eitaa logo
انجمن راویان فتح البرز
275 دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
3هزار ویدیو
278 فایل
فعال در عرصه روایتگری و راهیان نور ارتباط با ادمین @saleh425
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪︎رژیم خبیث تنبیه خواهد شد.... ▪︎چند موشک کروز برد بلند از ایران به سمت اسرائیل ... ▪︎اسرائیل با یک حمله چند جبهه‌ای از سوی ایران و .... ▪︎مرحله دوم حرکت پهپادهای ایرانی به سمت اسرائیل .... ▪︎فرمانده سنت‌کام فلسطین اشغالی را ترک کرد... ▪︎شهردار حیفا حالت فوق‌العاده در این شهر اعلام کرد.... ▪︎ده‌ها موشک و پهباد به سرزمین‌های اشغالی اصابت کرد.... ▪︎پهپادها شروع به پرواز بر فراز آسمان عراق کردند.... ▪︎هکرهای ایرانی در حال حمله سایبری...‌‌ ▪︎حمله ایران به چندین پایگاه را در داخل اسرائیل.... ▪︎ قسمت اصلی حملات ایران علیه رژیم صهیونیستی هنوز شروع نشده.... ▪︎حملۀ پهپادهای انتحاری حزب‌الله به گنبد آهنین.... ▪︎ایران در حال بلعیدن اسرائیل است.... ▪︎شادی مردم تکبیرگویان در میدان فلسطین.... ✾࿐༅◉༅࿐✾ ⚪️ صبح دل انگیز فتح المبین و فتح خرمشهر و... را امروز دوباره حس کردیم و به جان نوشاندیم. درود بر رزمندگان سپاه و ارتش که باز حماسه آفریدند و دهان دشمن را بستند. صفای صبحتان، هدیه به خنده‌های کودکان غزه🙂😊        ‌‌‍‌‎‌
18.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تا نبرد واقعی و اصلی زمان زیادی نمانده 🇵🇸🇮🇷 🍃حیدر حیدر ایلیا ایلیا ایلیا 🍃در آیینه‌ی نیل ببینید که فرعون زمان کیست...
سردار باصلابت تشکّر تشکّر
🔴جمله حکیمانه امام خمینی(ره) ما راضی به جنگ نبوده و نیستیم لکن اگر کسی تعدی کند دهان او را خرد میکنیم
💥نارنجک زن کاربلد شلمچه‌ بودیم. شیخ مهدی می خواست آموزش نارنجک پرتاب کردن بده. گفت: بچه ها خوب نیگاه کنید تا خوب یاد بگیرید.😎 خوب یاد بگیرید که یه وقت خودتون یا یه زبون بسته ای رو نفله نکنید!🙄 من توی پادگان بهترین نارنجک زن بودم. اول دستتون رو میذارین اینجا، بعد شیخ مهدی ضامن رو کشید و گفت: حالا اگه ضامن رو رها کنم در عرض چند ثانیه منفجر میشه.💥 داشت حرف می زد و از خودش و نارنجک پرانیش تعریف می کرد، که فرمانده از دور داد زد: آهای شیخ مهدی چیکار می کنی؟! شیخ مهدی یه دفعه ترسید و نارنجک رو پرت کرد!😬 نارنجک رفت افتاد رو سر خاکریز، بچه ها صاف ایستاده بودن! و هاج و واج نارنجک رو نگاه می کردند. که حاجی داد زد: بخواب رو زمین، بخواب! انگار همه رو برق بگیره. هیچ کس از جاش تکون نخورد، چندثانیه گذشت. همه زل زده بودن به سر خاکریز که نارنجک قل خورد و رفت اونور خاکریز و منفجر شد.😨 شیخ مهدی رو کرد به بچه ها و گفت: هان!😑 یاد گرفتین؟!😁 دیدید چه راحت بود؟!😎 فرمانده خواست داد بزنه سرش، که یک دفعه صدایی از پشت خاکریز بلند شد که میگفت: الله اکبر! الموت لصدام!😳 بچه ها دویدن بالای خاکریز ببینن صدای کیه؟! دیدن یه عراقی زخمی شده به خودش می‌پیچه.😉😂 شیخ مهدی عراقی رو که دید داد زد: حالا بگید شیخ مهدی کار بلد نیست!😐😂 ببینید چیکارکردم!