eitaa logo
◉✿ازدواج آسان✿◉
993 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
44 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
👕 ‏بابام عاشق رنگ یشمیه، ولی فقط یه دونه پیرهن یشمی داره، ولی تا دلت بخواد پیرهن آبی داره، چون مامانم عاشق رنگ آبیه. ‌✍️⁩ ولادیمیر دابانف 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۴۳۹ من هم یه پسر ده ساله دارم که تو سن ۳ سالگی گرفتار لکنت زبان شده بود، بارداری پر از ن
۴۴۰ من ۱۹ سالمه، حدود یه سالی میشد که از خدا میخواستم که نیمه و اون آدم که مکملم است رو برام بفرسته.... حدود ۱۰ ماه بعدش، بعد از چند خواستگار که شرایط جور نبود و رد میکردم یه آقایی اومدن که همه چیمون شبیه به هم بود. همون دو ماه اول خودمون فهمیدیم برا همیم و من هر روز خداروشکر میکردم از اینکه خدا فرستادتش و زندگیم میخواد روی آروم به خودش ببینه. تا اینکه مخالفت های مادر و پدرم از همون روزهای اول شروع شد... از طرفی چون از داماد قبلیشون همچین دل خوشی نداشتن، حساسیت ها و دقت هاشون حالا سر کسی که منو میخواست بیشتر شده بود. و چون ایشون هم منو میخواست خانواده ام هر شرطی میذاشتن قبول می‌کرد، مهریه سنگین، شیربها سنگین، و شرط اینکه ۲ سال بعد عروسی باشه و خونه هم باید نزدیک خودمون بگیری... خلاصه که از همون روزا مادرم هم مشورت هاش با دوستانش که تجربه داشند بیشتر شد و از طرفی هر کدومشون چون یه نکته منفی از داماد و یا عروسشون داشتن هی میگفتن مراقب فلان باش و بیشتر وقت بذارید برای شناخت، زود رسمی نکنید که یه دفعه پشیمون بشید... تماااام این حرفا و حساسیت های خودشون منجر شد ۶ ماه همینجوری این خانواده فقط بیان و برن و خانواده من هی میگفتن بیشتر رفت و آمد کنیم تا همو بشناسیم، تا اینکه بعد ۷ ماه خانواده ام به اصرار من و خانواده ایشون برای اینک خیلی سختمونه راضی شدن صیغه بخونیم و به همدیگه محرم بشیم. صیغه رو ۴ ماهه خوندن تا بعد ماه صفر انشالله عقد کنیم و تاریخ عقد هم گذاشتن. دیگ فکر میکردم بعد از اینهمههه شب های پر استرس و توسلات و چله های مختلف داره خدا نگام میکنه و با لطف ائمه و شهدا درست شد... تا اینکه اواخر صفر بود که نامزدم کرونا گرفت و و بعدش مادرش... مادر من هم مریض شد. ولی نامزدم باتمام اینا خیلی جالب بود که کل مدت مریضیش و بعدش ۲۰ روز شد و خوب خوب شد و همه اینا واسه اون دلخوشی و انگیزه بود که فقط به عقدمون برسیم... تا اینکه خانواده من وقتی دیدن مادرشون کرونا گرفته و مادر منم حال مساعدی نداشتن، عقد رو انداختن عقب، و دلخوری شدید و سردی شدییید بین نامزدم و خانواده ام ایجاد شد. خلاصه که روابط سرد شد و ایشون کمتر میومدند و خانواده منم که حساس بودند بدتر ترسیدند و گفتند از نظر ما قضیه منفیه...