4_879840611979493411.mp3
3.44M
🎧 سخنرانی #حجت_الاسلام_برمایی ✅ صوت ۳ / بخش۴
🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ازدواج_دانشجویی
📌 راز 7- اقتصاد را جدی بگیرید!
🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 #خانواده 👨👩👧👦 ، نقطهی ضعف غرب است
🆔 @asanezdevag
☀️ امام صادق (ع) :
🏡 خداوند خانه ای را که در آن #عروسی 💑 برپا شود دوست دارد؛
و با خانه ای که در آن #طلاق💔 صورت گیرد، دشمن است.
🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 فرصت کمنظیر معنوی برای جوانی که از دیدن رویی زیبا و مویی مجعد به خود میلرزد...
🆔 @asanezdevag
...عاشق شوید!💝💝
برادرها و خواهرها، عاشق شوید!💖💖
زندگی به عشق است، عقل به آدم زندگی نمی ده. عقل به آدم یاد می ده که چه جور بهتر بخوره چه جور بهتر بخوابه. چه جور بهتر پلاسیده باشه، چه جور بهتر دلمرده باشه. عشق است که در درون انسان آتش زندگی و شعله زندگی را بر می فروزاند.
مسلمان عاشق است. عاشق خدا، عاشق حق است، عاشق عقل است، عاشق انسان شدن است، عاشق ملکوت است💗💗
شهید بهشتی
🆔 @asanezdevag
4_879840611979493412.mp3
6.5M
🎧 سخنرانی #حجت_الاسلام_برمایی ✅ صوت ۳ / بخش ۵
🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ازدواج_اینترنتی
📌 راز ۱- هرگز به آشنایی اینترنتی بسنده نکنید!
🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 از حرصی که آمریکائی ها برای فرزنددار شدن میزنند تا غفلتی که خانواده های ایرانی رو فرا گرفته است
🆔 @asanezdevag
🍃 حضرت زهرا (س) :
🌸 بهترین شما کسانی اند که با مردم نرم ترند و زنان خویش را بیشتر گرامی می دارند.
🆔 @asanezdevag
📝 وقتی میخواهند عاشقانه بنویسند :
تصویری نیمه عریان را به متن اضافه می کنند.
🗣 وقتی میخواهند عشق را تعریف کنند :
از برهنگی مانکن های غربی استفاده می کنند .
💖 وقتی میخواهند به دیگران نشان دهند عاشق شده اند :
دختری را با نگاه های هوس آلود انتخاب می کنند .
❎ معلوم نیست عاشق ها بی حیا شده اند یا بی حیا ها عاشق . . . ! ! !
#عاشق_بی_حیا_نیست
🆔 @asanezdevag
4_879840611979493413.mp3
1.05M
🎧 سخنرانی #حجت_الاسلام_برمایی ✅ صوت ۳ / بخش ۶
🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 #ازدواج_اینترنتی
📌 راز 2- اگر خجالتی هستید،بیشتر مواظب باشید!
🆔 @asanezdevag
❤️ارزش مادر بودن❤️
💢 رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله وسلم ـ فرمود:
🔅هنگامي که زن آبستن مي شود خدا به او اجر کسي را مي دهد که با نفس و مالش در راه خدا جهاد مي کند،
🔅هنگامي که بچه اش را بر زمين نهاد، به او خطاب مي رسد گناهانت آمرزيده شد، اعمالت را از سر بگير؛
🔅و هنگامي که بچه اش را شير مي دهد خدا در برابر هر مرتبه شير دادن، ثواب آزاد کردن يک بنده در نامه عملش مي نويسد.
📌بحارالانوار، ج5، ص 251
🆔 @asanezdevag
💙 درز تفاهم
❇️ همان گونه که اگر سقف درز داشته باشد، قطرات باران💦 به تدریج از آن به داخل ساختمان رسوخ پیدا میکند و باعث خرابی خانه و وسایل زندگی میشود، شکاف اختلافات بین زن و شوهر خطرناک است.
⚡️ تجربه نشان میدهد که اگر این شکافها زود با قیر «گذشت»، «مدارا»، « مذاکره» و «مشاوره» پر نشود، نم نم، مهر غریبه از همین درزها وارد قلب ❤️همسر میشود و زندگی ویران میشود اما این درز اختلاف در خانمها به دلیل احساسی بودن و نوسان بیشتر هیجان در آنها زودتر و عمیق تر ایجاد می شود.
🆔 @asanezdevag
💟عقدرادردنیامی بندند،
ولی انعقاد مربوط به عالم بالاست☝
تاانعقادنباشد،عقدصورت نمی گیرد💕
پس همسری راکه دارید،
اول خدابرایتان بریده بود که عقدشماهم عملی شد💑
خدا هم که جز *خوب* برای بنده ی مومن نمی برد👼🌹
پس قدرآنچه خداعطاکرده است بدانید...
