eitaa logo
◉✿ازدواج آسان✿◉
989 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
44 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
. . . تا مهمانها بیایند برای مراسم عقد، توی اتاق تنها بودیم. . مهر خواست... . گفتم:تا نگید چرا میخواهید نماز بخونین، نمیدم! گفت:خدا به من همسر داده.میخوام نماز شکر بخونم مهر اوردم هر دو نماز خواندیم ... ... . . . : خدا داده همه آنچه که در خلوت تمنا شد نماز شکر باید خواند که آغازش محیا شد . . . : دو ركعت نمازى كه مردِ زن دار بخواند ، بهتر است از مردِ بى همسرى كه شب را به عبادت سپرى كند و روز را به روزه دارى میزان الحکمه حدیث8009 🆔 @asanezdevag
😍❣امام صادق عليه السلام مي فرمايند: «. . . سعيدة سعيدة امراة تكرم زوجها ولا تؤذيه وتطيعه في جميع احواله خوشا به سعادت و خوشا به سعادت آن زني باد كه شوهرش را بزرگ دارد و به او آزار نرساند و هميشه از شوهرش فرمانبري كند .» ❣بحارالانوار، ج 103، ص 252 🆔 @asanezdevag
💟 شفای دختر آلمانی به دست حضرت فاطمه سلام الله علیها 🔸در محضر آیت الله العظمی سیّدمحمّد هادی میلانی، یک مرد و زن آلمانی همراه دختر خود وارد شدند. پس از تعارفات معمول گفتند: ما آمده ایم به شرف اسلام نائل شویم. آیت الله میلانی فرمودند: علّت چه چیز است؟ آن مرد عرض کرد: پهلوی دخترم که در محضر شما نشسته در حادثه ای شکست و استخوان هایش خرد شد؛ چنان که پزشکان از معالجه ی او عاجز شدند و گفتند: باید عمل شود؛ ولی عمل خطرناک است. دخترم راضی نشد و گفت: اگر در بستر بمیرم بهتر از آن است که در زیر عمل از دنیا روم. به هر حال او را به خانه آوردیم. ما یک خدمتکار ایرانی داریم که او را بی بی صدا می زنیم. دخترم به او گفت: من تمام اندوخته ی مالی خود را راضی هستم، بدهم که صحّت به من برگردد؛ امّا فکر می کنم باید ناکام و با دل پرغصّه بمیرم. بی بی گفت: من یک طبیب را سراغ دارم که می تواند تو را شفا دهد. گفت: حاضرم تمام پول و موجودیم را به او بدهم. بی بی گفت: تمام آنها برای خودت باشد. بدان من علویّه ام و جدّه ی من زهرا (علیهاالسّلام) است که پهلوی او را به ظلم شکستند. تو با دل شکسته و اشک جاری بگو: یا فاطمه ی زهرا!! مرا شفا بده. دخترم با دل شکسته شروع کرد به صدا زدن و از آن بانوی معظمّه یاری خواستن. بی بی هم در گوشه ی خانه با گریه می گفت: یا فاطمه ی زهرا! این بیمار آلمانی را با خود آورده ام و شفای او را از شما می خواهم. مادرجان! کمک کن و آبروی مرا نگه دار. آن مرد اضافه کرد: من هم از دیدن این واقعه در گوشه ی حیاط منقلب شدم و گفت: ای فاطمه ی پهلو شکسته! دیدم دخترم قدری ساکت شد و ناگاه مرا صدا زد و گفت: پدر! بیا که دردم ساکت شده. جلو رفتم و دیدم او کاملاً شفا یافته. گفت: الآن در خواب بودم. بانوی مجلّله ای نزدم امد و دست به پهلویم کشید. گفتم: شما کیستید؟ فرمود: «من همانم که او را می خوانی." دخترم برخاست و راحت شد و دانستم که اسلام حق است. حالا به ایران آمده ایم و به خدمت شما رسیده ایم تا مسلمان شویم. مرحوم میلانی و حاضران از این معجزه مسرور شدند و شهادتین و سایر امور اسلامی را به او آموختند و آنان با نورانیّت اسلام رفتند. 📚 فضائل الزهرا سلام الله علیها 🆔 @asanezdevag
