eitaa logo
"آسمانِـ ـشعر"
1.1هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
1.1هزار ویدیو
9 فایل
«در آسمان شعر،شعر می شوم شاید بخوانیم🥰🥰 اگردلی به دوفنجان غزل نموده هوس براین سرای محبت قدم برنجاند»💥💥💖💖 #کانال_حال_خوب_کن 😍🥰 #منتظر_ایده_هاونظراتتون_هستم،👈 @Fa85temhe 🥰
مشاهده در ایتا
دانلود
از زلزله و عشق خبر کس ندهد آن لحظه خبر شوی که ویران شده‌ای!
آرزو در دلِ غم‌دیده‌ی ما آه شود!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرد اعلاترین چای هم که باشید، سرد بشوید از دهان میفتید! حواستان به حال و روزِ رابطه‌هایتان باشد... خیلی وقت‌ها دوری دوستی نمی‌آورد، جدایی می‌آورد! 🙏🏻🌺🙏🏻
قرارمان این نبود... بود؟ قرار نبود این همه زیبا باشی! قرار نبود دنیایم را چراغانی کنی و آسمانم را آبی قرار نبود عطر خاک باران خورده بگیرد نفسم! قرارمان این بود؟ قرار نبود دستم را بگیری ، ببری و دیگر پس نیاوری! قرار نبود پاییز این همه زیبا؛ باران اینقدر لطیف؛ زمستان پر از بهار! و بهار همه اش تابستان بشود! قرار بود؟! قرار نبود بی قرار باشم! قرار بود قرارم باشی! قرار بود قرار بگذاریم ساده و دوستانه دوست باشیم! معمولی و معمولی تر! قرار نبود این گونه موهایت را ببافی که همه ی قرار ها تعلیق شوند! قرار بود گاهی؛ نیم گاهی، هم را ببینیم و بگوییم خب... چه خبر؟ قرار نبود دلم را در همان نیم نگاه هلاک کنی! قرار بود؟ حالا قرار یعنی چشمان تو شال صورتی ات و گل سر آبی آسمانی حالا قرار یعنی من که قرار نبود شاعری کنم! قرار یعنی همین که آخر این شعر نوشته ام! قرار یعنی... زیبای دوست داشتنی دوست دارمت! نامه های سوخته
عاقبت یک روز هم یک جای دنیا از کنار هم می گذریم. وانمود میکنیم ندیده ایم. نشناخته ایم. نخواسته ایم. دور می شویم. دو نهنگ غمگین، گم شده در اقیانوس غریبه ها... سهم ما همین رد شدن است عزیزدلم... همین نداشتن است...
توی یکی از نامه‌هاش به پرویز شاپور می‌نویسه: "به علاوه، اگر من شما را از دست داده‌ام شماهم در عوض دلی را از دست داده‌اید که تپش‌های عاشقانه آن را در هیچ جای دیگر نخواهید یافت..!" عمیقا درک میکنم این جمله رو...
ابریشم سیاه دو چشمت یاد آور شبی زمستانی است من بی ردا بدون وحشت دشنه شادمانه خواب می رفتم ابریشم سیاه دو چشمت خانه ی من است آن خانه ای که در آن خواب می روم و می میرم 🙏🏻🌺🙏🏻
- الهی‌ساز‌ِناکوک‌ِجهانیم،محتاج‌ِنوازش🎻"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محبوبم! درخشش دانه های شِکَر در نور آفتاب و عطری که از دمنوش چای بهاره پابرجاست چه ترکیب زیبایی خواهد شد! درست شبیه وقتی که عطر گردنت و سینه ریز الماسین آویخته از تنت در هم می آمیزند چرخش قاشق میان استکان چای رقص آرام تو را در آشپزخانه به یادم می آورد و تُردی نان صبح چیزی ست شبیه زمزمه ای که زیر لب می خواندی باید ایمان بیاوریم به رستگاری روز وقتی که شب را هر کدام و دور از هم اشکریزان و غلتان در جای خواب هایمان به ناچار در آغوش گرفته ایم بخند محبوبم! که "دوری" تنها واژه است و هربار که گنجشکی پشت پنجره آواز می خواند صبحانه ی مرا با سلام گرمی از تو شیرین و دلچسب میکند! 😊♥️
میدانی؟ از وقتی دلبسته‌ات شده‌ام همه جا بوی پرتقال و بهشت می‌دهد.
"مثل ابری سپید بود در آسمان آبی. نمی‌شد لمسش کنی، یا او را به آغوشت بکشانی، یا لبش را ببوسی. تنها می‌شد نگاهش کنی، دوستش بداری، و اجازه بدهی عبور آرام او از روز، جهانت را کمی زیبا کند."
Asheghet Misham Piano Version.mp3
7.28M
یه جوری عاشقت میشم صداش دنیا رو برداره
هیچ چیزی روشنایی‌ های جهان را در چشمان مرد خاموش نمی‌ کند چون رفتن زنی که اورا سرزمین وجهان خود می پنداشت...