ارزش هدیه به هدیه دهنده است🍃
هرچه ازدوست رسد،نیکوست... 💞
حاج اسماعیل دولابی
🆔 @asanezdevag
📚 داستان_کوتاه
طنز😊
زن نصف شب از خواب بیدار میشود و میبیند که شوهرش در رختخواب نیست. به دنبال او به طبقه ی پایین میرود و میبیند شوهرش در آشپزخانه نشسته است، در حالی که یک فنجان قهوه هم روبرویش قرار دارد. به دیوار زل زده بود و در فکری عمیق فرو رفته بود…
زن او را دید که اشکهایش را پاک میکرد و قهوهاش را مینوشید، و در حالی که داخل آشپزخانه میشد آرام زمزمه کرد : "چی شده عزیزم؟ چرا این موقع شب اینجا نشستی؟"
شوهرش نگاهش را از قهوهاش بر میدارد و میگوید: هیچی فقط اون موقع هارو به یاد میارم، 20 سال پیش که تازه همدیگرو ملاقات میکردیم، یادته؟
زن که حسابی تحت تاثیر احساسات شوهرش قرار گرفته بود، چشمهایش پر از اشک شد و گفت: "آره یادمه…"
شوهرش به سختی گفت:
- یادته که پدرت ما رو وقتی با هم دید
- آره یادمه (در حالی که بر روی صندلی کنار شوهرش نشست)
- یادته وقتی پدرت تفنگ رو به سمت من نشونه گرفته بود و گفت که یا با دختر من ازدواج میکنی یا 20 سال میفرستمت زندان؟!
- آره اونم یادمه…
مرد آهی می کشد و میگوید: اگه رفته بودم زندان الان آزاد شده بودم…!
🆔 @asanezdevag
💠 امام صادق عليه السلام: مَن حَسُنَ بِرُّهُ بِأَهلِ بَيتِهِ ، مُدَّ لَهُ في عُمُرِهِ؛
هر كس به #خانوادهاش نيكى كند، عمرش دراز میشود
📚 کافی، جلد ۲
🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 #ازدواج_اینترنتی
📌راز 3- فقط به چت اکتفا نکنید!
🆔 @asanezdevag
📢 بخش هایی از سخنرانی حجه الاسلام محسن #قرائتی:
✍ چیزی که در مملکت کم است، جگر است!
✍..حالا من که مسئول مملکتی نیستم. نه اختیار پول دارم، نه اختیار چیز دیگری. هیچ قدرتی هم ندارم. خدا هم کند که قدرت به دست من نیفتد. چون اگر من قدرت داشته باشم، دست به یک کارهایی میزنم. یک سال بودجه ورزش را حذف میکنم، همه جوانهای عزب را زن میدهم. جوان نان ندارد، خانه ندارد، زن ندارد، بچه ندارد، کلی خرجش میکنیم برود آن طرف دنیا بازی کند و برگردد.
دختر از اینجا میرود ایتالیا کشتی بگیرد و برگردد. همینجا در کوچه خودت با دختربچهها کشتی بگیر.
✍ یک کسی گفت: برویم همدان هفت متر میپرم. همینجا بپر ببینیم. این پولی که میخواهی خرج این دختر کنی، برود آن طرف کرهی زمین کشتی بگیرد و برگردد. جهیزیهاش را درست کن. ما در مملکتمان مشکل جگر داریم. لیسانس اوه... فوق لیسانس اوه... حجت الاسلام اوه... هر چه بخواهی داریم. آن چیزی که الان در مملکت ما کم است، جگر است.
✍ وزیر به من میگوید: در تلویزیون بگو، مصرف آب کم بشود، نگران آب و جیرهبندی آب و قحطی آب هستیم. گفتم: خوب نمیشود عوض اینکه به مردم بگوییم آب کم مصرف کنید، چمن را حذف کنید. سبزی بکارید. سبزی هفتهای یک بار دوبار آب میخواهد. چمن هر روز آب میخواهد. میگوید: یعنی در ادارات سبزی بکاریم؟ میگوید: زشت است. نمیشود. چرا نمیشود؟ آمریکا این کار را کرد. یک سال در آمریکا آب کم آمد، بخشنامه آمد چمن حذف، سبزی بکارید. منتهی ما فکر میکنیم اگر چمن بکاریم، روشنفکر هستیم، سبزی بکاریم، دهاتی هستیم.