و ما دوتا هم دیگه نباید باهم حرف میزدیم و نه رفت و آمدی... مشکل بزرگی نبود، ولی وقتی گفتن منفیه بدتر شد و درست دو هفته بعدش توی همین جریانات رفت و آمد خانواده ها، مدت صیغه ما تموم شد. بازهم خانواده مو هر جور که شده بود راضی کردم و خودشون هم مشاوره رفتن تا درست بشه. تا اینکه نامزدم اومده بود خونمون و وقتی خانواده ام دوباره صحبت از دلخوریا و صحبتا کرده بودند ایشون هم ناراحت شده بود و تند صحبت کرده بود و بدتررررر شد...... پدرشونم چند شب بعد اومدن و گفتن تکلیف مارو مشخص کنید... الان ۱۱ ماهه که این جریان هست و دیگه از طرف خانواده اونا حس میکنم تموم شده، خانواده منم مخالفن فقط امیدم شده توسلات و چله هایی که روز و شبمو پر کرده... با اینکه ۲۰ سالمه ولی دیگه هیچ امیدی به زندگی و یا زندگی جدید دیگه ای ندارم. زندگی برام تموم شدس جالبه که اونقدددد خودم و نامزدم عاشق بچه ایم که مادرشون ازین کانال مدام برام پیام میفرستادن و من میخوندم و چقد ذوق میکردم با دیدن بچه ها... ولی الان خودم شدم یه تجربه تلخ.... 💔 خودم که دیگه زندگی برام هیچ معنایی نداره ... دختر ۱۹ ساله ای که هر لحظه آرزو مرگ میکنه... فقط و فقطططط از خانواده ها، کسانیکه سرگذشت من رو میخونن خوااااهش میکنم، توروخدا سخت نگیرید، توروخدا اذیت نکنید. تمام اینا تک تک شیرینی های بهترین لحظات عمر فرزندتون رو میگیره بخدا، من خودم بعد اونهمه سختی وقتی صیغه کردیم هیییچ شیرین و لذتی برام نداشت، بهم میگفتن عروس خانم باورم نمیشد و هییچ شیرینی و لذتی نداشتم، ازتون خواهش میکنم نکنید با بچه هاتون، نذارید تو این سن پیر بشن با اینکه شما بزرگترید ولی بخدااا که ماهم حق انتخاب زندگیمونو داریم... ازتون ملتمسانه خواهش میکنم، دعام کنید. دعا کنید پدر مادرم راضی شن و بذارن ما عقد کنیم 😭😭😭😭😭😭😭😭😭 خیلییی خیلیییی التماس دعا... 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👼 🤱🏻 راههای افزایش بهره ی هوشی نوزاد: از شش تا ۹ ماهگی 🍃 _ می توان با کودک به طور مستقیم و رو در رو صحبت کرد. _ معنای لغات را می توان با اشاره کردن ارتباط داد؛ به طور مثال، هنگامی که نام چیزی بیان می شود، به آن اشاره کرده یا کودک در مقابل آن نگه داشته شود. _ کودک از شش ماهگی به بعد صاحب هر صدا را می شناسد و می تواند بفهمد هر صدا از چه چیز یا چه کس به گوش می رسد. او می تواند هجی ها را تلفظ کند. 📚 شیوه های تقویت هوش نوزاد؛ ۳_۶ ماهه، ۶_۹ ماهه، ۹_۱۲ ماهه، بئاتریس میلتر، ترجمه: طاهره ماسوله 🆔 @asanezdevag
🛑 رابطه بلند مدت با همسر اگر واقعاً می خواهید رابطه بلندمدتی را با شریک زندگی تان تجربه کنید، باید بسیار صبور باشید و در این راه تلاش زیادی به خرج دهید. ✴️ ایجاد رابطه‌ عمیق بین همسران: برای همسرتان شخص قابل اعتمادی باشید. افراد به دنبال همسری هستند که بتوانند به آن ها اعتماد کنند. پس همیشه با همسرتان صادق بوده و اعتمادش را جلب نمایید. ✴️ علاقه مندی همسرتان را زیر سؤال نبرید: سرگرمی ها و علاقه مندی های همسرتان ممکن است با سلیقه شما جور درنیایند و شما همان احساس را نسبت به آن فعالیت ها نداشته باشید. اگر قرار باشد به هم نزدیک شوید و رابطه صمیمی تری داشته باشید، باید فعالیت هایی را با یکدیگر انجام دهید. ✴️ سبک بیان احساسی همسرتان را بشناسید: خانم ها معمولاً احساسات خود را در قالب واژگان بروز می دهند. مردها ترجیح میدهند سکوت کنند. ✴️ در بیان عشق هم همین تفاوت وجود دارد: عدم درک این تفاوت ها میتواند منجر به ناامیدی گردد و مانع برآورده شدن انتظارات همسران از یکدیگر شود. زمان خود