eitaa logo
آرایه های ادبی
1.3هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
250 ویدیو
124 فایل
با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد این کانال برای دوستداران ادبیات گردآوری شده با آرزوی توفیق سپاس بابت همراهی‌تون @safieghomanjani @nabzeghalam
مشاهده در ایتا
دانلود
ضروریات وزنی در شعر فارسی: برخی تخفیفات یا مشددات خوانش در شعر نوعی تحمیل وزن شعر بر واژه است که در نثر معاصر درصورت استفاده غلط شمرده می‌شود. این تغییرات جزو اختیارات شاعری تلقی نمی‌شوند؛ چرا که اختیار به معنای انتخاب بین دو گونه قابل استفاده است، درحالی‌که این‌گونه تغییرات در خوانش برای ادای موسیقی شعر ضرورت دارد. به عنوان مثال در بیت زیر واژه معمّا (moamma) با تخفیف به شکل مُع‌ما (mo,ma) خوانده می‌شود: این سخن‌ها گفت دانا و کسی از فهم خویش درنیابد این سخن‌ها کاین سخن معماستی یا کلمه هویت Hoviyyat به تشدید یاء که Hovviyyat به تشدید واو و یاء در شعر زیر آمده است: دست کسی برنرسد به شاخ هویت تو تا رگ نخلیت او ز بیخ و بن برنکنی کلمه درویشی در مصراع زیر به ضرورت مشدد خوانده می‌شود: خدایا منعمم گردان به درویشیّ و خرسندی مصوت بلند i اگر پیش از مصوت دیگری بیاید یعنی در تلاقی مصوت‌ها گاهی به ضرورت به صورت مصوت کوتاه e خوانده می‌شود به‌طور مثال یاء در انتهای واژه درویشی که مخفف شده و به صورت درویشِ‌یُ خوانده می‌شود: عشق و درویشی و انگشت‌نمائی و ملامت همچنین اگر محل تلاقی مصوت‌ها از مقوله جمع با الف و نون باشد مصوت بلند i همیشه کوتاه خواهد بود مثل واژه "صوفیان" در بیت زیر که به شکل صوفِ‌یان خوانده می‌شود: شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست صلای سر خوشی ای صوفیان باده‌پرست مصوت بلند U همانند مصوت بلند i در محل تلاقی مصوت‌ها گاهی به ضورت کوتاه تلفظ می‌گردد مثل واژه "ابرو" در بیت زیر که به صورت ابرُ خوانده می‌شود: خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت به قصد جان من زار ناتوان انداخت مصوت O در واژه‌های شو، برو، مشنو دارای مصوت مرکب OW است واژه "بشنو" که تلفظ درست آن (Beshnow) است در بیت زیر ضرورتاً به صورت بشنُ خوانده می‌شود: دو نصیحت کنمت بشنو و صد گنج ببر از در عیش درآ و به ده عیب مپوی مخفف خواندن واژه‌های مشدد مثل برّه، جاده و... و همین‌طور حذف همزه در وزن یا در خود واژه نیز از ضروریات است و به اختیار شاعر نبوده است مانند واژه "گُنه" در بیت زیر: گنه کردم گناهی پر ز لذت در آغوشی که گرم و آتشین بود 📃مقاله: در پیرامون اختیارات شاعری 🖊نگارنده: ساسان سپنتا @arayehha
✍ یادداشتی در بابِ اهمیتِ خیّام در فرهنگِ ایران‌زمین حکیم عمر بن ابراهیم خیّامی نیشابوری، مشهور به ، از چند منظر در تاریخ فرهنگ ایران‌زمین یگانه است. یکی این‌که در میان اعاظم شعر فارسی کم‌کارترین شاعر است. بنابر پژوهش ارجمند در کتاب «رباعیات خیام و خیامانه‌های پارسی» انتساب تنها بیست رباعی (یعنی فقط چهل بیت) به خیام مستند است و حال آن‌که رباعیات منسوب به او از هزار و ششصد رباعی نیز تجاوز می‌کند! این چهل بیت خیام را مقایسه کنید با چهل و پنج هزار بیت شاهنامه، یعنی خیام کمتر از یک‌هزارم فردوسی شعر گفته است و حال آن‌که طول عمر هر دو نزدیک به هشتاد و پنج سال بوده است. دومین ویژگی خیام که در دیگران نیست، این است که به عقیدهٔ من صاحب‌سبکی‌اش مُقَدَم بر شاعری‌‌اش است. به عبارت دیگر اهمیت رباعیات دیگران که تحت تاثیر رباعیات خیام بوده است، بیشتر از خودِ رباعیات خیام است و شاید در پاره‌ای از موارد آن رباعی‌ها حتی از لحاظ زیبایی‌شناسی هنری از رباعیات خیام نیز زیباتر باشند. خدا رحمت کند استاد را که می‌گفت سرنوشت رباعیات در تاریخ ادبیات فارسی یک سرنوشت است: یا آن رباعی ضعیف است که از ذهن و زبان مردم حذف می‌شود و یا رباعیِ زیبایی است، که در آن صورت مهم نیست که شاعرِ آن کیست؛ یعنی رباعیِ آن شاعر به خیام منسوب می‌شود و ذیل رباعیات خیام دسته‌بندی می‌شود! اهمیت بعدی خیّام این است که شعر و اندیشه‌اش منبع الهام بسیاری از بزرگان در اعصار گوناگون بوده است. استادم دکتر به قول خودش "فرمول دشمن‌تراشانه‌ای" دارد و آن این است که هر شعری که پس از گذشت زمان در حافظهٔ مردم باقی بماند از لحاظ هنری نیز قابل اعتنا است. با احترام کامل به نظر استاد شفیعی، تصور می‌کنم سخنِ دقیق‌تر آن است که گفت: سزای افتخار آن شعر باشد که افزون باشدش راویِ موزون یعنی اگر شعری بر ذهن و زبان راوی موزون (اهالی فضل) نشست، شعرِ بلندی است. به عنوان نمونه می‌توان به اشاره کرد که در تاریخ جهانگشای جوینی در روایت حملهٔ مغول می‌گوید که سید عزّالدین نسّابه با جمعی، در سیزده شبانه‌روز فقط تعداد کشتگان حملهٔ مغول را شمارش می‌کرد و در آن حال غریب این رباعی خیام را می‌خواند: ترکیبِ پیاله‌ای که در هم پیوست بشکستنِ آن، روا نمی‌دارد مست چندین سر و پای نازنین، از سرِ دست از مهرِ که پیوست و به کینِ که شکست؟ الله الله از این رباعی. نمونه‌های این راویانِ موزونِ رباعیات خیام بسیارند. اهمیت دیگر خیام در خردِ اوست، آن هم در زمانه‌ای که خردمندی تقبیح می‌شد تا آنجایی که به طعنه می‌گفت: عقل در کوی عشق نابیناست عاقلی کارِ بوعلی‌سیناست! و خیام خردمندِ مُلکی بود که خردمندان در صدر نبودند. به همین دلیل بود که در روزگار خیام و در قرنِ پس از او، خیام ستایش نشد. شیخ خیام را از «غایت حیرت در تیهِ ضلالت» می‌بیند و در باب خیام می‌گوید «که این مردی‌ست اندر ناتمامی». اما امروز آن غبارها نشسته است و من او را از صدرنشینان جریان فرهنگی تاریخی ایران‌زمین می‌بینم. روانش شاد باد. به رفتن مگر بهتر آیدْش جای. @arayehha