تازه زندهباد دهاتیها! دهاتیها به گردن ما حق دارند. دهاتی تولید کننده هستند، شهریها مصرفکننده هستند. دهاتی بر شهر ارزش دارد. ببینید ما جگر اینکه چمن را تبدیل به سبزی کنیم نداریم. طرحهایی باید باشد. یک نامه خدمت مقام معظم رهبری نوشتیم که برای #ازدواج یک وزارتخانه درست شود. #وزارت_ازدواج.
✍ ازدواج مهمتر از ورزش است. ما وزارت ورزش داریم، وزارت ازدواج هم باید داشته باشیم. پنجاه شصت قفل به ازدواج خورده است که این قفلها را غیر از عزم ملی نمیتواند باز کند. همه گیر کردهاند. کار فکری میخواهد، کار فرهنگی میخواهد. کار اعتقادی میخواهد، کار اقتصادی میخواهد. کار مسکن میخواهد. کار اشتغال میخواهد. اشکال دارد که بعضی از درسهای آموزش وپرورش حذف بشود؟
به جایش یک شغل یاد بگیرند. دیپلم ما در این دوازده سال یک هنری یاد بگیرد؟ دانشگاه ما هم در این چهار سال یک هنری یاد بگیرد. منتظر استخدام نباشند، استخدام نیست، نیست، نیست. یک بار دیگر نیست، نیست، نیست، استخدام نیست.
✍ من سی سال معاون وزیر آموزش و پرورش بودم. سه تا هم بچه لیسانس دارم. یکی از آنها را هم استخدام نکردند. استخدام نیست. خانمها بروید و یک چیزی یاد بگیرید. هی لیسانس، لیسانس، لیسانس، حال ندارد کار کند، کار هم بلد نیست کند. ازدواجش عقب میافتد، سر سفره پدرش مینشیند. افسرده میشود. گناه میکند، غصه میخورد.
✍ همه مشکلات برای این است که این جوهر نیست. کار نمیتواند بکند. دوازده سال جوان در اختیار آموزش و پرورش است. یک هنری یاد بگیرد. حالا هر هنری که دوست دارد. اگر هر دیپلم ما یک هنر داشت و هر لیسانس ما دو هنر داشت، انقدر کارها گیر نمیکرد. کارهایی که گیر کرده است، از بیعرضگی ماست.
🆔 @asanezdevag
برشی ازخاطرات نامزد یک مدافع حرم(حسین.الف): از ترانه های رپ، تا خط مقدم سوریه!
آشنایی منو حسین، به انجمن ادبی برمیگرده. ما هردو عضو
انجمن هستیم. قبلا هم دیده بودمش اونجا.
تااینکه یک روز با کلی مقدمه چینی، و چهره ای که هی سرخ و سفید میشد، ازم خواست یه مدت برا آشنایی اولیه صحبت کنیم.
و قرار شد هفته بعد در جلسه بعدی انجمن بهش جواب بدم.
من، همیشه از متانت و ایمان حسین خوشم میومد. یه وقار خاصی داشت. این شد که قبول کردم.
کل دوره آشنایی قبل از عقدما، یک ماه و دوهفته بود. که خانواده هامون از اول به درخواست من درجریان بودن.
یه روز حسین تو تلگرام بهم گفت: سمیه خیلی وقته عضو یه کانالم خیلی توپه. آدم کلی درس میگیره از زندگی.
گفتم: چه کانالیه؟ لینکشو بفرس منم برم. گفت: خاطرات
همسران مدافع حرم و شهیدان مدافع حرم رو میذارن. نه بتو نمیدم
تو حساسی. ناراحت میشی.
خلاصه با اصرار من فرستاد. وقتی اون خاطرات رو میخوندم دلم آتیش میگرف. اما هیچوقت فکرشم نمیکردم همه اینا زمینه
سازیه. برنامه ریزی های حسین هستش.
خلاصه بعد انجام رسومات، و یه عقد ساده، همه چی شرعی شد.
دوماه از عقدمون گذشته بود، حسین خیلی پریشون بود.
منم اون شب خونه اونا بودم. گفتم چیشده حسینم؟ چراانقد پریشونی؟
گف بیا بریم تراس.
همش داشت سعی میکرد عادی جلوه کنه، همش میگف: سمیه ببین شهر چقد قشنگ دیده میشه. سمیه ماه امشب چقد قشنگه، چقد هوا خنکه. آدم دلش کیف میکنه.
دستشو گرفتم: حسین منوببین؟ من دارم حس میکنم چقد دلت آشوبه. بگو چیشده. خواهش میکنم. دلم شور میزنه.
سرشو انداخت پایین: سمیه کاش تو رو آواره خودم نکرده بودم.
حس میکنم اشتباه کردم.
