eitaa logo
گنجینه شهدای جهان اسلام (عاشقان شهادت)
600 دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.2هزار ویدیو
116 فایل
کانون فرهنگی رهپویان شهدای جهان اسلام یُحیے وَ یُمیت، و مَن ماتَ مِنَ العِشق، فَقَد ماتَ شَهید...♥️ [زنده مےڪند و مےمیراند! و ڪسے ڪه از عشق بمیرد، همانا شـہید مےمیرد...|♡ |
مشاهده در ایتا
دانلود
3⃣1⃣8⃣ #خاطرات_شهدا 🌷 💠همرزم #شهیدهمدانی از خاطرات دوران دفاع مقدس سردار می گوید : 🔹سال 80 وقتی به سمت #فرماندهی لشکر پیاده مکانیزه حضرت رسول استان تهران🗺 می رسند همزمان #جانشین قرارگاه ثار الله هم بودند . در زمان معارفه می گفت : من فرمانده لشکر نیستم🚫 من امانتدار هستم و فرمانده #شهیدمتوسلیان است . 🔹در سال 62 هم جز اهرم های تیپ محمد رسول اله (صل الله علیه وآله وسلم) همراه با ✓شهیدان همت، ✓شهبازی، ✓متوسلیان بود ؛ همیشه سخنانش برگرفته از #دفاع_مقدس یا منویات #رهبر یا حضرت امام بود . 🔹آلبومی از حضرت امام و مقام معظم رهبری داشت و هر وقت دلش می گرفت💔 آن را نگاه می کرد👁. بسیار #ولایت_مدار بود و می گفت اگر حضرت آقا دستور دهند تا پای جان حاضر به انجام آن هستم✊ و درنگ نمی کنم❌ 🔹درباره توصیه‌ای که #سردارهمدانی به وی داشته است گفت : ایشان به من اشاره داشت که حداکثر عمر ما 60، 70 سال است و باید از مال دنیا دوری کرد🚯 و امیدوارم بتوانیم #پرچمی که ایشون برافراشت را بالا نگه داریم چون ایشان یک استاد تمام اخلاق است👌 و همواره با #یگان‌ها و نیروهایی که با ایشان بودند روابط اخلاقی و فرهنگی هم داشتند✅ راوے: #آقای_علی_ثابت #شهید_حسین_همدانی🌷 🌹🍃🌹🍃 @asganshadt
گنجینه شهدای جهان اسلام (عاشقان شهادت)
#شهیدی که بعد از ۱۰ سال خون تازه از بدنش جاری شد... به یاد #شهید_عبدالنبی_یحیای شادی روحش صلوات 👇👇👇
🌷 🌹شهیدی که بعد از ۱۰ سال، خون تازه از بدنش جاری شد...  "شهید عبدالنبی یحیایی" از شهدای شاخص استان بوشهر است که در سال 62 و عملیات والفجر 2 به شهادت رسید. پیکر مطهر وی نیز در شهر تنگ ارم شهرستان دشتستان به خاک سپرده شد. خانواده شهید پس از گذشت 10 سال از تدفین، به دلیل نشست مزار و نیاز به تعمیر آن، ناچار به نبش قبر شدند که در این حین متوجه سالم بودن جسد مطهر شهید می شوند، به گونه ای که بر اساس شهادت حاضران، بدن شهید گرم و تازه بوده و خون نیز در آن جریان داشته است.... @asganshadt
گنجینه شهدای جهان اسلام (عاشقان شهادت)
رهبر انقلاب: ایشان با این حادثه ای که پیش آمد به نظر من یک آبرویی داد به #محیط_علمی_کشور. یعنی #ش
