eitaa logo
◉✿ازدواج آسان✿◉
976 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
44 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۳۰۲ #ازدواج_آسان #فرزندآوری #رزاقیت_خداوند #فواید_و_برکات_فرزندآوری ما ازدواج آسانی د
۳۰۳ من تک دختر بودم و سه تا داداش داشتم که آخری ۱۲ سال از من کوچکتر بود. ما دور از فامیل تو تهران زندگی میکردیم و اقواممون مشهد بودن. تنها دختر خونه و یار مادر و مادر برادرم بودم به طوری که همه می گفتن تو مامان داداش حسینتی. همیشه به خاطر نداشتن خواهر احساس تنهایی میکردم و تو مدرسه هم با هیچ کی اونقدرا صمیمی نمیشدم. سر خودمو به کاری بند میکردم تا زیاد از تنهایی اذیت نشم. گاهی اوقات با پدرم بسکتبال بازی میکردم، خیلی خوش می گذشت ولی کم بود. ۱۴ یا ۱۵ ساله که بودم با پدرم کلاسهای تکنولوژی فکر رو میرفتم که کلی باعث ارتباط بهترم با خالقم و با اطرافم شده بود. هر موقع مسجدالحرام رو تلویزیون نشون میداد از خدا میخواستم که اول ازدواجم برم مکه، نمیدونم چطوری ولی خواسته بودم. خلاصه تو همین دوران وانفسای نوجوانی به جوانی بودم که مادر شوهرم زنگ زدن با مادرم راجع به پسرشون و من صحبت کردن. جالبه بدونین که تقریبا ۷ یا ۸ سال پیشش موقعی همسرم سرباز بودن، پدرم ایشون و خونوادشون رو می‌شناختن و به مامانم گفته بودن انشاءالله یه روزی این آقا پسر بیاد خواستگاری دخترمون☺️ خانواده همسرم خیلی مذهبی بودن و خصوصا همه اخلاق و رفتار و منش همسرم رو تایید میکردن. اینطور شد که پدرم اجازه خواستگاری دادن و خانواده همسرم از مشهد اومدن تهران خواستگاری من. پدرم میخواست مهریه مون ۱۱۴ سکه باشه ولی با کلی خواهش و التماس من و لطف ائمه، پدرم به ۱۴ سکه راضی شدن. چون شنیده بودم از پیامبر روایت داریم عروسی که مهریه اش کمه برای همسرش بابرکته، اینطوری میخواستم ولی واقعا نمیدونستم برکت یعنی چی🤔. ما یک سال نامزد بودیم، بعد به طور غیر منتظره ای همسرم استخدام شدن و بالاخره پدرم اجازه عقد رو دادن. و بعد هم با کلی اصرار و التماس و خواهش از پدرم ایشون راضی شدن که ما بعد از کمتر از ۱۰ ماه بریم سر خونه زندگی خودمون. همسرم پشتکار فراوانی داشتن و در عین حال بسیار دوستدار ائمه خصوصا خانوم فاطمه زهرا (س) بودن. همون اول عقد با همسرم دو تا قرار گذاشته بودیم اولیش اینکه هر شب دو رکعت نماز شب بخونیم و دومیش هم اینکه هر شب سوره نبا رو تلاوت کنیم تا انشاءالله بعد یک سال بریم مکه. قرارمون رو پیگیری میکردیم و طبق وعده روایی که داده شده بود در کمتر از یک سال عازم حج عمره شدیم و بعد هم رفتیم خونه خودمون. خیلی خیلی دوران زیبایی بود در عین سختی. همیشه تو عقد که بودیم به خاطر دوری راه با تلفن ارتباط داشتیم و به هم توصیه صبر میکردیم. میگفتیم میوه صبر شیرینه، واقعا هم شیرین بود. سال اول ازدواج من پیش دانشگاهی رو در دبیرستان بزرگسالان خوندم و تونستم مادر شوهرم رو هم تشویق کنم بیان مدرسه و دیپلم بگیرن. با هم می رفتیم مدرسه خیلی جالب بود همه فکر میکردن مادر شوهرم مامانمه، بس که با هم صمیمی بودیم. من دانشگاه قبول شدم البته فقط بخاطر ثابت کردن به پدرم که من میتونم هم خونه شوهر باشم و هم درس بخونم. از اول ازدواج قرارمون بود که دو جین بچه بیاریم🤭😊 همه بهمون میخندیدند البته بعضی هم تشویق میکردن. خودمونم باورمون نمیشد😂 سال دوم دانشگاه دخترم به دنیا اومد و من دو ترم مرخصی گرفتم. دخترم که ۶ ماهه شد دوباره کلاس میرفتم با مادر شوهرم برنامه ریزی کرده بودم روزهایی که ایشون خونه بودن کلاس بر می داشتم تا بتونم دخترم و بذارم پیششون، خدا خیرشون بده خیلی کمکم کردن. تو همون دوران تونستیم یه پیکان بخریم الحمدلله. دخترم دوسالش بود که پسرم رو باردار شدم و هر طوری بود دانشگاه رو در حد کاردانی تموم کردم و چسبیدم به بچه داری و خونه داری. همون موقع رفتیم خونه ای که خریده بودیم الحمدلله 👈 ادامه دارد... 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۳۰۳ #ازدواج_در_وقت_نیاز #فرزندآوری #رزاقیت_خداوند #قسمت_اول من تک دختر بودم و سه تا دا