اون لحظه فکر کردم دیگه از من خوشش نمیاد. من واقعا شیفته حسین بودم، و هستم. حتی الان که کیلومترها فاصله داریم.
من عاشق شخصیت و اخلاقش شدم. یه خانواده خوب و متدین،
آنچنان پولدار و شغل معرکه ای نداشت که بخوام به این چیزاش چشم بدوزم. یه کارمند قراردادی ساده. این غیرت و اخلاق حسین بود که من شیفتش بودم. اهمیتی که به چادرم میداد.
همیشه میگفت: دختر باید بتونه خودشو جلو نامحرم بپوشونه نه اینکه بریز بپاش کنه خودشو. البته نه اینکه نامرتب باشه. همراه با چادر،
آراسته هم باشه.
همه اینا و الان حرف متضاد حسین، منو آشوب کرد، ناخودآگاه زدم زیر گریه. هق هقم که بالا گرفت حسین سرمو چسبوند به سینش گف بسه الان مامانم میاد کتکم میزنه ها!
همون لحظه مادرشوهرم اومد: چیشده؟ حسین چیکارش داری؟
چی گفتی بهش؟ سمیه مامان چیشد؟
با گریه رفتم بغل مادرشوهرم: مامان، حسین میگه پشیمونه، منو نمیخواد.
مادرِحسین دادو فریاد کرد که این چ حرفه به نامزدت میگی؟
هرچی خانوادش گفتن ومن گریه کردم، تهش فقط حسین سرش پایین بود و میگف بخدا منظورم این نبود.به امام حسین منظورم این نبود.
و آخرش حسین با کلی معذرت خواهی منو راضی کرد. چون واقعا دلم طاقت نداشت یه لحظه غم داشته باشه. نمیخواستم خانوادش انقد سرکوفتش کنن.
چند روز بعد با خنده بهم زنگ زد: سمیه خانـــــومم حاضر شو شام مهمون منی.
هرچی گفتم چیشده، نگفت. بیرون بودیم. یه برگه داد دستم: این چندمین ترانه منه که میخرن ازم! دیگه پولدار شدیم و قهقهه زد.
خیلی تعجب کردم، برگه رو گرفتم اما هرچی سعی میکردم ترانشو با ریتم بخونم نمیشد! انگار ازفضا اومده بوداین نوشته. اصلا نمیتونستم وزن و قافیه پیدا کنم. زدم رو بازوش که این چه ترانه ایه. حسین ریسه رفت از خنده.
گفت: سمیه، سعی نکن انقد، قیافت چپ اندر قیچی شده، این رپه.
تا اینو گفت: چند تا پشت سر هم با گوشیم که دستم بود زدم رو دستش: حسین بمیری تو رپ فروختی؟ تو رپ نوشتی؟ حسین غیرمجاز؟ خجالت بکش،،
و صورتمو گرفتم ازش و رومو کردم اونور.
_سمیه؟ سمیه خانومم؟ بخدا جایی اسمی از من نمیاد. واسه اینکه من ترانه رو با اسم کسی دیگه قراره بذارن، پول بیشتر
گرفتم. اگه بخوای پولو میدم به خودشون.
اروم دستمو گرفت و نوازشش کرد: سمیه ببخشید. بخدا فکر کردم
خوشحال میشی. بدم پولو بخودشون؟
باحرص گفتم آره بده. گفت: چشم. رو تخم چشمام.
وبالاخره پولو برگردوند.
یه روز یه فرم نشونم داد. البته عکسشو. بعنوان مدافعان حرم. دلم خالی شد. گف مال دوستمه اون رفته. نامزدشم برگشته گفته منو بیشتر دوسداری یا سوریه رو؟ خلاصه تا یه مدت هی به این دوست حسین خندیدیم وگفتم چه دختر خوشیه ها. به خیالش نیس.
یه بارم وسط این شوخیا گف: سمیه انقد دلم میخواد منم برم.
زدم زیر گریه که:'حسین' نه ها، تو بری دق میکنم میمیرم، بری
منم میاما.
_عه چه خوب! بیا بریم ماه عسل اونجا
تااینو گف من وسط گریه منفجر شدم از خنده.
همیشه این بودا. وسط گریه ام یاناراحتیم یه چی میگف من کلا
یادم میرفت.
✒نگارش: #نسیم_یاسمن ✒
🆔 @asanezdevag
🌹امام علی بن ابیطالب عليه السلام :
🍁صحبت کردن غیر ضروری با زنان نامحرم انسان سالم را گرفتار بلاها و مصیبت ها می سازد و قلب انسان را به انحراف و مریضی می کشاند.
📕تفسیر نور الثقلین جلد 5 صفحه 532
🆔 @asanezdevag