حل شدن در دل معشوقه که ایرادی نیست ، چای هم آب کند در دل خود قندش را..! ♥️
آدما وقت دل کندن دو دسته میشن... دسته ی اول اونایی هستن که بعد از اختلاف، رفتن آخرین چیزی هست که به ذهنشون می رسه، پس تلاش می کنن تا همه چیز رو‌ درست کنن اما وقتی می بینن‌ همه چیز بینشون انقدر خراب شده که قابل تعمیر نیست کم‌ کم سرد میشن و از طرف مقابلشون فاصله می گیرن تا ذره ذره فراموشش کنن... یک‌ روز به خودشون میان و می بینن دیگه هیچ حسی بهش ندارن، پس بدون اینکه ذره ای احساس از اون رابطه تو وجودشون باقی مونده باشه میرن...برای همیشه میرن... دسته ی دوم اونایی هستن که وقتی رابطه به بن بست می خوره به اولین چیزی که فکر می کنن رفتن هست...با همه ی احساسی که به طرف مقابل دارن رفتن رو انتخاب می کنن، میرن که فراموشش کنن ولی نمی دونن همه چیز تازه شروع میشه... روز به روز احساسشون به اون آدم عمیق تر میشه چون هنوز تو قلبشون دوسش دارن و تو ذهنشون خاطره هاش رو مرور می کنن... اونا نمی دونن دل کندن قانون خودش رو داره... تا زمانی که کسی هنوز تو قلبت زنده ست دل کندن ازش غیر ممکن ترین کار دنیاست حتی اگر ترکش کنی...
هرطور می‌خواهم از خودم بزنم بیرون، باز می‌بینم یکی از انگشت‌هایم گیر کرده در آستر دلتنگی...
حالا که مرا نداری، کسی هست مراقبت باشد؟ کسی هست وقتی دلت گرفته تو را بخنداند؟ کسی هست وقتی خوابت نمی‌برد بنشیند تا خود صبح با تو حرف بزند؟ کسی هست؟ کسی هست مثل من حرصت بدهد و با اخم نامش را که صدا می‌کنی برایت بمیرد؟ کسی هست نوازشت کند؟ کسی هست بداند کدام آهنگ را برایت بگذارد وقتی دلت گرفته ؟ کسی هست آهنگهای غمگین را تندتند رد کند؟ کسی هست درباره کتابی که می‌خوانی با او حرف بزنی؟ کسی هست؟ کسی هست همینطور که راه می‌روی برایت بمیرد؟ کسی هست کف دستت را ببوسد و مست شود از بوی تنت، عطر گندم خام؟ حالا که مرا نداری، تنها نمانده‌ای؟ دلتنگ نیستی؟ دلت بوسه و نوازش نمی‌خواهد؟ دلت یک مرد کلافه نمی خواهد که از همه دنیا پناه بیاورد به امن آغوشت؟ دلت یک کشتی شکسته نمی‌خواهد که در بندر دستانت پهلو بگیرد؟ دلت تنگ نشده برای این که بخندانمت، و بعد برگردی و نگاهم کنی که محو شده‌ام در حالت چشمانت، وقتی که می‌خندی از ته دل؟ خوش به حال باد. خوش به حال ماه. خوش به حال رژ لبت. خوش به حال شال آبی لعنتیت. خوش به حال آینه‌های آسانسور. خوش به حال خورشید. خوش به حال راننده‌های تاکسی که روزی دوبار صدای تو را می‌شنوند. خوش به حال تمام هفت میلیارد و خرده ای آدم دنیا، که می توانند صدایت کنند و جوابت سکوت نباشد. حالا که مرا نداری...می‌بینی؟ مرا نداری. چه اهمیتی دارد بعد از این جمله لعنتی چه می نویسم...
ولی این شعر چقدر قشنگه: با توام دلشوره شیرین! با توام ای شادی غمگین هر چه هستی باش اما کاش... نه جز اینم آرزویی نیست‌: هر چه هستی باش! اما باش...🌿
رازی را از شما پنهان نمی‌كنم: «آدميزاد در پايانِ روزَش به خانه‌ای كوچك نياز دارد، كه وسعتش بقدر دو بازوست.» 🙏🏻🌺🙏🏻
‹ خطاست‌دست‌ڪسی‌جزخداسپردن‌تو🌱›
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گر چشم بامداد به خورشید روشن است ما را دل از خیال تو جاوید روشن است...! 😊♥️
زیباترین غمم بودی، قشنگترین زخمم؛ دلخواه‌ترین رنجم؛ جذابترین دلتنگیم؛ و اینکه به ماضی و مضارع گذشته از تو یاد میکنم غمگین ترین معشوقه جهان را برگزیده‌ام ...
تو که نمیدانی عطر بهار نارنجم گاهی انقدر دل تنگت هستم که میخواهم یقه ات را بگیرم و از آن قاب عکس خاکستری بیرون بکشمت در آغوش بگیرمت و بیخیال همه ی دنیا بشوم سوار عطر خیال ببرمت آن طرف کائنات میان همان شعرها که فقط خدا می نویسد! آنجا که من باشم و تو من از تو بگویم و تو ناز کنی و من.... از خوشی بمیرم!
پنج گوزن تشنه، پنج گنجشکِ بی سرپناه، و شاید پنج مسافر مانده در راه... انگشتانم روی صورتت
خوش آن زمان که سرم، در پناهِ بال تو بود!
زن اگر دوستت داشته باشد، می تواند برای پاسخ به دعوت تو برای نوشیدن قهوه، از پاریس به دمشق بیاید؛ و اگر قلبش را به روی تو ببندد، خسته تر از آن است که یک حبه قند با تو بخورد! ♥️