بایستیم و بجنگیم و دل قوی داریم
که صبحِ فتح نبودهست و نیست افسانه
#فاطمه_عارفنژاد
#خوشحال_باش_کودک_غزه
بخنـــد کودک غزه که صبح نزدیک است
نوید فتح و ظفـر در صدای شلیک است
به خنده های تو خورشید می دمد امشب
نصیب دشمن خونریز ،شام تاریک است
#رقیه_سعیدی_کیمیا
#وعده_صادق۲
هرچند که داغ او بسی جانکاه است
هرچند که روی لب مظلوم آه است
دستان شهید بازتر خواهد بود
این تازه شروع #راه_نصرالله است
#امیرحسین_پورعزیز
دعای ملت غمدیده کی محتاج آمین است؟
گریبان گیر سقفِ آهنین، آه فلسطین است
اگر چه کاممان را تلخ کرده داغ نصرالله
خبرها حاکی از خوشحالی غزهست، شیرین است
خبر پیچیده در هر کوی و برزن، باز هم دشمن
شمار کشته ها را میکند پنهان، شکست این است
چنان خالی شده دیوار ندبه، جشن سال نو
که باید گفت نامش بعد از این دیوار نفرین است
اگر دنیا دمادم جنگ اگر دنیا سراسر سنگ
همیشه یاری مظلوم ما را راه و آئین است
#عاطفه_جعفری
خواهی که راه گم نکنی، ماه را ببین
شد آنچه گفت، رهبر آگاه را ببین
نزدیک قله ایم برادر شتاب کن
خسته مباش، عاقبت راه را ببین
چیزی نمانده است به فتح الفتوح ما
هایپرسونیک و خیبر و فتاح را ببین
مرعوب سحر لشکر صهیون مباش هان
ایمانِ لشکرِ اسدالله را ببین
آهی که حبس بود از این سینه زد برون
طوفان شدست، قدرت این آه را ببین
دل بد مکن که صبح ظفر پیش روی ماست
طوفان اقتدار شبانگاه را ببین
مسپار بر رسانه خناس گوش را
بگشای چشم و نصرُ مِن الله را ببین
دود از دمار لشکر دشمن درآمده
آتش گرفتنِ دل بدخواه را ببین
#علی_مقدم
"آهندل خودشیفتهی کافر مغرور
دور است که یادی کند از عاشق مهجور ...
میگفت: در این شهر، که دلباختهام نیست؟
آنقدر که محبوبم و آنقدر که مشهور
گفتم که تو منظور من از اینهمه شعری
مغرور، نگاهی به من انداخت که: منظور؟!
من شاعر دوران کهن بودم و آن مست
آمد به مزار من و برخاستم از گور
بار دگرش دیدم و در نامه نوشتم:
نزدیک رقیبانی و میبوسمت از دور ...
بر عاشق دلنازک خود رحم نکردی
آهندل خودشیفتهی کافر مغرور!
#سجّاد_سامانی
"تمنای وفاداری مرا هرگز نبود از تو
ولی ای بی وفا از بی وفا هم انتظاری هست
چو در قلب تو مي تازند بعد از من رقيبانم
به ياد آور که در صحرای آغوشت مزاری هست"
#فاضل_نظری
جز من كه راهِ عشق به تسليم مي روم
با دستِ بسته هيـچ شناور شنا نكرد
#صائب_تبریزی
لب به احساس زدم مست شدم، فهمیدم
شاعران مست ترین طایفه هشیارند!
بی خود از حال شدن گرچه گناه است، ولی،،،،
شاعری جرم قشنگیست اگر بگذارند!
#ارس_آرامی
شبی شاید رها کردم جهانِ چون سرابم را
کسی اینجا نمی فهمد من و حالِ خرابم را
اگر چه سخت بیزارم ازاین تقدیرِ سَرخورده
ولی میگیرم از دنیا همه حق و حسابم را
شدم مأیوس باظلمی که ازاطرافیان دیدم
همان هایی که میدیدندغَمِ پشتِ نقابم را
چراسهم من ازدنیا عذاب و دل شکستن شد!؟
کسی می داند آیا این سوالِ بی جوابم را!؟
میان عقل و احساسم همیشه دل موفق شد...
