفت: از کجا معلوم پسر پیرمرد از روی یکی از اسبها افتاد و پایش شکست. مردم گفتند: چقدر بدشانسی پیرمرد گفت از کجا معلوم فردایش از شهر آمدند و تمام مردهای جوان را به جنگ بردند به جز پسر پیرمرد که پایش شکسته بود. مردم گفتند : چقدر خوش شانسی پیرمرد گفت : از کجا معلوم زندگی پر از خوش شانسی ها و بدشانسی های ظاهری است، شاید بدترین بدشانسی های امروزتان مقدمه خوش شانسی های فردایتان باشد. 🌼 کانال اندیشگان @andishgan
📚 🔶🔸منبع علم دل است و ظهور آن به محافظت آداب حضرت عزت متعلق، چنان که در بعض کتب مُنزَله حق تعالی وحی کرده است که ای بنی اسرائیل مگویید علم در آسمان است، کیست که آن را از آسمان فرود بیاورد؟ و مگویید که علم از آن سوی دریاهاست، کیست که از دریاها بگذرد و آن را بیاورد؟ علم در دل های شما قرار داده شده است. در پیشگاه من به آداب روحانیان مؤدّب و به اخلاق صدیقان مُتخَلّق گردید، علم را از درون قلوب شما آشکار می سازم تا سراپای وجود شما را فرا گیرد. 📌مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، ص ۶۰◾️ @andishgan
🔶کاش میشد بچگی را زنده کرد کودکی شد، کودکانه گریه کرد 🔶شعر ” قهر قهر تا قیامت” را سرود آن قیامت، که دمی بیش نبود 🔶فاصله با کودکی هامان چه کرد ؟ کاش میشد ، بچگانه خنده کرد ... @andishgan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فارغ از عالم و آدم در تکاپوی حیات سود بازرگان دریا بی خطر ممکن نگردد هر که مقصودش تو باشی تا نفس دارد بکوشد @andishgan
🚨 جریان کشف حجاب یک‌زن جلوی آیت‌الله بیدآبادی 💠روزی جمعی از اشرار اصفهان عارف بزرگ آیت الله حاج شیخ محمد بیدآبادی (رضوان الله علیه) را می‌بینند و از ایشان تقاضا می‌کنند که جهت ایراد خطبه عقد به منزلی در همان حوالی بروند و دو جوان را از تجرد درآورند. ایشان دعوت را قبول نموده و به همراه آنان به یکی از محله‌های اصفهان می‌روند. سرانجام به خانه‌ای می‌رسند به محض ورود ایشان، زنی سربرهنه و با لباس نامناسب از اتاق بیرون آمده و به ایشان می‌گوید: به‌به! حاج آقا خوش آمدی، صفا آوردی! ایشان متوجه قضایا می‌شوند و قصد مراجعت می‌کنند که جمع اوباش جلوی ایشان را گرفته و می‌گویند: چاره‌ای نداری جز این که امروز را با ما بگذرانی! سپس همان زن که در ابتدا به ایشان خوش آمد گفته بود، در حالی که دایره ای یا تنبکی به دست داشته، وارد اتاق می‌شود و شروع به زدن و رقصیدن نموده و به دور اتاق می‌چرخد! جماعت اوباش نیز حلقه‌وار دور تا دور اتاق نشسته و کف می‌زنند. این زن در حال رقص، این شعر را خطاب به ایشان خوانده و مکرر می‌گوید: در کوی نیک نامان ما را گذر ندادند گر تو نمی‌پسندی تغییر ده قضا را 🔻پس از دقایقی که ایشان سر به زیر افکنده بودند، ناگهان سر بلند کردند و خطاب به آنان می‌فرماید: «تغییر دادم!» به محض آن که این دو کلمه از دهان عالم سالک خارج می‌شود، آن جماعت به می‌افتند و از رفتار و کردار خود عذرخواهی نموده و بر دست و پای آن ولی الهی بوسه می‌زنند و ایشان نیز حکم توبه بر آنان جاری می‌نماید. در ارتباط با این حادثه خود آن بزرگوار فرمودند: در یک لحظه آنان را از به سوی خداوند بازگرداندم. 📙حکایات عاشقان خدا،حاجی زاده، ج۱ @andishgan
هدایت شده از المرسلات