9⃣1⃣8⃣ 🌷 🔰غنی سازی ۲۰ درصد اورانیوم(که میلیارد ها دلار برای ایران🇮🇷 ارزش داشت و به پشتوانه آن انجام شد)دستپخت دانشمندی بی ادعا به نام است. چند نفر در این دیار می دانند که شهریاری این کار بزرگ را بدون دریافت ریالی دستمزد💰 و فقط برای و سرافرازی کشورش انجام داده است⁉️ : 🔰سالن عروسی💍 ما سلف سرویس بود! وقتی که سر کلاس درس این را برای بچه‌ها تعریف می‌کنم، می‌بینم که بچه‌ها اصلاً در مخیله‌شان نمی‌گنجد🗯! با لباس از پله‌های خوابگاه بالا رفتم. وقتی که کردیم به خوابگاه دانشجویی رفتیم☺️ 🔰دکتر گفت می‌خواهی خانه بگیرم❓ گفتم نه؛ همین خوب است. یک سوئیت کوچک متأهلی💞 داشتیم. آقای دکتر صالحی استاد ما بود. ایشان با خانمشان، آقای دکتر غفرانی هم با خانمشان، ما بودند. یک سفره کوچک انداختیم. دو تا پتو و دو تا پشتی داشتیم😍. با از این دو استاد بزرگوار در همان خانه کوچک خوابگاهی پذیرایی کردیم🍱. 🔰بعد هم دوتایی نشستیم راجع به مسائل صحبت کردیم به راه بود. حتی شب عروسی هم سجاده نماز شبش📿 جمع نشد❌! 🔰در تمام این سال‌ها خودم را در اوج میدیدم😎. نمی‌دانم این را چگونه بیان کنم. احساس می‌کردم خواهرم برادرم، اقوام و هرکس که به خانه من می‌آید، خیلی شده که به خانه من🏡 آمده است! این مرا در زندگی غنی کرده بود. عشــ❤️ـق ، محبت😍 ، ، و نمازهایش برای من ارزش بود👌! این چیزها برای من ارزش بود و ایشان این چیزها را تام و تمام داشت✅... 📚منبع/کتاب شهیدعلم (خاطرات شهیدشهریاری) 🌷شهادت: ترور در ۸ / آذر / ۸۹ توسط عوامل رژیم صهیونیستی . 🌹🍃🌹🍃 @asganshadt
🌷 💠 انگشتر حاج قاسم 🍃🌹بعد از این که شهید مدافع حرم «عباسعلی علیزاده» در درگیری‌های سوریه توانست خودی که مابین ما و داعشی‌ها قرار گرفته بود را به عقب برگرداند و جان 17 تن از ایرانی را نجات بدهد، او را به‌دلیل این رشادت نزد حاج بردند 🍃🌹حاج قاسم وقتی شهید علی‌زاده را دید، او را کرد و پیشانی‌اش را بوسید و گفت: «من فعلا چیزی به همراه ندارم که بهعنوان هدیه بدهم ولی این ، مال شما.» 🍃🌹این انگشتر بهعنوان یادگاری در دست شهید علی‌زاده بود تا اینکه .عملیات انگشترش را در آورد و به هم‌رزمش داد و به او گفت: «من فردا در سیلو شهید می‌شوم، این انگشتر را بعد از شهادت به پسرم بده.»    🌷 اجتماع بزرگ عاشقان شهادت👇 @asganshadt
گنجینه شهدای جهان اسلام (عاشقان شهادت)
#شهید_کاظمی یار صادق و راستین سرداران ⇜شهید باکری 🌷 ⇜زین‌الدین ⇜ #خرازی ⇜همت ⇜بقایی و... بود و تم
💠خاطره سردار حاج قاسم سلیمانی از سردار شهید حاج احمد کاظمی🌷 🔰هیچ ای، هیچ خلوتی، جلسه رسمی، جلسه دوستانه، جلسه خانوادگی، مسافرتی وجود نداشت🚫 كه او باكری و خرازی و همت و این شهدا🌷 را نكند. 🔰هیچ نمازی📿 ندیدم، كه احمد بخواند و در قنوت یا در پایان نماز گریه نكند😭 وپیوسته این ذكر:⇜«یا رب الشهدا، یا رب الحسین، یا رب المهدی » ورد زبان بود و بعد گریه می كرد. 🔰از دست دادن احمد همه را ناراحت كرد😔 اما آن چیزی كه بچه های جبهه با احمد بودند و با رفتن او غمگین شدند این بود كه، احمد رفتارهای جنگ بود✊ تداعی خلوص، صفا، پاكی، صداقت بود. 🔰وقت سخن با احمد ناخودآگاه آدم را به یاد می انداخت💭 به یاد 🌷 می انداخت حیای احمد آدم را به یاد آن انسان پر از جنگ می انداخت. اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 👇 @asganshadt
