eitaa logo
"آسمانِـ ـشعر"
1.1هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.1هزار ویدیو
9 فایل
«در آسمان شعر،شعر می شوم شاید بخوانیم🥰🥰 اگردلی به دوفنجان غزل نموده هوس براین سرای محبت قدم برنجاند»💥💥💖💖 #کانال_حال_خوب_کن 😍🥰 #منتظر_ایده_هاونظراتتون_هستم،👈 @Fa85temhe 🥰
مشاهده در ایتا
دانلود
دیروز وقتی کنارت بودم احساس پرنده ای را داشتم که در کنار آدم ها امنیتی وصف ناپذیر داشت! احساس گلی را که چیده نشد و جاماند از گلفروشی ها و گلدان های بلورین حس می کردم درختی خوشبختم که جاده، دیگر از او عبور نخواهد کرد و گاه خودم را رودی آزاد می دیدم بی هیچ سد و معبری... دیروز وقتی کنارت بودم چون جشنِ روزهایِ استقلال، احساس شادمانی می کردم! چون بزرگداشت سربازی ملی، احساس غرور و طالع ام به شکلی ستودنی داشت رقم می خورد چه خوب که یافتمت دیروز احساس آدمی را داشتم که حالا، آدمیان را دوست دارد و عشق بی آنکه بفهمم اندوه و تنهایی ام را سرزنش کنان به دور دست ها فرستاده بود.
اونجا که میگه: دلم با غیرِ تو کِی گیرد آرام...؟
آقای شاملو می‌فرمان من قبل از آیدا اصلا زن ندیده‌بودم... عشق به چشم من چنین واقعه‌ای باید باشه. تغییر معیار، اصلاح نگرش، آرامش دائم و خواستن بی‌پایان. نه این که جنونی و تنشی رخ نده، نه. این که هر دو سوی رابطه بدونن بعد از این توفان، به ساحل گفتگو و علاقه برمی‌گردن. نویسنده‌ها و شاعرها اسم خیلی چیزها رو میذارن عشق. اما شاید عشق فقط یه گرمای مطلوب باشه توی رگها، وقتی به یه نفر فکر می‌کنی و لبخند می‌زنی، و می‌دونی اگه بهت فکر کنه لبخند می‌زنه. آیا علاقه از رنج مبراست؟ رنج، پیش‌نیاز رشده. رشد، پیش‌نیاز آرامشه. آرامش، پیش‌نیاز خودشناسیه. و خودشناسی واقع‌بینانه، پیش‌نیاز عشق. "شما بیا ور دل من بشین." بله. این دستور زبان عشقه. به شما که جوون و تازه‌ای و دلی داری برای دوست‌داشتن میگم، دست بردار از کسی که این رو ازت نمی‌خواد، یا نمیشه این رو ازش بخوای.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من ندانم به نگاه تو چه رازیست نهان که مر آن راز توان دیدن و گفتن نتوان
میلاد عزیز حی سرمد آمد امشب به جهان دوباره احمد آمد تا دیده گشود علی اکبر به جهان گفتند همه به حق محمد آمد
همه خفتند و منِ دلشده را خواب نبرد... 🙏🏻🌺🙏🏻
_ا؎هـمدم‌ آن‌ڪس‌ڪه‌همدمے‌ندارد🌿'
صُبحتون شیرین
سرِ صبحی دریا را تویِ یک فنجان گل سرخی ریختم و سر کشیدم سرِ صبحی آفتاب را با آواز گنجشک های عاشق وسط آسمانِ چشم هایم رقصاندم سر صبحی صبح را خنداندم آدم تو را که داشته باشد همه ساعت هایش سر صبحند تازه و پر نور و بخیر... 😊♥️
وقتی درباره تو حرف می زنم صورتم را دوست دارم
خیال بباف ، نفس بکش ، کتاب بخوان ، ذوق کن. به هر شکلی که می‌شود ؛ زنده باش و دستان زمخت زندگی را محکم بگیر. کسی را پیدا کن که پایه‌ی دیوانگی‌هات باشد ، با تو زیر باران خیس شود ، با تو توی خیابان بلند بخندد ، با تو موزیک گوش کند ، برقصد ، کتاب بخواند ، فیلم ببیند . کسی را پیدا کن که سن و سال حالیش نباشد ، که از قضاوت‌ها نهراسد ، که ساده ، ذوق کند ، که سبز باشد ، بکر باشد ، دیوانه باشد . کسی را پیدا کن که با تو از طرح ناموزون ابرها ، به دهکده‌های خیال برسد ، که سرکش باشد و با تو بدون آسمان و بال ، پرواز کند ، که با تو چای بنوشد و شعر بخواند و دیوانگی کند . دنیا به قدر کافی ، آدمِ بی‌ذوق دارد ، دنبال کسی باش که ذوق داشته‌باشد و از تماشای ماه و شب و کهکشان ، به وجد بیاید و حضور و حرف‌هاش ، تو را جانی دوباره ببخشد و ترغیب کند به زیستن ...
