آرایه های ادبی
۳ تیر سالروز درگذشت محمدرفیع ضیایی
(زاده سال ۱۳۲۷ لارستان -- درگذشته ۳ تیر ۱۳۹۵ تهران) کاریکاتوریست
بیش از ۳۰ سال در مطبوعات ایران فعالیت کرد و از شمار کسانی بود که علاوه بر کار عملی در زمینه تئوری کارتون و کاریکاتور فعالیت داشت و در این زمینه بسیار پرکار بود. وی آثار بسیاری از کتاب و مقاله تألیف کرد و آثارش در نشریات ایرانی و خارجی منتشر شدهاند.
سبک کار:
به گفته هادی حیدری کاریکاتوریست، وی کارهایش طنزی تلخ بود و بیشتر کارهایش سیاه و سفید و هاشورهای متراکم و پرقدرت داشت و به لحاظ موضوع بیشتر دارای تم صلح و دوستی بشر بودند.
جمال رحمتی باور دارد ضیایی قلم روانی داشت و به راحتی و پرقدرت قلم میزد و در کارش چه در انتخاب موضوع و چه در اجرای موضوع صاحب سبک بود. او معتقد است دیگر ویژگی کارهای ضیایی بیتکلفی کارهایش بود که مشخصه آینه منش و رفتار شخصی او نیز بود. علاوه بر این تسلط بالایی بر خط داشت.
فعالیتها:
همکاری با نشریات.
مجله هزارقصه.
کارتون برای کودکان.
عضو هیئت تحریریه مجله فکاهی و طنز فکاهیون.
عضو هیئت تحریریه و معاون سردبیر در مجله فکاهی و طنز خورجین.
عضو هیئت تحریریه در نشریات مؤسسه گلآقا (هفته نامه، ماهنامه، سالنامه گل آقا و کتاب کاریکاتور).
مجله کیهان کاریکاتور.
مجله پیلبان.
دیگر فعالیتها:
عضویت در شورای برنامهریزی و هیئت انتخاب آثار کاریکاتور دوسالانه بینالمللی تهران در چندین دوره.
مسئول همایش بینالمللی کاریکاتور تهران در دوره دوسالانه چهارم و پنجم
عضو هیئت داوران تخصصی انتخاب آثار طنزپردازان نوشتاری و تصویری برای انتخاب بهترینهای مطبوعاتی در چندین دوره.
عضو هیئت داوران مسابقه بینالمللی کاریکاتور «گفتگوی تمدنها» مؤسسه گلآقا در سال ۱۳۷۹.
عضو هیئت داوران مسابقه بینالمللی کاریکاتور «راه و سفر» مؤسسه گلآقا
دبیر نخستین مسابقه کاریکاتور دریایی کشور.
عضو هیئت داوران مسابقه اینترنتی «فلسطینی خانه ندارد» سال ۱۳۸۳.
افتخارات و جوایز:
دریافت جایزه ویژه سی ویکمین مسابقه اسکوپیه سال ۱۹۹۹.
دریافت مدال برنز و دیپلم افتخار – جایزه شهر تولینتیو سال ۲۰۰۳.
دریافت جایزه دوم شانزدهمین مسابقه اولنس بلژیک سال ۲۰۰۴.
@arayehha
کابوس
واژۀ کابوس مُعَرّبِ (عربیشدۀ) واژۀ لاتینیِ incubus (اینکوبوس) است که ریشهاش به معنیِ «خوابیدن» است.
به اعتقادِ مردمِ قرونِوسطا اینکوبوس روحِ پلیدی بود که شبهنگام روی زنانِ خوابیده میافتاد و به آنها تجاوز میکرد.
واژۀ فارسیِ بختک تقریباً به همین معنی است.
#واژهشناسی
@arayehha
یُغور، از مصدر یُغورماقِ #ترکی میاد. به معنی خمیر کردن. خمیر وراومده حجمش زیاد میشه دیگه. بزرگ و ستبر میشه. یغور هم روی همین منطق معنی بزرگ و درشت و حتی بدقواره میده.
اما خمیر چرا ور میاد؟
خمیر وراومده رو اگه دیده باشید خودش رو میگیره و از ظرفی که توشه جدا میشه و بهاصطلاح ور میاد. مثل کاغذدیواری که چسبش نامرغوب باشه و از دیوار جدا بشه و ور بیاد.