🍃🌹 💢 شهیدی که بعد از شناخته شد ▫️شهید مدافع حرم اکبر شهریاری حافظ کل قران و مداح اهل بیت بود ▫️مادر شهید : من نمی‌دانستم که وی مداح اهل بیت حافظ و قاری قرآن کریم است اما پس از شهادت فهمیدم که قاری و مداح اهل بیت علیه السلام بوده است در واقع من فرزندم را پس از شهادت شناختم ▫️همسر شهید : او حافظ کل قرآن بود اما از آنجایی که انسان متواضعی بود نگذاشت کسی این قضیه را بداند. 🌹 اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 👇 @asganshadt
عملیات بیت المقدس بدجوری مجروح شد . ترڪش خورده بود بہ سرش ، با اصرار بردیمش اورژانس . می‌گفت : « ڪسی نفهمہ زخمی‌ شدم . همینجا مداوام ڪنید ». دڪتر اومد گفت : «زخمش عمیقہ ، باید بخیہ بشہ ». بستریش ڪردند . از بس خونریزی داشت بی هوش شد . یہ مدت گذشت . یڪدفعہ از جا پرید . گفت : « پاشو بریم خط ». قسمش دادم . گفتم : « آخہ تو ڪه بی هوش بودی ، چی شد یهو از جا پریدی »؟ گفت : « بهت میگم بہ شرطی ڪه تا وقتی زنده ام بہ ڪسی چیزی نگی . « وقتی توی اتاق خوابیده بودم ، دیدم خانم فاطمه زهرا (س) اومدند داخل .» « فرمودند : «چیہ ؟ چرا خوابیدی ؟» عرض ڪردم : « سرم مجروح شده ، نمی‌تونم ادامہ بدم ». حضرت دستی بہ سرم ڪشیدند و فرمودند : « بلند شو ، بلند شو ، چیزی نیست . بلند شو برو بہ ڪارهات برس . » بہ خاطر همین است ڪه هر جا ڪه می‌روید حاج احمد ڪاظمی‌حسینیہ فاطمه ‌الزهرا (س) ساختہ است … « سردار عشق و شهید عرفہ » 💞 اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 👇 @asganshadt💞
📖 🌸 (قسمت اول) چشمانش بہ شدت مجروح شده بود . پزشڪ ها از نتیجہ عمل جراحی قطع امید ڪرده بودند . گفتہ بود : « ڪاری بہ نتیجہ عمل نداشتہ باشید ؛ فقط با ذڪر یا زهرا (س) شروع ڪنید ...» بعد از عمل جراحی ، همه پزشڪ ها از نتیجہ تعجب ڪرده بودند . چشم های محمد مداوا شده بود ، و عمل جراحی با رمز یا زهرا (س) موفق بود ... 🌹 سردار ؛ فرمانده گردان امام رضا (ع) لشڪر ۱۹ فجر ... 💞 اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 👇 @asganshadt
طی عملیات تفحص، در منطقه چیلات، پیکر دو شهید پیدا شد... یکی از این شهدا نشسته بود و با لباس و تجهیزات کامل به دیوار تکیه داده بود. لباس زمستانی هم تنش بود و سر شهید دیگري را كه لای پتو پیچیده شده بود را بر دامن داشت, معلوم بود که شهيد دراز کش مجروح شده بوده است. خوب، پلاک داشتند، پلاک ها را دیدیم که بصورت پشت سر هم است. 555 و 556 . فهمیدیم که آنها با هم پلاک گرفته اند. معمولا اینها که با هم خیلی رفیق بودند، با هم می رفتند پلاک می گرفتند. اسامی را مراجعه کردیم در کامپیوتر. دیدیم که آن شهیدی که نشسته است، پدر است و آن شهیدی که درازکش است، پسر است... پدری سر پسر را به دامن گرفته است... شهید سید ابراهیم اسماعیل زاده موسوی پدر و سید حسین اسماعیل زاده پسر است اهل روستای باقر تنگه بابلسر... کاش از ما نپرسند که بعد از شهدا چه کردی؟ اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 👇 @asganshadt
