✅ خرمشهر را خدا آزاد کرد...
⚪️ تصویر سازی اثر: راحیل قلعه سفیدی
🌐 zil.ink/artkermanshah
ⓐⓡⓣⓚⓔⓡⓜⓐⓝⓢⓗⓐⓗ
🇮🇷 آزادسازی خرمشهر (۱۳۶۱ش)
✍️ آزادسازی خرمشهر یکی از مهمترین اهداف عملیات بیت المقدس در دوره جنگ تحمیلی بود که پس از ۵۷۸ روز اشغال در روز سوم خرداد سال ۱۳۶۱صورت گرفت. این عملیات توسط ارتش جمهوری اسلامی ایران و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نیروهای بسیج مردمی انجام گرفت.
✅ فتح خرمشهر بازتاب جهانی داشت و عراق با از دست دادن خرمشهر از نظر سیاسی تکیهگاهش را برای مذاکره از دست داد. این واقعه از لحاظ نظامی نقطه عطفی در تاریخ جنگ ایران و عراق شناخته میشود. به همین دلیل از آن روز به عنوان نمادی از پیروزی، مقاومت و ایستادگی در برابر دشمن یاد میشود.
✅ با آزادی خرمشهر، ایران توانست بیشتر اراضی اشغال شده از سوی عراق در ابتدای جنگ را بازپس بگیرد و دست برتر را در موقعیت نظامی و تبلیغاتی داشته باشد.
🌷 امام خميني(ره) در اين باره فرمودند: "خرمشهر را خدا آزاد كرد".
✅ شورای عالی انقلاب فرهنگی، سوم خرداد را به عنوان روز مقاومت، ایثار و پیروزی در تقویم رسمی ایران نامگذاری کردهاست.
🌷یاد و خاطره شهدای گرانقدر انقلاب، دفاع مقدس و مدافعان حرم گرامی باد.
🌐 zil.ink/artkermanshah
ⓐⓡⓣⓚⓔⓡⓜⓐⓝⓢⓗⓐⓗ
33.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روایت شنیده نشده از شهید رئیسی
🖤🖤🖤🖤🖤🖤
#سید_شهیدان_خدمت #شهید_جمهور #رئیسی_عزیز
🌐 zil.ink/artkermanshah
ⓐⓡⓣⓚⓔⓡⓜⓐⓝⓢⓗⓐⓗ
📝#روایت_خدمت
هوا گرفته است.امروز از صبح خورشید خودش را حتی یک لحظه هم نشان نداده است. روزهای ابری دلم میگیرد. نمیدانم شاید دلم برای خورشید تنگ می شود.
از روزی که خبر شهادتش را دادند غم بزرگی گوشه دلم نشسته. حال و روزم درست مثل زمانی است که خبر فوت پدرم را شنیدم.
روزها گویی که خوابم, شبها اما تا صبح بیدارم.
شام و ناهار را با نان و پنیری سر میکنم.
چند روزی است آشکارا غمگینم. اندوه من بچه ها را کسل و افسرده کرده.
از امروز صبح چهارشنبه سعی میکنم با بچه ها بازی کنم و سرحال باشم.
با پسرم حرف میزنم و میخندم.
پسرم میگوید:
_ مامان! خیلی غمگینی.
میگویم:
_ مامان! من که دارم می خندم.
می گوید:
_می خندی اما صدات و نگاهت پر از غمه.
آه می کشم و به جمعیت مردم تهران که برای تشییع رییس جمهور شهید آمده اند خیره می شوم.
احساس میکنم الان آقای رئیسی می آید و برای مردم سخنرانی می کند. یک لحظه یادم می افتد که او دیگر نیست.
پسرم به من زل زده و نگران نگاهم میکند.
چشم از تلویزیون برمیدارم و می گویم:
_ دوبار که کاندید ریاست جمهوری شد با اطمینان به او رأی دادم.
چقدر دیگران را تشویق کردم تا به او رأی بدهند. همیشه دوستش داشتم. حتی وقتی نرخ دلار و اجناس بالا کشید و همه به او فحش دادند.
در دلم به او اعتماد داشتم .
پسرم می گوید:
_ درست مثل روشنی روزهای آفتابی.
خنده تلخی روی لبم می نشیند و می گویم
دقیقا.
بچه ها با هم مشغول بازی می شوند.
و من دوباره به فکر فرو میروم.