۳۰۳ پسرم یک سالش شده بود من از راکد بودن خسته بودم انقدر گشتم تا کلاس حفظ قرآن پیدا کردم تو مسجد نزدیک خونمون. میرفتم کلاس حفظ فک کنم ۹ جزء حفظ کرده بودم که دختر سومم به دنیا اومد و ما یه خونه بزرگتر خریدیم الحمدلله من با سه تا بچه کوچک ده جور فعالیت فرهنگی میکردم تو خونمون جلسات مذهبی میگرفتیم، تو خیابون خیمه شادی و عزای ائمه رو برپا میکردیم. در کنارش قرآن هم حفظ میکردم الحمدلله این بار فاصله بچه ها بیشتر شد، دخترم سه سالش بود که دختر چهارمم به دنیا اومد الحمدلله و من هم هنوز مثل لاک پشت در کنار تمام وظایف خونه و بچه ها قرآنم رو حفظ میکردم. همه همکلاسی هام از من جلو زدن خیلی ها حفظشون تموم شد ولی من ناامید نشدم و ادامه دادم میگفتم عیب نداره دیر و زود داره سوخت و سوز نداره، همسرم هم در این مسیر بسیار کمکم بودن به طوری که اگر هدایت و پشتیبانی ایشون نبود هیچ وقت اینجایی که هستم نبودم. خلاصه بعد یک سال و هشت ماه از آخرین فرزندم دوباره باردار شدم. اما همون اوایل کرونا بود که بعد از ۳ ماه و ۱۰ روز جنینم سقط شد و چقدر دوران سختی بود خصوصا برای همسرم. دختر بزرگم که الان ۱۱ سالشه برام کاچی درست میکرد و بهم رسیدگی میکرد. نمیدونین چقدر تو همون بارداری بهم می رسید ماشاءالله خانوم شده همه کار بلده. غذا درست کردن ، بچه داری کردن، خونه تمیز کردن، به مامان باردار یا زائو رسیدگی کردن، قرآن خوندن و حفظ کردن، بچه ها رو مدیریت کردن، خلاصه با این تعداد بچه، خودش بزرگ شده و خواهرا و برادرش هم همینطور. جونم براتون بگه که بعد دو ماه از سقط به فرمان رهبرم دوباره باردارم😍 الحمدلله که زندگی مون عین وعده ای که خدا داده شیرین و دوست داشتنیه. و روز بروز برکت مادی و معنوی زندگی مون بیشتر میشه و ما راهمون رو با قدرت تر از قبل پیگیری میکنیم. به امید خدا 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۳۰۴ #فرزندآوری #فواید_و_برکات_فرزندآوری #قسمت_دوم الان که پسرم یه کم بزرگتر شده و متو
۳۰۵ ما اول ازدواجم رفتیم تو یه خونه ای که یک خوابه بود، جهازم ساده بود هر چند برای تهیه همین جهاز هم پدر و مادرم زیر بار قرض رفتن ولی خدا رو شکر همسرم خیلی فهمیده بود با اینکه خودش توی یک خانواده ثروتمند بود به مادر من سفارش میکرد اگر اضافی بخرید ما با خودمون نمیبریم 😁 بعد از یک سال شوهرم منو برد توی یه خونه که مال پدرشوهرم بود و لازم نبود اجاره بدیم ولی پایین شهر بود و خیلی قدیمی و من با اینکه ته دلم دوست نداشتم برم اونجا، هیچی به همسرم نگفتم تا خجالت نکشه ولی ایشون هم نهایت سعیشو کرد که ظاهر خونه مرتب باشه و... بعد از ۵ سال که اجاره ندادیم، شوهرم خودشو جمع و جور کرد و با کمی وام تونستیم خونه بخریم. و بعد از چند سال خونه کوچیک رو تبدیل به بزرگتر کردیم... در ضمن با هر خونه که عوض کردیم یک بچه هم آوردیم😉 اینقدر این بچه ها روزی ما رو برکت دادن که اگر بخوام بنویسم یک کتاب میشه... خوشحالم که اول زندگی، با کمی ها کنار اومدم و قناعت کردم و شوهرم رو اذیت نکردم، در عوض الان دلش میخواد هر چی داره به پای من بریزه... و خوشحالم که مادری داشتم که اینها رو به ما نگفت بلکه ما این مسائل رو توی زندگی از ایشون یاد گرفتیم... به قول حضرت آقا، مادر همین که زندگی میکند، فرزند تربیت میکند یاعلی 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۳۰۷ #فرزندآوری #زایمان_طبیعی_بعد_از_سزارین #معرفی_پزشک #قدردان_همسرم_هستم #قسمت_دوم