📌ما الحقیقه! 🔰امیرالمومنین(ع) 💢«آورده‏اند كه روزى اميرالمؤمنين عليه السلام بر شتر نشسته كميل را بر عقب سر خود سوار كرده بود. 💢كميل سؤال نمود: يا أميرالمؤمنين مَا الْحَقيقةُ؟ 💢فقال عليه السلام: «ما لَكَ وَالْحَقيقَة؟» فقال كميل: أوَلَسْتُ صاحِبَ سِرّكَ؟ قال: «بَلى‏ وَلكِنْ يَرْشَحُ عَلَيْكَ مايَطْفَحُ مِنّي». قال: أوَ مِثْلُكَ يُخَيِّبُ سائِلًا؟ 💢فقال عليه السلام: «الْحَقيقَةُ كَشْفُ سُبُحاتِ الْجَلالِ مِنْ غَيْرِ إشارَة». 💢فَقال كميل: زدْني بَياناً. فقال: «مَحْوُ الْمَوْهُومِ مَعَ صَحْوِالْمَعْلوم». 💢فقال: زِدْني بَياناً. فقال: «هَتْكُ السَّتْرِ بِغَلَبَةِ السِّرّ». 💢فقال: زِدْني بَياناً. فقال: «نُورٌ يَشْرُقُ مِنْ صُبْحِ الْأزَلِ فَيَلُوحُ عَلى‏ هَياكِلِ التَّوْحيِدِ آثارُه». 💢قال: اطْفِئ السِّراجَ فَقَدْ طَلَعَ الصُّبْح». 📚 (مجالس‏المؤمنين، ج 2، ص 11؛ كلمات مكنونه، ص 30؛ شرح الأسماء، سبزوارى، ص 382) @almorsalaat
عشق را طیّ لسانی‌ است که صد ساله سخن یار با یار، به یک چشم زدن می ‌گوید .. @andishgan
🔶🔸علامه حسینی طهرانی از شاگردان سلوکی و علمی علامه طباطبایی، در کتاب «لمعات الحسین» حدیثی را از حضرت امام حسین علیه‌السلام نقل می‌کند و در قولی دیگر در تفسیر آن چنین به بیان علامه طباطبایی استشهاد می‌کند: 🔻از جمله فرموده‌های حضرت سید الشهداء أباعبدالله الحسین(علیه السلام) است که روزى به عنوان خطبه براى اصحاب خود ایراد نمودند: 🔸🔸أَیُّهَا النَّاسُ! إنَّ اللَهَ مَا خَلَقَ خَلْقَ اللَهِ إلَّا لِیَعْرِفُوهُ؛ فَإذا عَرَفوهُ عَبَدوهُ، وَ استَغنَوا بعِبادَتهِ عَن عِبَادَة ما سِواهُ. فَقالَ رَجلٌ: یابنَ رسولِ اللَهِ! مَا مَعرِفَة اللَهِ عَزَّ وَ جَلَّ؟ فَقالَ: مَعرِفَة أَهلِ کُلِّ زَمَانٍ، إمامَهُ الَّذِى یَجِبُ عَلَیهِمْ طَاعَتُهُ. 🔸🔸«اى مردم! به درستی که خداوند خلق خود را نیافرید، مگر از براى آنکه به او معرفت و شناسایى پیدا کنند. پس زمانی که او را بشناسند، در مقام بندگى و عبودیت او بر مى‌آیند؛ و به واسطه عبادت و بندگى او از عبادت و بندگى غیر او از جمیع ما سِوى مُستغنى مى‌شوند. در این حال مردى گفت: اى پسر رسول خدا! معرفت خداوند عز و جل چیست؟ حضرت فرمود: معرفت و شناخت اهل هر زمان، امام خود را که واجب است از او اطاعت و پیروى کنند.» ☑️علامه طهرانی می‌گوید: روزی به استاد خود، علامه طباطبایی گفتم: چگونه می‌توان به مغز و مراد این حدیث شریف حضرت سید الشهداء(علیه السلام) رسید؟ علامه طباطبایی پاسخ گفت: 🔷🔹تنها راه منحصر به فردِ وصول به معرفت امام علیه‌السلام و ادراک مقام ولایت مطلقه حضرات معصومین علیهم‌السلام، عرفان است و بس! @andishgan
🔴 انقلاب جهانی ملت ایران ✍ احمدحسین شریفی 🔻همه پیشرفت‌ها و کارهای بزرگ در دنیا به دست افراد و جوامعی انجام گرفته است که اولاً، دارای «آرزوهای بزرگ» بوده‌اند؛ و ثانیاً، هرگز از پیگیری آرزوهای خود خسته نشده‌اند. 🔸ملت ایران امروز، در چهل و چهارمین سال پیروزی انقلاب، نشان داد که نه تنها از آرمان‌های اسلامی و انقلابی خود خسته نشده که «پرشورتر» و «پرشعورتر» از گذشته با تمام وجود دنبال «جهانی‌سازی آرمان‌ها و ارزش‌های انقلاب اسلامی» است. 🔻درود خدا بر این ملت ولایت‌مدار @andishgan
