eitaa logo
انجمن راویان فتح البرز
276 دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
3هزار ویدیو
278 فایل
فعال در عرصه روایتگری و راهیان نور ارتباط با ادمین @saleh425
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻مراسم گرامیداشت سالروز آزاد سازی مهران برگزار شد 🔸مراسم سالگرد آزادسازی شهر مهران در محل یادمان شهدای قلاویزان با حضور سردار فدوی جانشین فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، آحاد مردم و مسئولان استانی و شهرستانی برگزار شد. اینجا گذری بر قدمگاه شهیدان است👇 🆔 @Rahianenoor_News
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 عملیات کربلای ۵ با گزارش محمد صابری یادمان باشد چه کسانی برای راحتی خیالمان در آتش رفتند ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 برشی تربیتی از مستند «روایت فتح» با صدای آسمانی شهید آوینی ♦️شب مردان حق و امثال حاج قاسم چگونه می گذرد؟ 👇 @ravayatefathavini
خاطره حاج اکبر نریمانی از شهید محمدباقر آقایی و شهید محسن ایوبی اکبر نریمانی اولین روزهای اولین ماه تابستان بود. صبح زود، دو تویوتا از کادر گردان علی اکبر و گردان قمربنی هاشم از اردوگاه به سمت دیدگاه جدید حرکت کردند. من هم همراه کادر گردان (علی اکبر) بودم و همراه باقر آقایی و محسن ایوبی و دیگر بچه ها نشسته بودیم عقب تویوتا. طبق معمول؛ شوخی های محسن ایوبی، همه را سرگرم کرده بود… *** دو سه ساعتی در راه بودیم. نزدیک منطقه عملیاتی که شدیم، دیدیم ترافیک شده! قسمتی از جاده –که کوهستانی بود- دچار مشکل شده و بچه های جهاد، مشغول ترمیم آن بودند. رودخانه ی پر آب کنار جاده و هوای خوب و ترافیک، هر کسی را وسوسه می کرد برود شنا کند. باقر آقایی از ماشین پیاده شد. گفت: «می روم دست و صورتم را بشویم.» ولی یکدفعه لخت شد و پرید توی آب! زود هم بیرون آمد و همانطور با تن خیس، لباسهایش را پوشید. مجموع رفت و آمدش، ۵ دقیقه هم نشد! آمد سوار ماشین شد و با همان لبخند زیبای همیشگی اش گفت: «غسل شهادت کردم.» محسن ایوبی هم در جوابش به شوخی گفت: «آفت نداره.» باقر جواب داد: «اگر داشت، پشیمان می شوی که چرا تو هم غسل نیامدی کنی.» اصلا آن روز، حال و هوای هر دو نفرشان با همیشه فرق داشت. محسن که همیشه خیلی شوخی می کرد، آن روز به چند شوخی بسنده کرد و بیشتر توی خودش بود… باقر هم مثل همیشه؛ ساکت و در حال ذکر گفتن… با آنکه عازم عملیات نبودیم، ولی آن دو عجیب، نوربالا می زدند! رفتارشان مثل شهدا شده بود.
ادامه خاطرات برادر حاج اکبر نریمانی از شهیدان محمد باقر آقایی و محسن ایوبی بالاخره رسیدیم پای کار. سنگر دیدبانی کوچک و کم‌جا بود. به همین دلیل قرار شد اول ۵ نفر بروند، وقتی آمدند ۵ نفر دوم بروند. من هم جزء ۵ نفر دوم بودم. باقر آقایی و محسن ایوبی و ۳ نفر از گردانهای دیگر، جلوتر رفتند. جلوتر هم، حاج علی فضلی (فرمانده لشکر) و حاج حمید تقی زاده (فرمانده گردان علی اکبر) رفته بودند داخل سنگر. *** منتظر نشسته بودیم تا بچه ها بیایند و ما برویم که یکدفعه صدای شلیک توپ مستقیم تانک را شنیدیم! چند لحظه بعد، حاج علی و دیگر بچه ها با سر و صورت خاکی به سمت ما آمدند و گفتند: «برگردید. دوباره شروع کردند به زدن.» رفتیم پایین. منتظر باقر و محسن ماندیم، ولی گفتند: «بروید. آنها مجروح شدند.» متوجه شدیم که هر دو شهید شدند. خیلی ناراحت شدیم… موقع برگشت، به همان مکانی که باقر غسل شهادت کرده بود رسیدیم. بی اختیار، اشک می ریختم و با خود می اندیشیدم که: آن ترافیک؛ بی حساب نبود. خداوند فرصتی را برای باقر مهیا کرده بود تا گل خودش را با عشق، پذیرا باشد… خوشا به حالشان…