۳۰۸ من مادری ۳۱ ساله هستم که ۳ فرزند دارم. دختری۶ ساله و پسرم ۲ ساله و یه دختر یک ساله. همیشه دوست داشتم که ۳ فرزند داشته باشم اما پسرم که ۵ ماهه بود، متوجه شدم که دوباره باردار هستم. خیلی شوکه شده بودم چون تازه پسرم ۵ ماهش شده بود و خیلی سخت بود که بارداری جدیدی داشته باشم. با هر سختی که بود دخترم پارسال به دنیا اومد و تازه مشکلات بیشتر شد. حسادت های پسرم شروع شد و دختر بزرگتر هم که همش دوست داشت ما مثل قبل براش وقت بذاریم. خلاصه یک سال گذشت و الان اوضاع خیلی بهتر از سال قبل هست. بچه ها بزرگتر شدن و با هم بازی میکنن و سختی کار کمتر شده. اما باز به عزیزانی که قصد دارن بچه دوم یا سوم و یا چهارم داشته باشن به فاصله بین بچه ها دقت کنن و حداقل بعد از دو سالگی فرزندشون، برای بچه بعدی برنامه ریزی کنن. چون واقعا خیلی سخته وقتی اختلاف بچه ها زیر دوسال هست. من یه بچه یک ساله داشتم یک نوزاد جدید به دنیا اومده بود و ما باید همش مراقبت میکردیم تا نوزاد آسیبی نبینه از طرف پسرمون، چون هر دو نیاز به مراقبت داشتن و بماند که روزی یک ساعت وقتی دوتا کوچولو ها خواب بودن باید برای دخترم وقت میذاشتم و باهاش بازی میکردم. وقتی برای بار سوم باردار شدم تنها کسی که از اطرافیانم خوشحال بود فقط همسرم بود و همیشه به من دلداری میداد و بقیه فقط ابراز ناراحتی میکردن و منو دلسرد میکردن و همش از سختی ها برام میگفتن. اما بعد از خبر بارداری سوم من چندتا از اقوام و اطرافیان ما هم برای فرزند سوم اقدام کردن. با فرزند سوم وضعیت مالی ما خیلی بهتر شد و به برکت وجود فرزند سوم همه چیز تو زندگی ما تغییر کرد و از همه لحاظ زندگی برامون بهتر شده. با وجود همه سختی ها، ادامه تحصیل دادم و لیسانسم گرفتم. و در حال حاضر به سه زبان انگلیسی و فرانسوی و اسپانیایی تسلط کامل دارم. در ضمن ما مستاجر هستیم و هنوز خونه نداریم و به لطف خدا به زودی صاحب خانه هم میشیم ان شاء الله. و این ها همه به خاطر داشتن این سه فرزند هست. و به همه دوستان توصیه میکنم که اصلا در امر فرزند آوری کوتاهی نکن که ما الان هر چی داریم به برکت بچه ها داریم. من قبل از ازدواج زبان انگلیسی رو کامل یاد گرفته بودم و ۴ سال بود که تدریس میکردم سال ۹۰ که ازدواج کردم تدریس رو هم ادامه دادم تا سال ۹۲ که دختر اولم به دنیا اومد و همسرم حمایت کردن و تونستم زبان فرانسه رو هم یاد بگیرم و تدریس کنم و با بارداری دوم روزی شد و تونستم زبان اسپانیایی رو یاد بگیرم و باردار بودم و رفتم کانون زبان و آزمون بین المللی زبان اسپانیایی دادم و به لطف خدا قبول شدم. و باز با بارداری سوم زبان آلمانی و عربی رو شروع کردم که به خاطر کرونا الان مجازی دارم ادامه میدم. دوست دارم که خانم ها بدونن که فرزند آوری و ازدواج اصلا مانع پیشرفت علمی نمیشه بلکه سریع تر هم به اهداف میشه رسید و من این رو کاملا تجربه کردم و با وجود ۳ تا بچه ، خیلی در زمینه علمی پیشرفت کردم. خدا رو به خاطر داشتن بچه ها شاکر هستم. 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۳۰۹ ❌سهم تو فقط یه دونه است... من فرزند بزرگ خانواده هستم که ۱۹ سالمه، من دوتا خواهر و
۳۱۰ فرزند آخر خانواده ای با ۹ فرزند هستم. خواهربرادرهام تحت تاثیر شعار "فرزند کمتر" بودن و بیشترشون ۲ تا بچه آوردن. الان که سنی ازشون گذشته میگن که اشتباه کردیم. در سن ۲۰ سالگی ازدواج کردم و به تبع همین تبلیغات و دیدن خانواده، منم تمایل به ۲ فرزند داشتم ولی دوست داشتم فاصله سنی کمی داشته باشن که همبازی بشن. ۲ سال بعد از ازدواج پسر اولم به دنیا اومد. و ما بعد چند ماه صاحبخانه شدیم، حتی فکرش را هم نمیکردیم. به اصرار من و عقب انداختن های همسرم پسر دومم با فاصله ۳ سال و ۸ ماه از پسر اولم به دنیا آمد. و بعد از مدتی ماشین خریدیم. ویار شدید تا ۵ ماه سر هر دو داشتم. اما برا دومی به شدت پاهام ورم کردن و تا ۵ سایز بزرگ شدن. هفته ۳۸ هم کیسه آبم پاره شد و دکترها خیلی راحت سزارین کردن. به شدت حالم بد بود درد خیلی زیادی داشتم. چون تجربه زایمان طبیعی داشتم سزارین اصلا برام قابل قبول نبود. بعد چند ماه آیو دی گذاشتم که بچه دار نشم🙈 پسرم که ۵ سالش شد، احساس کردم جای بچه تو خونه خالیه. از طرفی فرمایشات رهبری رو شنیدم در باب فرزندآوری و این که جهاد زنان امروز فرزند آوری هستش. اما همسرم به شدت مخالف بودن و میگفتن دوتا کافیه. اطرافیان درجه یک هم همین نظر رو داشتن و من رو