را با همسرتان بگذرانید و ببینید چه چیزی او را خوشحال میکند. بدین ترتیب درک متقابل افزایش می یابد و میزان سوء تفاهم ها به حداقل می رسد. ✴️ از به کارگیری تدابیر منفی اجتناب کنید: هیچکس از فرد ناامید خوشش نمی آید. شرایطی را فراهم سازید که همسرتان در برابرتان نایستد. اگر میدانید انتقاد تغییری در همسرتان ایجاد نمی کند، از او انتقاد نکنید. از آنجایی که شما می خواهید رابط های احساسی ایجاد و آن را تقویت کنید، باید صبور باشید. برای ایجاد حس اعتماد، بسیار مهم است که خود شما تا حد امکان برخورد معقولی داشته باشید و مشکلات را با ملایمت و با نهایت صبر مدیریت شود. 🆔 @asanezdevag
🌸🌸🌸🌸 💜💜 🌸🌸🌸🌸 ✔️نکته های فراموش شده در ازدواج 👚👕لباس پوشیدن و آراستن ظاهر ☂هرفردی ،تفکرات ،اعتقادات و باورهای مخصوص به خود را دارد که نمودهایی از این طرز تفکر در چگونگی نوع پوشش و آرایش ظاهری اش نمایان است. 👖برخی از جوانان ممکن است از لباس های مد روز استفاده کنند ✔️از اینرو پسر و دختری که میخواهند با هم ازدواج کنند تا حد امکان نباید طرز لباس پوشیدن و آرایش ظاهری آنها با هم متفاوت باشد. ☂بی شک بهتر است انسان مومن با فردی مومن و با پوشش ارزشی ازدواج کند تا در زندگی با بحران تضاد شخصیتی همسر خود مواجه نشود. 📚برگرفته از کتاب سین جین های خواستگاری ✍🏼نویسنده استاد مسلم داودی نژاد 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺 حاج آقا قرائتی ✍️ دروغ شاخدار؛ فرزند کمتر، تربیت بهتر! 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️روزی 13 ساعت کار راحت‌طلبی نیست تو نظرسنجی‌هایی که از شما داشتیم اکثریت قریب به اتفاق‌تون مشکلات اقتصادی رو از موانع اصلی ازدواج دونسته بودید. نمی‌دونیم صحبت‌های معاون ساماندهی امور جوانان وزارت ورزش و جوانان رو شنیدید یا نه؟! این‌که جوانان رو درگیر نوعی راحت‌طلبی دونسته که حتی اگه بخشی از موانع اقتصادی ازدواج هم رفع بشه باز هم تمایل به ازدواج ندارن. به‌نظرتون چقدر این حرف با واقعیت جامعه هم‌خوانی داره؟ نظرتون رو بنویسید 🆔 @asanezdevag
🌹 ✅ گاهی بعضی ها به آدم حرفی می زنند که خدا آن را کرده. من تا سی و چهار سالگی ازدواج نکرده بودم. معمولاً از وجوه شرعی کم مصرف می کردم. کار زراعت و این ها داشتم. خب آن هم کفاف نمی داد. یک شاگرد داشتم که پیش من درس می خواند. سنّش هم شاید از من کوچک تر بود اما او ازدواج کرده بود. یک دفعه به من گفت: آقای حائری! پیر شدی! باید زودتر ازدواج کنی. گفتم: من واقعاً آمادگی ندارم. چیزی هم اندوخته نکرده ام. گفت: «تو نشسته ای خدا غنی ات کند، بعد ازدواج کنی؛ خدا هم گفته ازدواج کن تا احتیاجت را رفع کنم». تو به او می کنی و او هم به تو می کند! مگر خدا نگفته که «إِن يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ»؟ (اگر فقیر باشند، خدا غنی شان می کند). 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۴۴۱ 📌شماتت خانواده های چندفرزندی... 🆔 @asanezdevag