✅يک جمله زيبا از نلسون ماندلا : 😍نقص يا کمبود زيبايي در چهره يک فرد را ، اخلاق خوب تکميل مي‌کند ...! 🚫اما کمبود يا نبود اخلاق را؛ هيچ چهره ي زيبايي نمي تواند تکميل کند! @andishgan📚
💡 چیست؟ 🔻هر چند یک را میتوان به شیوه ای ملاحظه کرد معنایی و نیز دارد که امروزه معمولا منفی قلمداد می شود. 🔻معنای توصیفی این است که ایدئولوژی فرد، فلسفه حیات فرد، باورهای اصلی فرد درباره واقعیت، اخلاق و را توصیف میکند به این معنا میتوان گفت که هر کسی یک ایدئولوژی دارد یا دست کم مطابق نوعی ایدئولوژی زندگی می‌کند. 🔻اما برای ایدئولوژی نوعی دلالت و معنای ضمنی تجویزی نیز وجود دارد که امروزه غالباً به این معنا تلقی میشود که شخص با شور و حرارت تمام به فلسفه حیات خود پایبند است انتقاد واقعی و راستین از آن را نمی پذیرد، اندیشانه به آن باور دارد نسبت به کسانی که دیدگاههای متضاد یا مخالف دارند نابردبار است، و معمولاً می‌کوشد دیگران را به جهان بینی خودش برگرداند که در این مورد گاهی از روشهای نامطلوب بهره میگیرد که ممکن است شامل سوگیری، عدم انصاف، تعصب و پیش داوری، عدم انسجام منطقی، تدابیر زیرکانه یا دغل بازانه و مانند اینها باشد. 📚 کتاب: ، تصادف، و خدا برِندن سوییتمن، علی شهبازی انتشارات کتاب طه 📝 کانال اندیشگان https://eitaa.com/joinchat/3893887279C7b5cd95191
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خطبه ۱۰۹ نهج البلاغه : در سختی جان کندن بسیار قابل تمرکز 😔 @andishgan
🔴وجوه اشتراکی میان علوم انسانی غربی و اسلامی 🖊احمدحسین شریفی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ برخی از تحلیل‌های علوم انسانی غربی، «بشرط لا»ی از مبدأ و معادند؛ چنین تحلیل‌هایی نه تنها با اعتقاد به مبد‌أ و معاد ناسازگارند؛ که اساساً تحلیل‌هایی واقع‌بینانه نیستند. زیرا واقعیت انسان را آنگونه که هست، یعنی «واقعیت ربطی» مورد تحلیل قرار نمی‌دهند. یک موجود «آویزان» و «آویخته» و «وابسته» را به مثابه یک موجود «انداخته» و «مستقل» و «غیروابسته» مطالعه کردن، مطالعه‌ای غیرواقع‌بینانه است. اما برخی دیگر از تحلیل‌های موجود در علوم انسانی غربی، «لابشرط» از مبد‌أ و معادند. و به تعبیر فیلسوفان «لابشرط یجتمع مع الف شرط». چنین تحلیل‌هایی می‌توانند با باورهای دینی هم سازگار باشند. بنابراین چنین نیست که همه گزاره‌ها و تحلیل‌های غربی، ناسازگار با باشد. مشترکات بسیاری میان این دو می‌تواند باشد. @andishgan
هدایت شده از امیرحسین ثابتی
+۱۸ آنقدر مرا با شلاق زدند که ناخن‌های پایم از جا پریدند و افتادند و ناخن‌های دستم نیز کنده شدند. در همان حال که خونین و مالین روی زمین افتاده بودم، به زور آب به دهانم ریختند؛ من هم تف کردم توی صورتشان. دست بردار که نبودند. جری‌تر شدند و به زور کمی دانه برنج به دهانم ریختند تا به خیال خودشان روزه مرا باطل کنند. برای اینکه خوشحال نشوند گفتم؛ باز من روزه‌ام، هرکاری کنید، حتی اگر در دهانم ادرار کنید، بازهم روزه‌ام باطل نمی‌شود، چون به زور است. ...