از این کار نهی میکردن. میگفتن حوصله میخواد، پول میخواد. همسر من کارگر هستن و میگفتن پولدارها بچه نمیارن، شما برا چی به فرزند زیاد فکر میکنی. به هر حال چند سال گذشت و همسرم روز به روز مخالفتش بیشتر شد و من برای آینده خود بچه ها و جامعه و نسل شیعه و ... نگران بودم، تا اینکه تصمیم گرفتم بدون اطلاع همسرم آیو دی رو بردارم🙈 و باردار شدم😊 وقتی که همسرم متوجه شد. تا سه روز باهام صحبت نکرد بعد اون هم سرسنگین در حد واجبات😔 و مثل همیشه ویار اما این دفعه ده برابر قبلی ها. در این حین با خودم میگفتم خدایا این بچه رو با این شیوه آوردم، بعدی رو چطور بیارم همسرم به هیچ عنوان دیگه دم به تله نمیده😂 پسرهام بزرگ شدن دیگه همبازی مناسبی برا این نیستن و در ضمن ۳ تا کمه، تا اینکه رفتم سونو بعد دو ماه که متوجه شدم خدا لطف بزرگی بهم کرده و دوقلو باردار هستم😍 چقدر خوشحال شدم خدا را از نزدیک دیدم و چقدر استرس که واکنش همسرم چی هست.‌ خب وقتی متوجه شد باز چند روز رفت تو خودش و باز از قبل سرسنگین تر😞 من دو تا دختر از خدا میخواستم و همسرم همش میگفت لااقل ان شاءالله یا هر دو پسر باشن یا یکیش پسر شه. و باز سونو گفت هر دو دختر 😊و باز همسرم😔 بدنی ورم کرده به شدت، بسیار بی حال با دوتا پسر شلوغ، با همسری که هیچ گونه حمایت نه کاری نه زبانی بلکه با بی محلی... زایمان در اوج کرونا😂 و پسرهایی که باید اینترنتی تو خونه درس میخوندن😣 مادرم هم پیر هستن و نمیتونستن ازم مراقبت کنن اما وجودشون تماما دلگرم کننده هستش😍 خدا همه مادرها رو سلامت حفظشون کنه.‌ افسردگی بعد از زایمان و شماتت اطرافیان که کلا منو از کاری که کرده بودم پشیمون کرده بود تا ۴۰ روز... واقعا سزارین هم توان جسمی رو به شدت کم میکنه هم افسردگی شدید میاره خدا نصیب هیچ کس نکنه‌. بقیشم نگم بهترِ همش شد غم نامه😆 همه ی دلخوشیم خدا بود و خانم فاطمه زهرا که خودم ازش همچین فرزندانی رو خواسته بودم و اونم با مهربانی اجابت کرده بود. روزهای سخت گذشت. میگن عمر روز سخت کمه، حالا دخترام چهار ماهه هستن. وضع جسمیم بهتر شده. همسرم الحمدالله خیلی بهتر شده و از داشتن دختر اونم دوتا خیلی راضیه تازه میگه کی زبون باز میکنن، بگن بابا کی میای خونه؟ بعد من با کله بیام😄 یا میگه اینا فقط دخترای بابا شونن☺️ پسرانم خیلی مسئولیت پذیرتر شدن و خیلی خوشحال از داشتن بچه کوچک در خانه، میگن هیچ تبلتی به قشنگیه آبجیا نیست. الحمدالله اوضاع مالی بهتر شده. حقوق همسرم کمی بیشتر شده اما تو این اوضاع گرونی از قبل بیشتر میخریم اما پول همچنان هست و این یعنی برکت. خیلیا فکر میکنن حالا که ۴ تا بچه داریم چقدر دچار فشار مالی هستیم اما واقعا این طور نیست اوضاع از قبل بدتر نشده که هیچ بهتر هم شده ☺️ و اینکه بعد مدتها داره جور میشه که همسرم برا خودش کار بزنه. و من خوشحال که توانستم گام کوچکی در راه جهاد بردارم. و واقعا داشتن فرزند اونم دوقلو حسابی با راحت طلبی مبارزه میکنه که متاسفانه امروزه خیلی ها دچارش شدن و یکی از دلائل نیاوردن فرزند شده. کسی که دنبال راحتی هست نمیتونه این موارد رو تحمل کنه. باید اساس رو پذیرفت که راحت طلبی آفت دین و دنیای ماست. ان شاء الله بتونم فرزندانم را آنطور که شایسته سربازی آقا صاحب الزمان هست تربیت کنم 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۳۲۲ من و همسرم ۷ ساله که ازدواج کردیم💑 توی ۴ سال اول، همسرم همزمان با گرفتن لیسانس، ۲
۳۲۳ یک نکته مهم که در افزایش رزق و روزی اثر داره، مهمونی دادن هست. که من بارها و بارها با مهمونی هایی که دادم در این مورد به یقین رسیدم. حتی یک بار دوستی به من گفت چه خوبه که توانش رو دارید که مهمونی بدین. گفتم عزیزم هر چه بیشتر مهمون دعوت کنی و اهل رفت و اومد باشی خدا هم بیشتر بهت میده تا بتونی این خصلت خوب رو حفظ کنی. بعدها یک بار که اومده بود خونه مون دو ساعت بعد از رفتنش شوهرم با یک بسته زعفرون و یک بسته زرشک اومد خونه و گفت یکی از دوستان برام آورده به عنوان تشکر از کاری که برای شرکتشون به خوبی انجام دادم. فوری به دوستم پیام دادم و گفتم عجب مهمون با برکتی بودی. و ماجرا رو براش تعریف کردم. 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۳۳۶ #فرزندآوری #مادری #قسمت_سوم بچه دوم به دنیا اومد در حالی که با اولی متفاوت بود و ب
