eitaa logo
"آسمانِـ ـشعر"
1هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
1.1هزار ویدیو
9 فایل
«در آسمان شعر،شعر می شوم شاید بخوانیم🥰🥰 اگردلی به دوفنجان غزل نموده هوس براین سرای محبت قدم برنجاند»💥💥💖💖 #کانال_حال_خوب_کن 😍🥰 #منتظر_ایده_هاونظراتتون_هستم،👈 @Fa85temhe 🥰
مشاهده در ایتا
دانلود
شب میرسد تو نیز می رسی از دورهای دور از لابه‌لای عطرِ تُرنج و... پس ‌کوچه های کور! شب می رسد تو نیز ‌می رسی از شب بِرانی ام مهتاب در دست ستاره به لب تا بخوانی ام.... شب می رسد تو نیز ‌میرسی،جان به لب شوم با این خیال یا این محال که دلت سخت تنگِ ماست!
تا به حال کسی تو را با چشم هاش نفس کشیده؟ آنقدر نگاهت می کنم که نفس هایم به شماره بیوفتد جوری که از خودت فرار کنی و جایی جز آغوش من نداشته باشی!
در گوشه‌ ی این شهر کسی خواب ندارد؛ درگیر همان کسی که آسوده به خواب است...! 🙏🏻🌺🙏🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
'بہ‌ نامِ خداوند خوب بھــار🌿'
گرچه خاکستر شب صیقلِ زنگار دل است در صفاکاریِ دل، دستِ دگر دارد صبح . . . ✋🏻
به نظر من عشق‌ها معمولا این‌طور شروع می‌شوند. خودت را هم غافل‌گیر می‌کنند. منظورم این است صبح از خواب بیدار می‌شوی و حس می‌کنی انگار کسی را که تازه دیده‌ای به شکل محوی دوست داری. این حس چنان گنگ و کمرنگ و مبهم است که اغلب به آن اهمیت نمی‌دهی چون با شیب خیلی خیلی ملایمی شروع می‌شود، اما بعد آن شیب تندتر و تندتر می‌شود و آن حس به تدریج چنان پررنگ و واضح می‌شود که جای همه‌ی حس‌های دیگر را می‌گیرد. یعنی هیچ وقت نمی‌شود نقطه‌ی شروعش را با دقت تعیین کرد. آن‌قدر تدریجی به وجود می‌آید که انگار مرز روشنی با لحظه‌های پیش از شروع شدنش ندارد. می‌خواهم بگویم مرزش یک خط واضح نیست. مرزش، مثل مرز آفتاب با سایه که به تدریج نقطه‌های روشن و تاریک‌شان در هم ادغام می‌شوند، نوار پهن و محوی است از لحظه‌های قبل و بعد از عاشق شدن. ‌
اینبار وقتے آمدی دستانت را... روے قلبم بگذار تا بفهمے این دل با دیدن " تو " نمے تپد؛ مے لرزد ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کیوسک های تلفن را جمع کردند و دوستت دارم ها را به انبار بُردند با موبایل عشق رد و بدل نمی شوَد و دوزاریِ هیچ کس نمی اُفتد . . .
صدای تو دشت لاله‌ایست در گلدان... با من حرف بزن...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خيالِ داشتنت هم، عجيب ميچسبد، به شيرينىِ هندوانه . . . 😊♥️
محبوبم آرزوها، واژه‌ها، ترانه‌ها، صداها، عطر شقایق‌های کوهی از دورها می‌آیند. شما در دورهایید و در این‌جا میان دو درخت انتظارتان تاب می‌خورد. اگر دورها نبود من چه می‌کردم. اساس هستی در دور است. آفتاب، آسمان، ستاره‌ها، کوه‌ها و چشمان شما همه در دورهایند؛ مثل جوانی من. محبوب من! اجرت عاشقی است آن دورها...
وقتی به زندانِ کسی خو کرده باشی بال و پرت، روز رهایی درد دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر کسی ، یکی دارد که نیست ... یکی که از بس که هست ، نیست ! یک «او» یی که یکروز می آید . در باران ، در آفتاب ، در مه ... با اسب ، پیاده ، با قطار یا هواپیما ؛ از جاده ، دریچه ، از در ، از راه ، از آینه ... می آید ! چایی ات دم باشد . می دانید؛ از نظر من ، انتظار یعنی آمدن کسی را زندگی کردن ! انتظار و دلتنگی ، اگر درست باشد ، آدم را وسعت میدهد . بال وپر میدهد .« آن» می بخشد.
سیاه یعنی تاریکی گیسوی تو سیاه یعنی روشنی چشم تو سیاه یعنی روزگار تاریک و روشن من مثل اشک تو که گونه ات را با سرمه ی چشمت نقاشی می کند مثل حس ما به هم وقت فاصله ی ما از هم سیاه یعنی شعر سپید من در جواب غزل خداحافظی تو سیاه یعنی رو سفیدی من بعد از عشق تو سیاه یعنی...
هَوایِ خواب ندارد، دلی که کرده هوایت... 🙏🏻🌺🙏🏻
‌بِسـمِ‌آوَرندھ‌شـٰادی‌دردلها🌱'!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روزی خواهم آمد و پیامی خواهم آورد. در رگ‌ها، نور خواهم ریخت و صدا خواهم در داد: ای سبدهاتان پر خواب! سیب آوردم، سیب سرخِ خورشید . . . ✋🏻
پیچیده اش می کنی این قصه سر و ته ندارد این قصه جاریست تا تو هستی و من برایِ هربار دیدنت هزار بار نقشه میکشم... هزار بار زیرِ لب با خود جملاتی می چینم که آخرش ختم خواهد شد به لال شدن پیشِ چشمانت...
آتش باشی براي تو هيزم می‌شوم.. دريا بروی پارو... تو هميشه درست پنداشته‌ای؛ دل من شبيه تكه سنگی است كه می‌خواهم تو با همه خستگی‌هايت يك لحظه به من تكيه كنی...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دور باش، اما نزدیک! دلهای ما که بهم نزدیک باشد، دیگر چه فرقی می کُند که کجای این جهان باشیم؟ دور باش، اما نزدیک! من از نزدیک بودنهای دور می ترسم . . .
یجا خیلی قشنگ میگه: عشق یعنی نقطهِ ضعفِ دلِ کسی باشی!