مرا بردند و بعد از کتک مفصلی از مچ، پاهایم را بستند و وارونه آویزان کردند. بعد از دقایقی آمدند و مرا به روی زمین انداختند. بعد مجبورم کردند که روی چهارپایه‌ای بایستم و دستهایم را از طرفین به میخ طویله‌ای بر دیوار بستند و بعد چهارپایه را از زیر پاهایم کشیدند و مصلوبم کردند. تمام وزنم را کتف و مچ دست‌هایم تحمل می‌کرد. دستبند لحظه به لحظه بیشتر در مچ دستم فرو می‌رفت. خون به دستم نمی‌رسید. پنجه‌هایم بی‌حس شده بودند. به همین اکتفا نکردند و شروع کردند به شلاق زدن به کف پا و روی پایم... آن شب من لخت و عور بودم. شمعی روشن کردند. پارافین ذوب شده چکه چکه روی بدنم می‌ریخت و می‌سوزاند و پوست را سوراخ می‌کرد. گاهی هم شعله آن را بین بیضه‌ها می‌گرفتند و موها را آتش می‌زدند. با فندک روشن هم موهای بدنم و ریشم را می‌سوزاندند. از سوزش درد به خود می‌پیچیدم. با ناخن گیر یکی یکی موها را می‌کندند و هی تکرار می‌کردند: امشب، شب آخر است. یک کمدی تراژیک تمام به اجرا گذاشته بودند. پنبه آغشته به الکل را به دور انگشت شست پا می‌بستند و بعد آن را آتش می‌زدند. این پنبه شاید دو دقیقه دور انگشتم می‌سوخت. یا پنبه فتیله شده را درون نافم می‌گذاشتند و آتش می‌زدند. گاهی خاکستر سیگار را روی بدنم می‌ریختند. کاری از دستم برنمی‌آمد جز داد زدن. از اعماق وجود فریاد می‌زدم... مرا لخت آویزان می‌کردند و گاهی بر آلت تناسلی‌ام شلاق می‌زدند که بر اثر همین ضربات باد کرده بود... تا ساعت دو نیمه شب مرا به هرشکلی که می‌توانستند اذیت و شکنجه کردند. وقتی دیدند جواب نمی‌گیرند به زیر آپولو بردند. همه بازجویان از اتاق خارج شدند. آپولو صندلی دسته داری بود که کف آن بیش از حد پهن بود. وقتی روی آن نشستم، پاهایم از ساق بیرون از صندلی می‌ماند. دست‌ها را از مچ با مچ‌بند قالبی به روی دسته صندلی پیچ و مهره و سفت کردند. وقتی که پیچ‌ها را سفت می‌کردند قالب‌ها بر مچ و ساق پاهایم فرو می‌رفت و به اعصاب فشار می‌آورد. فشار بر دست چنان بود که هر لحظه فکر می‌کردم خون از محل ناخن‌های دستم بیرون خواهد جهید. درد این لحظات به واقع خیلی بدتر و شدیدتر از درد شلاق بود. دست بیشتر و بیشتر پرس می‌شد و تمام اعصابم از توک پا تا فرق سرم تیر می‌کشید. به دست راست کمتر فشار می‌آوردند، زیرا بعد از پرس دست باد می‌کرد و دیگر نمی‌شد با آن اعتراف نوشت. بعد از مهار شدن دست‌ها و پاها، کلاه کاسکت مخروطی شکل را که از بالا آویزان بود بر سرم گذاشتند که تا زیر گلو می‌آمد. آن گاه به کف پاهایم شلاق زدند. وقتی از شدت درد فریاد می‌کشیدم، صدا در کلاه کاسکت می‌پیچید و گوشم را کر می‌کرد، نه می‌شد فریاد کشید و نعره زد و نه می‌شد درد ناشی از شلاق را تحمل کرد. هیچ منفذ و راه در رویی برای خروج صدا از کلاه کاسکت نبود و صدا در همان کلاه دفن می‌شد. گاهی شلاق را به کلاه می‌زدند، دنگ و دنگ صدا می‌کرد و سرم دوران می‌یافت و دچار گیجی و سردرد می‌شدم. عذاب آپولو واقعی و خرد کننده بود. پیچ‌ها را دائم شل و سفت می‌کردند... کار آن شب بازجویان خیلی طولانی شد. بعد از شلاق و آپولو مرا از اتاق حسینی بیرون بردند و دور دایره گرداندند تا پاهایم تاول نزند و باد نکند. بعد آویزانم کردند… مرا به اتاق شماره ۲۲ بردند. این اتاق شیب کمی داشت و کف آن خیس بود. مرا که لخت مادرزاد بودم کف اتاق نشاندند و گفتند بنویس. من دو زانو نشستم و با یک دستم ستر عورت می‌کردم و با دست دیگرم خودکار را گرفته بودم. از زور سرما دندان‌هایم به هم می‌سایید. از دماغ و دهانم بخار بلند می‌شد. دست و بدنم می‌لرزید. نمی‌توانستم چیزی بنویسم. سرما در بدنم رسوخ کرده و به مغز استخوانم رسیده بود... بخشی از کتاب خاطرات عزت شاهی (فصل شبهای کمیته مشترک یا همان موزه عبرت) عضو کانال شوید 🔻 https://eitaa.com/joinchat/1844903939C0e8d01846b
