eitaa logo
◉✿ازدواج آسان✿◉
1هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
44 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۱۲۱ #فرزندآوری #تک_فرزندی #غربالگری خانواده من و اقوام نزدیکم با همین طرز تفکر که " ۲
۱۲۲ میخواستم یه چیزی راجب هزینه های بچه داری بگم من از وقتی بچه سومم به دنیا اومده که الان تقریبا داره یه سالش پر میشه، خیلی کم یک یا دوبار شاید بچه هام مریض شدن که اونم با داروی گیاهی خوب شدن خیلی ها که دوتا یا یه دونه بچه دارن رو دیدم که ماهی یکی دوبار دکتر میرن... حتی چند تا دکتر عوض میکنن تا خوب بشن بنا بر این کلی هزینه ویزیت و دارو و درمان میکنن ولی ما خدارو شکر ماشاالله خیلی کم، خرج درمان بچه ها میکنم یعنی وقتی میگن خدا جبار هست درسته... همسرم نظامی هستند و حقوق کمی میگیره و کلی قسط داریم ولی اینجور خدا از هزینه های اضافی مون کم میکنه. در ضمن آدم وقتی بچه زیاد داشته باشه از برجش هم کم میشه، کمتر خرج چیزهای بیهوده میکنه اینو برا اونا گفتم که میگن از کجا میاری خرج سه تا بچه رو میدی حتما خیلی پولداری!! حتی در مورد لباس که خیلی ها مینالن از گرونی لباس ها رو از جاهای ارزانتر میخرم اگه لک بشه با صابون میشورم که مجبور نشم دور بندازم و به تنشون هم کوچیک بشه یا برا فرزند کوچکتر یا اگه برا بچه آخرم باشه میدم به بچه های خواهر و برادرم لباس های نو که کوچیک شده رو دست به دست میکنیم با خواهر برادرام ... 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۲۶۷ ⚠️اشتباه بزرگ... من متولد ۵۶ ام، سال آخر دبیرستان ازدواج کردم و همون اول بچه دار شد
۲۶۸ من یه خانم ۲۲ ساله هستم که از وقتی خودم رو شناختم اکثر اطرافیان، همیشه میگفتن که خییلی از نظر چهره، شبیه عموی شهیدم هستم و همین باعث علاقه و درک بیشتر من به ایشون شد و من همیشه باایشون صحبت میکردم و واقعا هم خیییلی دست منو گرفتن، تا من باحجاب و با اعتقاد قوی شدم. جوری که فقط توی فامیل من اینجوری هستم. دوست داشتم مثل خانم فاطمه زهرا س زود ازدواج کنم. و خیلی از خدا همسر مومن و خوب می خواستم. و همیشه به عموم میگفتم که شما باید همسر منو انتخاب کنی و بهم بفهمونی که این اون آقاس و همینطور هم شد. همسرم منو سر مزار عموم دیده بودن و اومدن خواستگاری، من ۱۷ سالم بود. پدرم و برادرم مخالف بودن حتی پدرم قول داده بود اگر ازدواج نکنم و دانشگاه قبول بشم ماشین برام میخره اما من گفتم نه میخوام ازدواج کنم. همسرم روزی که اومد خواستگاری، گفت من هیچی ندارم فقط خودمم و لباسام و در مغازه برادرم شاگردم و پول پیش خونه هم ندارم. باید با پدرم و مادرم زندگی کنیم‌ و از اونا نگهداری کنیم. من یه دختر تو یه خانواده با وضع مالی خوب، که هر چی میخواستم زود فراهم بود اما من معامله کرده بودم با خدا که با کسی ازدواج کنم که زندگیم فقط خدا باشه نه پول و دلیل اینکه من همسرم رو با اون شرایط قبول کردم این بود که خییلی مومن بودن، حتی روز خواستگاری روزه بودن که ماه شعبان بود و گفتن که ۳ ماه روزه هستن و من هم فقط یک چیز ازشون خواستم اونم اینکه قبل زن و شوهر بودن، رفیق هم باشیم. خلاصه ما بعد یکسال عروسی کردیم