یادِ نگهش بس که به تجدید جنون زد
شد چشمِ پَری بخیۀ دلق کهن من
#بیدل_دهلوی
شرح:
ازبس که یاد نگاه معشوق جنون مرا تازه کرد
پری هم از مجنون کردن من صرف نظر کرد.
تفسیر:
در قدیم کسی که به بیماری جنون مبتلا میشد را پریزده یا جنزده میگفتند و معتقد بودند پری در بدن افراد رسوخ و آنها را بیمار میکند و پریگیران یا جنگیران با خواندن اوراد بالای سر مجنون آن را از بدن بیمار بیرون میآوردند.
همینطور افراد مجنون در زمان شدّت بیماری لباس بر تن خود پاره میکردند و معمولا لباسهایشان بیشتر از افراد عادّی دارای دوختگی و بخیه بود.
پارگی لباس شبیه به چشم است که وقتی دوخته باشند مانند چشمی است که بسته شده باشد. از همین روی، مفهوم کنایی چشم بستن به معنای صرف نظر کردن به صورت ضمنی در این بیت مشهود است.
یعنی آنقدر یاد نگاه تو مرا مجنون کرد که چشم پری هم مانند پارگی لباس کهنۀ من که دوختهاند به روی من بسته شد و از مجنون کردن من صرف نظر کرد.
#امین_دانشی
@arayehha
پسوند «ناک»:
پسوند «ناک» یک پسوند اتّصافی است که طبق تعریف برهان قاطع به اسم یا اسم مصدر اضافه میشود و صفت ساز است و همینطور طبق فرهنگ نظام به معنای دارا بودن است. (دهخدا)
در کتاب دستور زبان فارسی پرویز ناتل خانلری نوشته شده است: «بعضی پسوندها با اسم ترکیب میشوند و از آنها صفت میسازند» و در جدولی پسوند «ناک» به معنای آلودگی آمیختگی و پیوستگی معرفی شده است.
در کتاب دستور زبان فارسی ۱ انوری و احمدی گیوی آمده است: «ناک صفت میسازد و مبالغه را میرساند.» همینطور در کتاب دستور زبان فارسی ۲ ذیل پسوند «ناک» آمده: پسوند اتّصاف و دارندگی شدّت است.
در دیگر کتب معتبر دستوری به طور واضح سخنی از پسساختهای این پسوند به میان نیامده است.
این پسوند در مواردی هم وجود دارد که به صفت اضافه شده و جهت تاکید در صفت به کار رفته است. مانند: انبوهناک.
انبوه، خود صفت است و انبوهناک یک صفت مرکّب میباشد.
در ناظم الاطباء ذیل این واژه نوشته شده: عریض و گشاده و پهن و فراخ . فراوان و بسیار.
در منتهی الارب ذیل واژه عربی «اثعل الورد»: انبوهناک گردید.
همینطور در منتهی الارب در توضیح واژه «ائتک الورد» نوشته شده است: انبوهناک شد.
واژۀ دیگر سیرابناک است که در منتهی الارب در ترجمه واژه «اضطغاغ» و همینطور در ناظم الاطباء هم آمده .
در منتهی الارب ذیل واژه «خوقاء» آمده است: فراخناک، وسیع.
اما اینکه چطور و در چه بسامدی میتوان از این پسوند با اضافه کردن به صفت استفاده کرد، جای بحث و تامّل دارد.
#امین_دانشی
*در توضیح واژه ژرفناک
- دستور زبان فارسی؛ پرویز ناتل خانلری؛ ۱۶۶؛ انتشارات بنیاد فرهنگ؛ چاپ چهارم
- دستور زبان فارسی ۱؛ حسن انوری و حسن احمدیگیوی؛ ۱۹۳؛ انتشارات فاطمی؛ ویرایش چهارم
- دستور زبان فارسی ۲؛ حسن انوری و حسن احمدیگیوی؛ ۳۰۰؛ انتشارات فاطمی؛ ویرایش چهارم
@arayehha
شکستِ ظرفِ حباب از محیط خالی نیست
ز خود تهی شده از هر چه هست لبریز است
#بیدل
در کانال برکۀ کهن تفسیری از این بیت ارائه شده که به ایرادهای این تفسیر میپردازم و بعد دربارۀ معنای بیت سخن خواهم گفت.