از قدیم گفته اند خاک سردی می آورد. شاید فردا که او را در جوار امام رئوف به خاک بسپارند کمی آرام شوم.
🌐 zil.ink/artkermanshah
ⓐⓡⓣⓚⓔⓡⓜⓐⓝⓢⓗⓐⓗ
8.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ شیون و مویه مادران «اهل حق» و «اهل سنت» دالاهو در سوگ «رئیس جمهور شهید» و تسلیت به استاندار کرمانشاه به عنوان نماینده عالی دولت در استان
📆 پنج شنبه / ۳ خرداد ماه / ۱۴۰۳
🖤🖤🖤🖤🖤🖤
#سید_شهیدان_خدمت #شهید_جمهور #رئیسی_عزیز
🌐 zil.ink/artkermanshah
ⓐⓡⓣⓚⓔⓡⓜⓐⓝⓢⓗⓐⓗ
🦋
🥀تقدیم به شهید جمهور و همراهانش
ایعکسهای سادهٔ روبان سیاهدار
لبخندهای روشن مظلومِ آهدار
نوشیده شهدهای شریف علیالدوام
شاهد مقامهای شفیع شهیدنام
روزیخوران تا به ابد زنده خدا
مردان پاک خطه پاینده خدا
صبح آوردندگان شب سرد بی سحر
شب زنده دار های سماوات بی قمر
پروازکردگان به سر شانه جهان
پروانههای شمع وطن را نگاهبان
از آبرو گذشته و از جان گذشته تر
از ماهی عطش زده بیتاب گشته تر
دشنام از زبان خلایق شنیدهها
اما برای کار خلایق دویدهها
آهای مسافران خط آسمان بهشت
آنشب که سرنوشت شمارا جدا نوشت
از قطرگی مسافر دریا شدید و بعد
دردانه های حضرت زهرا شدید و بعد
آوازه جهاد شمارا جهان شنید
هیهات گفته اید به اعدا ، جهان شنید
با اشک های روضه تسلا گرفته اید
یک گوشه از حسینیه ها جا گرفته اید
ما رو سیاه دهر و شما رو سپیدها
برما نظر کنید دمی ای شهیدها
#محمدحسین_امیری
🖤🖤🖤🖤🖤🖤
#سید_شهیدان_خدمت #شهید_جمهور #رئیسی_عزیز
🌐 zil.ink/artkermanshah
☑️ #تایپوگرافی شهید جمهور
◾️طراح: استاد مهدی سهرابی نصر
🖤🖤🖤🖤🖤🖤
#سید_شهیدان_خدمت #شهید_جمهور #رئیسی_عزیز
🌐 zil.ink/artkermanshah
ⓐⓡⓣⓚⓔⓡⓜⓐⓝⓢⓗⓐⓗ
شهید جمهور22.pdf
406.9K
فایل برداری شهید جمهور اثر استاد سهرابی نصر
- بابا جان تنهائی؟
جوابش بجای کلمات تکان دادن سری است که پائین انداخته.
- یادت رفته کفش بپوشی؟
سرش را کمی بالا میآورد و نه را به خورد ذهنم میدهد.
- میای بالا برسونمت؟ کجا میری؟
بدون اشاره و حرف مسیرش را با سرعت حلزونی ادامه میدهد.
قلبم برایش قرار ندارد، هم سن و سال بابا حاجی است.
ماشین را پارک میکنم و به طرفش میدوم.
- بابا جان، چرا باهام حرف نمیزنی؟ منم مثل نوههاتم.
میایستد، قامتش اگر بخواهد هم راست نمیشود.
صدای گرفته و آرامش به زحمت در مغزم ترجمه میشود:
- جگرم سوخته، حرف بزنم نمیتونم راه برم...
دستههای واکر کوتاه چرخ دارش را محکمتر میگیرد و به طرف موج سیاه پوش روبرو راه میافتد.
عکس خندان شهید را جلوی واکر چسبانده.
دست کنار دستش میگذارم و همداغ در سیاهی خیابان غرق میشویم...
#سارا_طهماسبی
🖤🖤🖤🖤🖤🖤
#سید_شهیدان_خدمت #شهید_جمهور #رئیسی_عزیز
🌐 zil.ink/artkermanshah
ⓐⓡⓣⓚⓔⓡⓜⓐⓝⓢⓗⓐⓗ