۴۴۲ من ۱۷ ساله بودم که توفیق زیارت خانه خدا نصیبم شد و از طرف دبیرستان‌مون تو اردیبهشت سال۸۷ راهی حریم امن الهی شدم... حدود یکسال بعد دیپلم گرفتم و چند ماه بعد همکلاسیم باهام تماس گرفت و اجازه گرفت که برای برادرش بیان خواستگاری. بعد از چند جلسه آذرماه ۸۸ عقد کردیم و وقتی من به خانواده خودم و همسرم اعلام کردم که دوست ندارم عروسی بگیرم، خیلی ناراحت شدن، مخصوصاً مادربزرگ خودم و من با اینکه دوست نداشتم بعد از زیارت کعبه و حرم پیامبر رحمت گناهی مرتکب بشم؛ برای دل مادربزرگم قبول کردم یه مراسم ساده بگیریم(اون زمان خیلی مراسمات بدون گناه مرسوم نبود و منم اطلاعی از اینجور مراسمات نداشتم، وگرنه الآن بدون گناه ام میشه عروسی گرفت☺️) ولی چند روز بعد از عقدمون مادربزرگم تو یه سانحه رانندگی فوت کردن😔 دیگه بعد از اون هیچ جوره دلم به عروسی راضی نمیشد... همسرم وقتی دیده بود که امکان داره عروسی‌مون به چند ماه و حتی یکسال بعد موکول بشه؛ پیشنهاد داد به جای مراسم عروسی بریم سوریه و منم با جون و دل قبول کردم. ۱۵ اسفند ۸۸ راهی سوریه شدیم و سال تحویل ۸۹ و تو حرم بی‌بی زینب سلام‌الله علیها بودیم. بهترین عیدی بود که از خدا گرفتم. بعد از چند روز برگشتیم و زندگی مشترک‌مون و بدون تالار و آتلیه و لباس عروس و... شروع کردیم. هنوز هم خیلی‌ها ازم می‌پرسن که لباس عروس نپوشیدی تو دلت نمونده؟ و خیلی اصرار دارن بهم ثابت کنن من پشیمونم ولی اصلاً یک لحظه احساس پشیمونی نکردم. ۶ ماه بعد متوجه شدم آقا سیدمحمد رو باردارم و انگار دنیا رو بهمون داده بودن😍 اولین ثمره زندگیمون سال ۹۰ به دنیا اومد و دو سال بعد فهمیدم که دخترم رو باردار هستم و فاطمه ‌سادات سال۹۳ به دنیا اومد و شدیم خانواده ۴ نفره. فاطمه‌سادات برخلاف پسرم طبیعی به دنیا نیومد و چون بریچ بود سزارین شدم و بعدش خیلی‌ها حتی مادرم به خاطر ضعف بدنم و شرایط اقتصادی بهم می‌گفتن که دیگه بسه هم دختر داری و هم پسر دیگه نباید باردار بشی. همسرمم مخالف شدید بارداری مجددم بود و می‌گفت نمی‌خوام از اینی که هستی ضعیف‌تر بشی. اما خودم فقط از سزارین دوباره ترس داشتم چون واقعاً اذیت شدم. دخترم ۴ساله بود که متوجه شدم بعد از گذشت ۳ سال از سزارین امکان زایمان طبیعی وجود داره و مصمم شدم که باز هم بچه بیارم. اما ضعف عمومی من هنوز پابرجا بود و با تمام اصرارها همسرم راضی نشد. چند سال دیگه هم گذشت و تصمیم‌ گرفتم خودم رو تقویت کنم و بالاخره سومین بارداری‌م رو تجربه کردم و آقاسیدحسن هم یک ماه پیش طبیعی به دنیا اومد.😍 کمی هزینه بیمارستان زیاد شد و در توانمون نبود ولی همسرم اصرار داشت که حتماً طبیعی بشه و دیگه تبعات سزارین رو نداشته باشه. بیمارستان‌های دولتی زایمان طبیعی بعد از سزارین رو قبول نمی‌کنن و مجبور شدیم بریم بیمارستان خصوصی😔 کاش دولت و مسئولین کمی به فکر سلامت جامعه هم بودن و انقدر مردم رو اذیت نمی‌کردن. خیلی‌ها هستن که به خاطر نداشتن پول مجبورن برن بیمارستان دولتی و دوباره و چندباره سزارین و خطراتش رو به جون بخرن😕 شیرینی و برکت این بچه انقدر زیاد بود که من اوایل بارداری ترس داشتم که به مادرم بگم ولی وابستگی اطرافیان به این بچه از دو تا بچه دیگه خیلی بیشتره و نگرانی من هم تموم شد. همسر من کارمند قراردادی هست و خودمم در کنار درس خیاطی می‌کنم و تو خونه پدری همسرم هستیم و خودمون هنوز صاحبخونه