کانال برکۀ کهن از کانالهای ارزشمند ادبی از آقای زارعی مرودشت است که بیشتر به سبک هندی و اشعار بیدل پرداخته.
https://t.me/berkeye_kohan
این بیت از بیدل را در دو معنا با دو شکل خواندن متفاوت بیان کرده است که در خواندن اوّل «محیطِ خالی» را یک ترکیب وصفی در نظر گرفتهاست و میگوید:
«اگر حباب میشکند، به خاطرِ خالی بودنِ محیطِ داخلیاش نیست، بلکه چون از خودش تهی شده است، از جهانی لبریز شده و تاب نیاورده، میشکند.
اگر به حباب دقت کنیم، چون از خودش خالی شده است همهچیز از خلالش پیداست و میتوان از داخلِ آن همهچیز را دید. پس هرچه پشتِ حباب باشد، انگار درونش هم هست.»
باید دقّت شود محیط، به فضای پیرامونی یا دورتادور هرچیز گفته میشود و چیزی به نام محیط درونی نداریم. در محاوره بهجای واژۀ «فضا» میگوییم «محیط» و این، نگارنده را به اشتباه انداخته است.
همینطور محیط را اگر فضای پیرامونی حباب در نظر بگیریم، این فضا را دریا احاطه کردهاست. پس نمیتواند خالی باشد.
با توجه به این موضوع ترکیب «محیطِ خالی» در بیت معناپذیر نیست.
شکستِ ظرفِ حباب از محیط، خالی نیست
ز خود تهی شده از هر چه هست لبریز است
در عرفان چند اصطلاح نیاز به توضیح دارد. واژههای «وصل» و «وجود» و «موجود»
موجود، تنها ذات الهی است و هرآنچه غیر او تهی است.
عارفی که هنوز تمامیّت خود را تهی نمیداند وجود ندارد.
عارف وقتی به وصل الهی برسد وجود پیدا میکند، یعنی وجود قائم به موجود است.
یکی از معناهای قدیمی محیط، دریا یا اقیانوس است:
اندر جزیرهای و محیط است گرد تو
زین سوت موج محنت وزآن سو شط بلا.
#خاقانی
پس؛ ظرف حباب (استعاره از انسان توخالی) با شکسته شدن و پیوستن به دریا وجود پیدا میکند. از خود تهی میگردد و از هرچه هست (موجود) لبریز میشود.
#امین_دانشی
@arayehha
رشتهٔ آه به انگشتِ نفس میبندم
تا ز یادم نرود زلفِ گرهگیر کسی
#بینش_کشمیری
شرح:
پیشترها برای یادآوری نخی به انگشت میبستند.
شاعر میگوید: به انگشتِ نفَس، رشتۀ آه را میبندم تا با هر نفسی که میکشم، آهِ من یادآور زلف پیچ در پیچ معشوقم باشد.
تناسب زلف گره در گره یا پیچ در پیچ و گرهِ نخ به انگشت به زیبایی کار افزودهاست چون انگشتان که در موی مجعّد یار میرود در گره آن گیر میکند.
#امین_دانشی
@arayehha
عَنقاست در قلمرو امکان بقای عیش
تا کی بهار را قفس از رنگ و بو کنند؟!
#بیدل
توضیح:
عنقا پرندهای اسطورهای، یکی از موتیفهای شعر بیدل میباشد و حدود ۱۵۰ بار در معانی مختلف در اشعار او استفاده شده است. اما به صورت کلی عنقا در شعر فارسی مقام و جایگاهی دارد که رسیدن به آن یا غیر ممکن یا بسیار دشوار است.
قلمرو امکان: دنیا
عیش: شادمانی و خوشگذرانی
قفس بهار: استعاره از دنیا
رنگ و بو: کنایه از زیبایی و خوشبویی
شرح:
در دنیا بقای عیش و خوشگذرانی مانند عنقا دست نیافتنیاست
تا کی قفس بهار (دنیا) را از رنگ و بو (خوشی و زیبایی) میسازند؟!
