صدایت در تمامی روزها در سرم
ترانه می گوید وُ
شب ها به آرامی لالایی می خواند،
همچون کودکی که در بیداری
با همزادش سخن می راند
و شباهنگام با نوایِ مادرش
به گهواره می آرامد، در تو تنیده ام
چنانکه با دهانِ تو کلمات را ادا می دارم
و با گوش هایت آواها می شنوم،
رگانم از قلبِ تو خون می نوشند وُ
قطره هایِ نیلیِ عشق
بر آسمان می فشاند،
از اینسان ابرها نامِ تو می بارند وُ
ناودان صدایِ گام هایت را
از بامِ منتظر
بر آستانِ پرچین روان می دارد
#عارف_اخوان
و چشم عضو مهمیست !
اگر نه زنها اینقدر با دقت و رو به آینه
زیرش با مداد خط نمیکشیدند . . .
#حمید_جدیدی
وَ چشمهایت شعر سياه گویائیست ...
تو در خواب خوش و
من بی تو هـر شب
شمـارم تا سحـــر سیّـــارگان را . . .
#امیرخسرو_دهلوی
#شبتون_آروم🙏🏻🌺🙏🏻
زرد و نیلی و بنفش
سبز و آبی و کبود!
با بنفشه ها نشستهام
سالهای سال...
صبحهای زود....
#فریدون_مشیری
#درود
#صبحتون_دل_افروز😊♥️
#نزار_قبانی یهزنی رو ترسیم میکنه بهنام «لم تخلق للنسیان»؛
زنیکه برای فراموششدن خلق نشده ..
میگه: یهجور زنی هست، که اگه آزارش دادی و رهاش کردی، دیگه شبیهش رو پیدا نمیکنی. اونوقت تا آخر عمرت تیکهتیکه از وجودش رو تو زنهای دیگه میجوی، ولی نمیتونی جاش رو پر کنی...
برایم بنویس!
من توصیف قلمت را دوست دارم
نوشتنت که نیامد،
برایم بخوان!
من صدایت را دوست دارم
حال خواندن که نداشتی،
در آغوشم بگیر!
من گرمای تنت را دوست دارم
آغوش که نشد،
نگاهم کن !
من برق نگاهت را دوست دارم . . .
#هستی_غلامی
مردمڪِ چشمهایم
آن هنگام ڪہ صداے تو را تماشا میڪند
درخشانتر است
#محمدصالح_هاشمیان
هیچی به اندازه ی یه لیوان چای
نمیتونه حالِ آدمُ خـوب کنه.
مخصوصا از اونایی که عطـر دارن!
مزه یِ قدیما رو میدن،
مزه یِ چایی هایِ مادر بزرگا،
هیچی به اندازه یِ یه لیوان چایِ
ترجیحا با نبات،
نمیتونه دل دردِ خاطره هآرو خوب کنه..
یادِ آدم بدایِ زندگیتُ بشـوره و ببره.
روحِ سردِتُ گرم کنه.
مطمئنم
کاشفِ چای
یه آدمی بـوده
که یه خاطره هایی
بَــد بازی میکـردن با روحش . . .
#فاطمه_صابری_نیا
#عصرتون_دلنشین😊♥️
خودت روبہ چاے دعوت کن اون هم لیوانے
دقایقی در زندگی هست
که دلت برای کسی آنقدر تنگ میشود
که میخواهی او را
از رویایت بیرون بکشی
و در دنیای واقعی بغلش کنی ...
#گابریل_گارسیامارکز
دیوانه
تو چرا اینقدر زیبایی؟
چرا این همه مهربان؟
حواست نیست انگار به دور و برت!
کمی به خودت که نه!
به من بیا!
ببین چه بلایی سرم آوردهای...
#حامد_نیازی
گفتم زنان به عشق محتاجند؟ گفت عشق به زنان محتاج است. و بعد، مرا بوسید.
گفتم زنان به نور محتاجند؟ گفت گیاهان تمامشان به نور محتاجند. گفتم زنان گیاهند؟ گفت روینده و شکنندهاند و بر زمستانهای طولانی فاتحند، گیاهند. و بعد مرا بوسید.
گفتم زنان به رنج محتاجند؟ گفت زن زخمی رنج است، و خالق رنج است، و مداوای رنج است، و تداوم رنج است، و پایان رنج است، زن رنج است، و کیست که به خود محتاج نباشد. و بعد مرا بوسید.