😌 ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍️✍️✍️ : راوی : صبح دومین روز مقابل دشمن در به گفتم : دوربین عکاسی ات رو بده چند تا عکس با بگیریم. اون زیاد مایل نبود.. گفت این دوربین رو نیاوردم شما از خودت عکس بگیری آوردم از کارمون عکس بگیرم. خیلی با هم کلنجار رفتیم و او هم حاضر نشد دوربین بدهد. شب سوم را رفتیم برای ادامه و ساعت 5 صبح کار تموم شد و به مقرمون برگشتیم. یه حموم صحرایی اون جا بود با همون آب سرد یه دوش گرفتیم و خوابیدیم. قبل ازظهر که بیدارشدیم بدونه هیچ حرفی دوربین رابه من دادو گفت: هرعکسی میخواهی بگیر.. بگیر من تعجب کردم گفتم چی شد... خواب دیدی نباتی لبخندی زد و رفتیم ه اتفاق به و اونجا چند تا عکس یادگاری گرفتیم و..... بیست وچهارساعت بعد باهمان دوربین کتابی 110 در از شده دوباره عکس گرفتم 🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
: «زمان ایستاده بود» ⚪️شرح خاطرات تعدادی از آزادگان سرافراز میهن اسلامی، از نحوه به اسارت درآمدن خود به دست نیروهای بعثی عراقی مؤلف این کتاب، لحظه لحظه اثرش را نذر نگاه حاضر و ناظر سید آزادگان «امام حسین (ع)» کرده و در مقدمه کتاب نوشته است: «سال‌هاست که پای شنیدن خاطرات آزادگان می‌نشینم و هربار که اتفاقات دوران اسارتشان را مرور می‌کنم یا در کتاب خاطراتشان غرق می‌شوم، به نکات پیدا و پنهانی می‌رسم که بازگویی برخی از آنها تقریباً محال است. با این حال، همین مقدار شاید ادای دینی باشد به آزادگان مظلوم دفاع مقدس که جنگ برایشان در کنج اردوگاه غربت بیش از هشت سال طول کشید». «شاید با تعصب خاصی هیچ وقت دلمان نمی خواسته که نیروهای ما در دفاع مقدس تن به اسارت بدهند اما باید در موقعیت اسرا بود و قضاوت کرد خاطرات آنها را که بشنوید متوجه می شوید کار آنها کمتر از شهادت نبوده است ... » 👇👇👇👇
16.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلمی مستند و دیده نشده از کمپ اسرای ایرانی در عراق اسامی اردوگاهها و کمپهای اسرای ایرانی جنگ تحمیلی به اسارت عراقیها درآمده بودند و در این کشور مدتی از عمر خو درا سپری کرده بودند به ترتیب زیر و بر اساس اطلاعات واصله و دریافتی از آزادگان و اسرای جنگ تحمیلی بدست آمده است. اردوگاههای موصل واقع در شمال عراق 1- موصل1 2- موصل2 3- موصل3 4- موصل4 اردوگاه های رمادی که در استان الانبار قرار داشتند 1- کمپ 6 2- کمپ 7 3- کمپ 9 4- کمپ 10 5- کمپ 13 اردوگاههای تکریت واقع در مرکز عراق (استان صلاح الدین) که در یک پادگان بزرگ زرهی و نزدیک تکریت قرار داشت که اسرای مفقود الاثر جنگ تحمیلی بیشتر در این اردوگاهها و نیز اردوگاههای بعداز آن بودند اولین اردوگاه مفقودین کمپ11 یا همان اردوگاه تکریت11( قفس الاسراء الحادی العشر) جزء همین اردوگاهها میباشد 1- کمپ11 2- کمپ12 3- کمپ14 4- کمپ15 5- کمپ16 6- کمپ17 7- کمپ19 8- کمپ20 9- کمپ21 اردوگاه بعقوبه 1- کمپ18 اردوگاه صلاح الدین 1- کمپ5 اردوگاه نهروان 1- کمپ نهروان اردوگاه الانبار 1- کمپ الانبار زندان های اسراء در عراق که بدلایل مختلف ممکن بود اسراء به استناد اعمالی که بر اساس نظرات دادگاه نظامی یا استخبارات عراق به مجازاتهایی محکوم می شدند که باید دوران محکومیت خود را در آنجا طی می نمودند: 1- زندان ابو غریب 2- زندان الرشید 3- زندانن دولتو ( این زندان بیشتر تحت نظارت گروهک های ضدانقلاب بود که با حزب بعث و رژیم عفلقی آن همکاری می کردند) جمع اردوگاهها: ۲۲ جمع کل زندان ها: ۳