📖 #خاطرات_شهدا 🌈 امروز سالروز تولد شهید بهنام محمدی دانش آموز خرمشهری بود . نوجوان ۱۳ سالہ ای ڪه بہ منظور مقابلہ با دشمن و ضربہ زدن بہ آنها ، بہ شناسایی مواضع عراقی ها می رفت و غنائم و اطلاعات مهمی را با خود می آورد . بهنام می رفت شناسایی چند بار گفتہ بود : « دنبال مامانم می گردم ، گمش ڪردم .» « عراقی ها هم فڪر نمی ڪردند " بچہ ۱۳ سالہ " برود شناسایی ، رهایش می ڪردند . یڪبار رفتہ بود شناسایی عراقی ها گیرش انداختند و چند تا سیلی بہ او زدند . جای دست سنگین مأمور عراقی روی صورت بهنام مانده بود ؛ وقتی بر می گشت دستش را روی سرخی صورتش گرفتہ بود ؛ هیچ چیز نمی گفت ؛ فقط بہ بچہ ها اشاره می ڪرد ڪه عراقی ها ڪجا هستند و بچہ ها راه می افتادند . « یڪ بار یڪ اسلحہ بہ غنیمت گرفتہ بود و با همان یڪ اسلحہ ، هفت عراقی را اسیر ڪرده بود . °•{اجتماع بزرگ عاشقان شهادت }•°↶ 【 @asganshadt 】↫
💠سیدمجتبی علمدار واسطه ازدواج 🔰يك شب 🌙خواب شهيد سيد مجتبي علمدار را ديدم كه از داخل كوچه‌اي به سمت من مي‌آمد و يك جواني 👥همراهشان بود. شهيد علمدار لبخندي زد 😊و به من گفت امام حسين(ع) حاجت شما را داده است و اين جوان هفته ديگر به خواستگاري‌تان مي‌آيد. نذرتان 📿را ادا كنيد. 🔰 وقتي از خواب 😴بيدار شدم زياد به خوابم اعتماد نكردم. با خودم گفتم من خواهر بزرگ‌تر دارم و غير ممكن است كه پدرم اجازه بدهد من هفته ديگر ازدواج كنم❌. غافل از اينكه اگر شهدا🕊 بخواهند شدني خواهد بود. فردا شب سيد مجتبي به خواب مادرم آمده و در خواب به مادرم گفته بود. 🔰جواني هفته ديگر به خواستگاري دخترتان مي‌آيد😌. مادرم در خواب گفته بود نمي‌شود، من دختر بزرگ‌تر دارم پدرشان اجازه نمي‌دهند.‼️ شهيد علمدارگفته بود كه ما اين كارها را آسان مي‌كنيم.👌 خواستگاري درست هفته بعد انجام شد. طبق حدسي كه زده بودم پدرم مقاومت كرد⭕️ اما وقتي همسرم در جلسه خواستگاري شروع به صحبت 📢كرد، 🔰پدرم ديگر حرفي نزد و موافقت كرد💯 و شب خواستگاري قباله من را گرفت. پدر بدون هيچ تحقيقي🗒 رضايت داد و در نهايت در دو روز اين وصلت جور شد و به عقد يكديگر درآمديم.  ✍راوی؛هــمسر شـهید 🌷 اجتماع بزرگ عاشقان شهادت👇 @asganshadt
قرار بود بریم مسافرت همه وسایلامونو جمع کرده بودیم دانیال ام خودش وسایلشو جمع کرده بود ، همین که خواستیم از در بریم بیرون یادش افتاد کمربندشو جا گذاشته بهم‌ گفت مامان کمربند منم بردار جا‌گذاشتم منم حواسم نبود و کمربند نظامیشو برداشتم! وقتی رسیدیم لباساشو پوشید که عکس بگیریم ، هی بغل کتشو میزد کنار ژست میگرفت و میگفت : ببین مادر من کمربند چی برام آورده ... کمربند نظامی ....!! و میخندید...😂 و این عکسِ یادگاری ماندگار شد براش... 🌹 راوی شهادت ۱۳۹۷ سیستان و بلوچستان اجتماع بزرگ عاشقان شهادت👇 @asganshadt