یادداشت پانزدهم .
اسدُلّاه و روحانیت❗️
یکی از خصلت های عَلَم ، روحیه ی ضد روحانیت اون بود.❌
در جای جای یادداشتهاش ، از توهین و بد گویی به قشر روحانی و آخوندها کوتاهی نکرده 🙊.
یک نمونه از این یادداشتها مربوط به سفر شاه به مشهد در سال ۵۴ هست .قبلا گفتم(اینجا) که شاه هرسال یه سفر به مشهد داشته که در این سال نتونسته قبل از سفر به آمریکا انجامش بده و بلاخره در خردادماه این سفر انجام میشه . آیت الله میلانی ره ظاهرا در تمام سفرهای شاه به مشهد از همراهی اون در حرم خودداری میکردن😉 . این بار هم به بهانه ی کسالت، پسرشون رو به نیابت از خودشون میفرستن. اسدُلّاه از این قضیه خیلی ناراحت میشه.😡 اون با توهین به آیت الله میلانی میگه : این آیت الله فکر کرده دکّانش بسته میشه ، پسرش رو فرستاده تا پیش شاه حرفایی بزنه و بعد توی رادیو گفته بشه😋 . من گفتم حرف بزنه ولی ایشون اهمیتی ندارن که حرفاش توی رادیو پخش بشه و اینجوری توی دهنی بهش زدم .💪
پسر آیت الله در حرم از طرف همه شیعیان از شاه میخاد که نسبت به بازسازی قبور بقیع اقدام کنه .
شاه یواشکی در گوش اسدُلّاه میگه: پادشاه سعودی و دولتش مایل به این کار هستن ولی آخوندای .... اونا نمیذارن. اسدُلّاه در ادامه نوشته: این حرف شاه اشاره به گذشته ی آخوندای .... ما داره . با آخوند..... باید اینجوری عمل کرد تا وقتی که خیلی بدبخت شد یه نون بخور و نمیری بهش رسوند .
پ ن : جاهای خالی کلمات زشت و رکیکی بوده که حتی در نسخه چاپی هم به همین صورت آمده.
یادداشت های علم . دفتر پنجم
شنبه 54/3/10
عضويت در کانال"اسدُلاه"👇👇
https://eitaa.com/asadallhalam
یادداشت شانزدهم
سفر شازده کوچولو😁
یادتونه قبلا گفتم قراره شازده کوچولو با اسدُلّاه برن مصر؟(اینجا) .
بلاخره سیزده خرداد ۵۴ رفتن .اسدُلّاه میگه توی فرودگاه اَزَمون استقبال حسابی کردن😎 . این بچه هم مثل یه مرد تموم عیار از عهده ی همه ی کارا بر اومد( انتظار داشته که توی فرودگاه بازگوشی در بیاره ولی خوشبختانه نکرده😜) . این چند روز که اونجا بودن ، اونا رو میبرن صحرای سینا و ارتششون که اونجا مستقر بوده رو نشونون میدن . اونجا سه ساعت توی آفتاب اونا رو میچرخونن واسشون حرف می زنن😂. بعدش توی یه سوله آهنی ناهارشون میدن . اسدُلّاه میگه:هم دیر ناهار دادن و هم خودمون توی اونجا پختیم😏 کل برنامه ۷ ساعت طول میکشه و این بچه ظاهرا بچه بازی در نمیاره 😄 که اسدُلّاه با کلّی ذوق نوشته :《 کاملا مقاومت کرد. جای امیدواری است》😊. بعدش اسدُلّاه یه گزارشی از کارای انور سادات مینویسه و از زبون اون میگه که : رضا شاه رو انگلیسی ها از مملکت دورش کردند( برکنار و تبعید) . انورسادات حسابی از شازده کوچولو تعریف می کنه 😊 و میگه از شاه ممنونم که اینو توی فصل امتحاناتش فرستاده اینجا😜.
اسدُلاه میگه: تا نصف شب مهمون زن انورسادات بودیم . شازده با وجود خستگی، ولی انگلیسی خوب باهاشون صحبت میکرد. فکر کنم این نشاطش به خاطر حضور دخترای قشنگ انور سادات بود🙈😜 . بعدش میگه :البته هنوز نفهمدیم توی این سن ، سر و گوشش می جنبه یا نه؟!!😉😉
در کل سفر بهشون خوش گذشته و ظاهرا مردم اونجام حسابی از کاروان ایرانی استقبال میکردند .
یادداشتهای علم. دفتر پنجم
۵۴.۳.۱ تا ۵۴.۳.۱۶
عضویت درکانال خاطره های اسدُلّاه
👇👇
https://eitaa.com/asadallhalam
10.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلمی از سفر شازده به مصر در سال ۵۴
عضویت در کانال " خاطره های اسدُلّاه"
👇👇👇
https://eitaa.com/asadallhalam
یادداشت هفدهم
بیزینس خاندان پهلوی😒
قبلا در مورد اینکه اشرف،خواهر شاه خلافهای مالی داشته ، خاطره ای رو نقل کردم(اینجا) .
امروز ،یک شنبه یکم خرداد سال پنجاه و چهار ، اسدُلّاه میره پیش شاه و گزارش کارا رو میده. در لابه لای گزارش ها ، به شاه میگه که : والاگهر ( ظاهرا اشرف رو می گفته) ، توی یه معامله ، دست داشته و یک ملیون و دویست هزار دلار دستخوش گرفته😳. اینقدر مبلغه بالا بوده که اسدُلّاه میگه : توی سنای آمریکام خبرش رفته و حتما صدای اونا رو هم در میاره😞😞 .
اسدُلّاه در مورد واکنش شاه فقط مینویسه : " خیلی ناراحت شدند" 😐
همین !!!!!😞
قبلا هم نقل کردم که شاه گفته بود کارای اشرف تا جایی که به مملکت ضرر نزنه ، طوری نیست و کاری به کارش ندارم 😳 ( اینجا بخوانید)
یادداشتهای علم . دفتر پنجم
یکشنبه ۵۴/۳/۱
عضویت در کانال " خاطره های اسدُلّاه"
👇🌹👇🌹👇👇🌹👇
https://eitaa.com/asadallhalam
یادداشت هجدهم
ادب مَرد ، به ز دولت اوست 🙏
یه روز اسدُلّاه به قول خودش خدمت شاه شرفیاب میشه😊 و در مورد انتخابات انگلستان که با موضوع پیوستن در بازار مشترک بوده ، صحبت میکنه و تحلیل خودش رو به شاه می گه 😎. در لا به لای حرفاش به شاه میگه :
آقای نهاوندی ، رئیس دانشگاه تهران یه نامه ای به من نوشته و گفته که نخست وزیر - هویدا - از اینکه استادان دانشگاه از کم بودن حقوقشون به شاه شکایت کرده اند ، گله مند شده .😏😏
شاه وقتی این رو میشنوه با عصبانیت میگه😡 : نخست وزیر .... خورده که گله مند است .🙈🙊 همینطور به او بگو !!!💪
پ.ن:
شاه معمولا از هر چیزی که احساس میکرد ممکنه قدرتش رو محدود کنه به شدت عصبانی میشد . به یادداشت چهارم(اینجا) مراجعه کنید .
یادداشتهای علم . دفتر پنجم
یکشنبه 54/3/1
عضویت در کانال " خاطره های اسدُلّاه "
https://eitaa.com/asadallhalam