که پول عروسی هم نداشتیم. شوهر خواهرشون دادند اما بعد با هدایای عروسی به لطف خدا هزینه عروسی جمع شد و برگردوندیم به ایشون و زندگی ما سال ۹۶ فقط با حقوقی معادل ۱۵۰ هزار تومن شروع شد. من توی این چند سال خودم اقتصاد خونه رو دست گرفتم و همه چیز رو با حساب و دقیق میخریدیم و اصلا اسراف نداشتیم. اگه قرار بود مهمونی داشته باشیم از ۳ماه قبل تیکه تیکه پول کنار میذاشتیم و از هیچ کس هم کمک نگرفتیم. هر چند مادرشوهرم خییلی به ما لطف داشت و به بهانه عیدی تولد، سالگرد عروسی کمک میکرد بهمون، یکسال بعد همسرمم مغازه خواربار فروشی زد که یکم وضع مون بهتر بشه اما نشد و بعد از ۵ ماه مجبور شد جمع کنه و باز توی مغازه برادرشون کار کنه منم از فرصت استفاده کردم و پیش یکی از دوستان خیاطی یاد گرفتم و دیگه هیچ لباسی از بیرون نمیخریم و خودم میدوزم. واقعا خدا خودش خیلی میرسونه من اینو توجای جای زندگیم دیدم الانم حقوق همسرم بالاتره و گاهی خودمون میمونیم چه جور آخر ماه شد و ما مهمونی داشتیم کلی خرج خونه داشتیم. ما به پول فکر نمیکنیم فقط از کنار هم بودن لذت میبریم. یک بار شب همسرم اومد و گفت پاشو فردا بریم قم و با اتوبوس راه از شهرمون و با ۴۰ تومن رفتیم قم و برگشتیم. با این تفاوت که کل قم تا جمکران دیگه ماشین سوار نشدیم و کلا پیاده رفتیم و فقط شهر رو گشتیم اتفاقا خییلی هم خوش گذشت. امسال هم بچه دار شدیم. با اینکه همه میگفتن چه طور میخوای زندگی کنی اما ما باز هم گفتیم خدا و الحمدلله دوران بارداری خوب و راحت و بدون دردسری داشتم. اصلا حتی یک ذره هم، تا حالا حسرت پول کسی و خونه کسی رو نخوردیم. جاش کنار هم، از زندگی لذت می بریم. الان هم همسرم خیییلی دنبال کار گشته اما هنوز پیدا نکرده و من اصلا هیچ بار غر نزدم و خییلی خرج ها مثل آرایشگاه رفتن و خرید عید و... گذاشتم کنار و با همون کم لذت میبریم. از لباسهامون انقدر استفاده میکنیم که هیچ کس باورش نمیشه این همونه. با خیاطی تبدیل به مدل های جدید میکنم. اگر دو نفر بخوان کنار هم باشن با توکل به خدا با هر شرایطی میتونن به شرط اینکه توی این راه فقط خدا رو ببینن تو زندگی، نه بنده اش و با همدیگه رفیق باشن و با هر مسئله کوچیکی با هم نجنگن، زندگی خییلی قشنگ میشه. اگه یه خانم یه لباس رو ۱۰ بار هم تنش کنه هیچ اتفاقی نمیفته، جاش با پول همون ۱۰ تا مانتو که میتونسته بخره اما نخریده، میتونه یه غذا خوشمزه درست کنه و با همسرش بخوره و لذت ببره. 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۳۶۴ #ازدواج_آسان #فرزندآوری #سبک_زندگی_اسلامی #قسمت_اول ما ازدواج ساده ای داشتیم و به
۳۶۴ این چند نکته رو هم اضافه کنم که: بارداری های منم بارداری های راحتی نبود اصلا و خیلی سختی می کشیدم اما همیشه با خودم می گفتم هیچ اجر و ثوابی بدون سختی بدست نمیاد و این فکر همیشه بهم آرامش می داد. دوم اینکه خوب، نگهداری سه تا بچه سخته واقعا خصوصا وقتی با کار خونه و... همراه باشه و چون منم به خیلی از هنرها خیلی علاقه دارم و نمی تونم خودم رو راضی کنم که انجام شون ندم( چون واقعا آرومم می کنن) خوب کارهام بیشترم میشه و همیشه اطرافیانم میگن مگه مجبوری