هدایت شده از آلبوم خاطرات
🔷 و سلام بر آن که خود را قربانی کرد تا ما قربانی نشویم...
#خادم_مثل_قاسم
@khademin_alborz
هدایت شده از آلبوم خاطرات
🔷 تصویری از اولین و آخرین حضور مقام معظم رهبری در مراسم معنوی حج در سال ۱۳۵۸، جالب اینکه حضور ایشان در مقابل خانه خدا با حضور انقلابیون در مقابل خانه شیطان در تهران (سفارت آمریکا) و تصرف آن همزمان شد و خبر این اقدام انقلابیون در آن لحظه به ایشان و جناب هاشمی رفسنجانی داده شد.
🔸رهبر معظم انقلاب: «تا به ياد دارم از سال های دور جوانی هرگز دل خود را از آتش اين اشتياق رها نيافتهام. هيچ رئيس كاروانی از ترس ساواک شاه، نمی توانست و جرأت نمی كرد نام مرا در فهرست حاجی های خود، چه رسد به عنوان روحانی كاروان بگذارد.
🔸بله، حتی در آن دوران سخت هم دلم از اميد زيارت كعبه و بوسه زدن بر جای پای پيامبر (ص) در مكه و مدينه خالی نمانده بود و اين اميد، اگرچه با حج ده روزه سال ۵۸ كه به فضل شهيد محلاتی قسمتم شد برآورده گشت، اما آتش آن شوق سوزندهتر و مشتعلتر شد.
🔸در سال های رياست جمهوری چشم اميد به پس از آن دوران دوخته بودم اما امروز...؟ شور و اشتياقی بی سكون و اميدی تقريبا فرو مرده تنها تسلا به خواندن اینگونه سفرنامهها يا شنيدن آنها است كه خود بازافزاينده شوق نيز هست.»
#روایت_فتح_آوینی_عضو_شوید👇
@ravayatefathavini
هدایت شده از آلبوم خاطرات
🔷 قربانیان راه حق، شهیدان حاج احمد متوسلیان و حاج همت در مراسم معنوی حج
🔸در دل این کاخ های شیشه ای، همچو همت کو شهادت پیشه ای؟
🔸ما اسیر بورس بازی گشته ایم، مَسخِ دنیایِ مجازی گشته ایم!
🔸ما شبی در وادی تَن گُم شدیم، مَحو و ماتِ فتنه گندم شدیم.
#روایت_فتح_آوینی_عضو_شوید👇
@ravayatefathavini
هدایت شده از آلبوم خاطرات
🔷 دلم نیامد که این تصویر قربانی جبهه مقاومت در مراسم حج، شهید حاج «عماد مغنیه» فرمانده شاخه نظامی حزب الله لبنان را برای شما ارسال نکنم.
♦️رهبر معظم انقلاب: «صهیونیست های خونخوار و جنایتکار بدانند که خون مطهر شهیدانی همچون عماد مغنیه، صدها عماد مغنیه می آفریند و مقاومت در برابر ظلم و فساد و طغیان را دو چندان می کند. مردانی چون این شهید بزرگوار زندگی و آسایش و بهره مندی های مادی خود را در راه دفاع از مظلوم و مبارزه با ظلم و استکبار فدا کردند. رضوان خدا بر او و بر همه مجاهدان راه حق باد.»
♦️شهید حاج قاسم سلیمانی: «حاج رضوان مثل شمشیر فرود میآمد و مثل شبح ناپدید میشد.»
♦️سید حسن نصرالله: «خون حاج عماد مغنیه موجودیت اسرائیل را نابود می کند.»
🔸نقل است که این چریک استثنایی خاورمیانه، هیچ گاه از دری که وارد میشد، بیرون نمی رفت و به طور مرتب اتومبیل شخصیاش را تغییر داده و هیچ گاه قراری را با تلفن یا موبایل هماهنگ نمی کرد.
🔸دستگاههای اطلاعاتی بیش از 40 کشور عربی و غربی در پی به دست آوردن نشانی از وی بودند و در این راه دهها میلیون دلار هزینه کردند. وی علاوه بر عربی و فارسی به زبان فرانسه نیز تسلط داشت.