۳۳۷ تجربه من برمیگرده به سال ۸۶، اون سال من سومین فرزندم دنیا اومد تو سن ۲۴ سالگی، دوران بارداری بسیار سختی داشتم. از ماه شش بیمارستان بستری بودم تا ماه هشتم بارداری، پسرم اوایل ماه نهم بارداری دنیا اومد، بعد، یک هفته تو دستگاه بود چون ریه و معدش نارس بود، بعدش هم بخاطر مبتلا به آسم همش بیمارستان بود، خلاصه شوهرم حسابی خسته شده بود، به توصیه مرکز بهداشت، بدترین و وحشتناک ترین تصمیم زندگی مون رو گرفتیم و اون وازکتومی بود، بدون هیچ گونه تحقیق و بررسی، شوهرم میخواست فقط از استرس راحت بشه... خلاصه بچه ها بزرگ شدن و مدرسه رفتن و تنهایی های من شروع شد، دختر بزرگم رو تو سن ۱۴ سالگی عروس کردم و وقتی ۳۵ سالم بود، مامان بزرگ شدم. چون خودم هم ‌زود ازدواج کردم، شوهرم ۳۹ سالش بود، همه میگفتن مامان بزرگ و بابا بزرگ کوچولو، این خیلی خوب بود که زود ازدواج کردم، زود بچه دار شدم، زود داماد دار شدم، حس خیلی خوبیه ولی من تنها شدم اون دوتا بچه درگیر درس و مدرسه بودن تا اینکه شوهرم به خودش اومد دید چه قدر زود تنها شدیم. مسافرت، بیرون شهر، پارک، سینما همش تنهای تنها خیلی سوت و کور، دلم تنگ شده بود برای تکون خوردن بچه توی شکمم و به شوهرم با ذوق بگم داره تکون میخوره، حسرت اینو میخوردم بچه شیر بدم ، حتی برای پوشک کردن بچه دلم تنگ شده بود، هر کس رو باردار میدیدم آرزو میکردم کاش منم دوباره طعم مادر شدن رو دوباره بچشم و بهترین تصمیم عمرمون رو گرفتیم، شوهرم عمل بازگشت رو انجام داد برای بچه دار شدن، چند سال دوره درمان طول کشید و پزشک تشخیص داد دوباره باید عمل کنه، اون هم بخاطر اینکه خیلی پیگیر بودیم. خلاصه بعد از شش سال و دو بار عمل کردن بالاخره جواب گرفتیم، وقتی جواب آزمایش رو دیدیم مستقیم برای عرض تشکر رفتیم پیش امام رضا جون، بعد از اون شوهرم میگفت رو زمین پا نذار پاهاتو بذار کف دست من که خدایی نکرده برات مشکلی پیش نیاد. دوران بارداری سخت اما بسیار شیرین، اونقدر شوهرم نازمو میکشید که اطرافیان صداشون در اومده بود. میگفتن مگه دفعه اول تونه بچه دار می شین! شوهرم میگفت نه ولی سختی ها و پشیمونی هایی که ما کشیدیم هیچکس تو خواب نبینه، تازه خیلی ها میگفتن از اینکه با داشتن نوه دارین بچه دار میشین خجالت نمیکشین؟ شوهرم میگفت نه کسیکه نیتش برای بچه دار شدن ولایتی باشه و ازدیاد نسل شیعه، خجالت نداره بلکه بسیار هم افتخار داره... به شوهرم میگفتم یک گناه بزرگ کردیم (وازکتومی) حدود شش سال طول کشید تا خدا توبه مون رو قبول کرد، این بارداریم از قبلی سخت تر بود ولی خیلی شیرین، اینکه خدا دوباره توفیق مادری رو بهم داده خدا رو شکر میکردیم، ولی بچه سقط شد چون قلبش تشکیل نشد، روحیه شوهرم از من خرابتر انگار اون افسردگی بعد زایمان گرفته بود، لباس مشکی پوشید تا چند وقت تو خودش بود ولی من روحیه مو از دست ندادم و پیگیر درمان دوباره، به شوهرم گفتم مهم اینه که من باردار شدم، امیدتو از دست نده ... بالاخره بعد از یکسال دوباره باردار شدم اونم چی؟ بارداری سه قلو، الان که اینارو مینوسم استرسم زیاده ولی همچنان امیدواریم که بچه ها(سید حسن، سید حسین، زینب سادات) به سلامتی دنیا بیان، شوهرم یک کارمند ساده است ولی از زمانیکه شوهرم تصمیم به عمل جراحی برای بارداری گرفت، زندگیم از این رو به اون رو شده، تازه حرفش شده بود، خونه ویلایی خریدیم، الان هم که باردارم از در و دیوار برکت می باره، اصلا نگران هزینه های بچه ها نیستیم چون خدا روزی رسونه و به قول قدیمی ها "هر آن کس که دندان دهد، نان دهد" از همه اعضا میخوام برامون دعا کنن، تازه ما سه تا داشتیم پشیمون شدیم، سوم بی گدار به آب نزنین و تصمیم عجولانه نگیرین، همونطور که مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند توی سختی وخوشحالی تصمیم نگیرین، در آخر اینکه دعا بفرمایین من بارم رو به سلامتی زمین بذارم. 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۳۳۸ #ازدواج_آسان #فرزندآوری طلبه هستم ساکن اصفهان، که در سال ۹۱ ازدواج کردم. داستان از