بیدل میگوید: این دنیا محل عیش نیست پس نباید از آن محلی برای خوشگذرانی ساخت
در جایی دیگر میفرماید:
مزرع بیحاصل جسم آبیار عیش نیست
ناله باید کاشتن در خاک دامنگیر ما
#امین_دانشی
@arayehha
نورباعی(۲-۱):
در نقد و بررسی کتاب جدید آقای جلیل صفربیگی و قالب نورباعی ایشان که پیشترها دربارۀ ایرادات این به اصطلاح قالب جدید سخن گفته بودم؛ بهتازگی خانم کبری موسوی قهفرخی نوشتهای در کانال خود منتشر کرده است. ایشان در این نوشته به ترکیبسازی شاعر اشاره داشتند و با آوردن نمونههایی، سعی در توضیح این ترکیبات کردهاند.
به طور مثال:
شد حلقه
به دور حلقشان
گیسویت
با موی تو باد اگر بورزند
بد است
که خانم موسوی گفتند: با افزودن حرف «ر» به فعل «وزیدن»، به فعل «ورزیدن» رسیدهاند و «باد ورزیدن» تداعیکنندۀ «دشمنی ورزیدن» است. فعل «ورزیدن» به معنای انجام دادن کاری است. یعنی دشمنی ورزیدن به معنای همان دشمنی کردن است. امّا «باد ورزیدن» آیا ترکیبی درست از لحاظ دستوری در ساخت افعال مرکّب است؟ جدای اینکه این ترکیب اصلاً تداعیکنندۀ دشمنی ورزیدن نیست. اگر هم باشد چه بر سر معنا آمده؟ به نثر برمیگردانیم: گیسویت به دور حلقشان (که به اشتباه به جای گردن به کار رفته) حلقه شد. با موی تو اگر باد بورزند بد است.
اگر باد ورزیدن را همان باد وزیدن در نظر بگیریم میشود: با موی تو اگر باد بوزند بد است که اصلاً معناپذیر نیست. در حقیقت شاعر خواسته بگوید، اگر باد را به موی تو بوزند بد است که با جابهجایی ارکان جمله معنا برعکس شده است. تداعی دشمنی ورزیدن هم باشد چیزی حل نمیکند.
یا در این قسمت:
در من
نمکیدنش
چه شوری انداخت
من میدانستم
که لبش
شیرین است
در این قسمت خانم موسوی نمکیدن را فعل جدید انگاشتهاند. احتمالاً تصوّر کردهاند به هر اسمی پسوند «یدن» افزوده کنیم فعل میشود. خب خدا را شکر! کار راحت شد، به اسامی دفتر، دیوار، تار، و... پسوند «یدن» اضافه میکنیم، افعال جدید دفتریدن، دیواریدن، تاریدن و... تولید میشود.
این ترکیببازیها در تغییر یا اضافه کردن حروف به واژگان خاتمه نمییابد. شاعر با تغییر در دستور ساخت واژگان مرکّب باعث شکست معنایی شده است.
در این اثر:
موهای تو را دیدم و
در سجده شدم
سنجاقک سنجاقک سنجاقالله
خانم موسوی گفتهاند: سنجاقک تداعیکننده واژۀ سنجاق سر است و سنجاقالله تداعیکننده واژۀ سبحانالله. میخواهیم فعلا تداعی واژگان را در نظر نگیریم و اصل شعر را بررسی میکنیم: سنجاقک سنجاقک سنجاق الله.
امیدوارم خود شاعر بعدها توضیح دهد که این سطر به چه معناست. سنجاقک چه ربطی به مو دارد؟ معنای اولیه شعر باید در ابتدا از لحاظ دستوری و معنایی درست باشد و بعد میتواند جهت التذاذ بیشتر مخاطب تداعیکنندۀ معنا یا تصویر دیگری گردد. امّا این اثر بدون تداعی سنجاق سر و سبحان الله هیچ معنایی ندارد.