@arayehha
دربارۀ کَلوین
نامِ اروپاییِ کَلوین (Calvin) از ریشۀ لاتینی و به معنیِ تاس یا کچل است. ظاهراً با واژۀ فارسیِ کَل، به معنیِ تاس یا کچل، همریشه است.
البته تا جایی که دیدهام، جنابِ کَلوین کلاین (Calvin Klein) تاس تشریف ندارند. 😁
از چه ای کَل با کَلان آمیختی؟
تو مگر از شیشه روغن ریختی؟
مولوی
از چه کَلوین با کَلان آمیختی؟
تو که پُرمو و بسی خوشریختی
#نامشناسی
@arayehha
در باب «گرخیدن»!
فعل «گرخیدن» از مصادر جعلی متأخر است که در ساحت غیررسمی زبان فارسی رواج یافته است. «گرخیدن» در حوزهی معنایی گستردهای نقش ایفا میکند: «ترسیدن»، «جا زدن» و حتی «تعجب کردن» و «غافلگیر شدن». این فعل با خود نوعی طنز و کنایه هم همراه دارد که فعل «ترسیدن» فاقد آن است.
دربارهی ساخت این فعل، تقریباً با اطمینان، میتوان گفت که از «قرخماق» (qorxmaq) ترکی آذربایجانی («Korkmak» ترکی استانبولی) گرفته شده است. جزء مصدرساز زبان ترکی (ماق/ ماک) از بخش دوم این فعل حذف شده و «یدن» مصدرساز فارسی به آن افزوده شده است. در خودِ زبان ترکی هم این فعل یک فعل رسمی است و فاقد کارکردهایی است که در زبان فارسی روی «گرخیدن» سوار است.
چنان که از کاویدن پیکرههای زبانی منتج میشود، فعل «گرخیدن» هنوز مجال نیافته که حتی در بخشهای غیررسمی یا محاورهای متون مکتوب راه باز کند. رواج روزافزون صورتهای مختلف این مصدر جعلی دارد خلئی را پر میکند که افعال رسمی را به آنها راه نیست. پس دور از انتظار نیست که «گرخیدن» کمکم به بخشهای محاورهای متون (نظیر دیالوگهای آثار داستانی) و سپس اساساً به لایههای رسمیتر زبان راه یابد.
حسین جاوید
@arayehha
#قرابت
در سرم فکرِ تو و در دل من حسرتِ توست
شده ام تشنهلبی که به سرابی برسد ...
#محمد_شیخی
یاران همه با یار و منِ خسته طلبکار
هر کس به سرِ آبی و #سعدی به سرابی
@arayehha
4_6032825718113572449.mp3
1.21M
شعر و خوانش:
دکتر داودرضا کاظمی
@nabzeghalam
مصطفی رحماندوست چهرهی آشنای ادبیات کودک و نوجوان متولد 1329 در شهر همدان است. او پدر شعر کودک ایران است و همچنین تلاشهای فراوان و قابلتقدیری برای رشد ادبیات کودک و نوجوان در ایران داشته است. او شاعر، نویسنده و مترجم کتابهای کودک و نوجوان است و شعر مشهور او «صد دانه یاقوت» است که بیش از سه نسل از کودکان و نوجوانان ایرانزمین با آن خاطره دارند.
مصطفی رحماندوست از زمانی که کودک بود و تقریبا 11 سال داشت متوجه شد که استعداد درخشانی در شعر گفتن دارد. او در کودکی اشعار مثنوی مولوی را حفظ کرده بود. شعرهای که مادرش گاهی برای او زمزمه میکرد. رحماندوست دربارهی کودکی خود میگوید: «پدرم قوی بنیه بود اما وقتی درباره کربلا شعر میخواند، اشکش در میآمد. برای من که او را قوی و زورمند میدیدم، دیدن اشک و اندوهش عجیب بود. خیلی دلم میخواست بدانم آن کلمههای سیاهی که بر کاغذ دیوان صامت و قمری نقش بسته چه هستند و چه قدرتی دارند که پدر زورمندم را به گریه مینشاندند
همین موضوع باعث شد تا رحماندوست برای یادگیری خواندن و نوشتن شتاب کند و شعرهای دیوان شعرا را بخواند. در مدرسه حافظ میخواند و سعی میکرد اشعار این شاعر بزرگ را حفظ کند. بعد از گذراندن دوره ابتدایی او وارد دبیرستان شد و در رشتهی علوم انسانی که در آن زمان نام رشته ادبی داشت تحصیل کرد. مصطفی رحماندوست در دوره دبیرستان هم فرد کتابخوانی بود. او در مصاحبهای دربارهی کتابخانهی دبیرستان ابن سینا که در آن درس میخواند گفت: «کتابخانه خوبی داشت، اما بهسختی میتوانستم ازآنجا کتاب بگیرم، بسیاری از کتابهای آنجا را خواندم. کمبودها را هم با کرایه کردن کتاب و مطالعه سریع آن جبران میکردم. شبی یک ریال کرایه کتاب میدادم. خلاصه بعضی از کتابها را هم از بچههای اهل کتاب میشنیدم تا کرایه کمتری بپردازم».