۳۳۹ بچه اول من خدا خواسته بود و ما از لحاظ روحی و مالی آمادگی نداشتیم. یه کم سخت گذشت چون بی تجربه بودیم و بی پول مخصوصا برای همسرم... فرزند دوم رو با اصرار برای تنها نبودن فرزند اولم آوردم و هر سری همسرم برای پول پوشک و مسائل دیگه نالان بود ... بعد از فرزند دوم چند بار تصمیم به وازکتومی گرفتیم. حتی معرفی نامه گرفتیم ..ولی هر بار من می گفتم نکنه داریم کار حرام انجام میدیم و همین شک چند سال طول کشید تا اینکه آقا دستور جهاد فرزندآوری دادند. خوشحال بودم که آن عمل عقیم کننده را انجام ندادیم و لطف خدا بود. من تصمیم به فرزند آوری داشتم ولی همسرم به علت خاطرات پر دردسری که داشت (که البته من هم دخیل بودم در آن...خب بی تجربه بودم... مثلا بارها نصف شب فرستادم برن پوشک یا پستانک بگیرن ... یا مدیریت خونه و بچه رو خوب انجام نمیدادم ...) اصلا موافقت نمی کردن. یک سال طول کشید ولی بی فایده بود منم نشستم پای سجاده. گفتم خدایا دل دست توست، خودت تو دلش بنداز.(البته از تذکر های غیر رسمی و غیر مستقیم همچنان استفاده میکردم...مانند خواندن احادیث فرزند آوری به صورت کاملا تصادفی 😅😅، یا تعریف از خاطرات خوب بچه ها یا خیر و برکتی که بچه ها برای ما داشتن.. یا ارزش جهاد و نکات تربیتی و کلی سیاست زنانه ..) الحمدالله یک دفعه همسرم از این رو به اون رو شد و گفتند حالا که قرار هست جهاد کنیم پس باید کامل به حرف رهبر گوش کنیم و رو ۶ تا بچه برنامه ریزی کردند. من که هاج و واج مونده بودم.. خدا رو شکر برای بچه سوم اقدام کردیم و از همون اولش همه چیز فرق داشت... اولا پول پس انداز کردم تا برای هزینه ویزیت و آزمایش ها و بیمارستان و لباس بچه و... به شوهرم فشار نیاد... خیلی روحیه ام رو بالا بردم و به طرز شگفت آوری همسرم که در بارداری های قبل بسیار بی تفاوت و ناهمراه بود، کاملا همراهی میکردند. مثل پروانه دور من می‌چرخیدند... خودم تعجب میکردم چون اصلا اهل این کارها نبودند.. بچه که به دنیا اومد خیلی هوامو داشتند و الحمد لله خیلی از لحاظ مالی دچار مشکل نشدیم. به قدری در بچه داری کمک میکردند که نگو، سر بچه های دیگه بخاطر گریه بچه حتی گاهی دعوا هم میکردند اما سر سومی می گفتند تازه دارم میفهمم بابا یعنی چی ... سر پول پوشک و ..شاید یه وقتایی کم میاوردیم اما همسرم با توکللللللل بسیییار زیاد میگفتند خدا بزرگه، مگه تا الان موندیم؟ اصلا یک ذره احساس سختی و پشیمانی نداشتیم... چرا؟ چون اولا با نیت اطاعت امر ولی بچه آوردیم و خداوند هم جبران کرد و زاویه دید ما را اصلاح کرد که اصلا مشکلات به چشم ما نمی آمد. دوم باور داشتیم بچه رزق و روزی خوش رو با خودش میاره ... من فهمیدم رزق و روزی فقط پول نیست ...گاهی صبر، گاهی خنده، گاهی کمک دیگران، گاهی معنویات همه از رزق و روزی بچه هاست... پس لطفا بخاطر اینکه اعصاب ندارید، تحمل ندارید، بدنتان ضعیف است، فرزند آوری را به تعویق نندازید. سوم سعی کردیم اوضاع را بهتر مدیریت کنیم... پس انداز، مدیریت پول ‌بیمارستان، پزشک خوب، روحیه دادن به همدیگه، تقویت بدن خود و تقویت اعصاب...اصلاح تغذیه... باید سعی خودمان را در اصلاح سبک زندگی داشته باشیم تا زندگی طبیعی با فرزندان زیاد و پر برکت نصیب ما شود. چهارم نگاه کنونی خود را از نگاه" اضافه کردن یک نان خور" به نگاه "اضافه کردن یک نان آور " تبدیل کردیم و میخواهیم بچه ها را زود به سر کار بفرستیم تا خودشان درآمد داشته باشند و از بچگی به پس انداز کردن و مستقل بودن تشویق شان کردیم... الحمدلله الان خودشان وسایل خودشان را میخرند... به خدا اعتماد کنیم ...خداوند بندگان خود را تنها نخواهد گذاشت. 🆔 @asanezdevag