نشدیم ولی به امید خدا بالاخره ما هم صاحبخونه میشیم☺️ خواستم بگم زندگی سختی داره و برای همه هم هست ولی هر بچه‌ای با اومدنش، برکت با خودش میاره و خداروشکر تا حالا محتاج کسی نشدیم و از این به بعد هم نمیشیم ان شاء الله. بچه‌دار نشدن به خاطر ترس از مشکلات اقتصادی اشتباه بزرگیه. خودتون و از نعمت داشتن فرشته‌های زمینی محروم نکنید🌸🌸🌸 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💍 مجموعه تسهیلگری و توانمندسازی ازدواج آدم و حوا 💎 اولین مجموعه فعال در و در ازدواج به روش اصیل و سنتی با استفاده از فضای مجازی که زیرمجموعه تخصصی جمعیت امام رضایی ها در حوزه ازدواج و خانواده است. 🔹پس از ثبت نام،در آخر سوالات نام و شماره مسئول خواستگاری که مادرتون هستن رو وارد میکنی. 🔹وقتی که درخواستی وساطتی برات ثبت بشه پشتیبان آدم و حوا با مادرتون تماس میگیره و ایشون رو در جریان میزاره 🔹نام و شماره تلفن همراه خودت هم در اختیار هیچ کس قرار نمیگیره. 💎 خدمات : 📌 مشاوره و پشتیبانی(مشاوره قبل از ازدواج،همسرداری و...) 📌 آموزش 📌 شبکه واسطین 📌تسهیل گری در ازدواج 📌خدمات همسان گزینی 📌 شبکه خیرین 💎 اطلاعات بیشتر: https://adamvahava.org/about-us/ 💎 اطمینان از برنامه: 📌تماس : 05131419 📌کد شامد : 3-0-63-723198-1-1 📌سایت : adamvahava.org 🌀 نسخه وب ویژه کاربران اندروید: https://app.adamvahava.org/ 🌀 نسخه وب ویژه کاربران ios : https://app.adamvahava.org/ 🌀 دانلود از گوگل پلی: https://play.google.com/store/apps/details?id=com.rasef.adamvahava 🌀 دانلود مستقیم: https://adamvahava.org/app/adamvahava-3.4.0.apk 🆔 @asanezdevag
👼 🤱🏻 راههای افزایش بهره ی هوشی نوزاد: از شش تا ۹ ماهگی 🍃 _ به کودک اجازه ی آزادی حرکت داده شود؛ به طوری که وی بتواند همواره کنجکاوی غریزی خود را به کار برد. _ با پرهیز از آموزش اجباری، فرصتی برای شکوفایی خلاقیت کودک فراهم شود. _کودک بر حسب کنجکاوی به هر چیزی دست می زند و آن را به دهان خود نزدیک می کند. بنابراین نباید با تندی و پرخاش به حس کنجکاوی او لطمه زد. _ هنگام خستگی کودک، آموزش را قطع کنید. _ با پرسش و پاسخ، تشخیص و فرق گذاری بین اشیا به کودک آموزش داده شود. 📚 شیوه های تقویت هوش نوزاد؛ ۳_۶ ماهه، ۶_۹ ماهه، ۹_۱۲ ماهه، بئاتریس میلتر، ترجمه: طاهره ماسوله 🆔 @asanezdevag
💢اگر همسرتون رو دوست دارید و میخواید رابطه داشته باشید شنونده خوبی باشید تا آرامش بدید😍 شنونده خوبی باشید تا وضعیت رو خوب کنید ❌اگه همسرتون چیزی گفت که باب میلتون نبود یهو نپرید بهش! نزنید تو ذوقش! فقط گوش بدید بعد با نظرتون رو بگید اونوقت رو می بینید👌 🆔 @asanezdevag
چه باحال 👌:-) 🆔 @asanezdevag