او در این دوره به تشویق و تایید پدر مدتی را دروس حوزه خواند. در سالهای آخر دبیرستان هم با موسیقی و نقاشی عجین شد. اگرچه در نقاشی خیلی پیشرفت چشمگیری نداشت اما در موسیقی توانسته بود به این توانای برسد که سنتور بزند. او در مصاحبهای میگوید: «سال 1349 براي ادامه تحصيل به تهران آمدم و در رشته زبان و ادبيات فارسي مشغول تحصيل شدم. حضور در تهران فرصتي بود براي آشنايي با دكتر علي شريعتي، استاد مرتضي مطهري و دكتر بهشتي. رفت و آمد به جلسههاي درس اين بزرگواران و شركت در محافل و مجالس ادبي و هنري آن روزگار، باعث شد كه خوشههاي ارزشمندي از خرمن آگاهان و آگاهيهاي ديرياب بيندوزم.» مصطفی رحماندوست دربارهی اولین نوشتههایش میگوید: «اولين نوشتهام، زماني چاپ شد كه دانشآموز دبيرستان بودم. آنهم در يك مجلّه محلی و نه اثري كه براي بچهها نوشته شده باشد. در دوره دانشجويي قصهها و شعرهاي بسياري نوشتم و چاپ كردم. همه براي بزرگسالان، اما در اواخر دورهِ دانشجويي بود كه «ادبيات كودكان و نوجوانان» را شناختم و تصميم گرفتم سالك و رهپوي اين راه باشم. روانشناسي خواندم؛ سادهنويسي كار كردم؛ كتابهاي بچهها را ورق زدم؛ معلم بچهها شدم؛ چند جا درس دادم؛ اول قصه نوشتم: سربداران و خاله خودپسند و بعد شعر سرودم.»
مصطفی رحماندوست فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران است. او به عنوان کارشناس کتابهای خطی در کتابخانه مجلس، مدیر مرکز نشریات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، مدیر مسئول نشریات رشد، سردبیر رشد دانشآموز، سردبیر و پدیدآورنده سروش کودکان و نوجوانان، سردبیر مجله شهرزاد قصهگو فعالیت کرده است. او همچنین به مدت سه سال مدیرکل دفتر مجامع و فعالیتهای فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران بوده است.
بیش از 30 سال است که مصطفی رحماندوست بی وقفه برای کودک و نوجوان کار می کند و تمام فعالیتهای او به هر شکلی که بوده به ادبیات مرتبط بوده است. او تا امروز بیش از 314 اثر به صورت مجموعه شعر برای کودکان و نوجوانان، تالیف و ترجمه داستان و کتابهایی درباره شیوههای قصهگویی و ادبیات کودک در ایران و جهان منتشر کرده است. کتابهای او به بیش از شش و نیم میلیون نسخه میرسد و بعضی از آثار او از جمله قصه «دو لاکپشت تنها»، «بازی با انگشتها»، «سه قدم دورتر شد از مادر»، «دو تا عروس، دو تا داماد» و ... به سیزده زبان ترجمه شده است.
#معرفی_شاعر #مصطفی_رحماندوست
@arayehha
6.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 این همه خاطره با «صددانه یاقوت» داریم، شاعرش را هم میشناسیم؟
#فرزند_ایران
📜 @arayehha
•[📚]• مخپیچ (Mind Screw) چیست؟
🥀|• مخپیچ اساساً به چیزی گفته میشود که بهشدت روی نمادگرایی و سورئالیسم/ابسوردیسم تکیه دارد و یا اینقدر در ارائهی مفهوم و منظور خود ناموفق است که اولین واکنش مخاطب بعد از تجربهی آن بیان این جمله است: «این دیگه چی بود؟!»