اینقدر خودت رو مشغول کنی و همیشه جواب میدم که نه اما خیلی لذت بخشه برام و انسان برای آسانی و استراحت آفریده نشده... مثلا خیلی وقت ها لباس های بچه ها رو خودم می دوزم چون واقعا از این کار لذت می برم و البته لباس بچه هام اگه سالم باشه برای بعدی استفاده می کنم و این رو اصلا چیز بدی نمی دونم. و حتی سرویس خواب دختر سومم رو خیلی کامل و جامع خودم دوختم. چیزهایی مثل کلاه و شال و ... رو هم خودم برای دختر هام می بافم چون بافتنی و قلاب رو هم خیلی دوست دارم. بعضی موقع ها نمد دوزی می کنم یا یه بار یه پادری برای خونمون بافتم. کیک و شیرینی و دسر و چیزهایی که دخترهام رو خوشحال می کنه رو سعی می کنم براشون درست کنم حتی خیلی وقت ها با کمک خودشون که خیلی بهشون حس خوبی می بخشه. خلاصه می خوام بگم که با وجود بچه ها از علاقه هام دور نشدم و سعی می کنم هرچند با زمان محدود اما انجام شون بدم. برای کارهای خونه هم سعی می کنم که کارها رو روال باشه اما حقیقتا همیشه خونم مرتب نیست یعنی تقریبا این یه رویاست که با سه تا بچه کوچیک خونت همیشه برق بزنه اما معمولا مهمون سرزده ندارم و سعی کردم همیشه خونمون رو برای مهمون هام به بهترین وجه آماده کنم. تولد بچه ها رو هم با سلیقه خودشون خونه رو تزیین می کنیم با ریسه و کیکی که خودمون درست کردیم که به نظرم اینطوری خیلی لذت بخش تره حتی برای تولد آخر خونمون شمع رو هم با خلاقیتمون خودمون درست کردیم خلاصه اینکه به نظرم زندگی ها همیشه با قناعت و توکل خیلی خوب تر و راحت تر و شیرین تره و ما هیچ وقت به خاطر ترس از رزق و روزی مون از خیر فرزند آوری نگذشتیم و همیشه اعتقاد داریم که هر فرزند علاوه بر اینکه روزی خودش رو میاره، روزی پدر و مادرش هم زیاد می کنه. انشاالله خداوند همیشه ما و خانواده و فرزندانمون رو زیر سایه ی لطف و مرحمتش حفظ کنه و همه مون رو تو راه راست به سمت تقرب به خودش قرار بده الهی آمین🤲 یا علی اللهم عجل لولیک الفرج 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۳۶۷ ✅ فرزندآوریِ به وقت سال ۸۸ با کمترین هزینه و امکانات یه عروسی ساده گرفتیم. از همون
۳۶۸ حتما سعی کنید قبل ازدواج مشاوره مزاج شناسی رو برین چون خیلی از طلاق ها و مشکلات زندگی برمی گرده به این مورد که طبع مرد سرد و زن گرم باشه یا طبع مرد گرم و زن سرد باشه. اگر پدر و مادر، دوست، همکار و یا فامیل پیشنهادی بهتون میدن، خوب بهش فکر کنید و الکی رد نکنید. مامانم می گفت پول جهیزیه و پول همسرم رو بریم خونه بخریم. چون وسایل رو بعدا هم میشه یکی یکی خرید اما خونه رو نمیشه و ممکنه گرون بشه ولی به حرف ایشون گوش نکردیم و نتیجه اش ۸ بار تعویض خانه و مستاجری و سختی اسباب کشی های مداوم در این ۱۰ سال زندگی بود 😣 کاش می شد مراسم عروسی هم نمی گرفتیم و به عتبات عالیات می رفتیم اما به خاطر رسم و رسومات نشد و اینم یه هزینه اضافی بود و حسرت یه زیارت عاشقانه با همسرم همیشه با من هست. هیچ وقت رهن زیاد برای خونه در نظر نگیرین و سعی کنید بیشتر اجاره بدین و پول رهنی که جمع کردید رو سرمایه گذاری کنید یا ماشین و طلا و ... بخرید. چون ارزش پول بالا نمیاد اما ارزش بقیه چیزها بالا میره که این اشتباه رو تا ۶ سال پیش انجام می دادیم. ۶ سال پیش با ۴۰ میلیون می تونستیم خونه بخریم اما الان با ۴۰ میلیون نمیشه حتی خونه رهن کرد.