eitaa logo
انجمن راویان فتح البرز
275 دنبال‌کننده
6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
277 فایل
فعال در عرصه روایتگری و راهیان نور ارتباط با ادمین @saleh425
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از آلبوم خاطرات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔼 🌹 سردار جانباز مرحوم حاج قربان کوهستانی شادی روح پرفتوحش فاتحه مع الصلوات
🌹 مراسم سی و چهارمین سالگرد شهدای گردان ظفرمند حضرت علی اکبر علیه السلام برگزار ميگردد. زمان : جمعه ۲۷ بهمن ماه ۱۴۰۲ از ساعت ۱۰ صبح تا نماز ظهر و عصر میعادگاه عاشقان حسينيه جماران ❤️ خادمین گردان حضرت علی اکبر (ع)
1️⃣ قسمت اول و شهادت سردار شهید اطلاعات عملیات لشگر10 به روایت ✍️✍️✍️ برادر تخریبچی سلیمان آقایی بهمن ماه سال 1365 بود .. گردان های لشگر10 در حاشیه اروند و اطراف جزیره شلحه با دشمن درگیر بودند. برای ورد به جزیره شلحه باید از پلی رد میشدی که برای دشمن حیاتی بود و از اون به شدت محافظت میکرد. شهید آقا سید محمد زینال حسینی ، فرمانده تخریب لشگر 10 گفت: بچه های اطلاعات عملیات می خواهند بروند سمت جزیره شلحه و از بچه های تخریب یک نفر باید همراهشون باشه و شما آماده شو و باهاشون برو.. گفتم با کی برم؟ گفت با یکی از بچه های اطلاعات به اسم خسرو نژاد. خسرو نژاد را از قدیم می شناختم چهره جدی و بانمکی داشت . من یک ماسک شیمیایی به کمرم بسته بودم و یه دونه بی سیم انداختم روی دوشم و نشستم ترک موتور خسرو نژاد و راه افتادیم . تا جایی که می شد جلو رفتیم. سمت جزیره شلحه درگیری خیلی شدید بود. تو راه از یکی از رزمنده ها پرسیدم شلحه از کدوم طرفه؟ گفت همین مسیر رو برو و دور بزن تا به پل برسی. قرار بود پل ارتباطی جزیره شلحه را شناسایی و منهدم کنیم . آقا سید محمد گفته بود فقط ببین وضعیت پل چطور است . به جایی رسیدیم که دیگر با موتور نمیشد رفت . موتور را جایی گذاشتیم و با خسرو نژاد رفتیم جلو تا رسیدیم به سر یک پیچ. همین که پیچ را دور زدیم دیگر خبری از سنگر نبود یک فضای باز بود و دوباره سی چهل متر سنگر ها ادامه داشت .خسرونژاد رو به من کرد و گفت برو جلو!!! گفتم شرمنده شما بفرمایید من در معیت شما هستم . ادامه 👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿 🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 2️⃣ قسمت دوم و شهادت سردار شهید اطلاعات عملیات لشگر10 به روایت ✍️✍️✍️ برادر تخریبچی سلیمان آقایی خسرو نژاد که یکی از پاهاش مصنوعی بود بلند شد و شروع کرد به دویدن. به سرعت دوید و خودش را انداخت داخل یک چاله بعد سرش را کمی بیرون آورد و با دست علامت داد و گفت بیا بیا .. گفتم نمیشه.. گفت بیا ... گفتم کجا بیام ما که دوتایی تو چاله جا نمیشیم. یه کم جا به جا شد و جایی رو برای من خالی کرد و از اون چاله خیز برداشت به سمت سنگر کوچکی که کنار یه پی ام پی بود . همین که بلند شد ، رو به من گفت بیا و خودش حرکت کرد که در همین لحظه از روبرو با تیر زدنش ... من با سرعت دویدم به سمت او و خودم را داخل چاله ای که خسرونژاد داخلش افتاده بود انداختم خسرونژاد رو بلند کردم گفتم چی شده؟ اون نمی توانست حرف بزند به سختی نفس می کشید. گفتم بهش بگو یا زهرا (س). دستش را گرفتم و اون هم سرش را گذاشت روی خاک و یک نفس کشید و شهید شد. به پشت خواباندمش. سینه اش تیر خورده بود. جیبش را گشتم فقط یک قطب نما داشت . بابی سیم که همراهم بود با عقبه تماس گرفتم. یکی از بچه ها پشت خط بود. گفتم آقا سید اونجاست؟؟؟ گفت بله .. گفتم گوشی را بده به سید . سید گفت چی شده ؟ گفتم سید خسرو خوابش میاد. گفت حالا چه وقت خوابه؟ گفتم نمی دونم . والا دلش هوای حاج عبدالله (شهید عبدالله نوریان) کرده. سید مکث کرد و گفت تو چیکار می کنی برمیگردی؟؟؟؟ گفتم نه راه رو بلدم . گفت تنها میری؟ گفتم بله فقط میخواستم اطلاع بدم که خسرو خوابیده . خسرونژاد را زیر پی ام پی خواباندم و بلند شدم و رفتم سمت مسیری که قرار بود بروم . نزدیکی های پل داخل یک سنگرنشستم و اطراف پل را بررسی کردم . اول پل یک کیوسک نگهبانی بود با خودم گفتم در قدم اول می رم پشت این کیوسک و در قدم دوم می رم روی پل. داشتم به این نقشه فکر می کردم که یک گلوله توپ خورد به کیوسک و همه ی نقشه های من دود شد . گفتم این که هیچی . قرار شده بود پل رو کامل شناسایی کنم و سید گفته بود وارسی کنم که پل زیرش لوله است یا سازه دیگری داره. یک نگاه دقیق انداختم و دیدم آب اطراف پل خزه سبز بسته و انگار گردشی نداره. معلوم بود که با خاک پرش کردند .و روی خاک پل رو نصب کردند. مسیر را به سرعت دویدم به سمت شانه پل . ساعت 10 صبح بود وآستین ها را بالا زدم و به سرعت رفتم توی گل ها تا جایی که دست و پام می رسید دیدم هیچ لوله ای زیر پل نیست و زدن این پل راحت است . خیالم که راحت شد برگشتم. موقع برگشتن دو تا بی سیم کرم رنگ عراقی روی زمین افتاده بود آنها را هم برداشتم و سه تا بی سیم را با یک بند پوتین بستم پشت موتور. اما هرچی هندل زدم موتور روشن نشد. یه جیپ از بچه های خودمون سر رسید گفتم میشه هول بدید شاید موتور روشن بشه.. هول دادند و موتور روشن نشد . پرسیدند چکار می کنی؟؟؟؟ گفتم چاره ای ندارم موتور را میذارم اینجا بمونه. سوار ماشین آنها شدم و خودم را عقبه رساندم . آقا سید محمد گفت چه خبر؟ ماجرا رو شرح دادم. گفت اینا چیه . گفتم بی سیم های عراقی. گفت خسرو نژاد چی شد ؟؟؟ گفتم همونجا گذاشتمش گفت: جاشو بلدی شب با بچه های تعاون برید بیاریدش؟ گفتم بله گفت پس من هماهنگ می کنم . شب برگشتیم منطقه. همه چیز فرق کرده بود. تا چشم کار می کرد بولدوزر و لودر کار می کرد. پیکر شهید خسرونژآد را به عقب منتقل کردیم اما از موتور خبری نبود. 🌹 🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
58.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔞 مستندی تکان‌دهنده درباره این موضوع که "چگونه پهلوی‌ها فرهنگ و هنر و سینمای ایران را به لجن کشیدند" چه شد که مردم در زمان رضاخان به خون هنرپیشه های فاسد تشنه بودند به طوری که هنر پیشه‌ها محافظ داشتند؟ چگونه در آن زمان به وسیله سینما ارزش‌های اسلامی مثل بهشت و جهنم مورد تمسخر قرار می‌گرفت؟ چگونه رئسای کاباره ها صاحبان فیلم‌های مستهجن در سینما شدند؟ چگونه شاه به یهودی ها مجوز کار در سینما ایران و تولید فیلم های مستهجن را داد؟ چگونه فرح فرهنگ و هنر ایرانی رو با واردات فرهنگ غرب نابود کرد؟ چگونه سینمای پهلوی مروج فرهنگ همجنسبازی در ایران شد؟ چگونه شاه به رقاصی و برهنگی زننده زنان مشروعیت بخشید؟ 🔞 دیدن این مستند برای افراد زیر ۱۶ سال توصیه نمی‌شود @Afsaran_ir
اینم به عشق فرمانده لشکر! میگفت: داشتم تو جاده می‌رفتم ، دیدم یه بسیجی کنارِ جاده داره میره زدم کنار سوار شد، سلام وعلیک و راه افتادیم، داشتم می‌رفتم با دنده ۳ و سرعت ۸۰ تا ، بهم گفت: اخوی شنیدی فرمانده لشکرت گفته ماشین‌ها حق ندارن از ۸۰ تا بیشتر بِرن؟! یه نگاه بهش کردم و زدم دنده چهار و گفتم اینم به عشق فرمانده لشکر :) تو راه که می‌رفتیم دیدم خیلی تحویلش می‌گیرن!! می‌خواست پیاده بشه بهش گفتم : اخوی خیلی برات درِ نوشابه باز می‌کنن لااقل یه اسم و آدرس بهم بده شاید یه جایی بدردت خوردم ؛ یه لبخندی زد و گفت: همونکه به عشقش دنده چهار رفتی😂 💠 @bank_aks