💥 بچه بیاد، روزیشم میاره! ✅ روزی عطای جاری در دنیا یا آخرت و آن چیزی است که انسان از آن برخوردار گردد و استفاده بَرَد؛ بنابراین غذایی که میخوریم، لباسی که می‌پوشیم و ... رزق مادی ماست و مابقی هر چه هست، از میلیون‌ها و میلیاردها تومان ثروت، انبار‌داری برای دیگران است. ✳️ روزی دهنده خدای داناست: «وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَيَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا كُلٌّ فِي كِتَابٍ مُبِينٍ؛ هیچ جنبنده‌ای در زمین نیست مگر روزی او و بهره‌مندی او بر خداست و خدا می‌داند محل استقرار و محل ثابت و محل موقت و گذرای آن جنبده را، همه اینها در مجموعه روشنی ثبت شده است.» اگر فکر کردیم مسئولیت رزق با خود ماست، اگر فراموش کردیم اسباب، مسببی دارد و خداوند را هیچ‌کاره دانستیم، آنگاه نگران گرانی ها، فرزندآوری و معیشتش خواهیم بود. 📚 هفت خوان خیالی 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۳۴۰ هر موقع به پزشک مراجعه میکنید حتما قبل از استفاده از دارو، درباره دارو داخل نت جست و
۳۴۱ بچه سومم که می خواست به دنیا بیاد هر چند همه مسخره ام میکردن، انگار احساس می‌کردم درِ آسمون وا شده، خدا این بچه را به من داده... شوهرم از شریکش جدا شده بود و درآمد نداشت ولی نمیدونم برکتی که تو خونه ام بود از کجا بود. وقتی یکسال و ده ماهش شد، چهارمین فرزند و سومین دخترم به دنیا اومد انگار خدا درهای رزق و روزی را به روی ما باز کرده بود. مادرم که از مخالفین سر سخت من بود به صراحت میگفت از قدم این دوتا دختره، البته آبرویی که خدا به ما لطف کرده بود خیلی با ارزش تر بود. مطهره که سه ساله شد باردار شدم ولی خدا نخواست و من انگار که جوانی از دست داده باشم، در میان تمسخر نزدیکانم بی اختیار اشک می‌ریختم. در پیاده روی اربعین از آقا یه بچه دیگه خواستم به نظر مسخره می اومد ولی سینه ام از دیدن نوزادی فشرده میشد بی اختیار ضربان قلبم تند میشد ولی نشد. کم کم این عطش فروکش کرد و من مطمئن شدم دیگه باردار نمیشم ولی بعد از ماه رمضان در حالیکه فکر بچه دار شدن را به کلی از سرم بیرون کرده بودم، ناباورانه باردار شدم ۲ ماهم بود که خواستگار خیلی خوبی برای دختر ۱۵ ساله ام فاطمه آمد و ازدواج کرد. بعد از شهادت سردار حالم خیلی بد شد تقریبا مطمئن بودم این هم سقط میشه ولی خدا نخواست و با تمام سختی‌ها و بستری شدن‌ها، علی جانم روز تولد حضرت علی اکبر علیه السلام به دنیا اومد از اون روز تا حالا واقعا من حیث لا یحتسب روزی می رسه، پرایدمون پژو شد و دیشب شوهرم بیست میلیون خمس پرداخت کردند و البته جریانات جالبی در فرزند بیشتر هست که فقط باید این شیرینی را هر کس خودش تجربه کنه. 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۳۴۳ #ازدواج_در_وقت_نیاز #موانع_ازدواج میخوام در مورد تجربه تلخی که مانع ازدواجم شد، صحب
۳۴۴ دختری ۳۱ ساله بودم و از نظر جنسی خیلی درگیر بودم به پیشنهاد یکی از استادام و با اجازه از مرجع تقلیدم، پس از توضیح اوضاعم با جوان ۲۰ ساله ای ازدواج موقت کردم و کم کم اوضاع روانی و بدنی و تنشهای روحیم خوب شد. روزی در حرم یک امام زاده با آقا پسر در حال صحبت بودیم که نگهبانی ما رو گرفتن و پدرم از موضوع با خبر شدن و خیلی ناراحت😬 و رابطه ما تمام شد. بعد از یک هفته اون آقا پسر تنهایی اومد و با پدرم قرار صحبت گذاشت و منو از پدرم خواستگاری کرد❤️ولی پدرم خیلی مخالفت شدید کردن، یکی بخاطر سن پایین ایشون و دیگری اوضاع مالی که جز ماهیانه ۴۵ هزار تومان بیشتر پول نداشت و من که دختری ناز پرورده و تحمل فقر رو نداشتم رو، بهانه کردن😒 ولی مادرم که زنی بسیار فهمیده و خدا طلب هست و اعتماد به خداش زیاده بعد از تحقیق و استخاره با همه حرف زدن و همه رو راضی کردن دوستان، همسر من حتی پول خرید حلقه عروسی نداشتن و از استادشون قرض کردن و کت و شلوار خواستگاریشون هم قرضی بود تا این حد در فقر بودن... ولی هفته بعد از عقدمون