🌊|• این آثار از مخاطب خود انتظار دارند تا خودشان راجع به محتوا و منظور آن نظریه ارائه دهند؛ نظریههایی که بعضی مواقع از خود اثر عجیبتر از آب در درمیآیند. بهطور کلی نباید از یک مخپیچ انتظار داشت که از قوانین عقل و منطق پیروی کند و یا کاملاً قابلفهم باشد.
•[📚]• تعدادی از خصوصیات یک مخپیچ:
– عجیب بهنظر رسیدن بهخاطر استفاده از نمادگرایی یا سورئالیسم.
– استفادهی شدید از نمادگرایی، بدون اینکه راجع به آن توضیحی ارائه شود.
– وقوع اتفاقاتی که ربط آنها به یکدیگر یا داستان اصلی معلوم نیست.
– باز نشدن گرههای داستانی یا عدم فاشسازی نکات مهم آن.
– وقوع اتفاقات بدون دلیل موجه (یا اصلاً بدون دلیل)، حتی در بستر اصلی داستان (بهخصوص در بستر اصلی داستان).
– مبهم بودن تعدادی از بخشهای روند پیشرفت داستان.
– تداخل رویا و واقعیت.
– عدم ترتیب زمانی بین سلسله وقایع داستان.
– نمایش سکانسهایی تصادفی و بیربط که در روند داستان اختلال ایجاد میکنند.
– خروج موقت از بُعد زمان یا مکان.
– مبهم بودن فاشسازی نکتهای مهم یا تناقض آن با دیگر بخشهای داستان.
– عدم وجود پایان.
– ارائهی تدریجی و بدون انسجام نکات مهم و ساختار پازلمانند داستان.
•[📚]• درباره مخپیچها:
🔎|• حین این که طرفدارها سعی میکنند نمادگراییها را رمزگشایی و نماد موردنظر را پیدا کنند، بسیاری از مخپیچها پا را فراتر گذاشته و با قسمتهای بیمعنی و بیربط مخاطب را گیجتر از قبل میکنند.
✂️|• بحث پیرامون اینکه کدام قسمتها از لحاظ داستانی مهم هستند، یکی از بحثهای رایج مربوط به این گونه آثار داستانی است.
🔖|• انتظار نداشته باشید خود خالق اثر در این زمینه مفید واقع شود. اکثر نویسندهها از توضیح دادن یا پاسخ به سوالات راجع به مخپیچشان سر باز میزنند و حتی ممکن است چیزهایی بگویند که کاملاً برخلاف انتظارات و توقعات طرفداران اثر مربوطه باشد.
☠|• داستاننویسهای معاصر ژاپن و کرهی جنوبی اساساً نان شبشان را با این عنصر داستانی به دست میآورند؛ بهخصوص در ژانر وحشت و درام روانشناسانه.
🌚|• بهطورکلی مخاطبان آسیایی (آسیای شرقی) نیز کلاً به این گونه عجایب و ابهامات علاقهی زیادی دارند. بیدلیل نیست که دیوید لینچ (سازندهی مخپیچ ترین آثار سینمایی) بهشدت در ژاپن پرطرفدار است.
•[📚]• نمونههایی از مخپیچهای معروف:
📕 در عرصهی ادبیات: مسخ (فرانتس کافکا)، بوف کور (صادق هدایت)، صد سال تنهایی (گابریل گارسیا مارکز)، اکثر آثار ساموئل بکت، بسیاری از آثار فیلیپ ک.دیک و بهعنوان مثالهایی سادهتر، آلیس در سرزمین عجایب (لوییس کارول) و بخشهایی (مثل گفتوگوی هری و دامبلدور در ایستگاه کینگ کراس) از سری هری پاتر (جی.کی. رولینگ).
🎞 در عرصهی سینما: Eraserhead، Lost Highway، Mulholland Drive، Inland Empire (همگی ساختهی دیوید لینچ)، A Space Odyssey : 2001 ، Donnie Darko، سری ماتریکس.
📺 در عرصهی تلویزیون: ، Lost، Fringe، Monty Python’s Flying Circus .
🎮 در عرصهی بازیها: Assassin’s Creed (ایدهی کلی پشت آنیموس و پایان هر یک از قسمتهای سری)، Legacy of Kain، Bioshock
Metal Gear Solid 2: Sons of Destiny ،
🎨 اکثر آثار هنری پستمدرن.
@arsyehhs