❣️ 💑 همــسرتان را با نـوازش آرام کنــید! 🔸خانم‌ها حساسیت لمسی‌شان، ده بـــرابــــر آقایان است. خانـــم‌ها ده برابر برای نوازش شدن، بیشتر لذت می‌ برند و درمقابل ده برابر فشار بیشتر اذیت‌شان می‌کند. 🔸مثلا مــردها وقتی به هم می‌رسند محکــم و با فشـــار دست می‌دهند. که این کار را در مواجه با همــسر نبایــد انجام داد. 🔸یا گاهی مرد، شانه‌هـای رفیقش را محکــم فشــار می‌دهد و با این کار صمیمیت خــود را نشان می دهد ولی وقتی می‌خواهد این کار را با همسر خود هم انجام دهد، باید با ملایمت و آرامش این کار را انجــام دهـــد. 🔸خـــانم‌ها محتاج نوازش‌اند، سعی کنــید همیشه آن ها را نوازش کنــید. خانم‌ها وقتی در فشــار زندگی قرار می‌گیرنــد‌؛ نیازشان به نوازش، چندین بـــرابــــر مـــرد می‌شود. ‌‌‎‌‌‌‎ 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💞 روزهای اول یه رابطه همیشه قشنگه؛ درست مثل روزهای اول خرید یه چیز نو. اولش با مدارا باهاش برخورد می‌کنی، مواظبی، بیش از حد جوری که بهت می‌گن وسواسی! ولی بعد از یه مدت، برات عادی میشه جوری که انگار همیشه داشتیش! باید خیلی عاشق باشی تا هر روز مثل روز اول باهاش برخورد کنی. ـ💬: Arash Jim 🆔 @asanezdevag
👌«همدم امروز، یاور فردا» 🆔 @asanezdevag
۱۳ ✴️ ارتباط با خانواده همسر از دستاوردهای خانواده همسرتان با افتخار و تحسین، یاد کنید! انسانها کسی را میخواهند، و به او دل میدهند که؛ ❌چشم دیدن خوبی هایشان را دارد! 🆔 @asanezdevag
✅ توصیه آیت الله کشمیری در به علیه السلام بسیار دیده و شنیده شد که افراد برای امور ، مانند خرید خانه و ماشین و و ، از وی راهنمایی می خواستند. آن بزرگوار می فرمود: «سوره  بخوانید و ثواب آن را به امام جواد علیه السلام تقدیم کنید، حاجت شما را خواهند داد . گاه امر می کرد،  برای حضرتش هدیه کنند و آن را در توسل به این امام کریم مجرب می دانست .» 📚 روح و ریحان، ص ۱۰۱ و ۱۰۲ 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۴۴۳ 💥رویای مادری... #ناباروری #التماس_دعا 🆔 @asanezdevag
۴۴۴ به جای عروسی عازم مکه شدیم. تو مکه که بودیم با اینکه سنمون خیلی کم بود ولی همون جا هردومون مصمم شدیم که بچه زیاد بیاریم و یکی از حاجت های مشترکمون زیر ناودون طلا همین بود😊 اما تا یک سال و نیم بعد از ازدواجمون باردار نشدم و این بزرگترین ترسمون شده بود. هرچند هردومون به خواست خدا خیلی اعتقاد داشتیم... متوسل به شهدای جنوب کشور شدیم... یه سفر همراه راهیان نور به جنوب رفتیم و اونجا شهدا رو واسطه ی خودمون و خدا قرار دادیم و به اونا التماس کردیم... یک ماه بعد خدا حس زیبای مادری رو بهم هدیه داد... اون روز همسرم به قدری خوشحال بود که هیچ وقت اونطور ندیده بودمش😊 دخترم تازه یک سالش شده بود که متوجه شدم دوباره باردارم. هم باورم نمیشد و هم کمی ناراحت بودم... ولی متاسفانه تو پنج ماه بودم که به خاطر ناشکری های خودم کوچولویی که هنوز دنیا رو تجربه نکرده بود رو از دست دادم. خیلی تو بیمارستان گریه کردم. میدونستم این گوشمالی خدا بوده. همسرم خیلی باهام حرف زد و فقط وجود ایشون تو اون روزها بود که حالم خوب شد... تازه چهار پنج ماه از اون موضوع نگذشته بود که دوباره باردار شدم، این بار خدارو شکر کردم و قول دادم یه مادر خوب باشم. همسرم روزایی که مکه بودیم رو یادم آورد و گفت که ما خودمون خواستیم، پس پای حرفمون هستیم.