😐(اما خدا رو شکر به برکت وجود فرزندان خداوند یه خونه نقلی بعد ۱۰ سال زندگی نصیبمون کرد) تا وقتی مستاجر هستین سعی کنید وسایل اضافه نخرید. چون هم تو اسباب کشی دچار مشکل می شید زیرا ممکنه از یه خونه بزرگ به یه خونه کوچک برین دیگه وسایل رو نمی دونید کجا نگه داری کنید. مجبور می شید وسایلی رو که با قیمت زیاد خریدین رو با قیمت کم و یا رایگان رد کنید. هم اینکه خدا کمک کرد و خونه ای خریدین اون وسایل ممکنه لازمتون نشه. یعنی من که واقعا تو این یکی خیلی ضرر کردم😐 من ۳۳ سالمه و ۲ دختر ۳.۵ و ۷ ساله دارم خدا رو شکر می کنم اما کاش می شد از همون اول که ازدواج کردم، اقدام به بارداری می کردم تا لااقل ۴ فرزند می داشتم اما الان خیلی بی حوصله شدم و می ترسم از فرزند آوری و اون نشاط قبل رو ندارم. اما در تلاشم😀 برای هیچ کدومشون تست غربالگری ندادم😊 الحمدالله سالم به دنیا اومدند. خدا رو شکر بارداری های راحتی داشتم اما در بارداری دوم چون مراقب تغذیه نبودم، بعد زایمان به کم خونی مبتلا شدم و دچار افسردگی بعد از زایمان شدم و حتما توصیه می کنم مراقب باشید کم خونی نگیرید. خوشبختانه قرص شیمیایی نخوردم و با داروهای گیاهی و دعا کردن و مداوم به حرم امام رضا رفتن، خدا رو شکر طی ۶ ماه افسردگی من خوب شد. برای بچه ها کتاب می خرم و می خوانم چون خیلی دوست دارند و خیلی چیزهای خوبی از کتاب یاد می گیرند. حتی کتابهای قرآنی و داستانهای مذهبی و ائمه اطهار. چون ۲ دختر تقریبا پشت سر هم هستند اکثرا با هم بازی می کنند و من از لحاظ بازی و رسیدگی به آنها راحتم 🙈. اما بعضی مادران کلافه رو دیدم که بچه هاشون اختلاف سنی زیادی دارن و مجبورا به هر دو بچه برسند و خیلی وقتشون گرفته میشه و ناراحتن. لباسهای تقریبا نو اولی رو برای دومی استفاده می کنم. حتی وسایل اسباب بازی و کتاب داستان ها و دوچرخه اولی هم برای دومی استفاده میشه. کلاس خیاطی رفتم و سعی می کنم خودم لباسهای مورد نیاز رو بدوزم حتی برای خانواده. در شرایط اقتصادی الان نیازهای ضروری خانواده رو فراهم می کنیم مثل تغذیه مناسب و ارگانیک، روغن های محلی، عسل و ... و از بقیه نیازهای غیر ضروری کم خرید می کنیم مثل پوشاک و کفش و ... درخواست های بچه ها رو مثل تبلت، دوچرخه، مسافرت، رایانه، و یا چیزهای دیگه رو با پاسخ های منطقی، در صورت لزوم رد می کنیم😁 لازم نیست همه خواسته های فرزندان رو اجابت کنید. با هر خنده ای که می کنند، شاد می شوم و لذت می برم و خدا رو شکر می کنم. نوزاد های کوچک و تپل را که می بینم دلم غش میره براشون و امیدوارم خداوند ۲ فرزند سالم و صالح دیگر هم به من هدیه کند. 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۴۰۸ #فرزندآوری #سختیها #قسمت_دوم برای گرفتن شناسنامه امیرعلی دچار مشکل شدیم چون گواهی ول