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 روز ولادت مولا در سال 65 روز 4 فروردین بود من و سلیمان آقایی برای این جشن شله زرد درست کردیم شب تا صبح نخوابیدیم و بالای سر دیگ بودیم این هم نوبر بود فکر کنم در تاریخ سابقه نداره روز 13 رجب کسی شله زرد درست کنه اما عقل من وسلیمون بیش از این نرسید خدایی عجب شله زرد خوبی شد اعجازش این بود که با حداقل امکانات برای 300 نفر شله زرد درست کنی اون روز بچه های گردان تازه تاسیس حضرت زینب سلام الله علیها هم میمان تخریب در مقر الوارثین بودند اون روز چقدر شاد بودیم بودن با اولیاء خدا و شهدا شادی بود که ما داشتیم خدایی امروز الکی شادیم به این عکس ها خوب نگاه کنید با همه ی وجود شاد بودند. یاد اون روزهای خوب بخیر این هم سند شله زرد خوردن بچه ها و سلیمان آقایی مجری شله زرد به دوربین خیره شده و شهید اکبر عزیز زاده داره قاشون شعله زرد توی دهان میگذاره.. @alvaresinchannel
✅✅✅✅✅✅✅ ✅ اسفندماه سال 1365 سال 65 اولین سالی بود که دو عید ولادت مولا امیرالمومنین داشت عید اول روز 4 وروردین بود و عید دوم 23 اسفند ماه سال 65 بود اوایل سال 65 برای جشن 13 رجب تازه بچه های تخریب بعد از یکماه کار سخت از شهر فاو اومده بودند و شهادت فرمانده تخریب شهیدحاج عبدالله نوریان در فاو همه رو دمق کرده بود و نیاز به یک جشن داشتند که مجلس جشن ولادت مولا در روز ولادت 13 رجب با میزبانی از بچه های گردان حضرت زینب سلام الله در فضای باز مقر الوارثین برگزار شد. 🔶 عید دوم ولادت مولا در آخرین روزهای اسفند همان سال بود مقر گردان در موقعیت شهید پوررازقی در سه راه صاحب الزمان(ع) جاده اهواز به خرمشهر بود یک هفته از عملیات تکمیلی کربلای 5 میگذشت و گردان تخریب دو تا شهید داده بود که پیکر مطهرشون در منطقه جا مونده بود و بچه ها غصه دار بودن و شب ولادت مولا علی (ع) که جمعه شب بود جشنی بر پا شد و در اون شب فرمانده لشگر10 حاج آقا فضلی و میهمان بچه های تخریب بودند. برادر محمد فرد مداحی کرد و اون شب شادی بود عهد دار پذیرایی بود و با لیوان های قرمز پلاستیکی به بچه ها شربت میداد یاد همه ی اون روزهای خوب بخیر. @alvaresinchannel
31.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مداحی مرحوم حاج محمد فرد در شب 13 رجب 23 اسفند سال 1365 در جمع بچه های تخریب لشگر10 @alvaresinchannel
🥀🌷🥀🌷🥀🌷🥀🌷 🥀🌷 جلسه بود و من هم میونداری میکردم. اون روز مراسم ساعت 9 صبح و در فضای اطراف مزار برگزار شد.. سید مهدی اعتصامی همه کاره تبلیغات بود و با کمک مجید رضایی جایگاه مراسم رو با تصاویر شهدای گردان آذین بندی کرد @alvaresinchannel
🍃🍀🌲🌴🍃🍀🌲🌴🍃🍀🌲🌴🍃🍀🌴 🍃🍀🌲🌴 🍃🍀 لشگر10 سیدالشهداء(ع) ✍🏿✍🏿 راوی : روزهای اول بهار 65 مصادف با بود و برای جشن ولادت مولا توی گردان مهمون داشتیم . این بار رزمندگان گردان تازه تاسیس مهمان بچه های تخریب بودند و ما هم برای پذیرایی از مهمونهامون پخته بودیم... شاید بعضی ها بگند شعله زرد چه ربطی به ولادت مولا داره.. حوب این به عقل ما رسید.. جلسه بود و من هم میونداری میکردم. اون روز مراسم ساعت 9 صبح و در فضای اطراف مزار برگزار شد.. سید مهدی اعتصامی همه کاره تبلیغات بود و با کمک مجید رضایی جایگاه مراسم رو با تصاویر شهدای گردان آذین بندی کرد گلهای شقایق و زمین سبز اطراف مقر هم که فروردین ما مثل مخمل سبز خودنمایی میکرد در طراوت مجلس ولادت مولود کعبه موثر بود. قبل از