😊 یه پسر خوشگل وارد جمع خانواده ی ما شد و شدیم چهار نفر... پسرم یکسال و سه ماهه بود که فهمیدیم قراره سومین کوچولو هم به جمعمون اضافه بشه😄پسرم هنوز دوسالش کامل نشده بود که فاطمه خانوم چشماشو به این دنیا باز کرد☺️ یادمه اون روزا از همه حرف شنیدم. از دکتر و پرستار گرفته تا خانواده هامون... تنها کسی که خیلی خوشحال بود و بهم امیدواری میداد همسرم بود... البته خواهر شوهرم هم خیلی خوشحال بود و هیچ وقت تو جایی که ایشون بودن کسی ناراحتم نمیکرد.😊 این وسطا شرایط زندگیمون هم روز به روز تغییر میکرد و هر کوچولو با خودش کلی خیروبرکت وارد زندگیمون میکرد.. ولی پاقدم فاطمه خانوم یه چیز دیگه بود.😊 از یه خونه ی کوچیک مستاجری رفتیم خونه ی خودمون که بزرگ هم بود... تو لحظه لحظه ی زندگی مون ردپای حمایت خدا رو ازمون میدیدیم... تازه تو خونه ی جدید ساکن شده بودیم، فاطمه تازه هشت ماهش بود که فهمیدم خدا دوباره داره برامون مهمون میفرسته...😁 از یه طرف شوکه شده بودم. از یه طرف از ناشکری میترسیدم... وقتی خبر رو به همسرم دادم بدون حرف گوشی رو قطع کرد... دو ساعت بعد با گل و کیک و برف شادی خونه بود😁 اون شب اینقد با بچه ها بالا پایین پریدن و شادی کردن که مثل اون شبی رو دیگه یادم نمیاد😄 بچه ها که همه کوچیک بودن و هیچی نمیفهمیدن، فقط حال باباشون اونا رو هم به وجد آورده بودو شادی میکردن😁 مهمون جدید ما یکم عجله داشت و زودتر پاشو تو این دنیا گذاشت. و همین موضوع باعث شد یه ماه تو دستگاه بمونه... بدترین روزای من و باباش همون یه ماه بود😔 تا اینکه بعد از یه ماه مهمون کوچولو وارد خونه شد... همه خوشحال بودیم به جز اطرافیانمون😁 البته بازم به غیر از خواهر شوهرم... بنده خدا مامانم هم دیگه حرفی نمی زد... ولی میدونستم داره غصه میخوره.. اصلا هم حرفای من و همسرم قانعش نمیکرد☺️ هنوز تو مشکلات درمان علی آقا بودیم که فکر کردم دوباره باردارم... این بار دیگه ترسیدم و باز هم دل خدا رو شکستم😔 همون روز با اینکه مطمئن از بارداری نبودم ولی خیلی گریه کردم.. بعد از ظهرش بود که دخترم دست بچه هارو گرفت که برن تو محوطه بازی کنن که متاسفانه آسانسور خراب شد و هر سه تاشون تو آسانسور گیر کردن... البته به غیر از آخری، چون اون موقع فقط چهار ماهش بود... چه حال بدی بود اون روز..‌. مثل مرغ پرکنده طبقه های ساختمون رو بالا پایین میدویدم... همه به حالم زار میزدن... تو تمام اون لحظه ها از خدا بچه هامو میخواستم ... خداروشکر با کمک مردم هرسه تاشون سالم نجات پیدا کردن... ولی گریه هاشون دلم رو به درد آورد... فهمیدم خدا اگر نمیخواست این دسته گلا الان دستم نبودن... باز هم برای تقدیری که تو مسیرم قرار گرفته بود و خودم خواسته بودم سر تعظیم آوردم. ولی بعدش فهمیدم اصلا باردار نبودم. جالب اینجا بود که ماه بعد با همه ی مراقبت هایی که داشتم فهمیدم باردارم😳 اصلا باورم نمیشد.. اصلا.. ولی از ناشکری خیلی میترسیدم... چون هنوز یک ماه از اون واقعه نگذشته بود... همسرم هم همچنان خوشحال و سرخوش😁 هم باورش نمیشد و هم به تقدیر خدا خندش گرفته بود. واقعا اون روزها فهمیدم اگر خدا نخواد حتی برگی از درخت نمی افته.... همسرم میگفت به همون دلیلی که تا خدا نخواد هزار بار درمان هم فایده نمیکنه برای بچه دار شدن.... به همون دلیل هم هزار بار مراقبت فایده نمیکنه برا بچه دار نشدن. 👈ادامه دارد... 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا