eitaa logo
◉✿ازدواج آسان✿◉
930 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
44 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
زایمان در کشور هلند 🇳🇱 ✅ هلند بیشترین آمار زایمان های خانگی را در کشورهای غربی دارد (حدود ۳۰ درصد زایمان ها در خانه صورت می گیرد) و دولت هم مردم را تشویق می کند که در خانه زایمان کنند و برای این کار تمام امکانات را به صورت رایگان در اختیارشان قرار می دهد. دلیلش را هم فضای آرام خانه و آلودگی کمتر آن از لحاظ بهداشتی نسبت به بیمارستان عنوان می کنند. ✅ خانم های باردار باید با کلینیک های مامایی تماس بگیرند و اصلا لزومی ندارد پیش دکتر خانواده یا دکتر زنان بروند. در طول زمان بارداری تا زمان زایمان تحت مراقبت یک ماما قرار می گیرند. مگر اینکه ماما تشخیص دهد که بارداری در وضعیت عادی نیست و لازم است از دکتر متخصص کمک بگیرند. هزینه این کلینیک ها و تجهیزاتی که استفاده می کنند رایگان است. در صورتی که اگر برای زايمان، بیمارستان را انتخاب کنند هزینه های بیمارستان بر عهده خودشان است. 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۹۸ #فرزندآوری #رزاقیت_خداوند من یه مادر سی و شش ساله هستم که هجده سالگی ازدواج کردم و ت
۹۹ به دلیل مأموریت کاری همسرم، زایمان اولم در کشور روسیه (مهد زایمان فیزیولوژیک) اتفاق افتاد، مراقبت های تخصصی ماه آخر بارداری و جو صمیمانه حاکم بر زایشگاه، سبب شد که این اتفاق، کمترین رنج ممکن را، برایم به همراه داشته باشد و تبدیل به یکی از بهترین حوادث باور نکردنیِ زندگی من گردد. پسرم سیدعلی در روز عید قربان، در یک زایشگاه بسیار قدیمی اما سرشار از مهر و محبت و صداقت به دنیا آمد... زایمان دومم، چند سال بعد... در ایران ! من یک ماما هستم با کوله باری از برترین تجارب از ایران و روسیه، در انتظار زایمانی بهتر، راحت تر و شیرین تر... با شروع علایم زایمانی، به زایشگاهی در تهران رفتم... تحریک کننده های روتین القایی زایمان و رفتار غیر حرفه‌ای و ناپخته ‌ی مامای جوان مقیم و مسائل دیگر خانوادگی،  دست به دست هم داده بودند تا مجموعه ای از دردهای جسم و رنج های ذهنی، ساعات بسیار ناخوشایندی را برای من رقم بزنند... دردهای شدید و تیز ناشی از اینداکشن (یا به قول مادران سرم فشار ) زیاد و آزار دهنده بود، به علاوه رفتار سرد و بی روح مامایی که باید همراه و همدم من در این لحظات می‌بود، ولی... همه و همه می خواستند که مرا از پا در بیاورند. مرا که در زایمان اولم در غربت، بدون حتی یک آخ....... زایمان بی نظیری داشتم. بعد از ۱۶ سال ماما بودن و شاهد و ناظر و عامل بیش از دو هزار زایمان بودن و تجربه‌ یک زایمان شیرین، تازه داشتم شرایط مادران هموطنم را در لحظات سخت زایمان درک می کردم. تصمیم گرفتم که این بار هم تسلیم شرایط و تسلیم دردها نشوم. روز ۱۳ ماه رجب بود... یاد خانم فاطمه بنت اسد، افتادم که ایشان هم در چنین روزی در انتظار تولد فرزندشان بودند و .... حتما مرا خیلی خوب درک می‌کردند. ظاهرا شرایط روحی و فیزیکی خوبی نداشتم ... خودم را در محاصره ى مجموعه ای از آلام جسمی و روحی می دیدم، تحمل این لحظات سخت و طاقت فرسا بود. باید کاری می کردم... نباید کسی صدای ناله و بی‌تابی مرا بشنود. (از نظر حرفه‌ای هم می دانستم که  داد و بیداد و کم طاقتی نه تنها کمکی به من نخواهد کرد که انرژی مرا خواهد گرفت.) استمداد از نیروی لایزال الهی و از الگوهای مادرانه‌ی زندگی ام (حضرت مریم ، حضرت زهرا و به خصوص مادر بزرگوار امام علی ع ) به دادم رسیدند. در حالی که هر لحظه شرایط جسم و روح من بدتر می شد، به تأسی از آن بانو، پروردگارم را صدا زدم: ای خدای مریم در تنهایی و غربت بیت المقدس! ای خدا خدیجه ى کبری در تنهایی و غربت حجاز! ای خدای فاطمه بنت اسد... در درون خانه ی کعبه .. فرشته هایی را که به کمک این والامقامان فرستادی، به کمک من هم بفرست. دردها را پذیرفتم و به خود گفتم دارم با هر درد به فرزندم نزدیک تر می‌شوم و خود را همچون کوهنوردی احساس می کردم که با هر قدم به قله نزدیک تر می شود. و از این که انقباضات یکی پس از دیگری می‌آمدند و من از پس شان بر می‌آمدم، راضی و خوشحالم بودم. انتظارم را از دیگران و همسر و همکار و محیط و تک پرسنل یخ کرده ی بلوک زایمان کم کردم و به توانمندی های خودم فکر کردم. وقتی این همه زن از بدو بشریت تا به امروز توانسته‌اند زایمان کنند چرا من نتوانم. به یاد زنان برتر خلقت افتادم وقتی مریم مقدس با آن هجمه های افترا و تهمت در تنهایی و در غربت غار توانست، چرا من نتوانم وقتی فاطمه بنت اسد در خانه‌ی کعبه ، تنها و بی یار توانست ، پس من هم می توانم امیدوار به فضل خدا باشم و بتوانم .. به یک باره تمام سختی های جسمی و ناملایمات آزار دهنده ی روحی از وجودم رخت بربستند و ... من برای بار دوم "مادر" شدم. بدون گفتن حتی یک آخ .. سال های زیادی از آن روز می‌گذرد و من زندگی‌ام را وقف آموزش مادران باردار کرده ام، با کوله باری از تجربه هایی به وسعت یک عمر! اکنون در تمام دنیا یکی از مهم ترین درس های تخصصی که به مادران باردار برای کاهش دردهای زایمانی آموزش داده می شود ، مهارت کنترل ذهن است، که به وسیله این تکنیک (Mindfulness) می توان، دردها و رنج های زایمان را شیرین نمود. و از لحظات درد فیزیکی، برای خود خاطره ای خوشایند ساخت. اتفاقی که تجربه شخصی من بود، وقتی که حداقل در ایران، هیچ نام علمی، برای این واقعه وجود نداشت. معصومه صابریان رنجبر ماما و کارشناس ارشد مشاوره دوستدار و خادم همه‌ی مادران طالب زایمان فیزیولوژیک در کلینیک " یاس" 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۲۵۹ #ازدواج_آسان #ازدواج_در_وقت_نیاز #سبک_زندگی #قسمت_دوم همسرم اون موقع دانشجوی دکتری
۲۵۹ زندگی مشترک ما رسما در کانادا شروع شد. اونجا برای اینکه من هم بیکار نباشم برای ادامه تحصیل اقدام کردم و به خواست خدا برای ارشد حقوق انرژی در یکی از بهترین‌های دانشگاه های دنیا در این زمینه قبول شدم. در تمام طول اقامتم در کانادا توفیق داشتم تا پوشش چادرم رو حفظ کنم. از دوست و آشنا تحقیق کرده بودم و شنیده بودم چند نفری با حجاب چادر تو کانادا زندگی کردند، همین برای من قوت قلب شد تا همین کار رو انجام بدم. با چادر دانشگاه رفتم، خرید رفتم، جنگل و کوه نوردی رفتم و ... مسلما خیلی پوشش من برای دیگران عجیب بود، اما در مجموع میتونم بگم بازخوردهای مثبتی که دریافت کردم بسیار بسیار بیشتر از بازخوردهای منفی بود. وظیفه ی من هم به خاطر همین پوششم چند برابر بود تا بهترین تصویر رو از یک زن با حجاب مسلمان نشون بدم. جالبه تو دانشگاه خیلی ها ازم می‌پرسیدند مگه زنها در کشور شما اجازه ی تحصیل دارند؟ و با شنیدن اینکه دانشجوهای زن در ایران بیش از مردان هستند واقعا شگفت زده میشدند. خلاصه، یک ترم از تحصیل من گذشت و تصمیم گرفتیم که یک فرشته به خانواده مون اضافه کنیم. ترم دوم هم در بارداری گذشت و پسر نازنین من در تعطیلات بین دو ترم به دنیا اومد😊 و من یک هفته بعد سر کلاس نشسته بودم😅 خیلی سخت گذشت ولی الحمدلله اون ترم هم تمام شد. در مورد زایمانم باید بگم تاکید و اهتمامی زیادی در سیستم بهداشت کانادا به زایمان طبیعی وجود داشت. مثلاً همین پسر اول من، تقریبا یقین دارم که اگر ایران بودم من رو سزارین میکردند، چون هم از ۴۱ هفته شده بودم، هم مدفوع کرده بود و هم در زمان انقباضات ضربان قلب بچه پایین میومد. اما تو بیمارستان با اینها به عنوان مسائل عادی زایمان طبیعی برخورد میشد و اصلا استرس به من وارد نمی‌کردند و حتی حرفی از سزارین نشد. هنوز درسم تمام نشده بود و پسرم ۶ ماهش بود که تصمیم گرفتیم فرشته ی بعدی رو به جمع خانواده مون اضافه کنیم. هم من و هم همسرم (البته بیشتر خودم) ، دوست داشتیم فاصله سنی بچه هامون کم باشه. از طرفی چون به نسبت دیر ازدواج کرده بودم، دوست داشتم تا سنم پایین تره بچه دار بشم، چون هم توان جسمی آدم بیشتره، هم حوصله اش. خلاصه پسر اولم ده ماهه بود که من به لطف خدا دوباره باردار شدم. وقتی پسر دومم رو باردار بشم، تنها دغدغه ام این بود که چقدر میتونم به پسر اولم شیر بدم. تحقیقات زیادی در این مورد کردم و از دکتر هم پرسیدم. متوجه شدم تا زمانی که لکه بینی پیش نیاد میشه با وجود بارداری به شیردهی هم ادامه داد. البته فقط تا هفته ۲۴ بارداری مادر شیر داره و بعد از اون شیر دوباره به آغوز تبدیل میشه. در نتیجه هم مقدارش خیلی کم میشه و هم طعمش فرق می‌کنه. بعضی بچه ها باز اینو هم میپسندن، بعضی دیگه هم نمیپسندن و خودشون دیگه نمی‌خورند. من هم تونستم تو بارداری دوم و سومم تا چند ماهی شیردادن به بچه قبلی رو ادامه بدم. همزمان با بارداری دوم، فوق لیسانس هم تمام شد با نمره ی عالی، با آینده ی کاری و مالی فوق العاده، و احتمال قبولی بالا در مقطع دکتری... اما من که با آمدن پسرم در زندگی مراحل جدیدی از رشد و تعالی در خودم رو احساس کرده بودم، به این نتیجه رسیدم که برای درس خواندن وقت هست، اما «دوره ی طلایی فرزندآوری» زود میگذره و اگر از دستش بدم دیگه برنمی‌گرده. احساس میکردم کم کم دارم به نتایج جدیدی در مورد «نقش خاص خاص» خودم میرسم، نقشی که توی دنیا فقط و فقط به من داده شده، که هیچ‌کس به جز من نمیتونه انجامش بده و قراره دنیا رو تکون بده. 👌 ادامه دارد... 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۲۹۴ #فرزندآوری #رزاقیت_خداوند حتما اقتصاد ما معیوبه و حتما باید خانواده های چند فرزندی،
۲۹۵ خواهر کوچکم یک ماه داشت که جلسات خواستگاری همسرم از من سپری میشد😊 خلااااصه از عقد تا عروسیمون چهارماه و یکروز طول کشید و الان هم بشدت راضیم که بیشتر نشد و اگر کمتر هم میشد بهتر بود😉 و برای اونهایی که تو دوران نامزدی یا مجردن پیام دارم که هر چقدر نامزدیشون کوتاه تر باشه شیرین تر میشه🍰 یکماه بعد از ازدواج با برنامه ریزی قبلی باردار شدم😊 از اون روزی که متوجه باردار شدنم شدم تا آخرین روزی که برای زایمان به بیمارستان رفتم، تجربه های تلخو شیرین زیادی داشتم 🙃🙂 از ویاری که تا ماه آخر همراهم بود تا هر ماه ویزیت توسط پزشک..... بالاخره روزی که همه منتظرش بودیم رسید😅 بعد از پروسه‌ی بستری شدن در بیمارستان حدود ۶ ساعت درد کشیدم تا توانستم فرزند اولم را ببینم...