۴۰۸ در زمینه اقتصادی با صرفه جویی و قناعت الحمدلله مشکل خاصی را احساس نمی کنیم. (تأکید می کنم با صرفه جویی و قناعت). الان بیشتر سرمایه و هزینه ی خانواده های جامعه صرف خرید وسایل غیر ضروری خانه و گوشی و لباس و موارد غیر ضروری در آموزش فرزندان می شه در حالی که بیشترین هزینه ی زندگی ما صرف خرید مواد غذایی سالم مثل انواع روغن های طبیعی و عسل و ... می شود. از وسایل منزل به حداقل ها و ساده ترین ها قناعت کردیم. برای تهیه لباس تا اونجا که بتونم خودم با کمی تغییر و تحول تو لباسها و بزرگ و کوچک کردن و تزیین لباسها نیازمون به پوشاک رو برطرف می کنیم. لباس بچه های بزرگ به کوچکترها می رسه و هیچ کدام از این بابت ناراحت نیستند. در صورت خرید لباس در بعضی اوقات، این خرید از قانون خاصی مثل نوروز و اول مهر و ... پیروی نمی کنه و فقط نیاز و ضرورت در نظر گرفته می شه. این روحیه راحت گرفتن بچه ها رو ناشی از چند چیز می دونم : از بچگی بیشتر از اینکه از زیبایی های ظاهری اونا تعریف کنیم (مثلِ : "چه دختر خوشکلی" یا "چه لباس شیکی" و ...) از خوبی های رفتاری و اخلاقی اونا برای تعریف استفاده کردیم (مثلِ : "چه پسر شجاعی" یا "چه دختر مهربونی" و ...). هرچند هر دوتا لازمه ولی بحث سر اینه که کدوم رو باید بیشتر تأکید کنیم و وزن هر یک چقدر باید باشه تا جایگاه مسائل مختلف به درستی در ذهن و روح بچه شکل بگیره. همین طور وقتی به جشن یا مهمونی می ریم از لباس یا ظاهر زیبای مهمونا صحبت نمی کنیم. من و پدرشون هم برای محافل مختلف توی لباس سخت گیر نیستیم و لباس ساده ولی مرتب و پاکیزه می پوشن. همین نکات ساده باعث شده بچه ها در مورد پوشاک قانع باشند. در مورد آموزش و مدرسه بچه ها، از همون کلاس اول این طور نیست که اونا رو وابسته به خودم کنم. هر کدوم از بچه ها به طور مستقل کارهای خودش رو انجام می ده و ما فقط یک نظارت کلی به تحصیلشون داریم. برای مدرسه و کتابهای کمک آموزشی و انواع کلاسهای تقویتی هزینه ای نمی کنیم در حالی که بدون اینها هم جزء ممتازین مدرسه خود هستند. به جای اینکه بچه ها و خودمان را در کلیشه هایی مثل کلاس موسیقی و زبان و حتی حفظ قرآن اسیر کنیم (تأکید می کنم حفظ قرآن نه انس با قرآن) سعی می کنیم با قرار دادن مواد ساده ای مثل چوب و تخته و مهره و دکمه و پارچه و ... خلاقیت و خودباوری و کارآفرینی را در آنها تقویت کنیم به طوری که الان دو دختر ۱۰ و ۱۲ ساله ام با درست کردن و فروش گیره روسری و دستبند و کش و تل مو و همین طور با درست کردن مربا و آبلیمو و ترشی و ... درآمد اندکی به دست میارن. یا پسرهای ۶ و ۷ ساله ام با چوب و اره جاکلیدی درست می کنند و به آشنایان می فروشند. این کار باعث می شود هم قدر پول و زحمتی را که برای آن کشیده اند بدانند و هم اعتماد به نفس و خودباوری پیدا کنند. البته در جای خودش هم سوره های ساده و کوچک قرآن را به بچه ها یاد می دهیم. از حدود کلاس پنجم و ششم هم خودم با اونا زبان انگلیسی و عربی رو به صورت همزمان کار می کنم. همه ی این مطالب در کنار دعواها و اختلافات تمام نشدنی بچه ها قرار دارد، دعواهایی که از صبح موقع بیدارشدن شروع می شود تا انتخاب برنامه تلویزیون و دعوا بر سر انجام کارهای خانه و انتخاب اسباب بازی و جمع کردن اونا و هزار موضوع دیگه و تا شب ادامه داره، البته در کنار همه محبتها و دلسوزی ها و مهربونی های