eitaa logo
«عقل و دین ۲»
193 دنبال‌کننده
158 عکس
57 ویدیو
11 فایل
👤👤ارتباط با ادمین: https://eitaa.com/NA_KHOD_A 🧑‍💻🧑‍💻لینک جلسات آنلاین: 🔰🔰قرار: https://gharar.ir/r/d35bb3e7 🔰🔰گوگل میت: https://meet.google.com/txo-dovz-cyk 🌐🌐لینک دعوت به کانال:‎ @aqldin2
مشاهده در ایتا
دانلود
👤 🔻پـاسـخ:🔻(۷۴) سلام علیکم دل کندن از دنیا به معنی وابسته نبودن است نه به معنی اکتفا به کمترین ها. ارتباط با دنیا و امکانات دنیوی در اسلام مذموم نیست بلکه طبق متون دینی دنیا برای استفاده مومنین آفریده شده است تا در راستای قرب الهی از آن استفاده کنند. در این میان آنچه مذموم است اسراف در استفاده از مواهب دنیوی و مقصد قرار دادن دنیا و دلبستگی به آن است. پس میزان استفاده ما از دنیا باید منطقی و به اندازه کفاف باشد. باید به میزانی از این مواهب استفاده کنیم که گذران امور زندگی دغدغه ذهنی ما نشود نه از جهت نقصان و نه از جهت زیاده. به عنوان نمونه در تهیه اتومبیل باید وسیله ای مطمئن تهیه شود که با خرابی های دائمی و غیره وقت انسان را تلف نکند و نیاز انسان را جوابگو باشد و از طرفی از امکانات غیر ضروری که فایده چندانی جز تفاخر و امور اینچنینی ندارد پرهیز شود. 🆔@aqldin2 🌐https://aqldin.blog.ir
💠جوهر در فلسفه اسلامی جوهر در علوم فلسفه به معنی ذات است و در برخی متون با عنوان جوهره وجود یاد شده است. در فلسفه غرب و فلسفه اسلامی، جوهر به‌عنوان موجودی یاد می‌شود که قائم به خود است؛ برخلاف عرض که به موجود دیگری نیازمند است. تفاوت مفهوم جوهر در فلسفه غرب و فلسفه اسلامی آن است که در غرب جوهر و عرض از مقولات وجودند و در فلسفه اسلامی از مقولات ماهیت. 🔶تعریف جوهر: جوهر در اصطلاح فلاسفه عبارت است از "ماهیتی که اگر در خارج یافت شود، نیاز به موضوعی ندارد که آن موضوع در تحققش بی‌نیاز از آن ماهیت باشد". 👈مراد "از ماهیت" با قید "ماهیت"، واجب الوجود از حیطۀ تعریف خارج می‌شود. واجب الوجود بالذات به موجودی گفته می‌شود که نیاز به علت ندارد و در مقابل، واجب الوجود بالغیر که به وسیلۀ علت، وجود برایش ضروری می‌شود؛ مانند: موجودهای ممکن. از آن‌جا که واجب الوجود بالذّات وجود صرف است حد و ماهیت ندارد؛ پس فوق جوهر است و در زمرۀ جوهر نمی‌گنجد. 👈معنی "اگر در خارج یافت شود" قید "اگر در خارج یافت شود" بر این مطلب دلالت می‌کند که مراد از جوهر، جوهر به حمل شایع می‌باشد نه جوهر به حمل اولی. مراد از جوهر به حمل شایع همان حقیقت عینی و خارجی جوهر است؛ درحالی‌که مراد از جوهر به حمل اولی، مفهوم ذهنی جوهر است. از آن‌جا که جوهر در‌صورتی‌که تحقق خارجی پیدا نکند، ماهیت حقیقی نخواهد داشت تا آثار خارجی متناسب با حقیقت خود داشته باشد؛ پس جواهر ذهنی (یعنی همان جوهر به حمل اوّلی) از محدوده تعریف خارج است. 👈مراد از "نیاز به موضوع ندارد" با قید "نیاز به موضوع ندارد"، انواع اعراض از ذیل تعریف خارج می‌شوند؛ چون اعراض اگرچه در خارج تحقق پیدا می‌کنند، ولی برای موجود شدنشان نیاز به موضوع دارند، حتی اگر این دیدگاه را بپذیریم که اعراض تحلیلی مانند کمیات متصل و کیفیات آنها از شئون جوهری می‌باشند، باز هم آن اعراض وجود مستقلی نخواهند داشت. 