گنجینه شهدای جهان اسلام (عاشقان شهادت)
8⃣7⃣4⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠همت و، همت مقاومت
🔰محمدحسین عاشق #شهید_همت بود.همیشه با شور و هیجان😃 در مورد او حرف میزد. در مورد ✸اخلاصش، ✸فرماندهی بر دلهایش و ....
اسم #حوزه بسیجی که فرماندهش بود نیز شهید همت بود.
🔰در اتاق جلسات #بسیج عکس شهید را طوری نصب کرده بود که در مقابلش👤 باشد.
یادم هست که یکبار من را دعوت کرد به جلسه #خواهران بسیج.
🔰دیدم خواهران در یک طرف میز نشسته اند #محمدحسین هم همان طرف اما چند صندلی آن طرف تر نشسته است😕 طوری که در مقابل خواهران نباشد🚫 و چهره در چهره نباشند.
بعدا دلیلش را پرسیدم گفت: #نمیخام رو د روی خانم ها باشم.
🔰طوری مینشینم که عکس #شهید_همت هم در مقابلم باشه و تا سرم را بالا می آورم یاد این #شهید و چشمان زیبا😍 و عفیفش من را حفظ کند☺️.
🔰بعدها شنیدم در زندگی شخصی و
خانوادگیش هم رفتارش را #شبیه امثال شهید همت کرده است👌.این مجموعه وقتی کامل شده و نتیجه می دهد که روز تشییع جنازه اش⚰ از دو لب معاون #حاج_قاسم سلیمانی شنیدم که می گفت: حاج قاسم گفته که شهید🌷 من را یاد #شهید_همت می انداخت و به خاطر همین دوستش داشتم.
🔰این بود که محمدحسین یا همان حاج عمار سوریه شد #همت_مقاومت
یکی از آخر هفته هایی🗓 که ما مجبور بودیم تو مجتمع دانشگاهی امیرالمومنین #اصفهان بمونیم محمدحسین با ماشین🚗 خودش مارو برد #شهرضا سر مزار شهید همت...
🔰عاشقـ💞 شهید همت بود... ۵ یا ۶ نفر بودیم که محمدحسین به من اشاره کرد که #روضه بخون...منم گفتم #داداش اینجا دیگه نوبته توست.
🔰تو دانشگاه به من گیر میدی کفایت میکنه😅 بزار اینجا من توحال خودم باشم...
شروع کرد به #خوندن و ناز نفسش....
مردم هم کنارمون جمع شدن....
سوز #صداش صفای عجیبی به کل فضای مقبره شهدا🌷 داد....
🔰عارفی گفت: #عاشق اگر نشان از معشوق نداشته باشد در عشق خود #صادق نیست!
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
🌹🍃🌹🍃
@asganshadt
#آرزوت_چیه⁉️
💠دراز کشیده بودیم. با کلی ذوق و شوق بهش گفتم: اوج آرزوم اینه که پولدار بشیم، یه خونه🏘 تو بهترین نقطه #اصفهان، سفر های خارج، گشت و گذار و...
💠ازش پرسیدم خب #محسن تو آرزوت چیه؟! نه گذاشت نه برداشت
گفت: #شهــــــــادتــــ🕊🌷
دومین سالگرد شهادت قهرمان سربلند #شهید_محسن_حججی
اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 👇
@Asganshadt 🌹🍃
🔸رفتم بیرون، برگشتم. هنوز حرف میزدن. پیرمرد میگفت: "جوون دستت چی شده⁉️ تو #جبهه این طوری شدی یا مادر زادیه؟"
🔹حاج حسین خندید😅 اون یکی دستش رو آورد بالا✋گفت: "این جای اون یکی رو هم پر میکنه! یه بار تو #اصفهان با همین یه دست ده دوازده کیلو میوه🍒 خریدم برای مادرم.
🔸پیرمرد ساکت بود. پرسیدم: "پدر جان! تازه اومدی #لشکر؟" حواسش نبود! گفت: "این چه جوون #بی_تکبری بود. ازش خوشم اومد. دیدی چه طور حرفو عوض کرد؟! اسمش چیه این؟"
گفتم: #حاج_حسین_خرازی! راست نشست. گفت: حسین خرازی؟ فرمانده لشکر😳
#شهید_حسین_خرازی
#درس_اخلاق
اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 👇
@asganshadt 🏴