چه ازین است در جهان بدتر؟
نانم آغشته شد به خون جگر
تنم افسرد و سایهام باقیست
آه ازین تار پوچ دردآور!
خون من گردن نبودن تو
در نبود تو شد دلم پرپر
در جهان پس از تو میبینم
هی غمی دیگر و غمی دیگر
شعرهایم تمامشان نازا
کوشش حس و حال من، ابتر
دارد اصرار، بخت، بیخِ گلوم
تیزی فقر را کنم باور
روزهایم تمامشان تارند
به امید شبانهای بهتر...
#علی_کاملی
@andovh
در من غم چشمهای تو جریان داشت
خون در رگ من برای تو جریان داشت
در شاهرگم به جای خون، خندۀ تو
در مویرگم صدای تو جریان داشت
#علی_کاملی
@andovh
مرا ندیده بگیرید و بگذرید از من
که جز ملال نصیبی نمیبرید از من
زمین سوخته ام نا امید و بی برکت
که جز مراتع نفرت نمی چرید از من
عجب که راه نفس بسته اید بر من و باز
در انتظار نفس های دیگرید از من
خزان به قیمت جان جار می زنید اما
بهار را به پشیزی نمی خرید از من
شما هر اینه ، ایینه اید و من همه آه
عجیب نیست کز اینسان مکدّرید از من
نه در تبرّی من نیز بیم رسوایی است
به لب مباد که نامی بیاورید از من
اگر فرو بنشیند ز خون من عطشی
چه جای واهمه تیغ از شما ورید از من
چه پیک لایق پیغمبری به سوی شماست ؟
شما که قاصد صد شانه بر سرید از من
برایتان چه بگویم زیاده بانوی من
شما که با غم من آشناترید از من
حسین منزوی
@andovh
من... تو... آن روز... زیر باران... بوسه...
یادت مانده در آن خیابان بوسه؟
مانند دو خطّ متقاطع، من و تو،
یک روز جدا شدیم با آن بوسه...
#علی_کاملی
@robaiiyat_takbait
دلم گرفته از همه
دلم گرفته از خودم
تقاص چی رو پس میدم؟
که اینجوری تنها شدم
دلم گرفته از غمی
که پیشونی نوشتمه
چیکار کنم که تنهایی
همیشه سرنوشتمه
دلم شده یه انباری
توش پُرِ باروت غمه
کاشکی میشد بهت بگم
دوسِت دارم یه عالمه
کاشکی میشد بهت بگم
چقد دلم تنگه برات
بگو بدونم این روزا
دنیای کی شده چشات؟
#علی_کاملی
#ترانه
@andovh
[مجموعه غزلِ «اندوه»، انتشاراتِ فصل پنجم، چاپ ۱۴۰۱]
دربارهٔ کتاب: اندوه، نخستین مجموعهٔ شعرهای من، شامل ۲۳ غزل، یک قصیدهواره و یک مثنوی است که در سال ۱۴۰۱ توسّط انتشارات فصل پنجم منتشر شد. با اتمام چاپ آن، قصد داشتم چاپ دوّمی هم منتشر کنم، اما منصرف شدم. شاید در آیندهای نهچندان دور، چند شعر این کتاب را در کتابی دیگر، بازچاپ کنم. باری! بر آن شدم تا نسخهٔ پیدیافِ کتاب را منتشر کنم، تا آنان که علاقهمند شعر هستند، در این آشفتهبازار نشر و نایابی برخی کتابها (نظیر همین کتاب)، از خواندنش دور نمانند. اگر خواندید و خوش داشتید، ممنون میشوم به اشتراکگذاریاش کمک کنید تا بیشتر خوانده شود.
ارادتمند. علیِ کاملی.
@andovh
ما دل شکستهایم و تو امیّد آخری
بانو! شنیدهام دل ما را تو میخری
آمد دلم دوباره حوالیّ کوچهات
دیگر نمیشود که گذر کرد سرسری
آه ای گل محمّدیام! سوختی چرا؟
ای یاسی کبود! شکستی و پرپری...
درد شما بزرگ و جهان جای کوچکیست
باشد گلایههای تو تا روز داوری
تو نیستی و جای تو خالیست بیگمان
اما نشسته است گدایی دم دری...
ای دل بایست! خانهی وحی است پشت سر!
داری مرا به آخر این کوچه میبری!
دارد صدای شیونی از دور میرسد،
شاید به قتلگاه رسیدهست خواهری...
#علی_کاملی
@andovh
17.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کس ندانست که تو سوختهای یا زینب؟
اینقدر هست که بوی جگری میآید
محمد سهرابی
@andovh
▪️مأمن وحی
باز شعری به روی شانهٔ باد
گذرش سمت خانهات افتاد
خانهٔ شیعه از تو آباد است
مأمن وحی! خانهات آباد!
در دفاع از ولایت مولا
این تو این روزهای باداباد
گفتی «الجّار» و مردم کوچه
خواستندت شکسته و ناشاد
شاخهٔ پر شکوفهٔ طوبی
شد شکسته میان پنجهٔ باد
سورهٔ مریم و مصیبت تو
کاف و ها، یا و عین، غصّهٔ صاد...
آخر کوچه روضهای دگر است:
«دخلت زینب علی ابن زیاد...»
#علی_کاملی
@andovh
آه از این عکس و این صدای قدیمی
گم شده ام بین بغض های قدیمی
این منم امروز کنج طاقچه غم
خاک خورده آینه، تنهای قدیمی
رد شدم امروز از خاطره تو
باران... آن کافه همان جای قدیمی...