اونا نسبت به همدیگه. از بابت غذا هم معمولا غذایی درست می کنم که بیشتر بچه ها علاقه دارن ولی اگه یه نفر هم یک غذایی رو دوست نداشته باشه اینطور نیست که غذای جدایی برای اون درست کنم و معمولا توی این مواقع نون و پنیر تنها غذاییه که می تونه بخوره. توی خانواده و فامیل خودم و همسرم تقریبا کسی نیست که حامی و مشوق یا حتی خنثی باشه برای بحث فرزند آوری بلکه به شدت مخالف این مسأله هستند هرچند ما از اول زندگی به صورت شوخی و جدی بارها تصمیم مون برای داشتن فرزند زیاد رو به دیگران می گفتیم اما هیچ کس باور نمی کرد و همه، چه نزدیکان از سر دلسوزی و چه غریبه ها با طعنه و تمسخر، با کار ما مخالفت می کنند. اما اینها برای ما اهمیتی نداره و مهم اینه که ما به درستی راه و هدفمون اعتقاد داریم. اما در بین دوستان، احساس می کنم این تعداد فرزند جرأت اونها رو برای فرزند آوری زیادتر کرده و اینکه می دونن که داشتن این تعداد فرزند حتی در این شرایط دشوار اقتصادی و این وضعیت مسکن، شدنی است و فقط کافیه که خدا را هم وارد محاسبات زندگیمون بکنیم. مثلا ما الان توی یه آپارتمان ۹۰ متری زندگی می کنیم و مستأجر هستیم. 👈 ادامه دارد... 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۴۹۰ #فرزندآوری #نعمت_خواهروبرادر سال ۸۰ بود من ده ساله و فرزند سوم خانواده بودم و یه خو
۴۹۱ بنده اهل تهرانم متولد سال ۶۵ تحصیلاتم کاردانی مربی پیش دبستان هست. کار هنری، آرایشگری رو تو مجردی یاد گرفتم ازش تو زندگی خودم خیلی استفاده کردم و گاهی ازش در آمد داشتم و خیلی بهش علاقه دارم. بعد از فرزند اولم دیپلم خیاطی گرفتم و باز تو زندگی خیلی برام کاربرد داشته و خیلی جاها کمک خرج زندگی بوده در حد دوخت و دوز برای خودم و دخترام تازه یک سالی هست که دوره ی تکمیلی رفتم تا بتونم حرفه ای تر بدوزم. هدفم کسب در آمد نبوده فقط تنوع روحی و گرفتن آرامش از کاری که بهش علاقه دارم. ۱۵ ساله ازدواج کردم و حاصل ازدواجم ۴ دختر و یک پسر هست. فرزند اولم ۱۳ ساله دومی ۸ ساله سومی ۵ ساله چهارمی ۳ ساله پنجمی پسری چند روزه برای رفع تصور غلط بیان میکنم فرزند آوری من و همسرم فقط با هدف جلب رضای خدا و شاد کردن دل پیامبر و اطاعت از امر رهبری و نجات کشور در حد وسعمون از بحران پیری جمعیت و عدم قضاوت منفی آیندگان( از اینکه زمانی بانوان سرزمینمون میتونستن کاری کنن که کشور پیر نشه ولی نکردن ) زایمان ها تا الان طبیعی بوده و همیشه در لحظات درد تند تند به خودم میگم میگذره میگذره همون طور که بر مادر و مادر بزرگم گذشت و لحظه های شیرینشم میرسه. با اولین شیر دادن مادر به چنان آرامشی میرسه که غیر قابل توصیف هست. در آمدمون یه حقوق کارمندی که به لطف خدا برکتش زیاده و من هم بسیار تلاش میکنم مقتصدانه خرج کنم مثلا لباس های بچه ها حتما بعد از کوچیک شدن نگه داشته میشه تا برای بعدی استفاده بشه یا به بچه ها یاد دادم از وسایلتون درست استفاده کنید چون حتما خواهر دیگه تونم بعدا میخواد از این استفاده کنه از نظر تغذیه و آمادگی برای بارداری بعدی تو خونه با کمال خود خواهی چیزهای خوب رو بیشتر خودم میخورم😅 چون من باید بتونم به بقیه سرویس دهی بکنم