💎بیان یک نکته توجه به این نکته هم ضروری است که وقتی گفته می‌شود جوهر برای موجود شدن نیاز به موضوع ندارد معنایش این نیست که نیاز به علت ندارد؛ بلکه مقصود آن است که اگر بخواهد تحقق پیدا کند، مانند عرض نیست که حتماً در چیز دیگری تحقق پیدا کند. 🔶 اقسام جوهر مشهور فلاسفۀ اسلامی به تبع فلاسفۀ مشّاء جوهر را پنج قسم می‌دانند: ۱ - جوهر عقلی جوهری است که مجرد تام است؛ یعنی نه در اصل وجودش و نه در افعالش نیاز به ماده ندارد. ۲ - جوهر نفسانی جوهری است که وجودش مجرد است؛ اما در مقام فعل و انجام افعالش نیاز به ماده دارد. ۳ - جسم جوهری است که قابل انقسام به ابعاد سه‌گانه (طول، عرض و عمق) می‌باشد. جسم ملموس‌ترین نوع جوهر است. ۵.۴ - ماده و صورت جوهر جسم از دو جوهر دیگر تشکیل شده است: یکی حامل قوه و استعداد جسم است و نامش "هیولی" یا "ماده" است و دیگری ملاک فعلیت آن است که "صورت" است. در حقیقت از ترکیب ماده و صورت، جوهر سومی به وجود می‌آید که به آن "جسم" می‌گویند. مثلاً اگر یک میز چوبی را در نظر بگیریم، فعلیت میز بودن را که منشأ آثار میز می‌باشد صورت و جوهری را که بین میز و خاکستر و چند چیز دیگر مشترک است، ماده یا هیولی می‌نامند و ماده و صورت میز را با هم جسم می‌نامند. 🔶تقسیم جوهر به‌صورت دقیق‌تر تقسیم جوهر به اقسام فوق را به‌صورت دقیق‌تر می‌توان چنین بیان کرد: جوهر یا وجود در محل است (مقصود موجود در ماده است) که به آن صورت گفته می‌شود یا موجود در محل نیست که خود به دو قسم تقسیم می‌شود: أ. یا خودش محل برای چیز دیگری است که به آن ماده می‌گویند. ب. یا خودش محل برای چیز دیگری نیست که خود به دو قسم تقسیم می‌شود: أ ـ ب. خودش مرکب از هیولی و صورت است که جسم نامیده می‌شود. ب ـ ب. غیر مرکب از هیولی و صورت است که خود دو قسم است: أ ـ ب ـ ب. در فعل، متأثر از ماده است که آن را نفس می‌نامند. ب ـ ب ـ ب. هیچ‌گونه تأثیر و تأثّری نسبت به جسم ندارد که به آن عقل می‌گویند. 🆔@aqldin2 🌐https://aqldin.blog.ir
و جبرائیل بین زمین و آسمان فریاد زد: تَهَدَّمَتْ وَ اللَّهِ أَرْکَانُ الْهُدَى وَ انْطَمَسَتْ وَ اللَّهِ نُجُومُ السَّمَاءِ وَ أَعْلَامُ التُّقَى وَ انْفَصَمَتْ وَ اللَّهِ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَى قُتِلَ ابْنُ عَمِّ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى قُتِلَ الْوَصِیُّ الْمُجْتَبَى قُتِلَ عَلِیٌّ الْمُرْتَضَى قُتِلَ وَ اللَّهِ سَیِّدُ الْأَوْصِیَاءِ قَتَلَهُ أَشْقَى الْأَشْقِیَاء . سوگند به خدا که ارکان هدایت درهم شکست و ستاره های دانش نبوت تاریک و نشانه های پرهیزکاری بر طرف گردید و عروه الوثقی الهی گسیخته شد . پسر عموی رسول خدا شهید شد ، سید الاوصیا و علی مرتضی به شهادت رسید . وی را شقی ترین اشقیاء، به شهادت رسانید .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸ثُمَّ بَکَی. فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا یُبْکِیکَ؟ فَقَالَ یَا عَلِیُّ أَبْکِی لِمَا یَسْتَحِلُّ مِنْکَ فِی هَذَا الشَّهْرِ کَأَنِّی بِکَ وَ أَنْتَ تُصَلِّی لِرَبِّکَ وَ قَدِ انْبَعَثَ أَشْقَی الْأَوَّلِینَ شَقِیقُ عَاقِرِ نَاقَةِ ثَمُودَ فَضَرَبَکَ ضَرْبَةً عَلَی قَرْنِکَ فَخَضَبَ مِنْهَا لِحْیَتَکَ. قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه‌السلام فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ ذَلِکَ فِی سَلَامَةٍ مِنْ دِینِی. فَقَالَ علیه‌السلام  فِی سَلَامَةٍ مِنْ دِینِکَ. 🔹سپس (رسول خدا) گریست. گفتم: ای پیامبر خدا! سبب گریه شما چیست؟ فرمود: «ای علی! بر این می‌گریم که حرمت تو را در این ماه می شکنند. گویا می بینم تو در حال نماز برای پروردگار خویشی، که نگون‌بخت‌ترینِ اوّلین و آخرین، همو که برادر پی کننده ناقه قوم ثمود است، برمی خیزد و بر فرق سرت ضربتی می زند و محاسنت، از خون سرت رنگین می شود.» امیرالمومنین فرمود: گفتم: ای پیامبر خدا! آیا در آن حالت، دینم سالم است؟! فرمود: «آری، دینت، سالم است.» 📚اقبال الاعمال، جلد ۱ صفحه۲. 🆔@aqldin2 🌐https://aqldin.blog.ir
💠 《ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم》 مرحوم سید جمال الدین گلپایگانی فرمودند: شبی كه بر حسب معمول به مسجد سَهله آمدم براى عبادت- و عادت من اين بود كه: به دستور استاد، هر وقت شبها به مسجد سهله مى‌رفتم؛ اوّلًا نماز مغرب و عشاء را به جاى مى‌آوردم؛ و سپس اعمال وارده در مقامات مسجد را انجام مى‌دادم؛ و پس از آن دستمالى كه در آن نان و چيزى بود، به عنوان غذا باز مى‌كردم؛ و مقدارى مى‌خوردم. آنگاه قدرى استراحت نموده و مى‌خوابيدم، و سپس چندين ساعت به اذان صبح مانده بر مى‌خاستم، و مشغول نماز و دعا و ذكر و فكر مى‌شدم؛ و در موقع اذان صبح نماز صبح را مى‌گزاردم؛ و تا اوّل طلوع آفتاب به بقيه وظائف و اعمال خود ادامه مى‌دادم آنگاه به نجف مراجعت مى‌نمودم-. در آن شب كه نماز مغرب و عشاء و اعمال مسجد را به جاى آوردم؛ و تقريباً دو ساعت از شب مى‌گذشت؛ همينكه نشستم؛ و دستمال خود را باز كردم، تا چيزى بخورم؛ هنوز مشغول خوردن نشده بودم كه صداى مناجات و ناله‌اى به گوش من رسيد، و غير از من هم در اين مسجد تاريك، احدى نبود. اين صدا از ضلع شمالى، وسط ديوار مسجد، درست در مقابل و روبروى مقام مُطَهّر حضرت امام زمان عجّل الله تعالى فَرَجه شروع شد؛ و به طورى جذَّاب، و گيرا، توأم با سوز و گداز و ناله، و أشعار عربى، و فارسى و مناجات ها، و دعاهاى عالية المضامين بود كه بكلّى حال ما را و ذهن ما را متوجه خود نمود. من نتوانستم يك لقمه از نان بخورم؛ و دستمال همينطور باز مانده بود، و نتوانستم بخوابم و استراحت كنم؛ و نتوانستم به نماز شب و دعا و ذكر و فكر خود بپردازم. و همينطور متوجّه و منصرف به سوى او بودم. صاحب صدا ساعتى گريه و مناجات داشت؛ و سپس ساكت مى‌شد. قدرى مى‌گذشت، دوباره مشغول خواندن و درد دل كردن مى‌شد؛ باز آرام مى‌گرفت. و سپس ساعتى مشغول مى‌شد؛ و آرام مى‌گرفت. و هر بار كه شروع مى‌كرد به خواندن؛ چند قدمى جلوتر مى‌آمد؛ بطورى كه قريب به أذان صبح كه رسيد؛ در مقابل مقام مطهّر امام زمان أرواحنا فداه رسيده بود. در اين حال خطاب به حضرت نموده؛ و پس از گريه طولانى، و سوز و ناله شديد و دلخراشى، اين اشعار را با تخاطب و گفتگوى با آن حضرت خواند: ما بدين در نه پى حشمت و جاه آمده‌ايم‌ از بد حادثه اينجا به پناه آمده‌ايم‌ رهرو منزل عشقيم و ز سرحدّ عدم‌ تا به اقليم وجود اين همه راه آمده‌ايم‌ سبزه خطّ تو ديديم و ز بستان بهشت‌ به طلبكارى اين مِهر گياه آمده‌ايم‌ با چنين گنج كه شد خازن او روح امين‌ به گدايى به در خانه شاه آمده‌ايم‌ لنگر حلم تو اى كشتى توفيق كجاست‌ كه درين بحر كرم، غرق گناه آمده‌ايم‌ آبرو مى‌رود اى أبر خطا شوى ببار كه به ديوان عمل نامه سياه آمده‌ايم‌ حافظ اين خرقه پشمينه بينداز كه ما از پى قافله با آتشِ آه آمده‌ايم‌ و ديگر ساكت شد؛ و هيچ نگفت؛ و در تاريكى چندين ركعت نماز گزارد تا سپيده صبح دميد. آنگاه نماز را به جاى آورده، و مشغول به خود در تعقيبات، و ذكر و فكر بود تا آفتاب دميد. آن وقت برخاست و از مسجد خارج شد. و من تمام آن شب را بيدار بودم؛ و از همه كار و بار خود واماندم؛ و مات و مبهوت وى بودم. چون خواستم از مسجد بيرون شوم؛ از سر خدمه آنجا كه اطاقش خارج از مسجد، و در ضلع شرقى بود پرسيدم: اين شخص كه بود؟ آيا شما او را مى‌شناسيد؟ گفتند: آرى! اين مردى است به نام . بعضى از شبهاى خلوت كه در مسجد كسى نيست مى‌آيد؛ و حال و وضعش هم همينطور است كه ديديد. 📚توحید علمی عینی ص۲۰ 🆔@aqldin2 🌐https://aqldin.blog.ir
💠آیا فصل اشیاء، ماهیت است؟ ماهیت نبودن فصل و نحوه وجود بودن آن را صدرالمتالهین بر اساس حرکت جوهری تبیین می کند. بر اساس حرکت جوهری، فصل، ماهیت نیست بلکه نحوه وجود است. بنابراین با سیلان وجود فصل هم سیلان می یابد. 📘رحیق مختوم،ج۱۲،ص۱۴۶ 🆔@aqldin2 🌐https://aqldin.blog.ir
💠زیر لگد دشمن! 🔹قال امیرالمؤمنین علیه السلام: مَنْ نَامَ عَنْ نُصْرَةِ وَلِيِّهِ انْتَبَهَ بِوَطْأَةِ عَدُوِّهِ. 🔸حضرت علی علیه السلام فرمود: کسی که به هنگام یاری دوست خود، بخوابد، زیر لگد دشمن از خواب بیدار خواهد شد! 📚غرر الحکم و درر الکلم، ج۱،ص۶۳۰. 🆔@aqldin2 🌐https://aqldin.blog.ir
💎 💠قاعده فلسفی20: کُلُّ صِفَةٍ وَ مَوصُوفٍ مَصنُوعً ( هر صفت و صاحب صفتی آفریده شده است). 🟢حدیث اول: 🔸امام علی علیه السلام : إِنَّ أَوَّلَ عِبَادَةِ اللَّهِ مَعْرِفَتُهُ وَ أَصْلَ مَعْرِفَتِهِ تَوْحِيدُهُ وَ نِظَامَ تَوْحِيدِهِ نَفْيُ الصِّفَاتِ عَنْهُ «2» لِشَهَادَةِ الْعُقُولِ أَنَّ كُلَّ صِفَةٍ وَ مَوْصُوفٍ مَخْلُوقٌ وَ شَهَادَةِ كُلِّ مَخْلُوقٍ أَنَّ لَهُ خَالِقاً لَيْسَ بِصِفَةٍ وَ لَا مَوْصُوف‏. 🔹‏ همانا سرلوحه پرستش خدا، شناختن اوست. و ريشه شناختش يگانه دانستن اوست. و آيين يگانه‏پرستى او پيراستن صفتها از اوست. «4» زيرا خرد گواه است كه هر صفت و موصوفى آفريده است و هر آفريده‏اى (خود) گواه آن است كه آفريننده‏اى دارد كه نه صفت است و نه موصوف‏. 📗تحف العقول،ص61. 🆔@aqldin2 🌐https://aqldin.blog.ir
💠 «نارُ جهنّم أشَدُّ حَرًّا» زمانی مرحوم آقاى حاج سيد احمد کربلایی به همراه شخصی از نجف اشرف براى‏ زيارت يكى از أعلام و بزرگان مى‏ رفتند، و در ضمن مذاكرات، خيلى به طور عادى و معمولى آقا حاج سيد احمد مى‏گويد: هوا قدرى گرم است؛ آن مرد مى‏گويد:نارُ جهنّم أشَدُّ حَرًّا (سوره توبه_۸۱) مرحوم حاج سيد احمد به محض شنیدن این آیه، صيحه‏اى مى‏زند و به زمين مى‏افتد و مدّتى بى‏هوش و مدهوش مى‏ماند! 📚ر.ک: مطلع انوار، ج۱، ص۲۱۱. 🆔@aqldin2 🌐https://aqldin.blog.ir