🔸دشمنانش او را روباه، ساحر، معما، شبح، استراتژیست، مغز متفکر نظامی و شخصیت شماره دو حزبالله لقب داده بودند.
🔸سرانجام حاج عماد پس از ۳۰ سال زندگی فوق سری و مخفیانه در ۲۳ بهمن سال ۱۳۸۶ و در حالی که دو دقیقه قبل، از حاج قاسم سلیمانی در خانه امن خود در دمشق جدا شده بود، توسط جاسوس های موساد شناسایی و به کاروان عاشورا پیوست.
#روایت_فتح_آوینی_عضو_شوید👇
@ravayatefathavini
🍂
🍂 خورشید مجنون ۶
حاج عباس هواشمی
•┈••✾❀🔹❀✾••┈•
🔸 شب علی هاشمی نزد من آمد و چند ساعتی ماند. علی پرسید: - حاجی، واقعاً
قضیه جدی است؟
- متأسفانه بله! علی قدری با من شوخی کرد گفت: «نمی خواهی به خانه سربزنی؟»
با این وضع نمی توانم. روز بعد تقریباً از حدود ظهر تحرک دشمن در پشت خطوط اول و دوم در جزیره جنوبی و در عمق زیاد شد. این اخبار را برادران اطلاعات قرارگاه و یگانهای مستقر در خط به ما دادند. تحرک دشمن، ترددهایی در پشت خطوط و سیل بندها بود که شامل کل منطقه میشد؛ یعنی از کساره و الصخره در شمال خندق تا خندق به طرف جنوب و کلاً غرب و جنوب جزاير خيبر. من آن روز هم که روز جمعه و سوم تیرماه بود به توپخانه و ادوات دستور دادم آتشباری جانانه ای همزمان با غروب آفتاب علیه دشمن داشته باشند. هوا هنوز روشن بود. قبل از اجرای آتش علی هاشمی به قرارگاه آمد. با برادران اطلاعات - عملیات جلسه ای داشتیم. علی از اجرای آتش ما در روز گذشته راضی بود و گفت: «دشمن انتظار این آتش را نداشت و قطعاً تلفات خوبی به او وارد شده است.»
به علی گفتم: «امروز هم نزدیک غروب آتش باری داریم و علی تایید کرد. آن روز هم آتش نسبتاً خوبی روی دشمن اجرا شد. آن شب علی با بسیاری از برادران مسئول تماس تلفنی برقرار کرد و گفت: «ما منتظر تک دشمن هستیم!»
احمد غلام پور اعلام کرد: «خودم به منطقه می آیم.»
در آن چند ساعت از جمعه شب همه بچه های قرارگاه تاکتیکی در سنگر فرماندهی و سنگر عملیات دور هم جمع شدند. بعضی ها با هم شوخی میکردند. جلسه ای با مسئولان محورها داشتیم. نیمه شب همه به مناطق و قرارگاه های خود رفتند علی هاشمی ماند.
آن شب خوابمان نمی برد. علی هرچه به ذهنش خطور میکرد تلفنی به فرماندهان یگانهای در خط میگفت و توصیه های لازم را به همه میکرد. به پدافند هوایی چندین بار تذکر داده شد که مواظب هلی کوپترهای دشمن باشند. من حتی این تذکر را به پدافند دادم که احتمال دارد دشمن در قرارگاه هلی برن داشته باشد.