به مناسبت 25 فروردین 1366 عملیات کربلا 10 قسمت اول عملیات گسترده کربلای 10 در 25 فروردین 1366 در منطقه شمال غرب و جبهه شمالی ماووت عراق، با فرماندهی‌ قرارگاه نجف و همکاری نیروهای نامنظم قرارگاه رمضان و اتحادیه میهنی کردستان عراق آغاز شد. این عملیات دوازده روز طول کشید و اگرچه به اهداف خود نرسید ولی به آزاد‌سازی 250 کیلومتر از خاک عراق و ارتفاعات نزدیک شهر ماووت انجامید. پس از عملیات کربلای 4 و 5 در جبهه جنوب و عملیات تکمیلی کربلای 8 در شلمچه، سپاه مصمم بود که مانع توقف دور تک شود. لذا لازم بود منطقه دیگری برای عملیات انتخاب شود تا در صورت عدم موفقیت، بلافاصله در جبهه جدید، عملیات دیگری انجام شود. به علاوه آغاز فصل بهار و پایان فصل زمستان جابه‌جایی در منطقه عملیاتی را طلب می‌کرد. همچنین سال‌ 1366 جبهه شمال غرب در ذهن فرمانده سپاه جای ویژه‌ای باز کرده بود و انجام عملیات در جبهه غرب و شمال غرب ضروری می‌نمود. منطقه عمومی عملیات کربلای 10 در محور بانه- سردشت، از شمال به رودخانه مرزی گلاس، از جنوب به رودخانه آوسیویل، از شرق به سورکوه و از غرب به ارتفاعات گرده‌رش و سپس ارتفاعات عمومی آسوس منتهی می‌شد. منطقه عملیاتی دارای عوارض حساس و ارتفاعات نسبتاً بلند و صعب‌العبور بود که به خاطر فقدان جاده، تردد در این مناطق بسیار دشوار به نظر می‌رسید. بلندترین کوه منطقه گارو نام دارد که به کلیه عارضه‌ها و مناطق اطراف دید و اشراف دارد. همچنین، علاوه بر روستاها و شهرک‌های متعددی که در سطح منطقه وجود دارد، رودخانه‌های مذبور در منطقه جریان دارند. به دلیل وجود درختان مرتفع در دامنه ارتفاعات، وضعیت برای اختفای نیروهای پیاده و حتی تحرک و جابه‌جایی آنها در روز کاملاً مناسب بود. با فعال شدن قرارگاه رمضان و انجام عملیات‌های پارتیزانی در عمق خاک عراق، فعالیت گروه‌های شمال عراق وارد مرحله تازه‌ای شد. آنها با کمک ایران عرصه را بر رژیم عراق تنگ کردند. همچنین اهمیت حیاتی نفت و جاده‌های شمال عراق کمتر از نفت جنوب در بصره نبود و فرماندهی سپاه پاسداران را ترغیب کرد تا به این منطقه نگاه ویژه‌ای کند. بن بست جنگ در جنوب با ایجاد استحکامات آهنین با انجام عملیات در این منطقه تا حدودی می‌توانست کاهش یابد. بر اساس این تغییر نگرش نخستین حمله گسترده ایران در جبهه غرب با ترکیب دو عملیات منظم و نامنظم توسط سپاه طراحی و در 25 فروردین 1366 بارمز یا صاحب‌‌الزمان‌عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف اجرا شد. قرارگاه رمضان با کمک نیروهای اتحادیه میهنی کردستان عراق بخش نامنظم عملیات را در شمال شهر سلیمانیه عراق با عنوان فتح 5 در منطقه یاغسمر برای تکمیل عملیات طرح ریزی و اجرا کردند. قرار بود تا آنها دو قرارگاه ارتش عراق را منهدم کنند و منطقه تحت نفوذ اتحادیه میهنی را به منطقه قرارگاه نجف که بخش منظم عملیات را به عهده داشت متصل کند.
