✍ یادداشتی در بابِ اهمیتِ خیّام در فرهنگِ ایرانزمین
حکیم عمر بن ابراهیم خیّامی نیشابوری، مشهور به #خیّام ، از چند منظر در تاریخ فرهنگ ایرانزمین یگانه است. یکی اینکه در میان اعاظم شعر فارسی کمکارترین شاعر است. بنابر پژوهش ارجمند #سید_علی_میرافضلی در کتاب «رباعیات خیام و خیامانههای پارسی» انتساب تنها بیست رباعی (یعنی فقط چهل بیت) به خیام مستند است و حال آنکه رباعیات منسوب به او از هزار و ششصد رباعی نیز تجاوز میکند! این چهل بیت خیام را مقایسه کنید با چهل و پنج هزار بیت شاهنامه، یعنی خیام کمتر از یکهزارم فردوسی شعر گفته است و حال آنکه طول عمر هر دو نزدیک به هشتاد و پنج سال بوده است.
دومین ویژگی خیام که در دیگران نیست، این است که به عقیدهٔ من صاحبسبکیاش مُقَدَم بر شاعریاش است. به عبارت دیگر اهمیت رباعیات دیگران که تحت تاثیر رباعیات خیام بوده است، بیشتر از خودِ رباعیات خیام است و شاید در پارهای از موارد آن رباعیها حتی از لحاظ زیباییشناسی هنری از رباعیات خیام نیز زیباتر باشند. خدا رحمت کند استاد #باستانی_پاریزی را که میگفت سرنوشت رباعیات در تاریخ ادبیات فارسی یک سرنوشت است: یا آن رباعی ضعیف است که از ذهن و زبان مردم حذف میشود و یا رباعیِ زیبایی است، که در آن صورت مهم نیست که شاعرِ آن کیست؛ یعنی رباعیِ آن شاعر به خیام منسوب میشود و ذیل رباعیات خیام دستهبندی میشود!
اهمیت بعدی خیّام این است که شعر و اندیشهاش منبع الهام بسیاری از بزرگان در اعصار گوناگون بوده است. استادم دکتر #شفیعی_کدکنی به قول خودش "فرمول دشمنتراشانهای" دارد و آن این است که هر شعری که پس از گذشت زمان در حافظهٔ مردم باقی بماند از لحاظ هنری نیز قابل اعتنا است. با احترام کامل به نظر استاد شفیعی، تصور میکنم سخنِ دقیقتر آن است که #انوری گفت:
سزای افتخار آن شعر باشد
که افزون باشدش راویِ موزون
یعنی اگر شعری بر ذهن و زبان راوی موزون (اهالی فضل) نشست، شعرِ بلندی است. به عنوان نمونه میتوان به #عطا_ملک_جوینی اشاره کرد که در تاریخ جهانگشای جوینی در روایت حملهٔ مغول میگوید که سید عزّالدین نسّابه با جمعی، در سیزده شبانهروز فقط تعداد کشتگان حملهٔ مغول را شمارش میکرد و در آن حال غریب این رباعی خیام را میخواند:
ترکیبِ پیالهای که در هم پیوست
بشکستنِ آن، روا نمیدارد مست
چندین سر و پای نازنین، از سرِ دست
از مهرِ که پیوست و به کینِ که شکست؟
الله الله از این رباعی. نمونههای این راویانِ موزونِ رباعیات خیام بسیارند.
اهمیت دیگر خیام در خردِ اوست، آن هم در زمانهای که خردمندی تقبیح میشد تا آنجایی که #سنایی به طعنه میگفت:
عقل در کوی عشق نابیناست
عاقلی کارِ بوعلیسیناست!
و خیام خردمندِ مُلکی بود که خردمندان در صدر نبودند. به همین دلیل بود که در روزگار خیام و در قرنِ پس از او، خیام ستایش نشد. شیخ #نجم_الدین_دایه خیام را از «غایت حیرت در تیهِ ضلالت» میبیند و #عطار در باب خیام میگوید «که این مردیست اندر ناتمامی». اما امروز آن غبارها نشسته است و من او را از صدرنشینان جریان فرهنگی تاریخی ایرانزمین میبینم. روانش شاد باد. به رفتن مگر بهتر آیدْش جای.
#جویا_معروفی
@arayehha
✍ #عطار
العِشقُ خُراسانیٌّ لِمَکانِ العَطّار
عشق از خراسان خیزد،
از آن رویْ که عطّار خراسانی است.
به عقیدهٔ من شیخ فریدالدین عطار نیشابوری - با همهٔ فرازها و فرودهایش - یکی از مهمترین شخصیتهای تاریخ فرهنگیِ ایرانزمین است. شاید اگر متری در دستِ ما بود که میتوانست به صورت دقیقی اثرگذاری شخصیتهای فرهنگیِ ما را بر فرهنگمردانِ پسینی و تفکرِ خواص و عوام مشخص کند، کم اندیشمندی به گردِ پایِ عطار میرسید. بسیاری از آرا و اندیشههای او پس از هشتصد سال همچنان در جریانهای فکری و فرهنگیِ ما زنده است. هشتصد سال را دستِ کم نگیرید!