مثلا اگه شیر موز درست کنم من دو لیوان میخورم (البته نمیذارم بچه ها خیلی متوجه بشن تا حساس نشن ) 😜 بیشتر درآمد صرف خورد و خوراک میشه البته با دقت در موقع خرید جنس با کیفیت ارزون میخرم میگردم مغازه های ارزون فروش رو پیدا میکنم و فقط از اونها خرید میکنم. حتما از گوشت شتر مرغ استفاده میکنم، سرشار از آهن هست و جلوی فقر آهن رو میگیره و کم خونی رو جبران میکنه، چیزی که خانم ها ازش خیلی شاکی هستن و جگر شتر مرغ تاثیرش از گوشتش بیشتره وحتما تو سبد غذایی خانواده قرار میدم. الان با عشق خانه دار و فرزند پرورم و از این موقعیتم بسیار راضیم و خشنود، قبل از فرزند داشتن مربی پیش دبستان بودم و از کنار بچه های پاک و معصوم بسیار لذت میبردم. از نظر تربیتی بسیار قاطعم و بچه ها میدونن اگه بگم نه دیگه کوتاه نمیام ولی توی خودم یه انعطافی دارم مثلا به خاطر بی احترامی یکیشون جریمه شده (معمولا محرومیت از دیدن تلویزیون یا خوردن یه خوراکی که دوست داشته ) چند لحظه بعد میبینم رفته یه کار خوبی کرده مثلا نمازش رو اول وقت خوند یا با خواهرش داره بازی میکنه میگم بیا بخشیدمت به خاطر این کار خوبت، گاهی خیلی ناراحت بشم از دستشون با هاشون یه چند ساعتی صحبت نمیکنم بعد میان معذرت خواهی میکنن منم با کلی ناز کردن میبخشمشون. قبل تولد فرزند جدید حتما جای خوابشون رو از خودم جدا میکنم از کودکی با بازی و مسابقه یادشون میدم کارشون رو خودشون باید انجام بدن تو خونه ی ما قانونه هر کی در کارها مشارکت نکنه به خواستش توجه نمیشه چون به قوانین خونه توجه نشده. میدونن فقط وظیفه ی مامان خدمات دهی نیست، کارهای خونه بین بزرگتر ها تقسیم شده (از قبیل ظرف شستن، لباس پهن کردن لباس، جمع کردن ، مرتبی آشپز خانه، سفره پهن کردن وجمع کردن) ولی انعطاف توش هست، شاید مریض باشن سر حال نباشن یا انجام نمیدن یا جا به جا میکنن و از خواهرای کوچکتر تو کارها کمک میگیرن منبع تربیتیم: من از سخنرانی های آقا مجتبی تهرانی در خصوص تربیت خیلی بهره بردم و کلا اهل رفتن به مجالس مذهبی با محوریت سخنرانی علمای خوب و مذهبی و معتقد هستم تو تهران مثل آقای جاودان و آقای میر هاشم که خیلی توصیه های خوبی برای خود سازی و فرزند پروری دارن . التماس دعا 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۵۰۳ #ازدواج_آسان #سبک_زندگی_اسلامی #قسمت_اول بهار سال ۹۷ عقد کردیم، تصمیم قطعی گرفته بو
۵۰۳ خلاصه همسرم تصمیم گرفت روی ماشین کار کنه و من هم بیکار ننشستم و شروع به تولید محصولات خانگی و فروش به اقوام خودم و همسرم کردم که البته در ابتدا با واکنش های شدیدی روبرو شدیم اما برام اهمیت نداشت چون کار خلاف شرعی نمیکردم و فقط خلاف عرف بود که میدونید این روزها خلاف عرف جرمش بیشتر از خلاف شرع هستش در جامعه ی ما...