به این اثر توجّه کنید:
در وحشی چشمهای تو
پرسه زدم
با تاک
تلو شراب خوردم
در تو
خانم موسوی گفتند «تلو شراب خوردن»، تداعیکنندۀ «چلوکباب خوردن» است. خب باشد، چه جنبۀ زیبایی به اثر بخشیده است؟ چلوکباب چه ربطی به وحشی چشمهای تو دارد که بخواهد تداعی شود؟ احتمالاً این تداعیها راهم خود شاعر به خانم موسوی گوشزد کرده است. چون برای منِ مخاطب این تغییرات آنقدر بیربط به اثر است که تداعیکننده نیست.
نمونهای از این تداعی معانی را در شعر صائب بررسی میکنیم:
اظهار عجز پیش ستمگر ز ابلهی است
اشکِ کباب باعث طغیان آتش است
(کاروان حلّه؛ عبدالحسین زرین کوب؛ ۱۳۴۶؛ ۳۴۲)
هر کسی این بیت را بخواند با تعبیر عینی «اشک کباب» به یاد «اظهار عجز» میافتد. این تداعیها اگر در مرحله لفظ باقی بماند و در معنا ظهور نیابد، باعث شکست معنایی و دستوری میگردد.
هر که با ما میکند نیکی نمیپاشد ز هم
رشتۀ شیرازۀ اوراقِ احسانیم ما
(فرهنگ اشعار صائب؛ احمد گلچین معانی؛ ۱۳۸۱؛ ۱۵۶)
پاشیدن به معنای پراکنده شدن در رشتۀ اوراق تداعیکننده و هم معنای پریشان شدن نیز هست.
از این دست ترکیببازیها و تداعیکنندهها بینهایت میتوان ساخت که معنایی هم نداشته باشد، نمونهای از خودم عرض میکنم:
ما تشنۀ یک
نگاه معشوق
شدیم
سرداب اگر دهند ما را
خوب است
سرداب خانه زیرزمینی که سردتر از محیط بیرون است و در ظاهر هیچ معنای خاصی در شعر ندارد اما تداعی کننده آب سرد است.
میبینید به چه راحتی میتوان از این دست ساخت؟
کمی هم شوخی کنیم، به این اثر توجّه کنید که از کتاب «بحر الترتیب في اللغة الترکیب» تالیف خودم است:
آتش به تنم
دوختم و
غافل از این
بر جانِ لباس سرد
سوزان زدهام
که «سوزان» به جای «سوزن» به کار رفته است. توجّه دارید که با این لفّاظیها چه راحت و فراوان تبدیل به کارخانه بیارزشسازی خواهیم شد.
#امین_دانشی
@arayehha
...نورباعی(۲-۲):
ترکیبسازی در اشعار بزرگان مانند بیدل دهلوی این گونه است:
بیدل همین قدَر اثرم بس که گاه گاه
بر گوش ناسخنشنوان تیر میرسم
که «ناسخنشنوان» در معنای آنان که حرف ناحساب گوش میکنند تداعیکننده ناشنوایانِ حرف حساب نیز هست.
مجال برای نقد و بررسی باقی اشعار نیست. تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل.
نقد خانم کبری موسوی قهفرخی مرا یاد شعری از دیوان مجد در تعریف و تبلیغ مواد افیونی در قرن هفتم انداخت:
حمید ساخته دارد مفرّحی دلخواه
کز آن بفایدهتر بر زمین نرُست گیاه
بدن قوی کند و طبعْ شاد و فکرتْ تیز
حدیثْ نرم و زبانْ جاری و سخنْ کوتاه
اگر تناول آن در شب اتّفاق افتد
تنش غذی طلبد هم ز بامداد پگاه
شود بدیلِ می ناب در تفرّج طبع
بود بجای سقنقور در تهیّج باه
خمار زاید ازو وقت صبح؟ نی بالله!
شکوفه آید ازو گاه شام؟ لا والله!
آقای علی شاپوران در کانال ادبی خود به تفصیل درباره آن پرداختند و به طنز در انتهای آن نوشتند: «حیف که نه میدانم مجد از حمید مفرح ساز بابت این شعر چه گرفته، نه میدانم...» بگذریم.
#امین_دانشی
@arayehha