اعجاز این ضریح که همواره بی حد است
چیزی شبیه پنجره فولاد مشهد است
#حمید_رضا_برقعی
در دایره ی قسمت ما نقطه ی تسلیمیم
لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی
#حافظ
شبیه بغض نوزادی که ساعت هاست می گرید
پُر از حرفم کسی امّا زبانم را نمی فهمد!
#حسین_منزوی
ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی
جهان و هر چه در او هست صورتند و تو جانی
#سعدی
تار و پود هستیام بر باد رفت اما نرفت
عاشقیها از دلم، دیوانگیها از سرم . . .
#رهی_معیری
من و جام می و معشوق الباقی اضافات است
اگــــــر هستی که بسم الله در تاخیر آفات است
#فاضلنظری
در خود خروشها دارم، چون چاه، اگرچه خاموشم
میجوشم از درون هر چند با هیچکس نمیجوشم
گیرم به طعنهام خوانند: «ساز شکسته!» میدانند
هر چند خامُشم اما، آتشفشانِ خاموشم
فردا به خونِ خورشیدم، عشق از غبار خواهم شست
امروز اگرچه زخمش را، هم با غبار میپوشم
در پیشگاهِ فرمانَش، دستی نهادهام بر چشم
تا عشقْ حلقهای کرده است، با شکلِ رنج در گوشم
این داستان که از خونْ گُلْ بیرون دمد، خوش است، اما
خوشتر که سر بُرون آرد، خون از گُلِ سیاووشم
من با طنینِ خود بخشی از خاطراتِ تاریخم
بگذار تا کُند تقویم از یادِ خود فراموشم
مرگ از شُکوهِ استغنا با من چگونه برتابد؟
با من که شوکرانم را با دستِ خویش مینوشم
#حسین_منزوی
هر چه گویی آخری دارد به غیر از حرف عشق
کین همه گفتند و آخر نیست این افسانه را
#وحشی_بافقی