به مناسبت 25 فروردین 1366 عملیات کربلا 10 قسمت دوم عملیات کربلای 10در مجموع، چهار قرارگاه نجف، حمزه، بدر و رمضان برای عملیات در نظر گرفته شدند. قرارگاه نجف در محور ماووت، قرارگاه حمزه در شمال رودخانه گلاس، روی تپه‌های چنکاوی، قرارگاه بدر در محور بسن روی ارتفاعات کله گاوی، نم نم و در صورت امکان ارتفاع رُت قرارگاه رمضان، در غرب رودخانه قلعه چولان روی ارتفاعات گوجار، قمیش، الاغلو، دولبشک وارد عمل می‌شدند. سازمان رزم سپاه برای انجام این عملیات، شامل هشت تیپ و شش لشکر بود. لشکر ۹ بدر متشکل از (مجاهدین عراقی) نیز در احتیاط عملیات قرار داشت. افزون بر این، عملیات در دو مرحله انجام می‌شد. در مباحث مربوط به مانور، چهار موضوع بیش از همه مورد توجه بود: ۱- عبور از رودخانه قلعه چولان و الحاق محور منظم و محور نامنظم؛ ۲- احداث جاده تا ارتفاع گلان و اتصال آن به جاده ماووت؛ ۳- پشتیبانی و لجستیک یگان‌ها؛ ۴- آمدن یگان‌های مرحله دوم برای ادامه عملیات. هوشیاری دشمن در آستانه عملیات میزان هوشیاری دشمن از جمله مسائلی بود که از ابتدا مورد توجه قرار داشت. در آغاز تصور می‌شد که به‌دلیل درگیر بودن دشمن در منطقه جنوب ، و حضور یگان‌های سبک سپاه در منطقه و عدم پیش‌بینی دشمن مبنی بر عبور نیرو‌های خودی از رودخانه گلاس، دشمن غافلگیر شده است؛ اما با تشدید اقدامات مهندسی به ویژه تلاش برای احداث جاده از گلان به کنار زلی و نیز نصب لوله‌های پل، دشمن اقداماتی انجام داد که نشانه هوشیاریش بود. همچنین اجرای آتش روی پل زلی و اطراف روستای زلی به منظور مسدود‌کردن جاده از جمله مسائلی بود که نشان می‌داد دشمن نسبت به جهت اصلی عملیات و برخی از محور‌ها هوشیار شده است.
27.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رزمندگان لرستان در عملیات کربلای ۱۰
⚪️ آرپی‌چی‌زن‌ها! ▫️گردان ویژه شهدا در عملیات کربلای ۱۰ مأمور به تصرف قله‌ای مشرف بر شهر ماووت عراق می‌شود، درگیری از ساعت ۱۱ شب تا ۴ صبح ادامه می‌یابد و بالاخره فرمانده گردان سردار شهید کیانی به یک بسیجی می‌گوید: «سنگر دشمن را خاموش کن.» ...پیشانی اولین آر.پى‌.جی‌زن، هدف گلوله قرار می‌گیرد و به شهادت می‌رسد، نفر دوم هم از کینه و هراس بعثیون بی‌نصیب نمانده و او هم به شهادت می‌رسد. سومین آر.پى.جی‌زن، آماده شلیک می‌شود، به محض بلند شدن چند تیر آتشین بر سینه فراخش می‌نشیند و به لقاءالله می‌پیوندد. لحظات به کندی می‌گذرند، ناگهان یک بسیجی تنومند با قد و قامتی ورزیده و بلند برمی‌خیزد و اعلام می‌کند، من حاضرم و با ندای دلنشین یا مهدی (عج) قبضه بر دوش می‌گیرد و آماده شلیک می‌شود. صحنه عجیبی بود، صدها گلوله از کنار و سر و صورت او می‌گذشت و انگار مأموریت اصابت نداشتند، تا این‌که شهاب سرخ گلوله آر.