هدایت شده از مناهج 🇵🇸🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌀 پادکست علمای مجاهد 🎥 تیزر معرفی ✅ منتظر تولیدات جدید رسانه حوزوی مناهج باشید... @Manahejj
«سلام نفتی» یکی از بزرگان میگفت یک گاریچی در محلمان بود که نفت میبرد و به او عمو نفتی میگفتند. یک روز مرا دید و گفت : سلام ببخشید خانه تان را گازکشی کرده اید ؟ گفتم : بله! گفت : فهمیدم ، چون سلام هایت تغییر کرده است ! من تعجب کردم ، گفتم: یعنی چه!؟ گفت: قبل از اینکه خانه ات گازکشی شود خوب مرا تحویل می گرفتی، حالم را می پرسیدی. همه اهل محل همینطور بودند. هرکس خانه اش گازکشی میشود دیگر سلام علیک او تغییر میکند… از اون لحظه، فهمیدم سی سال سلامم بوی نفت میداد. عوض اینکه بوی انسانیت و اخلاقیات بدهد. سی سال او را با اخلاق خوب تحويل گرفتم. خیال میکردم اخلاقم خوب است. ولی حالا که خانه را گازکشی کردم ناخودآگاه فکر کردم نیازی نیست به او سلام کنم. یادمان باشد، سلام مان بوی نیاز ندهد! امان از ادمای امروز که رفتارشان و عقایدشان بستگی به سمت وزیدن باد داره... @andishgan
📜وصیت سید علی قاضی رحمه‌الله علیه عارف بالله 🖋اما وصیتهای دیگر، عمده آن‌ها نماز است. نماز را بازاری نکنید، اول وقت به جا بیاورید با خضوع و خشوع! اگر نماز را تحفظ کردید، همه چیزتان محفوظ می‌ماند و تسبیحه صدیقه کبری سلام الله علیها و آیة الکرسی در تعقیب نماز ترک نشود؛ واجبات است 🖋🖋 در مستحبات تعزیه داری و زیارت سیدالشهداء مسامحه ننمایید و روضه هفتگی ولو دو سه نفر باشد، اسباب گشایش امور است و اگر از اول عمر تا آخرش در خدمات آن بزرگوار از تعزیت و زیارت و غیرهما به جا بیاورید، هرگز حق آن بزرگوار ادا نمی‌شود و اگر هفتگی ممکن نشد، دهه اول محرم ترک نشود. 🖋🖋🖋دیگر آنکه، اگر چه این حرفها آهن سرد کوبیدن است، ولی بنده لازم است بگویم، اطاعت والدین، حسن خلق، ملازمت صدق، موافقت ظاهر با باطن و ترک خدعه و حیله و تقدم در سلام و نیکویی کردن با هر بر و فاجر، مگر در جایی که خدا نهی کرده. اینها را که عرض کردم و امثال اینها را مواظبت نمایید! الله اللّه الله که دل هیچ‌کس را نرنجانید! 🖍تا توانی دلی به دست‌آور دل شکستن هنر نمی‌باشد.» @andishgan📚
🔸تیز دوم تیز دوم تا به سواران برسم نیست شوم نیست شوم تا بر جانان برسم 🔸خوش شده‌ام خوش شده‌ام پاره آتش شده‌ام خانه بسوزم بروم تا به بیابان برسم 🔸خاک شوم خاک شوم تا ز تو سرسبز شوم آب شوم سجده کنان تا به گلستان برسم 🔸چونک فتادم ز فلک ذره صفت لرزانم ایمن و بی‌لرز شوم چونک به پایان برسم 🔸چرخ بود جای شرف خاک بود جای تلف باز رهم زین دو خطر چون بر سلطان برسم 🔸عالم این خاک و هوا گوهر کفر است و فنا در دل کفر آمده‌ام تا که به ایمان برسم 🔸آن شه موزون جهان عاشق موزون طلبد شد رخ من سکه زر تا که به میزان برسم 🔸رحمت حق آب بود جز که به پستی نرود خاکی و مرحوم شوم تا بر رحمان برسم 🔸هیچ طبیبی ندهد بی‌مرضی حب و دوا من همگی درد شوم تا که به درمان برسم 📝 کانال اندیشگان @andishgan