در سرم انبوه سوالات گذشته
رفته ای چرا؟ همان چرای قدیمی
عقربه ها پنج عصر راه می افتند
باز می روی و ماجرای قدیمی
این منم این عکس روی سینه دیوار
کهنه شده مثل عکس های قدیمی...
#علی_کاملی
#عضوکانال
@golchine_sher
دوش قرص مه روی تو به یادم آمد
طلعت روی نکوی تو به یادم آمد
می گذشت از در مسجد نفس آلوده سگی
گذر خویش به کوی تو به یادم آمد
سائلی دامن خود را به رفویی می دوخت
دامن خویش به رفوی تو به یادم آمد
ذکر خیر تو شد و بال ملک گستردند
بوی اشک آمد و بوی تو به یادم آمد
بخت خود دیدم و کارم گرهی محکم خورد
گره های سر موی تو به یادم آمد
بسملی بال و پر خویش به خون می آلود
بین گودال وضوی تو به یادم آمد
می بریدند لب تشنه سر از حیوانی
بر سرم خاک، گلوی تو به یادم آمد
آتشی در دل شب جلوه نمایی می کرد
دختر سوخته موی تو به یادم آمد
محمد سهرابی (معنی زنجانی)
@andovh
باد در زلف تو پیچید و پریشانت کرد
کربلا، طور شد؛ این آینه حیرانت کرد
«فأذِن لَه»... تو چه شوقی به شهادت داری؟
که سریعاً پدرت راهی میدانت کرد
در پیات دست دعای پدرت بالا رفت
کاش میشد که ز چشم همه پنهانت کرد!
«من علی بن حسین بن علیام»؛ عشق است،
آنکه در همهمۀ رزم، غزلخوانت کرد
داد انگشتریاش را به دهان تو، پدر
مُهر زد بر دهنت، راهی میدانت کرد
نیزه و تیر و تبر بر سر تو ریخت، علی!
پدرت جمع ز هر جای بیابانت کرد...
بر سر نی، سر زلف تو رها بود که باد،
باد، در زلف تو پیچید و پریشانت کرد...
#علی_کاملی
@andovh
14.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم
چهارفصل
به این امید که تو میدهی جواب حسین
سلامداده به تو هرکه خورده آب، حسین
به شوق گریه برای مصیبتت دارد
چهارفصل گل چشم من گلاب حسین
به آبروی همین چندقطره محترمم
بهروسیاهی من گریه زد نقاب حسین
به پادشاهی عالم نمیکنم میلی
چرا که نوکر تو میشوم خطاب حسین
کمال من اثر همنشینیام با توست
که غورهیدل من باتو شد شراب حسین
اگر در آتش عشق تو سوختن باشد
کجاست آنکه بترسد ازاین عذاب،حسین
بتاب بر من آلوده و بسوزانم
چرا که پاککنندهست آفتاب حسین
اگر بَدم، اگر آلودهام، تو سرورمی
که من جوانم و تو سیدالشباب حسین
#مجتبی_خرسندی
#امام_زمان
#امام_حسین_علیهالسلام
📝گروه ادبی یاقوت سرخ
@Yaqoote_sorkh
@Mojtaba_khorsandi
این چشمها جز معصیت چیزی نمیدانند
شرمندهایم از اینکه ما را شیعه میخوانند!
شرمنده آقا! شیعۀ تو معصیتکار است
این دل ثوابش کم، گناهانش چه بسیار است!
با این همه معصیت و دلتیرگیهامان
دستی بگیر از ما تو ای امیّد فردامان
کاری بکن خورشید! دور از خیرگی باشیم
نه که نماد دیگری از تیرگی باشیم
ای که کلید صبح در دستان تو مانده!
شب را بکُش، این حاکم ملعون خودخوانده
آه ای چراغ قبر زهرا! جای تو خالیست
خورشید! تاریک است دنیا، جای تو خالیست
تو آخرین تسکین این دلهای پر دردی
آقای خوب بیکسی! باید که برگردی...
#علی_کاملی
#شعر_مهدوی
@andovh
آمد به یاد
آب دیدم، کام عطشان توام آمد به یاد
دیدم آتش، لعل سوزان توام آمد به یاد
دوختم بر آسمان پر ستاره، چشم خویش
بر بدن، زخم فراوان توام آمد به یاد
تا شنیدم کشتی بشکستهای بر گِل نشست
پیکرِ بر خاک، عریان توام آمد به یاد
از فراز شاخهای آمد صدای بلبلی
بر سر نی، صوت قرآن توام آمد به یاد
شعلۀ شمعی در آغوش نسیم، آشفته بود
روی نی، موی پریشان توام آمد به یاد
قصّۀ سنگ و سبو در خاطرم چون نقش بست
ماجرای چوب و دندان توام آمد به یاد
گفت: در ویرانه باید جستوجوی گنج کرد
کنج ویران و یتیمان توام آمد به یاد
دیدمش در شعر خود، «تربت» تخلّص آورد
از تو و خاک بیابان توام آمد به یاد
جواد هاشمی (تربت)
@andovh
تو نیستی ، همه ی عیدها غمانگیز است
بهارِ بی تو برایم ، به رنگ پاییز است...💔
علی کاملی :)
آن کریمی که حرم را به برادر بخشید
زر به هر سائلی از آن طرف در بخشید
او که با دشمن خود نیز کرمها میکرد
هرکسی سائل او شد دوبرابر بخشید
سائلانش همگی دشمن جانش بودند
بسکه با چهرهی پوشانده، حسن، زر بخشید
فُطرُسش بودم و با بال شکسته دیدم
که کرم کرد حسن جان و به من پر بخشید
در حقیقت حسنی بود حسین بن علی
که به قاتل تَه گودال بلا «سر» بخشید!
#علی_کاملی
@andovh