پى.جی بر دل سیاه سنگر عراقی‌ها می‌نشیند و چند نفر را مصدوم و بقیه را مجبور به فرار می‌کند. انگار همه در دلشان این شعر را زمزمه می‌کردند: «جگر شیر نداری سفر عشق مرو....» نکته ظریف و حکیمانه این واقعه آن است که فردای روز تسخیر سنگر و قله مورد نظر، همین بسیجی دلاور بر اثر اصابت یک ترکش ریز بشهات رسید!! همو که دیروز در معرض بارش تیر و گلوله قرار داشت ، ولی گویا هیچکدام نصیب او نشد. (راوى: رزمنده دلاور جعفر عنایتی از رزمندگان گردان ویژه شهدا لشکر ویژه ۲۵ کربلا)
🌹 سـر پست نگهبـانی نشسته بـود رو به قبلــه با خودش زمزمه میکرد و اطـراف رو می پائیـد. نفـر بعـدی که رفت پست رو تحـویل بگیـره دید مهـدی رفته سجـده؛ هر چی صداش زد صدایی نشنید. اومد بلنـدش کنـه دید تیـر خـورده تـوی پیشونیش و بشهادت رسیده. فکـر شهـادتش اذیتمـون میکـرد؛ هم تنهـا شهـید شده بود هـم مـا دیـر فهمیدیم. 🌷 خیـلی خـودمـون رو خـوردیم. تـا اینـکه یـه شـب اومـده بـود بـه خـواب یکـی از بچـه هـا و گفـت: « نگـران نبـاشید! تنهــا نبـودم. همـین کـه تیـر اثـابت کرد بـه پیشـونیم؛ به زمیـن نرسیـده افتـادم تـو آغـوش آقـام امـام حسـین (ع).» 📚 خـط عاشقی / حسین کاجی 🔻تک بیتی سروده عاشـق که شدی تیر به سر باید خورد زهـریست کـه مانند شکـر بایـد خـورد " صـلواتی هدیـه کنیـم به ارواح مطهــر شـهدا "
‌ دلم تنگِ نماز خواندن‌های جعفر است بخش۱ از۲ "جعفرعلی گروسی"،از آن دست بچه‌هایی بود که درهمان اولین برخوردها،صداقت و معنویتش آدم را جذب می‌کرد.آن‌طور که خودش می‌گفت،اعزام قبلی‌اش را در کردستان بوده که باوجود سختی و مشقات بسیار در آن‌جا،تصمیم گرفته بود برای تقویت روحیه،مدتی در جبهه جنوب به‌سر ببرد. ازهمان سلام‌و‌علیک اول،از او خوشم آمد.خوش‌برخورد، خنده‌رو،کم‌حرف و بسیار اهل معنویات. شاید اگرکسی اولین‌بار او را می‌دید،این احساس را پیدا می‌کرد که او دارد ریا می‌کند!ولی کافی بود دقایقی با او هم‌صحبت شود تا به اوج اخلاصش پی ببرد. جعفر،شیفته‌ نماز بود.یک‌ساعت مانده به اذان ظهر،دل‌دل می کرد چرا اذان نمی‌گویند؟ باخنده می‌گفتم:خب تو که این‌قدر مشتاق نمازی،بی‌خیال اذان شو و خودت نماز بخون. و این درحالی بود که مدام مشغول انجام مستحباتش بود. گاهی باصدای نازک و قشنگش،در رسای شهدا سرود می‌خواند؛مخصوصاً آن شب که بین نماز مغرب‌وعشا،خواند: لاله‌ها لاله‌ها نشکفته پَر شد "ساری"نیامد،جبهه شهید شد... ("محسن ساری"فرمانده‌مان که درعملیات بدر به‌شهادت رسید.) آن روزهایی را که باهم در گردان شهادت بودیم،در اردوگاه کوزران کرمانشاه،در قسمتی از کوه،با شاخ‌وبرگ درختچه‌های بلوط،آلونکی درست کرده بودیم.