42.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔼 خاطرات برادر حاج مهدی فرساد از رزمندگان گردان حضرت علی اکبر علیه السلام
پای درس رهبر فرزانه انقلاب 📖📖📖 کلاس ۲ موضوع : جهاد تبیین ( روایت پیشرفت) 📗📗📗 بسم الله الرحمن الرحیم 🔻چرا میگوییم جهاد، جهاد تبیین؟  این گرفته شده است از کلام امیرالمؤمنین (علیه‌ السّلام) است  «وَ اللَهَ اللَهَ فِی الجِهَادِ بِاَموَالِکُم وَ اَنفُسِکُم وَ اَلسِنَتِکُم فِی سَبِیلِ اللَه» جهاد_با_السنة.  1400/11/19 امام خامنه ای 📙📙📙 ️۱۰  نکته پیرامون "روایت_پیشرفت در " (جهاد_تبیین) براساس بیانات رهبرمعظم انقلاب   * سخنرانی ۲۶ بهمن ۱۴۰۱ با مردم آذربایجان شرقی* ۱-روایت پیشرفت های مادی و معنوی در کنار یکدیگر ۲-توجه و پاسخگویی به شبهات دشمن در روایت پیشرفت مثل *-انقلاب به قهقرا رفته *-جمهوری اسلامی به بن بست رسیده *-چرا فقط در حوزه نظامی پیشرفت کرده اید و... ۳-دفاع از پیشرفت های دفاعی و نظامی کشور ( بر مبنای عقل و شرع ) ۴-روایت پیشرفت های غیر نظامی در بخش های مختلف کشور ۵-ارتقای توانمندی در تبلیغات و کارهای رسانه ای برای اطلاع مردم از پیشرفت های جمهوری اسلامی ایران ۶-استفاده از اعتراف دشمنان و روایت افرادی که به نظام جمهوری اسلامی ایران دلبستگی ندارند ۷-روایت ضعف ها و آسیب ها در کنار روایت نقاط قوت و پیشرفت ها با نگاه انقلابی -روایت ضعف ها از نگاه انقلابی، نگاه به ضعف ها از دریچه توانمندی هاست!! همانگونه که در این بخش ها همت کردیم و  توانستیم؛  در سایر بخش ها نیز با همان همت ضعف ها را برطرف خواهیم کرد -روایت ضعف ها با نگاه ارتجاعی نق زدن و بزرگنمایی ضعف ها همراه با انفعال است که القای ناامیدی از اصلاح و ایجاد بن بست می کند **-بیان ضعف های موجود در ثروتمندترین و پیشرفته ترین کشورهای علمی دنیا - برای تبیین اینکه وجود ضعف نباید باعث فراموشی دستاوردها بشود و هر کشوری نقاط ضعف و قوت دارد ۸-بیان شرایطی که ابتدای انقلاب در حوزه های مختلف داشتیم و مقایسه با دستاوردهای اعجاب انگیز کنونی ۹-فعالیت سیاسی، تبیین فضای کلان دنیا و منطقه، اهداف دشمنان، جهت گیری دوستان و... برای مردم است !! نه پیداکردن نقطه ضعف در دستگاه ها و بزرگ کردن آنها با تمسخر و توهین در فضای مجازی. ۱۰ -روایت رویدادهایی که با همت مردم و مسئولین توانستیم بر ضعف های بزرگ غلبه کنیم.(مانند کرونا) 🆔 @jahade1
🍂 خورشید مجنون ۱۲ حاج عباس هواشمی                •┈••✾❀🔹❀✾••┈• 🔸 به تدریج نیروها جاده را خالی کردند و به ابتدای جاده آمدند و در کنار جاده یا در سنگرها و کانالها و حفره ها جای گرفتند. البته جاده هنوز به طور کامل تخلیه نشده بود. نیروهای مستقر در دژ و سنگرهای پشت آن کماکان مستقر بودند و مقاومت می‌کردند. حیدرپور سؤالی را چندین مرتبه از من پرسید؛ مثل این بود که از من جواب می‌خواست. مرتب می‌گفت: "به من به من به من بگو تکلیفم را انجام داده ام یا نه؟" این سؤال را آن روز و در آن چند ساعت مرتب از من می پرسید. این در حالی بود که هر آن ممکن بود یکی از ما دو نفر یا هردوی ما، ترکش بخوریم. آن روز تا من در آنجا بودم روی سقف سنگر کوچکی که ما در آن بودیم توپ نخورد اما صدای صدها ترکش که به دیوارهای بلوکی سنگر می‌خوردند شنیده می‌شد. هر چند دقیقه یک بار غلامپور و علی هاشمی از من گزارش می خواستند. من هم از وضع آنها می پرسیدم. می گفتند: «اینجا هم تعریفی ندارد! حدود ساعت بازده صبح دوباره غلام پور و هاشمی پرسیدند: آنجا چه خبره؟ بدون کد و رمز به آنها گفتم ،"اینجا کربلاست! لشکر عمر سعد بر طبل پیروزی می کوبد." بعد به سید طالب گفتم به آنها بگوید: «آنجا نمانند! چند دقیقه بعد از بی سیم ها صحبت های ناجوری شنیدم. از غلام پور پرسیدم "وضع جاده سیدالشهدا چطور است؟" - از آنجا هم دارند می آیند! تازه فهمیدم دشمن از طلائیه و پیچ کوشک به جفیر و سه راه فتح راه پیدا کرده است و از جاده مرزی و از روی سیل بند شرقی کنار هور به جاده سيد الشهدا رسیده و به طرف جزایر می‌آید و این یعنی تمام شدن کار ما در منطقه و به خصوص در جزایر خیبر، آتش شدید توپخانه هواپیماها و حرکت زرهی نیروهای دشمن نیز گویای همین وضع بود. مجدداً به غلام پور گفتم:" دیگر صلاح نیست شما در آنجا بمانیدا" ساعت یازده و نیم شده بود و هر لحظه به اضطراب و نگرانی ام افزوده می شد. خودم در شرایط بدی قرار داشتم ولی بیشتر دلهره غلام پور و علی هاشمی را داشتم.  تصورم این بود که جاده سیدالشهدا بسته شده است و می‌ماند فقط جاده شهید همت که این جاده هم به خاطر عقب نشينی نيروها باید خیلی پرترافیک و شلوغ باشد.             •┈••✾❀🏵❀✾••┈• ادامه دارد از کتاب قرارگاه سری نصرت     
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥لحظه مورد اصابت قرار گرفتن تانک ایرانی در عملیات بیت‌المقدس و شجاعت راننده تانک
28.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رزمندگان لشگر10 سیدالشهداء(ع) پیش به سوی 9 تیرماه 1365 مهران (ع) فقط برای رضای خدا میرویم یاد و خاطره شهدای عملیات کربلای یک را گرامی میداریم ✅ شهدا را معرفی کنید @alvaresinchannel
10 تیرماه 1365 راوی: ✍️✍️✍️ فرمانده گردان تخریب لشگر10 یکی از معبرهای ما در شب ، معبر عبور رزمندگان که مسوولیت اون معبر به سپرده شده بود. این شهید تعریف میکرد که شب عملیات نیروها رو در شیاری که نزدیک معبر بود خواباندیم وبا به سمت موانع و میدان مین حرکت کردیم. پای میدان مین که رسیدیم مشاهده کردیم که نگهبان دشمن داره پشت میدان مین قدم میزند و ما هم خود را مخفی کردیم و منتظر موندیم که نگهبان از اونجا دور بشه. طولانی شدن حضور نگهبان و تاخیر در زدن معبر داشت نگران کننده میشد. نگهبان عراقی مقابل معبر ما به سمت راست و چپ میرفت و گاهی هم به نقطه ای خیره میشد. انگار از حضور ما اطلاع پیدا کرده بود. از طرف دیگه هم سر و صدا در اطراف معبر ما زیاد میومد مثل اینکه در نزدیکی معبر ما و داخل میدون مین نیروهای مهندسی دشمن مشغول کار گذاشتن (فوگاز) بودند. ساعت داشت میگذشت و ما هنوز معبر رو شروع نکرده بودیم. شهید تابش میگفت: یه مقدار از معبر فاصله گرفتیم و با در یک گوشه ای بدور از چشم دیگر رزمنده ها دقایق کوتاهی متوسل به اهل بیت علیهم السلام شدیم و برگشتیم پشت موانع برای معبر زدن که دیدیم نگهبان عراقی داره از معبر دور میشه و سریع با معبر رو زدیم و لطف خدا و عنایت اهل بیت (ع) جوری به مدد ما آمدند که معبر ده دقیقه زودتر از اعلام رمز عملیات به اتمام رسید. @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 🌹 —14تیرماه 1366 امشب رزمندگان لشگر10 سیدالشهدا(ع) به مواضع دشمن در یورش میبرند...