مراسم بعضی ها تذکر میدادند که اولا دست نزنید و ثانیا هم دو انگشتی بزنید و من هم این رو به شهید تابش تاکید کردم ... اما نشد که نشد و این بار هم مجلس از دست در رفت و کف زدن های دو انگشتی تبدیل به کوبیدن دست ها به هم شد. دهقان، الهی، زند، خوش سیر، مرادی سعی میکردند مجلس رو به دست بگیرند و شهید مراتی هم رو سر بقیه سوار میشد تا خودش رو به این جمع برسونه.. سید محمد زینال حسینی که بعد از حاج عبدالله نوریان فرمانده گردان شد هم با اونها همراه میشد و گاها هم به من که سعی میکردم جلسه رو کنترل کنم متذکر میشد که بگذار بچه ها راحت باشند.اداره مجلس جشن دو تا گردان واقعا سخت بود. روز ولادت مولا حسابی بچه ها شادی کردند.. وبعد هم چند تا مسابقه و چند تا جایزه پایان بخش این جلسه بزم وشادی بود.. واقعا شادی و شادمانی در فضای معنوی گردان ما جایگاه خودش رو داشت و تمام سعی براین بود که فضای شادابی برای جوانها باشه. 🍃🌲 🍃🍀🌲🌴🍃🍀🌲🌴🍃🌲🌴🍃🍀🌲🌴 @alvaresinchannel
🍃🍂🍃🍂🍃🍂💐 💐 عکسی که شب ولادت مولا امیرالمومنین علی علیه السلام در مراسم جشن در اسفند ماه سال 1365 به ثبت رسید همه شاد و مسرورند به وجد اومده هم صورتش گل انداخته. یاد شون بخیر @alvaresinchannel
💐🥀🌷💐🥀🌷💐🥀🌷💐🥀🌷 🌷💐🥀 شب 13 رجب سال 1365 ✍️✍️✍️ : راوی جمعه شب بود و حاج آقای فضلی فرمانده لشگر10 و شهید حاج احمد آجرلو میهمان بودند. بعد از نماز مغرب و عشاء اول حاج آقای فضلی در مورد و رشادت بچه های تخریب بیاناتی داشتند و بعد از اون تصمیم براین شد که من میونداری کنم و بچه ها رو کنترل کنم و حاج محمد فرد مداحی کنه. بعضی ها موافق نبودند بچه ها حین سرود خوندن دست بزن. چون بالاخره حاج آقای فضلی یه جور دیگه به بچه های تخریب نگاه میکرد. هرچه تلاش کردیم نشد و بچه ها شروع کردند به دست زدن. غوغایی شد.. همه هجوم آورده بودن به سمت جایی که من بودم. هم بین ما گیر افتاده بود. چندین بار حین دست زدن دستم خورد توی صورتش و اون هم با بزرگواری عذر ما رو قبول کرد. شهید حاج سید محمد زینال حسینی فرمانده ما از دور به من چشم قره میرفت و خط ونشون میکشید اما بچه ها ول کن نبودند. از بعضی بچه ها مثل و توقع این همه شیطنت نبود اما هرچه بود به خوبی و خوشی تموم شد و اون شب بچه ها بعد از چند ماه غصه نفس گیر شهادت همسنگرانشون یه جشن مفصل برپا کردند.. یاد همشون بخیر 🌷 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 @alvaresinchannel
هدایت شده از آلبوم خاطرات
🌷 جشن تولدی پر از فرزند شهید 📷 این تصویر مربوط به جشن تولد یکی از فرزندان شهداست که فرزندان شهدای دیگر نیز در آن حضور دارند. عکس در ‌ آبان ۶۳ گرفته شده است.‌ ۱- فاطمه عبادیان (فرزند شهید محمد عبادیان) ۲- حمیدرضا عبادیان(فرزند شهید محمد عبادیان) ۳- رضا عسکری ۴- سید‌مهدی دستواره (فرزند شهید سیدمحمدرضا دستواره ) ۵- احمدرضا عبادیان (فرزند شهید محمد عبادیان) ۶- داود کریمی (فرزند شهید عباس کریمی) ۷- علی پازوکی (فرزند شهید اسدالله پازوکی) ۸- خانم اکبری دوران جنگ تحمیلی - دهه شصت
هدایت شده از آلبوم خاطرات
چه پدرهـا ڪہ گذشتند از طعمِ پـدری ؛ و چه بچه‌ها که ماندند در حسرتِ تبریک یک روزِ پدر #پدران_آسمانی_روزتان_مبارک #شهید_مهدی_زین‌الدین #شهید_محمد_جهان_آرا #شهید_عباس_ورامینی #شهید_عباس_بابایی #شهید_صدرالله_فنی #شهید_محمدرضا_دستواره
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از آلبوم خاطرات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔼 هئیت رزمندگان گردان حضرت امام سجاد علیه السلام
پدر امت، روزت مبارک ❤️ @Afsaran_ir