من عطار را یکی از زیباترین گوشههای فرهنگِ ایرانی میدانم. در جمعهای مختلف همیشه گفتهام که آن «آن»ها و لحظاتی که با مکتوباتِ عطار داشتهام را در هیچ جای دیگر تجربه نکردم. این که عطار از لحاظ تکنیکی بهترین شاعرِ ما نیست امری مسلّم است، اما زیباییهای او در مفرداتش و یا ابیاتش نیست، بلکه در پرورشِ نگاهِ هنرمندانهاش است در شرح بوطیقای جریانِ عرفانِ ایرانی-اسلامی. در حقیقت فرم در شعرِ او در بسترِ عمودی و زیباییهای روایی شکل میگیرد و نه در مسیرِ افقی و بدایع و صنایعِ شعری.
عطار در سیرِ تکاملِ موسیقاییِ شعرِ فارسی اصلاً شاعرِ قابلِ اعتنایی نیست. تساهل و تسامحِ او در حوزهٔ وزنِ عروضی و قافیه یادآورِ شاعران قرن چهارم و پنجم است، نه شاعری که عمدهٔ خلاقیتش را در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم بروز داده است. همین تساهلها و تسامحها است که در نظرِ بعضی ناقدان و مخاطبان جدی ادبیات، عطار را شاعری دستِ دوم نشان میدهد و این داوری کملطفیِ بسیار بزرگی است، گیرم حتی از بزرگی چون #مهدی_حمیدی_شیرازی سرزده باشد!
همهٔ آثار عطار در جریان فرهنگیِ ما قابل اعتناست (اسرارنامه، مصیبتنامه، الهینامه و مختارنامه)، اما در این میان دو اثرش از امّهاتِ آثار ادبیات پارسی است: یکی به نظم که #منطق_الطیر است و دیگری به نثر که #تذکرة_الاولیا است. جالب این که ایدهٔ هیچ یک از این دو کتاب از آنِ خودِ عطار نیست. در حوزهٔ سفرِ مرغان پیش از منطقالطیر، #ابن_سینا در رسالةالطیر، #ابوالرجا_چاچی و #احمد_غزالی پیشگام عطار بودند و در ذکر مقامات اولیا، #ابونعیم_اصفهانی در حلیةالاولیا و #ابوالقاسم_قشیری در رسالهٔ قشیریه پیشاهنگِ تذکرةالاولیا بودند، اما این دو اثر عطار جایِ آن مکتوباتِ ارزشمند را در فرهنگِ ما گرفته است. چرا؟ چون اسلوب، پیرنگ و فرمِ درخشانی دارد. زیباییِ عطار در همین اسلوب ارائهٔ مطالب عرفانی است. یکی از ویژگیهای این اسلوب عاری بودنِ آگاهانه از مفاهیم عرفانی است. عطار نخواسته است که مانند شاگردانِ مکتب #ابن_عربی و اقرانِ آنها (امثال #شیخ_محمود_شبستری و #شاه_نعمت_الله_ولی ) نوشتههایش را از مفاهیم ریز و درشت و سختِ کلامی و عرفانی لبریز کند تا خوانندگانِ آثارش از راهِ نفهمیدنش او را احترام کنند، بلکه او آنسان مفاهیمِ عمیقِ عرفانی را ساده کرده است که مخاطبانش از راهِ فهمیدنش با او همدل میشوند. و عطار در این اسلوب در تاریخِ ادبیاتِ عرفانیِ ما یگانه است.
با همهٔ این زیباییها عطار در مسلکِ تفکرِ اشعریاش بسیار متعصب بود. تفکرِ عقلستیزِ او در مباحثاتِ کلامی و برگزیدن مفهومِ انتزاعیِ عشق بر عقل، او را در حقِ عاقلان و فیلسوفان از جادهٔ انصاف رانده بود. داوریِ تلخِ عطار در مورد همشهریِ فاضلش #عمر_خیام در مثنوی الهینامه نشانگر این تعصب است:
یکی بینندهٔ معروف بودی
که ارواحش همه مکشوف بودی
دمی گر بر سرِ گوری رسیدی
در آن گور آنچه میرفتی بدیدی
بزرگی امتحانی کرد خُردش
به خاکِ عُمّرِ خیّام بُردش
بدو گفتا چه میبینی درین خاک؟
مرا آگه کن ای بینندهٔ پاک
جوابش داد آن مردِ گرامی
که این مردیست اندر ناتمامی
بدان درگه که روی آورده بودست
مگر دعویِ دانش کرده بودست
کنون چون گشت جهلِ خود عیانش
عَرَق میریزد ازتشویرِ جانش
میانِ خجلت و تشویر ماندست
وزان تحصیل در تقصیر ماندست
این میزان تعصب و جمودیت البته که محصول تاریخِ روزگارِ عطار نیز است که در آن روزگار جریان اشاعره در مباحثات کلامی بر جریان معتزله فائق آمده بودند. ادامهٔ همین جریانِ عقلستیز است که عطار را در منطقالطیر به اینجا میرساند که میگوید:
کی شناسی دولتِ روحانیان
در میانِ حکمتِ یونانیان
«کافِ» کفر اینجا بحقالمعرفه
دوستر دارم ز «فای» فلسفه
شاید من عطار را در زمرهٔ بهترین شاعران تاریخ ایرانزمین نبینم که نمیبینم، و شاید با بعضی از آرای او همداستان نباشم که نیستم، اما او برای من زیباترین گوشهٔ فرهنگِ ایرانزمین است. زیباییهای آن گوشه بیش از آنکه قابل وصف باشد، قابل درک است. هرکه شد محرمِ دل در حرمِ یار بماند. اینجا گروهی با من همدلند و همین کافی است. همدلی از همزبانی خوشتر است.
#جویا_معروفی
@arayehha