بچه های تخریب به گردان ها مامور شدند ملائکه آماده اند تا از میان جند الله شهدا را سوا کنند. قبل از حرکت از به طرف نقطه رهایی و همراهی با گردان ها با هم یه عکس یادگاری گرفتیم.اینکه گفتم موقعیت گردو به خاطر درخت های گردویی بود که توی عکس میبینید ایستاده از راست: شهید اللهیاری. جعفرطهماسبی-شهید رسول فیروزبخت-سلیمان آقایی. بالای وانت هم از راست شهید علی اصغر صادقی و شهید حمیدرضا دادو که ساعاتی بعد به شهادت رسیدند. 🔸🌷 @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 در 14 تیرماه 1366 یاد و خاطره شهدای تخریبچی لشگر10 سیدالشهداء علیه السلام در گرامیباد @alvaresinchannel
🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍁🍂🍁🍂🍁 🌹 🌳 جبهه سردشت 🌳 عملیات10 تیرماه و 14 تیرماه 66 @alvaresinchannel
14 تیرماه 66 حمید در کنکور سراسری سال 66 دانشگاه قبول شد و مهرماه باید ثبت نام میکرد و درس دانشگاه رو شروع میکرد اما در دانشگاه الهی پذیرفته شد. @golzarshohada
🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹 🌿🌹 شب خیلی به شهید زینال حسینی فرمانده تخریب اصرار کرد که با تیم ما جلو بیاد و توی زدن به ما کمک کنه. اما شهید سید محمد مخالفت کرد و با تیم برادر هادی راهی شد... دوتا تیم معبر ما قرار بود با دو تا گروهان (ع) روی به دشمن بزنه و معبر اول رو ما بزنیم و نیرو رو عبور بدهیم و گروهان دوم هم سراغ تپه بعدی بروند و دشمن رو قلع وقمع کنند. وقتی میرفتیم تا به گردان علی اکبر (ع) ملحق شویم من و حمید پشت وانت بودیم من شروع کردم به شعر حماسی خوندن وبقیه بچه ها جواب میدادن و حمید هم عشق میکرد یه دفع دست انداخت گردنم وگفت برادر جعفر: داریم میریم شهید بشیم بیا و از این ساعت مچی ات بگذر و به من یادگار بده..خودت از دستت باز کن و به من هدیه کن و نگذار بیام توی و از دست شهید ساعت باز کنم من هم زدم پشت کله اش گفتم حمید تا من حلوای تو رو نخورم شهید نمیشم. لحظات به تندی گذشت و دو تا تیم مامور به گردان علی اکبر مهیا برای زدن معبر شدند که کار به هم ریخت و موقع حرکت ستون های دو تا گروهان قاطی شدند و ما بچه ها تخریب هم جابجا شدیم و موقع معبر زدن با حمید و شهید حاج رسول فیروزبخت روبرو شدیم . قرار شد هر دو تیم با کمک هم دوتا معبر رو باز کنیم و حمید اینجا سر از پا نمیشناخت.. معبر اول که باز شد و نیرو رو عبور دادیم دیگه حمید رو ندیدیم و هرچی گشتیم وسراغ گرفتیم از حمید خبری نبود . صبح عملیات بچه های تخریب رو جمع کردیم تقریبا کار بچه های تخریب توی خط تموم شده بود . از بچه هایی که با حمید رفته بود سراغ حمید رو گرفتیم و اون ها خبر شهادت حمید رو دادند. و 14 تیرماه 1366 از پرکشید راوی: @golzarshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔼 🌹 شهید رضا دستواره ۱۳ تیر ماه سالروز شهادت شهید دستواره در ارتفاعات قلاویزان سال ۱۳۶۵ گرامی باد.
و ✅ همیشه سعی میکردند خود را با استفاده از نمادهای سیادت اعم از ، ، و....نشون بدهند و دیگران رو هم تشویق به این کار میکردند و توصیه میکردند حتما علامتی که نشانه سیادتشان باشد همراه داشته باشند. 🔷و......... خوش به حال شهدایی که با ... @alvaresinchannel