گفتم زنان بی نیازند نه؟ گفت نه، زن نیاز و بینیازی است در هم تنیده.
و بعد مرا بوسید و گفت از یاد نبری زنان بسیار اندکند، و مردان نیز. شراب بسیار اندک است، و تنگ بلور نیز. نور بسیار اندک است، و گیاه نیز. به یاد بیاور برایت گفتم ما بیشتر سنگ آدمنماییم، مرد و زن کم است، رنج و جنون از حد گذشته است.
گفتم برای همین است که اینهمه تنهاییم؟ گفت برای همین است که این همه تنهاییم.
و بعد رفت، و دیدم نور شد، و گیاه شد، و رنج شد، و باهار شد، و ابر شد و بر کویرها بارید. نگاهش کردم، تا زمانی که خوابم برد، و خواب دیدم ابر را آتش زدهاند، گریهام گرفت، از خواب پریدم. همانجا بود، مرا بوسید، مرا خواباند، و باز تنها ماند...
#حمید_سلیمی
شب
آستینش را بالا می زند
مگر از ژرفنای دلتنگی ها
بیرونم کشد ...
#شمس_لنگرودی
#شبتون_بِدور_از_دلتنگی🙏🏻🌺🙏🏻
زرد که میپوشی
خورشید میشوی
گل آفتابگردان میشوم و طالبِ نور!
سیاه که به تن میکنی
ماه میشوی
میانِ دشتِ پهناورِ شب
من هم ستاره ی کوچکی میشوم
تنها خیره به تو!
سفید که میپوشی برف میشوی
و زمین را احاطه میکنی
و من تکه سنگی کوچک
که گوشه ای از آغوشت روی تنم ببارد
برایم کافیست!
آبی تو را دریا میکند
و من را ماهیِ بازیگوشی که
آبتنی
در پیچ و تابِ امواجِ تنت
مرا مدهوش می سازد!
سبز که می پوشی جنگل میشوی
پر از عطرِ خوشِ زندگی
و من پرنده ای میشوم که لابلایِ شاخه هایِ درختانت فکر آشیانه ای است کوچک
به اندازه ی یک من با تو!
قرمز اگر بپوشی سیبِ سرخِ حوا میشوی
که مرا وسوسه میکند به رانده شدن از بهشت
و چیدنت برای چشیدن طعمِ شیرین لبانی که
به زمینی شدنم
می ارزد...
هر رنگی بپوشی مرا تسخیر میکنی
جذب میکنی
میدانی
این تو هستی که به رنگ ها روح می بخشی
بانویِ بی نظیرِ من!
#یاشار_بلوری_نیا
چهره ی تمام مردم
تو را
و چهره ی تو
همه چیز را
به یادم می آورد
#محمود_درویش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و یارخوب تمـــٰاممــٰاجراست...♥️
نوشته بود وقتی غمگینی چطور میخندی؟ نوشتم به کسانی که دوستشان دارم فکر میکنم. به لبخندشان. به صدایشان.
نوشته بود وقتی کم میآوری، چطور دوباره ادامه میدهی؟ نوشتم ادامه نمیدهم، شکست را میپذیرم و از اول شروع میکنم.
نوشته بود وقتی دلت گریه بخواهد چطور صورتت را خشک نگه میداری؟ نوشتم ادب علاقه همین است، گریه به درون، خنده به بیرون. مباد که کسی را غصهدار کنی.
نوشته بود جهان ساکت خلوت خستهات نکردهاست؟ نوشتم پناه ببر از ازدحام بیهودهی صداها، به آن صدای گرم مهربان که نام کوچکت را به شعر مبدل میکند، حتی اگر هرگز صدایت نکردهباشد.
نوشته بود کسی را چنان دوست داری که برایش بجنگی؟ نوشتم از جنگها برگشتهام، با زخمها و موی سپید، و یاد گرفتهام صبور باشم و به تماشا قانع.
نوشته بود شب بخیر، خواستم بنویسم کدام شب به خیر گذشته؟ دیدم کلمهای نوشته و رد شده بی آن که در قید معنایش باشد، نوشتم دوستت دارم و رد شدم، بی آن که در قید معنایش باشم...
#حمید_سلیمی