هدیه ای شامل حالمون شد، و مجلس عروسی آبرومندی رو با اون پول گرفتیم همه تعجب میکردن از کار خدا🙏 عزیزان خواهر شوهر و مادر شوهرم تو روی خانواده ما ایستادن و هر حرف زشتی رو زدن ولی مادرم با آرامش کامل گفت هر چی خدا بخواد پیش میاد. الان ۱۱ سال از اون زمان گذشته و نه ارثی به ما رسیده و نه کیسه پولی نازل شده ولی با تلاشهای کوچک ما و برکت دادن اون توسط خالق، اون جوان فقیر یک خونه کوچیک و یه ماشین و دوتا بچه ناز داره و همه رو از الطاف خدا میدونه بعد از عروسی حامله شدم و رزق دخترم خیلی زیاد بود، بعد از زایمانم هم کربلا طلبیده شدیم و در یک هفته در ناباوری کامل هم اسکان مجانی نصیبمون شد و هم پول کربلا جور شد و در کربلا از امام حسین یک علی اکبر مثل پسر خودش خواستیم که خدا بهمون یک پسر هم داد که اونم رزق عجیبی داشت از خرید خونه و ماشین و... خلاصه دیگه بچه نیاوردیم تا این دوتا روی پاشون بیاستند ولی در اصل همسرم بچه نمی خواست چون سر اون دوتا از همه ی درس و کارش کلا افتاده بود و هر چی من اصرار بر بچه دوباره داشتم ایشون انکار میکرد تا اینکه فهمیدم کجای کارم اشتباه است😞😞😞 من از همسر بچه میخواستم ،نه از خدای او ❤️ از خدا خواستم و همسرم دلش بعد از ۱۰ سال سرسختی راضی شد☺️ آرزو داریم بتونم بچه هایی شیعه پرورش بدیم 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۳۴۶ #ازدواج_در_وقت_نیاز #فرزندآوری #مادری #تحصیل_و_پیشرفت من ۲۲ سالمه. تو شرایطی ازدواج
۳۴۷ از وقتی دخترم ۱۰ سال داشت بهش میگفتم درس و هنر و... همه خوبه ولی وظیفه اصلی یک دختر اینه که به موقع ازدواج کنه و بلد باشه چطور زندگی کنه کارهای خونه را بهش محول میکردم. ازش میخواستم غذا درست کنه و چون چندتا بچه بودن، از تمیز کردن بچه‌های کوچیک و حموم کردنشون همه رو بلد شد. توی کارای هنری و درسش هم موفق بود ۱۴ سالش بود که حافظ کل قرآن کریم شد. چند ماه بعد یک خواستگار براش اومد طلبه ای فعال و خوب برای تحقیق که رفتیم، احساس کردم خدا آزمایشی بزرگ برای ما رقم زده از یه طرف تمامی اساتید و دوستان و همه از ایشون تعریف میکردن، از طرفی واقعاً واقعا وضعیت زندگی شون خیلی با ما فرق داشت اصلا نمیدونستیم اجازه بدیم بیان یا نه، تو همون اوضاع این حدیث پیامبر (ص) که اگر جوان مومنی به خواستگاری دختر شما آمد و او را به خاطر مال دنیا رد کنید ادامه ش دقیق یادم نیست... خلاصه اومدن در نگاه و برخورد اول همسرم ایشون رو پسندیدند بعد از مشاوره های زیاد و چند جلسه صحبت کردن بالاخره بنای عقد گذاشته شد ولی موج مخالفت ها شروع شد که چه دلیلی داره شما که هم از موقعیت اجتماعی خوبی برخوردار هستید وهم وضعیت اقتصادی مناسبی دارید و این دختر که نمونه اش توی فامیل رو به عقد طلبه ای فقیر دربیارید ولی من به وعده الهی که در قرآن آمده معتقد بودم که یغنهم الله من فضله با یک حلقه فقط یک حلقه کوچیک عقد شد. سفره عقد هم خودم ودخترم تزئین کردیم و لباس عقد مناسبی هم تهیه کردیم ولی کل سفره و لباس ۳۰۰ هزار تومان شد. یکی از اقوام هم آرایش عروس رو به عهده گرفت و از اونجایی که ما رضایت خدا را می‌خواستیم، یک عقد پاکیزه با حضور یکی از علمای شهر برگزار شد. ما هم پول خرج های اضافه را یک گردنبند برای دخترمان هدیه گرفتیم. بنا بر این شد که تجمل گرایی و چشم و هم چشمی در کار نباشه هر چه هدیه و شهریه و... داشتند طلا خریدند. بزرگترین دغدغه این ها خرید خونه بود من از قبل همیشه میگفتم یا حضرت محمد (ص) سنت تو بر ازدواج زود هنگامه و من سعی می کنم دخترم را اینگونه تربیت کنم تو خودت شفیع شو برای امور ازدواج دخترم و برای خونه هم باز به این بزرگوار متوسل شدیم و روضه امام جواد علیه السلام، در نهایت ناباوری یه خونه نقلی و قشنگ تونستند بخرند واقعا یه معجزه بود هیچ کس باورش نمی شد این هم در اوج گراني. خود من که در متن ماجرا بودم باورم نمیشه فقط میدونم ایشون طلبه ای مخلص با ادب و با حیا و متوکل هستند الان حدود ۹ ماهه عقد هستند. 🆔 @asanezdevag