•┈••✾❀🏵❀✾••┈•
ادامه دارد
از کتاب قرارگاه سری نصرت
#قرارگاه_نصرت
#شهید_هاشمی
🍂
🍂 خورشید مجنون ۷
حاج عباس هواشمی
•┈••✾❀🔹❀✾••┈•
🔸 در سنگر مخابرات دراز کشیده بودم. در حالتی بین خواب و بیداری بودم که یک باره زمین به شدت لرزید و صدای وحشتناک و مهیب انفجاری شنیده شد. لرزش زمین ادامه داشت. آتش، پرحجم و انبوه به نظر میرسید. علی در سنگر فرماندهی بود. وارد سنگر مخابرات شد. ساعت سه بامداد بود. علی گفت: «حاجی، از خط مقدم چه خبر؟» هنوز تماس نداشتهاند؟
بچه های مخابرات و عملیات - اطلاعات همه آماده و پای کار بودند. آتش دشمن خیلی سنگین بود به محوطه قرارگاه رفتم. زمین زیر پایم بی وقفه از شدت انفجارها می لرزید. به بالای سنگر رفتم. انفجارها در تاریکی شب مانند رعد و برق بود. خیلی زود همه جا را دود و غبار گرفت و دیگر چیزی دیده نمی شد. از آنجا که زمین منطقه باتلاقی بود، سنگرهایی که بر روی آن ساخته شده بودند گویی حرکت میکردند و جابه جا میشدند! محوطه و اطراف قرارگاه به شدت کوبیده میشد. ترکش بود که به این سو و آن سو می خورد. به اتاق مخابرات برگشتم. یگانهای مستقر در منطقه یکی پس از دیگری با قرارگاه تماس میگرفتند و از شدت آتش در بین دو جزیره و داخل جزیره شمالی میگفتند. کسی از پیشروی دشمن چیزی نمیگفت. آتش دشمن با شدت هرچه تمام تر ادامه داشت و حدود یک ونیم تا دو ساعت طول کشید. بیشتر یگانها می گفتند نیروهایشان شیمیایی شده اند؛ به خصوص نیروهای توپخانه و پشت خطوط، که عمدتاً در داخل جزیره شمالی بودند.
تماس تلفنی با بعضی از یگانها قطع شده بود و مجبور شدیم از بی سیم استفاده کنیم. توپخانه یگانهای خودی تقریباً خاموش شده بود. اخبار ناگواری از جلو به ما می رسید؛ بیشتر خدمه توپها بر اثر مواد شیمیایی دشمن شهید یا مصدوم شده بودند. توپخانه قرارگاه روی جاده شهید شفیع زاده هنوز تا حدودی فعالیت داشت. در بعضی از یگانهای مستقر در ضلع غربی جزیره شمالی، به خصوص پدهای ۱ و ۲ ، ادوات خودی هنوز فعال بودند و مختصر آتشی داشتیم.
•┈••✾❀🏵❀✾••┈•
ادامه دارد
از کتاب قرارگاه سری نصرت
#قرارگاه_نصرت
#شهید_هاشمی
#خبر| #راهیان_نور_غرب
پخش مستند برفراز قلاویزان باموضوع (عملیات کربلای یک و آزادسازی مهران)
شنبه ۱۰ تیرماه همزمان با سالروز آزادسازی مهران
ساعت ۱۰:۳۰ صبح
شبکه سه سیما
🎞مرکز چندرسانه ستاد مرکزی راهیان نور کشور
🔹مزار شهدای گمنام باشگاه افسران غبار روبی شد
🔻خادمین یادمان شهدای باشگاه افسران فضای این یادمان را برای استقبال از زائرین شهدا غبار روبی کردند. گفتیاست این یادمان در مرکز شهر سنندج قرار دارد و با شروع ایام اوج راهیان نور میزبان زائرین شهدا از سراسر کشور است.
🔴جهت مشاهده گزارش تصویری کامل کلیک کنید
#خبر
#غبارروبی
#راهیان_نور
اینجا گذری بر قدمگاه شهیدان است👇
🆔 @Rahianenoor_News
🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹
🌹
#قرارگاه_لشگر10
#عملیات_کربلای_یک
#جلسه_فرماندهان_عملیات_با_فرمانده_سپاه
7 تیر ماه 65
#فرمانده_سپاه اومده بود تا در جریان طرح مانور فرماندهان #لشگر_10 برای انجام ماموریتشون قرار بگیره.فرماندهان گردان ها و واحدهای پشتیبانی کننده رزم یکی یکی گزارش هاشون رو دادند و نوبت به #فرمانده_تخریب_شهید_حاج_سید_محمد_زینال_حسینی رسد.میله نقشه رو دستش گرفت و چنان مسلط بر همه ی جوانب کار گزارش داد که همه رو حیرت زده کرد.
گفت: با توکل بر خدا ما آمادگی کامل برای عملیات داریم. راه کار ها و معبر ها به نحو احسن پیش بینی شده.
#بچه های تخریب شناسایی خوبی کردند و اطلاع کامل از آرایش میدون های مین دشمن دارند.
تیم های با تجربه ای رو سازماندهی کردیم تا با زدن معبرها نیروها رو با امنیت کامل از معبرها عبور دهند. و بعد از عبور نیروهای رزمنده از معبر و درگیری با دشمن ، #بچه_های_تخریب برای عبور دادن دستگاههای مهندسی از میدان مین معبر ها رو عریض میکنند تا خدای نکرده بلدوزرها آسیب نبینند.
همه چیز به لطف خدا به خوبی انجام شد و #مهران_آزاد_شد و....
#قلب_امام_شاد_شد
✨🌷 @alvaresinchannel
🍂
🍂 خورشید مجنون ۷
حاج عباس هواشمی
•┈••✾❀🔹❀✾••┈•
🔸 حدود ساعت پنج و نیم صبح شنبه مخابرات داخل جزیره مجنون تماس گرفت. این ایستگاه مخابراتی در مرکز جزیره شمالی در حقیقت مخابرات سپاه ششم و قرارگاه تاکتیکی بود و کارش برقراری ارتباط بین یگان ها با قرارگاه تاکتیکی و با بیرون بود؛ هم بیسیم داشت هم ماکس مخابراتی که به وسیله اف ایکس ارتباط تلفنی برقرار میکرد. یک کابل چندرشته ای تلفن هم از بیرون جزیره به این مرکز وصل شده بود. بچه های مخابرات در این مرکز مصدوم شیمیایی شده بودند. کسی که با من تماس گرفت جانباز و نابینا بود. او به رغم اینکه قبلاً چشمهای خود را از دست داده بود اما جبهه را رها نکرده و همچنان خدمت میکرد. نامش مرادی بود. خیلی هم طبع شوخی داشت و گاهی جوک میگفت. با من تماس گرفت و گفت «حاجی بچه ها همه کور شده اند و
جایی را نمی بینند دارند به در و دیوار میخورند! حالا چه کار کنم؟» در آن لحظه نمی دانستم باید بخندم یا گریه کنم! گفتم: «خونسرد باش! سعی کن با یگانهای مجاور تماس بگیری تا کسی به کمکتان بیاید. اگر وضع بچه ها بد است آنها را از منطقه تخلیه کنید.»
دشمن هم زمان با اجرای آتش شدید، از گلولههای شیمیایی یا حتی شاید از بمباران هوایی شیمیایی هم استفاده میکرد. یگانها از همه جای منطقه اعلام میکردند که نیروهایشان شیمیایی شده اند. برای من و علی هاشمی لحظات سخت و دردناکی بود. ساعت حدود شش صبح احمد غلام پور به قرارگاه آمد. بیشتر نگران شدم. همه ما غلام پور را دوست داشتیم و راضی نبودیم ایشان به منطقه ای که اینگونه زیر آتش دشمن قرار داشت بیاید. برادر گرجی زاده، رئیس ستاد سپاه ششم نیز به قرارگاه آمد. جلسۀ کوتاهی داشتیم. بعد من دست گرجی زاده را گرفتم و از سنگر بیرون رفتیم. در محوطه قرارگاه آتش دشمن کمی سبک تر شده بود. همه جا از دود و غبار ناشی از انفجار تیره و تار بود. چند روز گذشته درخواستهایی از سپاه داشتم که تأمین نشده بود. در یک جلسه که حدود یک هفته پیش در همین قرارگاه داشتیم با برادران سپاه ششم چون گرجی زاده و مسئول پشتیبانی، محمد علی شکیبا، قدری تندی کردم و حتی کار به مشاجره کوتاهی هم کشید. مشاجره و بحث ما درباره کار بود و تأمین نیازهای منطقه. در لحظاتی که با گرجی زاده در محوطه قرارگاه قدم میزدم او را در آغوش گرفتم و روی همدیگر را بوسیدیم. ناراحتی چند روز پیش برطرف شد. در همان حال گفتم: «آن اصرارها و حرفهای آن روز برای این بود که این طور وضعی را پیش بینی میکردم. الان خودت داری میبینی چه جهنمی برپا شده است.
- راست میگویی واقعاً همین طور است. اما ما توان برآورده کردن همه نیازهای منطقه را نداشتیم و نداریم.
•┈••✾❀🏵❀✾••┈•
ادامه دارد
از کتاب قرارگاه سری نصرت
#قرارگاه_نصرت
#شهید_هاشمی
✅ معبری که باز شد... و مهران آزاد شد
دوشنبه 9/4/65 ساعت 22.30 پس از اعلام رمز #یا_ابوالفضل_العباس (ع) رزمندگان #لشکر_10_سیدالشهداء (ع) ، گردانهای المهدی(ع) به فرماندهی سردار شهید مسعود(صمد)یکتا در سمت راست جاده آسفالتی مهران به دهلران و گردان حضرت علی اصغر در سمت چپ جاده آسفالتی به عنوان خط شکن عملیات خود را آغاز کردند و گردانهای حضرت علی اکبر (ع) ، حضرت حمزه سید الشهداء (ع) و گردان زرهی که به عنوان نیروی احتیاط در خط حضور داشتند در ساعت 5 صبح 10 تیرماه وارد عملیات شده و با هماهنگی سایر گردانها با عبور از رودخانه گاوی و موانع و استحکامات دشمن،منطقه وسیعی رااز دست دشمن آزاد نمودند و تا نزدیکی روستای امام زاده سید حسن پیشروی کردند
@alvaresinchannel
✅ 1️⃣معبری که باز شد... و مهران آزاد شد
🟢روایت زیر شرح بازگشایی معبری است که معراج حماسه سازان عملیات کربلای 1 شد.
برادر محمد رضا جعفری، از بچه های تخریب لشگرده سیدالشهداء علیه السلام است که شب عملیات کربلای 1 به همراه تعدادی از رزمندگان #تخریبچی وظیفه بازگشایی این معبر را داشتند...این حماسه را روایت میکند.
متاسفانه روایت های ناصحیحی از اتفاقات این معبر در جاهایی نقل شده مبنی بر بازنشدن معبر و خوابیدن فرمانده گروهان(شهید حسن خاکباز) روی مین و سیم خاردارها و عبور رزمندگان خط شکن از روی او و در نهایت شهادت فرمانده و تعدادی از رزمندگان ، که این روایت سعی دارد حقایق آن شب عاشورایی را در معبری که منجر به آزادی شهر مهران شد بازگو کند.
و این مطالبه مقام معظم رهبری از خادمان عرصه ایثار و شهادت است که فرمودند : "«فراموشی» و «تحریف» دو آسیب و خطر بزرگی است که در کمین هر حادثه بزرگ تاریخی قرار دارد و نخبگان، فرزانگان و دست اندرکاران عرصه دفاع مقدس، با شناساندن دقیق این ذخیره و گنجینهی فرهنگی، اجازه ندهند این حماسه دستخوش فراموشی و تحریف شود."
با تعدادی از #بچه_های_تخریب مامور شدیم به گردان المهدی(ع) لشگر10 به عنوان تخریبچی و وارد معبر در #شب_عملیات_کربلای_1 شدیم ...
🔷..شهید صمد فرمانده گردان المهدی(ع) خیلی عجله داشت و اصرار میکرد که نیرو وارد معبر بشه. من هم میگفتم هنوز کار تموم نشده. به شهید صمد گفتم من میرم تا آخر میدون مین ، اگر معبر تموم شده بود شما نیرو ها رو حرکت بده. دولا دولا روی طناب سفید معبر میرفتم تا رسیدم به حاج موسی انصاری. او مشغول چک کردن زمین و کشیدن طناب معبر بود وبه فاصله چند مترجلوتر هم علیپور مشغول خنثی کردن مینها بود. از موسی سوال کردم چقدر مونده معبر تموم بشه ؟ گفت حدود 20 متر دیگه. از موسی رد شدم وخودم رو به علیپور رسوندم و گفتم بجنب داره دیر میشه. علیپور گفت یک ربع دیگه مونده تا پشت سیم خاردار آخر میدون مین برسیم.من برگشتم سر معبر و به صمد گفتم یک ربع دیگه کار تموم میشه وبچه ها میتونند از معبر رد بشند وبه دشمن حمله کنند.
هنوز با صمد حرفمون تموم نشده بود که از سمت چپ ما که محور قلاویزان بود و فاصله زیادی با ما داشت درگیری شروع شد و گلوله ها منور وتیرهای رسام ، همه آسمون تاریک رو پرکرد.
صمد گفت درگیری شروع شد. دیگه وقت صبرکردن نیست. من دیدم اصرار میکنه گفتم دنبال من با فاصله و با احتیاط نیروها رو بیار. خودم جلو جلو آمدم پیش علیپور. و گفتم چقدر دیگه مونده؟؟ با دستش اشاره به روبرو کرد که سیاهی سیم خاردارهای آخر میدون مین پیدا بود. مسیر رو با هم چک کردیم و حاج موسی هم طناب معبر رو به سیم خاردار توپی چسبوند. و من هم سیم خاردار قطع کن رو از حاج موسی گرفتم و شروع کردم به قطع کردن سیم خاردارها.
ادامه دارد 👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿
@alvaresinchannel
#شهید_امیر_مسعود_صادقی_یکتا
معروف به صمد صادقی یکتا
فرمانده گردان المهدی(ع) لشگر10 سیدالشهداء(ع)
شهادت : #عملیات_کربلای_یک
10 تیرماه 1365
@alvaresinchannel
🟢 تاریخ عملیات: نهم تیرماه ۱۳۶۵ ساعت 23.30
🔷رمز عملیات: یا ابوالفضل العباس (ع)
🔷محل عملیات: منطقه عمومی مهران
✅اهداف : باز پس گیری شهر مهران و سلسله ارتفاعات قلاویزان و دستیابی به مرزهای بینالمللی
خاطرات دست اول #عملیات_کربای_یک را اینجا👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿بخوانید
@alvaresinchannel
✅ 2️⃣معبری که باز شد... و مهران آزاد شد
🟢روایت زیر شرح بازگشایی معبری است که معراج حماسه سازان عملیات کربلای 1 شد.
برادر محمد رضا جعفری، از بچه های تخریب لشگرده سیدالشهداء علیه السلام است که شب عملیات کربلای 1 به همراه تعدادی از رزمندگان #تخریبچی وظیفه بازگشایی این معبر را داشتند...این حماسه را روایت میکند.
🔷سیم خاردارهای توپی رو کنارکشیدم. اما هنوز مسیر کاملا باز نشده بود. دشمن بعد از سیم خاردار توپی تا رسیدن به سنگرهاش ، زمین رو هم با سیم خاردار فرش کرده بود. عمق سیم خاردار فرشی حدود 6 متری میشد. ماقبل از عملیات برای رد شدن از سیم خاردار فرشی تدبیر کرده بودیم که به محض رسیدن به اون با انداختن برانکارد روی سیم خاردارها نیروها رو عبور بدهیم. چون قطع کردن اون ها زمان زیادی میبرد.
تابچه ها برانکاردها رو بیارند و روی سیم خاردارها بیاندازند من از زیر سیم خاردار فرشی سینه خیز عبور کردم تا چک کنم موانعی دیگه ای جلوی راهمون هست یا نه ... جلو تر که اومدم دیدم دشمن منطقه وسیعی رو با سیم خاردار توپی به صورت عمودی پوشش داده.ترس ورم داشت و گفتم خدایا از این سیم خاردارها چه جوری رد بشیم .. شروع کردم ذکر گفتن و دور اطراف خودم رو به دقت نگاه میکردم. یک چند قدمی جلوتر رفتم ..دیدم سیم خاردارها تموم شد و چشمم خورد به بسته های سیم خاردار که روی زمین رها شده بود مثل اینکه نیروهای مهندسی دشمن مشغول کشیدن سیم خاردار بودند وبا شنیدن سر وصدای ما کارشون رو رها کرده بودند..