قبل ازدواج به همسرش گفته بود کاری میکنم در تمام پایتختهای جهان بخوابی! و اما حقیقت این بود 😂 🆔 @asanezdevag
. قایق سواری🛶 . نیمه شبی چند دوست به قایق سواری رفتند و مدت زیادی پارو زدند. سپیده که زد گفتند چقدر رفته ایم؟ تمام شب را پارو زده ایم! اما دیدند درست در همان جایی هستند که شب پیش بودند! آنان تمام شب را پارو زده بودند، ولی یادشان رفته بود طناب قایق را از ساحل باز کنند! در اقیانوس بی پایان هستی، انسانی که قایقش 🚤 را از این ساحل باز نکرده باشد هر چقدر هم که رنج ببرد، به هیچ کجا نخواهد رسید. . قایق تو به کجا بسته شده است؟ آیا به بدنت بسته شده؟ به شهوتت؟؟؟!! به افکارت؟ به ناامیدی هایت؟ به ترســها و نگرانیــهایت؟ به گذشته ات؟ و یا به عواطفت؟ ... این ها ساحل های تو هستن 🆔 @asanezdevag
✨ امام على عليه السلام: 🍄 زكات زيبايى، است. ⛅️ غرر الحكم، حدیث ۵۴۴۹ 🆔 @asanezdevag
حکایت (سائل و مرد ثروتمند) روزى مردى با زن خود مشغول غذا خوردن بود و غذا مرغ بریان بود، سائلى بر درب خانه اظهار حاجت کرد، آن مرد او را محروم کرد و چیزى نداد، بعد از مدّتى روزگار بر او برگشت و ثروت و دارایى اش از بین رفت و زن را نیز طلاق داد. زن با مرد دیگرى ازدواج نمود. از اتفاقات عجیب آن که، روزى آن زن با شوهر دوّم مشغول غذا خوردن و از جمله مرغ بریان بود که فقیرى بر درب خانه خوراک خواست. مرد گفت: مقدارى غذا و مرغ براى او ببر. وقتى زن غذا را به دست فقیر مى داد، دید گویا او را دیده است، دقّت کرد، سبحان الله، چه مى بینم! همان شوهر اوّلش بود که به این روز افتاده بود. گریه اش گرفت و برگشت. شوهر سبب گریه را پرسید پاسخ داد: شوهر اوّل من بود، یک روز با او غذا مى خوردم گدایى آمد و او آن گدا را محروم کرد. مرد گفت: خدا گواه است آن سائل من بودم و چون تلخى ناامیدى را دیده ام نمى خواهم کسى از در خانه ام محروم برود. 🆔 @asanezdevag
💢 هرگز نگو محیط خرابه منم خراب شدم! 🆔 @asanezdevag
♨️ بزرگی را گفتند تو برای تربیت فرزندانت چه می کنی؟ گفت هیچ کار . گفتند: مگر می شود ؟ پس چرا فرزندان تو چنین خوبند؟ گفت; من در تربیت خود کوشیدم, تا الگوی خوبی برای آنان باشم. فرزندان راستی گفتار و درستی رفتار پدر و مادر را می بینند. نه امر و نهی های بیهوده ای که خود عمل نمی کنند. 🆔 @asanezdevag
. . همسر : . آقا مصطفی مرا در دانشگاه دیده بود و میگفت:«حجب و حیای و متانت تو با دیگران فرق میکرد و دلیل اصلی انتخابم این بود» ایشان فوق العاده صادق بودند،زمانی که پیشنهاد دادند،به من گفتند: «من نه کار دارم،نه سربازی رفتم و نه درسم تمام شده»بنده با توجه به محبت، ایمان و صداقت آقا مصطفی رضایت اولیه را دادم و این قضیه ۳ سال طول کشید. من و آقا مصطفی سال ۸۲ و سال ۸۳ کردیم. بعد از مسئله خدمت سربازی و کارشان هم حل شد. . مهریه من ۵۰۰ سکه بود اما باهم ۱۴ سکه را توافق کردیم و ایشان هم مهریه ام را دادند. مراسم ازدواجمان نیز در منزل خودمان با حضور ۹۰ مهمان برگزار شد. مجلس عروسی را که در