چرا چو می‌ترسیدی از هجر نکردی شکر ایّام وصالش؟؟؟!!!
قهوه میریزم برایت نیستی آن سوی میز هی شکر میریزم و تلخ است جای خالی ات... ♥️
«بیشتر از هر چیزی دلم می‌خواست می‌توانستم تمام روحم را در چشمانم بگذارم و تا ابد به تو نگاه کنم.» از نامه‌های عاشقانه به ماریا کاسارس.
کلمه " عزیزم " ... به بعضی ها خیلی می آید... مثلا وقت هایی که مرا " عزیزم " صدا می کنی ...! چقدر تو به من می آیی
از یاد نبر که از یاد نبردمت از یاد نبر که باران شدم تو را و باریدم از یاد نبر که شهر را به عطر تو عادت دادم بس که شال در خانه ام جامانده ات را در هوا رقصاندم به نیت شفای تهران غمگین. از یاد نبر که پشت به همه جهان ایستادم و رو به تو و هر که هر تیغی داشت فرو کرد به صحرای پهناور اطراف فقراتم و من باز نگاهت کردم و خندیدم خورشید شخصی من. از یاد نبر که وقت سنگسار ایستادی و نگاهم کردی و خون از پیشانیم آمد تا روی چشمم و تو را سرخ دیدم سرخ پوش زیبای لعنتی. از یاد نبر که در تمام اردیبهشت ها کمت آوردم و دنیا پاییز بود و تگرگ گلدانم را بوسید. از یاد نبر که بر تازیانه های دوری و بوسه های نوازش یکسان خندیدم وقتی جهانم از صدای تو عاری شد. از یاد نبر از یاد نبردمت. هر بار کسی لبانت را نوشید، به یاد بیاور ترک لبانم را وقتی در عطشی جان دادم که خالقش بودی. از یاد نبر که از یاد نبردمت. حالا پرده در باد می رقصد پنجره باز است و هیچکس نمیداند مردی که چند ثانیه قبل پایین پرید چقدر برای تو دلتنگ بود...
- بِسـمِ‌اللّٰھِ‌النۅرِالعَظـیمٖ☘
تو که دستهایم را بگیری شب از جانم بیرون می رود صبح، روشنایی نمی خواهد! تو را می خواهد... ♥️😊
توی یکی از نوشته هاش گفته: زندگی برای اینکه یکبار دوستت داشته باشم، خیلی کوتاهه؛ قول میدم توی زندگی بعدی هم دنبالت بگردم! زیبا نیست؟؟؟
من اگر غم بودم می‌مُردم تا نبینی‌ام و اگر شادی همواره به سوی تو می‌آمدم
ده از ده دوست دارمت هشت تا برای تو و یکی برای خنده‌ات و یکی هم برای صدایِ تو اما چشم ها.... که هزار امان از چشم هایِ تو...
تنم فرسود و عقلم رفت و عشقم ه م چ ن ا ن باقی...