من سریع برگشتم سمت بچه ها و دیدم برانکاردها رو روی سیم خاردار انداخته اند و تازه صمد و بی سیم چی هاش دارند رد میشند. قرقره طناب معبر رو از حاج موسی گرفتم و مسیر رو وارسی کردم که مین نباشه و طناب معبر رو کشیدم تا انتهای سیم خاردار ، و به یک نبشی که سیم خاردار رو مهار کرده بود محکم بستم و باز برگشتم به سمت بچه ها .... صمد با یک تعداد از بچه های گردان المهدی (ع) آماده بودند... به اونها گفتم مسیر کاملا باز شده و شما مسیر طناب سفید معبر رو بگیرید و کارتون رو انجام بدید... نیروها آرام آرام پا روی برانکارد میگذاشتند و از روی سیم خاردارهای فرشی رد میشدند. حاج موسی و علیپور هم دو طرف سیم خاردارها ، بچه ها رو هدایت میکردند. من به حاج موسی گفتم شما دوتا جلوی معبر باشید و من هم میروم وسط معبر تا نیروها رو هدایت کنم. سریع خوابیدم زیر سیم خاردار فرشی و به صورت سینه خیز خودم رو عقب کشیدم.هنوز بدنم کا مل از زیر سیم خاردار فرشی بیرون نیومده بود که یه خمپاره 60 کنار معبر زمین خورد.
ادامه دارد 👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿
@alvaresinchannel
✅ 3️⃣معبری که باز شد... و مهران آزاد شد
🟢روایت زیر شرح بازگشایی معبری است که معراج حماسه سازان عملیات کربلای 1 شد.
برادر محمد رضا جعفری، از بچه های تخریب لشگرده سیدالشهداء علیه السلام است که شب عملیات کربلای 1 به همراه تعدادی از رزمندگان #تخریبچی وظیفه بازگشایی این معبر را داشتند...این حماسه را روایت میکند.
🔷 حاج موسی دوید به سمت من و گفت چیزی شد . گفتم نه کارت رو بکن.. ترکش های خمپاره چند جای بدنم رو سوراخ کرده بود. به هر زحمتی بود از زمین بلند شدم . دیدم میتونم راه برم. مشغول هدایت رزمنده ها داخل معبر بودیم که دو تا گلوله خمپاره اومد رو برانکارد ها و داخل سیم خاردارهای فرشی به زمین خورد . همه بچه ها توی معبر دراز کشیدند . من برگشتم و نگاهم افتاد به محل انفجار که با من چند متری بیشتر فاصله نداشت دیدم یکی دونفر روی برانکارد دارن میسوزند. یکی از اونها آرپی جی زن بود که خرج گلوله های آرپی جی اش آتیش گرفته بود. بلند شدم و دویدم سمت بچه ها و نگرانی ام این بود که نیروها در این شرایط داخل میدون مین پخش شوند.. دشمن هوشیار شده بود معبر ما مقابل کمین های دشمن بود. دشمن آتش تیربارها و خمپاره ها را رو روی معبر گرفت و جهنمی بپا کرد. نیروها با دیدن آتیش توی معبر کپ کردند و هرلحظه داشت تلفات بالا میرفت. برانکارد ها با آدم هایی که روش بودند داشت میسوخت. گلوله های خمپاره ای که روی برانکاردها خورد تقریبا سیم خاردارهای فرشی رو متلاشی کرده بود. تعداد زیادی از بچه ها روی زمین افتاده بودند . علیپور شهید شده بود و موج انفجار حاج موسی رو روی سیم خاردار انداخته بود اون هنوز زنده بود اما تمام بدنش از آتش کاملا سوخته بود. بوی سوختن گوشت و استخون میومد. بدن بی جان حاج موسی که هنوز داشت میسوخت و دود ازش بلند میشد از روی سیم خاردار کنار کشیدم و با سختی یکی از نبشی های مهار کننده سیم خاردار رو بیرون آوردم و به اندازه ای که یک نفر رد بشه مسیر سیم خاردارهای فرشی رو باز کردم و برگشتم سمت نیروهایی که داخل معبر خوابیده بودند و با داد و فریاد اونها رو بلند کردم و گفتم مسیر بازه و فرماندهاتون انتهای معبر منتظر شما هستند خیلی جیگر میخواست زیر آتش تیربارهای سنگین و انواع و اقسام خمپاره دشمن ، سینه از خاک بلند کرد.. باقی مانده بچه های گردان المهدی(ع) دلیرانه جلو رفتند و با دشمن درگیر شدند .... با بی سیم اتفاقات داخل معبر و شهادت بچه ها رو به قرارگاه لشگر خبر دادم و تقاضای نیروی کمکی کردم.#شهید_داوود_حیدری مسوول محور بود و چند دقیقه بعد هم بچه های گردان حضرت علی اکبر علیه السلام به فرماندهی شهید علی آملی اومدند کمک و کمین ها رو خاموش کردند.این معبر مسیر اصلی حمله لشگر ده سیدالشهدا علیه السلام در مرحله اول عملیات کربلای یک بود خط اول دشمن که شکست یک تیم دیگه از بچه های تخریب ماموریت عریض (گشادکردن) کردن معبر رو داشتند تا دستگاههای مهندسی برای خاکریز زدن عبور کنند. هوا که روشن شد معبر کاملا باز شده بود و دستگاههای مهندسی و خودروهای پشتیبانی در آن ترد میکردند .. اما کنار سیم خاردار فرشی تعدادی بدن سوخته و مچاله شده رو به کناری کشیده بودند تا بچه های تعاون برسند و به عقب منتقل شوند که شهید حاج موسی انصاری و حمید رضا علیپور هم جزء اونها بودند.
🔶معبر گردان المهدی(ع) با شهادت این دو شهید کاملا باز شد و با هجوم رزمندگان گردان های المهدی(ع) ، حمزه سیدالشهداء(ع)، حضرت علی اصغر و علی اکبر علیهما السلام به دشمن بعثی مسیر کربلا گشوده شد و بالاخره شهر مهران آزاد و قلب امام شاد شد.
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹
#روزگار_وصل_یاران_یاد_باد
شهدای تخریبچی لشگر10
شهیدان:
#حاج_موسی_انصاری
#شهید_حمید_رضا_علیپور
شهادت : عملیات کربلای1
محل شهادت : مهران 9 تیرماه 1365
@alvaresinchannel
25.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#عملیات کربلای یک
آزاد سازی شهر مهران
معبری برای زلئران #کربلای_حسینی
کجا میرید #کربلا
با کی میرید #روح_الله
ما رو هم ببرید #جانداریم
@alvaresinchannel
47.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهدای عملیات کربلای یک
🥀 قطعه ۵۳ (روبروی قطعه ۲۹ ، کنار پرچم)
#شهدا
🆔 @revayatenoor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥قربانی آسمان
🔹به یاد شهید عباس بابایی که در روز عید قربان به دیدار معبود شتافت.
12.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ببینید مهدی رسولی چه غوغایی میکنه.رحمت خدا بر چنین مداح هایی.
🍂
🔸 فیلم بیحیایی
بعثیها برای انحراف اخلاقی و تخریب روحیه بچهها یک ویدئو آوردند و فیلمهای مبتذل پخش کردند. بچهها هم اجباراً باید فیلمها را نگاه میکردند. آنها بچهها را برای تماشا داخل سالن میآوردند و همانجا آمار میگرفتند تا کسی جیم نزند. سپس فیلم را اکران میکردند.
بچهها سرها را پایین میانداختند و زمزمه کنان شروع به خواندن دعا و قرآن. تا جاییکه اگر صدای تلویزیون بدلایلی کم میشد صدای زمزمهها به وضوح شنیده میشد. با این ابتکار معنوی بعثیها کوتاه آمدند و از آوردن فیلمهای مبتذل منصرف شدند.
🔹 آزاده تکریت ۱۱
─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─
#خاطرات_کوتاه
#خاطرات_آزادگان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آزاد سازی قلاویزان مهران توسط گردان حضرت علی اکبر علیه السلام در عملیات کربلای یک
و شرح این عملیات و شهید علیرضا عاملی با صدای ملکوتی شهید سید مرتضی آوینی