منزل مادرم گرفتیم و ۳_۴ نوع غذا دادیم. خیلی ساده نبود ولی به هر حال با توجه به موقعیت خودمان،عروسی نه خیلی ساده و نه خیلی مجلل بود. ماشین پراید یکی از دوستان مصطفی را گل زده بودیم. نسبت به دوروبری ها مراسم ما خیلی ساده تر بود. هم خانواده ها از این وضع راضی بودند و هم خودمان. هم جشن آبرومندانه ای بود و هم خیلی خیلی ساده نبود. آقا مصطفی کارش طوری بود که اکثر اوقات در خانه نبود که بتواند کمکی بکند،ولی اگر کاری از دستش برمیآمد انجام میداد. مثلاً وقتی مهمانی سرزده میرسید کمک میکرد. . . شرط مصطفی با همسرش این بود که اگر یک روز کردیم و من خواستم به بروم و  شوم حق نداری جلوی من را بگیری. قبل از عقدمان خواب دیدم،هوا بارانی است و من سر مزاری نشسته بودم که روی سنگ مزار نوشته شده بود «» این خواب را  برایش تعریف کردم. یک لحظه هم بعد از ازدواجمان فکر نمیکردم که او به  نرسد. 🆔 @asanezdevag
 🌼 شخصى خدمت رسول خدا صلى الله علیه و آله عرض کرد :   همسرى دارم ❤️که به هنگام ورود به خانه به استقبالم مى ‏آید و به هنگام خروج ‏بدرقه ‏ام می کند. هنگامى که مرا اندوهناک یافت در تسلیت من می گوید : اگردرباره رزق و روزى مى ‏اندیشى غصه نخور که خدا ضامن روزى است و اگر در امور آخرت مى ‏اندیشى خدا اندیشه و اهتمام ترا زیاده گرداند.✨ پس ‏رسول خدا فرمود : خداى را در این جهان عمال و کارگزارانى است و این ‏زن از عمال خدا می باشد ، چنین همسرى نصف اجر یک شهید را خواهد داشت.❤️ 💎وسائل الشیعة ج 14 ص 17 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ؛ 📌راز 2- «شناخت»یا«شباهت»دربعضی موارد،شرط کافی برای«تناسب»نیست! 🆔 @asanezdevag
. بار اول که خیره شدم تو صورتش... وقتی بود که انگشتر فیروزه شو کردم دستش... سر سفره ی عقد... . نذر کرده بودم... قبل ازدواج... به هیچکدوم از خواستگارام نگاه نکنم... تا خدا خودش یکی رو واسم پسند کنه... حالا اون شده بود... جواب مناجاتای من... مثه رویاهای بچگیم بود... با چشایی درشت و مهربون و مشکی... هر عیدی که میشد... میگفت بریم النگویی،انگشتری... چیزی بگیرم برات... میگفتم\"بیشتر از این زمینگیرم نکن چشات به قدر کافی بال و پرمو بسته... . ... ؟ . میخندید و مجنونم میکرد... دلش دختر میخواست... دختری که تو سه سالگی... با شیرین زبونی صداش کنه......بابا... یه روز با یه جعبه شیرینی اومد خونه... سلام کرد و نشست کنارم... دخترش به تکون تکون افتاد... مگه میشه دختر جواب سلام بابا رو نده... لبخندی کنج لباش نشست... از همون لبخندای مست کننده ش... یه شیرینی گذاشت دهنم...! گفتم: \"خیره ایشالا...!!!\" گفت: \"وقتش رسیده به عهدمون وفا کنیم...\" اشکام بود که بی اختیار میریخت... \"خدایا یعنی به این زودی فرصتم تموم شد...؟\" نمیخواست مرد بودنشو با گریه کم رنگ کنه... ولی نتونست جلو بغضشو بگیره... گفت: \"میدونی اگه مردای ما اونجا نمیجنگیدن... اون جونورا... به یزد و کرمان هم رسیده بودن و شکم زنان باردارمونو میدریدن...؟ میدونی عزت تو اینه که مردم... بیرون از خاکشون واسه امنیتشون بجنگن..؟\" گفتم:\"میدونم ولی تو این هیاهوی شهر... که همه دنبال مارک و ملک و جواهرن...!!! کسی هست که قدر این مهربونیتو بدونه...؟\" باز مست شدم از لبخندش... گفت:\"لطف این کار تو همینه...\" تو تشییعش قدم که بر میداشتم و... حالا که رو تخت بیمارستان... رقیه شو واسه اولین بار دادن دستم... همون جمله رو زیر لب تکرار میکنم... . (همسر شهید،میثم نجفی) 🆔 @asanezdevag
به همسر خود بگوییم به خاطر علاقه ای که به تو دارم سختی های زندگی را تحمل می کنم... 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 خدایی خدا غریبه... اگر ممکنه تو تنهایی و سر فرصت این کلیپ رو ببینید 🆔 @asanezdevag
🔴 غریزه جنسی را چگونه می‌توان آرام کرد؟ 🔸برای آرامش غریزه دو چیز لازم است: یکی ارضاء غریزه در حد حاجت طبیعی، و دیگر جلوگیری از تهییج و تحریک آن. انسان از لحاظ حوائج طبیعی مانند چاه نفت است که تراکم و تجمع گازهای داخلی آن خطر انفجار را به وجود می‌آورد. در این صورت باید گاز آن را خارج کرد و به آتش داد ولی این آتش را هرگز با طعمه زیاد نمی‌توان سیر کرد. 🔹اینکه اجتماع به وسائل مختلف سمعی و بصری و لمسی موجبات هیجان غریزه را فراهم کند و آنگاه بخواهد با ارضاء، غریزه دیوانه شده را آرام کند میسر نخواهد شد. هرگز بدین وسیله نمی‌توان آرامش و رضایت ایجاد کرد، بلکه بر اضطراب و تلاطم و نارضایی غریزه با هزاران عوارض روانی و جنایات ناشی از آن افزوده می‌شود. تحریک و تهییج بی‌حساب غریزه جنسی عوارض وخیم دیگری نظیر بلوغ‌های زودرس و پیری و فرسودگی نیز دارد. 📝 استاد مطهری٬ مسئله حجاب، ص۱۰۹ 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 📌راز 3-شناخت طولانی‌مدت، جذابیت‌های پنهان را کم‌رنگ می‌کند. 🆔 @asanezdevag
🌸👑🌸 زن های ما ملکه اند 🌸👑🌸 ❓ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺍﺯ ﻋﺎلِمی ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﺮﺍ ﺩر ﺍﺳﻼﻡ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺯﻥ ﺑﺎ ﻣﺮﺩ ﻧﺎﻣﺤﺮﻡ ﺣﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ؟ ☘ ﻋﺎﻟِﻢ ﮔﻔﺖ: ﺁﯾﺎ ﺗﻮ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﯽ ﺑﺎ ﻣﻠﮑﻪ ﺍﻟﯿﺰﺍﺑﯿﺖ ﺩﺳﺖ ﺑﺪﻫﯽ؟ 🌻 ﻣﺮﺩ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﮔﻔﺖ: ﺍﻟﺒﺘﻪ ﮐﻪ ﻧﻪ، ﻓﻘﻂ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﻣﺤﺪﻭﺩاند ﮐﻪ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﺎ ﻣﻠﮑﻪ ﺩﺳﺖ ﺩﻫﻨﺪ. 🌺 ﻋﺎﻟِﻢ ﮔﻔﺖ: ﺯﻥ ﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﻣﻠﮑﻪ اند ﻭ ﻣﻠﮑﻪ ﻫﺎ ﺑﺎ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﺩﺳﺖ ﻧﻤﯿﺪﻫﻨﺪ. 🆔 @asanezdevag
4_216356675433530315.mp3
2.88M
🎧 داستان واقعی بسیار زیبا از شهیدی که 4 روز قبل از شهادتش به مجله زن روز نامه نوشت.👌 📮(پاک ماندن ، در شرایطی که شرایط گناه از هر جهت فراهم است!) 🆔 @asanezdevag
امام رضا علیه السلام به‌ راستى‌ كسى‌ كه‌ در پى‌ افزايش‌ رزق‌ و روزى‌ است‌ تا با آن‌ خانواده‌ خود را اداره‌ كند ، پاداشش‌ از مجاهد در راه‌ خدا بيشتر است‌ بحار الانوار ج‌ 78 ، ص‌ 339 🆔 @asanezdevag
🌼 ذکر پس از نگاه به نامحرم🌸 🆔 @asanezdevag