(وقتی شروع به این کار کردم اطرافیان میگفتن آبروی خودت و همسرت رو میبری با این کار اما من اعتقادم این بود که آبرو وقتی میره که دست جلوی دیگران دراز کنیم و با اینکه خودم هم تحصیلات دانشگاهی دارم در اون شرایط کار بهتری پیدا نمیکردم ) تقریبا یک سال و هشت ماه از عقدمون گذشت و با اینکه هر دو کار میکردیم تقریبا به هیچ جا نمیرسیدیم. بلاتکلیفی روحمون رو مثل خوره میخورد و اینکه هر روز قیمت کرایه خونه ها و وسایل خونه بالاتر میرفت و هرچی کار میکردیم به هدف نمیرسیدیم انگار روی تردمیل هستیم😣😣😣 از طرفی هم پدرم، هم پدرشوهرم اوضاع مالی خوبی داشتن اما در این مدت چنان اوضاعشون بهم ریخته شده بود که ما خودمون خجالت میکشیدیم از اینکه ازشون درخواست کمک کنیم چون بنده های خدا خودشون کلی عذاب وجدان داشتن بخاطر شرایط من و شوهرم... من و همسرم که عاشقانه همو دوست داشتیم دیگه کم کم داشتیم از هم دلسرد میشدیم و حتی کارمون به بحث هم رسید که متاسفانه همش بخاطر شرایط بد اقتصادی حاکم بر کشور بود که روی زندگی خیلی ها تاثیر خودشو حسابی گذاشته بود. میدونستم جدا از تمام این چیزها اینا امتحان من و همسرم هستش و دلم نمیخواست کم بیارم. بعد از چندین ماه بالاخره همسرم رو راضی کردم طلاهامو بفروشیم و با نصفش پول پیش خونه بدیم و نصف دیگه هم جهیزیه بخریم؛همونطور که گفتم خانواده هامون توی شرایط بدی بودند و نمیتونستند کمک کنند... همسرم هم غرورش اجازه نمیداد که با پول طلاهای من خونه کرایه کنه ولی دیگه چاره ای نبود... یک ماه دنبال خونه گشتیم تا اینکه خدا یه خونه ی خوب و نقلی اما خیلی باصفا قسمت ما کرد و خداروشکر همسرم پول اومد دستشون و پول پیش خونه رو خودشون دادن و منم خیلی خوشحال بودم چون میدونستم اگر اینجوری نشه تا همیشه عذاب وجدان میگیرند. اون روزا قشنگ ترین روزای زندگی من و همسرم بود.باهم خونه رو تمیز کردیم؛ باهم میرفتیم خرید جهیزیه؛باهم خونه رو چیدیم؛یکم عجیب بود اما دوست داشتنی؛ الانم هروقت سریالی یا فیلمی میبینیم که عروس و داماد میرند تو یه خونه ی حاضر و آماده و چیده شده هردو خندمون میگیره... خداروشکر پدرشوهرم شرایطشون بهتر شد و خواستن واسمون یه عروسی مختصر بگیرند که الحمدلله کرونا اومد و نشد...اینکه میگم الحمدلله واسه اینه که میدونم حتی اگه تمام تلاشمم میکردم نمیشد بدون گناه باشه بخاطر شناختی که از اقوام خودم و همسرم دارم. یک سال و نیم از زندگی دوست داشتنیمون گذشت و هر وقت مهمون میاد خونمون کلی از خونمون تعریف میکنه و میگن چقدر انرژی مثبت داره و همه دوست دارند خونمون بمونند اما جای کافی برای موندن همه نیست😆😆 تصمیم گرفتیم زود بچه دارشیم تا زندگیمون از اینم شیرین تر و خونه مون از اینم باصفاتر بشه اما خب نشد که بشه؛ هنوزم شوهرم رو ماشین کار میکنه ولی من دیگه کار نمیکنم چون پولی که شوهرم به خونه میاره برکت زیادی داره و جوابگوی زندگیمون هست خداروشکر. اینکه تصمیم گرفتیم توی این شرایط بچه دارشیم فقط بخاطر اینه که همه جوره لطف خدارو تو زندگیمون دیدیم و میدونیم تنهامون نمیذاره و دلم میخواد به حرف رهبر عزیزم گوش بدم. اقدام کردیم اما در کمال ناباوری هیچ خبری نشد تا اینکه دو ماه پیش متوجه شدم باردارم و با همسرم از خوشحالی نمیدونستیم چیکار کنیم تا اینکه بعد از کلی برو و بیا به مطب دکتر امروز آب پاکی رو ریختن رو دستم و گفتن جنین رشد نمیکنه با اینکه هفته ها گذشته، دعا کنید خداوند فرزندان سالم و صالح به من و همه چشم انتظارها عطا کنه. راضی ام به رضای خدا...دلگرمم به یاری خدا... 🆔 @asanezdevag