بعد ازظهرها به آن‌جا می‌رفتیم،نوار نوحه‌خوانی و زیارت عاشورای حاج"منصور ارضی"را داخل ضبط می‌گذاشت و می‌گریست. بیشتر از هرچیز،عاشق گریه‌های پاک و مخلصانه‌اش بودم.اهل ریا نبود و جلوی هرکس و هرجا که بود،تا گریه‌اش می‌گرفت،خود را رها می‌کرد. آن روز عصر،سرش را گذاشته بود روی شانه‌ من و به نوحه‌خوانی در رسای شهید خردسال کربلا،"عبدالله بن الحسن"(ع)گوش می‌داد: ز بُستانِ زهرا، گلِ یاسَمَن ز خیمه برون شد،به طرف ِچَمن هراسان و لرزان،چنان میدوید به سوی حسین،یادگارِ حسن شدیداگریه می‌کرد.من که اهل این چیزها نبودم،فقط با گریه‌های او می‌گریستم!آن‌قدر خالص اشک می‌ریخت که حیفم می‌آمد قطرات زلال اشکش روی زمین بریزند! درهمان حال که نوحه به اوج خود رسیده بود و های‌های گریه‌ جعفر بلند بود،روکردم به او و گفتم:جعفر. -جانم؟ -یه چیز می‌پرسم، جونِ من راستش رو بگو. -دست شما دردنکنه.مگه من تا حالا دروغ هم بهت گفتم؟ -نه،ولی خواهشا این رو درست جواب بده. -باشه.بفرما. -تو که این‌قدر عاشق نماز هستی،چرا وقتی موقع سلام نماز می‌شه،بدنت شروع می‌کنه به لرزیدن؟ جا خورد.سرش را از شانه‌ام برداشت،نگاهی متعجب انداخت وگفت: -چی؟تو ازکجا می‌دونی بدن من می‌لرزه؟ -پدرآمرزیده،فکر کردی الکی موقع نماز می‌شینم کنارت و خودم رو می‌چسبونم بهت؟ -خب که چی؟ -واقعا برای چی موقع سلام نماز،بدنت شروع می‌کنه به لرزیدن؟آخه خیلی غیرعادیه. -ولش کن داش حمید...چیزی نیست. -چیه فکر کردی ریا می‌شه؟نترس بابا،من برای کسی تعریف نمی‌کنم. فکر کردی الان می‌رم سر نمازجماعت و داد می‌زنم؟نخیر.می‌خوام خودم بفهمم.راحتت کنم،می‌خوام یاد بگیرم.حالیم بشه.مگه این‌جا غیر از من و تو و خدا،کس دیگه‌ای هم هست که نمی‌خوای جلوش حرف بزنی؟سعی کرد ازپاسخ دادن طفره رود.سرانجام پس از التماس زیاد،قبول کرد وگفت: -ببین حمیدجون،من همون‌قدر که عاشق شروع نماز هستم،وقتی به سلام نماز که می‌رسم،دست خودم نیست،ناخودآگاه بدنم شروع می‌کنه به لرزیدن.نمی‌دونم چرا،ولی فقط این‌رو می‌فهمم که انگار بدنم می‌گه وای بدبخت شدی،نماز تموم شد. -خب مگه چیه؟ -خودمم نمی‌دونم.ولی ازبس عاشق نماز هستم،می‌رم نمازشب می‌خونم،زیارت عاشورا می‌خونم تا یه کم آروم بشم. -خب که چی؟برای چی این حال بهت دست می‌ده؟ -ببین داداش،من‌که خدا رو دوست دارم.عاشقشم.می‌میرم براش.اصلا اومدم این‌جا که جونم رو براش بدم. -خب. -خب اونم باید بگه که من‌رو دوست داره؟ -ای بابا...اگه تورو دوست نداشته باشه،کی‌یو می‌تونه دوست داشته باشه؟ -نه...باید بهم بگه.باید ثابت کنه که دوستم داره. ادامه دارد حمید داودآبادی و شهید جعفرعلی گروسی تابستان ۱۳۶۴پادگان دوکوهه،گردان شهادت