😍😘 خیلی شیرینه که تو زایمان طبیعی مادر بعد از نه ماه حمل جنین، فرزندش را خودش با درد و تلاش بدنیا بیاره. (دردی ناچیز نسبت به لذت بچه داشتن) البته با کمک و زحمات ماما و پزشک که نباید نادیده گرفته بشه. از حس بعد از زایمان بگم که انگار مدال طلای جهان را گردنم انداختند🏅 و اینکه پیروز و خوشحالو سربلند بودم، و شاکر خدا برای این نعمت🤲... از همه بهتر لحظه روبرو شدن با همسره که این احساسو با شریک زندگیت تقسیم میکنی، تو مامانی ‌و اون بابا 👪 .... و این حس‌های خوب چند دقیقه بعد از زایمان بود، از بعدش دیگه نمیگم که بی‌خوابی و خستگی و کلافگی بود ببشتر😫 خب هرچه باشد بهای مادری سنگین و با ارزشه😌 پسرم دو سالش بود که پسر دومم رو باردار شدم 😄 توی بارداری دوم همه‌ی تجربه ها و حس‌ها جدید بود و لذات و مشکلات فرق میکرد..... برای بارداری دوم اصلا به پزشک مراجعه نکردم و بیشتر از طب سنتی پیگیری کردم. تا ماه پنجم که رفتم دکتر ... خانم دکتر با دیدن دفترچه گفت خوبه همه آزمایشات رو انجام دادی😳 من تازه فهمیدم که نسخه‌های بارداری قبلی رو دیده 😜 وقتی فهمید اینا برای بچه اولمه و من با اختلاف باردار شدم، انقدر بد برخورد کرد که من تا روز زایمان دیگه نرفتم دکتر😧 روز زایمان بارداری که چند ساعتی منو گرفته بود به بیمارستان رسیدم... دوباره مورد برخوردهای بد و توهین ها از جانب ماما و پزشک قرار گرفتیم 🙄😶 حرفهایی میشنیدم که گویا من بخودم و بچم ظلم کرده بودم... تو اون موقعییت استرس زیادی بمن وارد کردند. طوری که فشارخون نرمال من به ۱۵ و ۱۶ رسیده بود 😯 بالاخره بعد از ۲الی۳ ساعت درد و انتظار چشمم به دیدن کوچولوم روشن شد🤩 و سریعا از ماما خواستم که نوزادم رو بغل کنم🤗 نی‌نی تو اون ثانیه های اول یجوری نگاهم میکرد که دلم میخواست ساعت‌ها طول بکشه.... دوست دارم که بگم شیرین ترین لحظه ی زندگیمه اون لحظه ای که پاک میشم از گناه بخاطر درد زایمان و نوزاد معصومم رو سلامت و بدون لباس توی دستای پزشک میبینم.... اما پدرم میگه با بچه شیرینی های زیادی در انتظارته... مثلا وقتی بچه ها بزرگ میشن ... اونوقت یه شب که از خواب بلند شی و ببینی دارن نماز شب میخونن اونوقت بمراتب قشنگ ترو لذتبخش تره..... به امید اینکه متولدین این سالهای انتظار سحرخیزان صبح ظهور آقا باشند.. 🆔 @asanezdevag
⭕️زایمان تلخ گزارشی از برخورد زننده برخی پرسنل بیمارستان با زنان باردار 🔻لحظه تولد فرزند یکی از زیباترین لحظات زندگی یک مادر است. آن لحظه که پس از 9 ماه انتظار و مراقبت دست‌های کوچک نوزادش را در دست می‌گیرد و او را با تمام وجود لمس می‌کند. 🔻تمام اتفاقاتی که در این لحظات میوفتد می‌تواند در ذهن مادر خاطراتی تاثیرگذار ایجاد نماید. نزدیکترین افرادی که مادر درهنگام زایمان با آنها سر و کار دارد پرسنل بیمارستان و زایشگاه است. در نتیجه نحوه برخورد و رفتار این افراد با مادر می‌تواند لحظات حساس زایمان را به لحظاتی شیرین تبدیل کند یا اینکه مادر یکی از زجرآورترن لحظات زندگی خود را پشت سر بگذارد. 🔻در مراجعه تعدادی از مادرانی که برای زایمان طبیعی به بیمارستان‌های دولتی رفته بودند،مشخص شد متاسفانه علیرغم سیاست‌های ترویج زایمان طبیعی و فرزندآوری، ازسوی کادر بیمارستان برخوردهای بسیار نامناسبی با مادران می‌شود، که این امر موجب آزار روحی و روانی مادر و ایجاد خاطره‌ای ناگوار از لحظات زایمان در ذهن او می‌شود. 🆔 @asanezdevag