به شدّت می دهم دائم تقاصِ انتخابم را
هجوم واژه ها در ذهن و دستی بر قلم دارم
«که تسکین می دهد داروی شعرم اضطرابم را»
#الهام_رازقی
🚩 خون شریکی
خونشریکیهای ایران و فلسطین است این
نصرتاللهی که میگفتندمان، این است این!
ذبح اسماعیل پیش چشم هاجر ساده نیست
کشتن فرهاد در آغوش شیرین است این
جنگ احزاب است، تا دندان مسلح کافران
اینهمه نیرنگ، شاید جنگ صفّین است این
بهر کفتار خبیثی عدهای کف میزنند
آدمیّت مرده یا دارالمجانین است این؟
راه قدس از کلّ أرضٍ کربَلا خواهد گذشت
دین حق "هرروزعاشورا"ست؛ این دین است، این
این فلسطین است دارد میکند آزادمان
ظاهرش آزادی ارض فلسطین است این
#مهدی_جهاندار
نماز جمعه فردا رو یادتون نره! یکی از مهمترین نماز جمعههای تاریخ انقلابه!
هیچکس هیچ بهانهای نباید بیاره! همه باید پشت ولیفقیه رو پر کنیم..
هممرز غم، با رنج و غربت هموطن بودن
تفسیر بیباکانهای از زیستن بودن
در راه طولانی و ناهموار تا قله
همواره سرگرم عبور از خویشتن بودن
در صلح، لبخندی وسیع و خاطری روشن
در جنگ، محکمآذرخشی نقطهزن بودن
با خطبهٔ شمشیر تا ظهر دهم رفتن
بر منبر خون و جنون صاحبسخن بودن
در کسوت استاد، در دارالفنون عشق
از کودکی، از نوجوانی اهل فن بودن
فصل نویی در صفحهٔ تاریخ وا کردن
چیزی فراتر از اساطیر کهن بودن
اینها فقط یک چشمه از دریای روحش بود
سخت است حتی یک نفس سیدحسن بودن
#فاطمه_عارفنژاد
"من کجا، باران کجا و راه بى پایان کجا
آه این دل دل زدن تا منزل جانان کجا..!
هرچه کوی ات دورتر، دل تنگ تر، مشتاق تر
در طریق عشقبازان مشکل آسان کجا
کاتبان گفتند شب، تکثیر گیسوى تو است
نور خورشید انعکاس چشمه ى روى تو است
بى قرار دیدنت این خاک باران خورده است
خواب چشمان مرا امشب خیالت برده است"
#پوریا_سوری
بنگر که درون شعر من عاطفه ای
درد و غم و ترس و رنج را خاتمه ای
امروز تمام حرف مردم این بود
#سید_علی_حسینی_خامنه_ای
#محمدجواد_جلالی
چه سخت است داغ علمدار دیدن
غم یار، در اوج پیکار دیدن
چه سخت است در اوج غوغای صفین
علی را عزادار عمار دیدن
به بیتابی موجهای فراتیم
به هنگامهی چشم خونبار دیدن
نمیدید در خواب هم دیدهی ما
به خون خفته آن چشم بیدار دیدن
ز یوسف به یک پیرهن خیره ماندن
ز یحیی سری دست اغیار دیدن
به گفتن نیاید، به باور نگنجد
چُنان کوه را زیر آوار دیدن
همین است تقدیر مردان میدان
به پیکارها پیکر یار دیدن
تنی را به میدانِ مین ارباً اربا
تنی را پر از خون به رگبار دیدن
ولی نیست هرگز به قاموس مردان
هراسی از این راه دشوار دیدن
هراس است بر جان خیبرنشینان
سَنابرق شمشیر کرّار دیدن
مَهیب است فریاد یا حیدر ما
مهیب است هان! قهر قهار دیدن
همه هیبت گنبد آهنین را
بر این عنکبوتان چنان تار دیدن
مهیب است در بارش «رعد» و «سجیل»
زمین و زمان تیره و تار دیدن
بهناگاه «فتاح» و «خیبرشکن» را
بر این قلعهی کهنه آوار دیدن
جسدهای مشئوم دیوانهدیوان
به هر کوی و بازار بر دار دیدن
«بعثنا علیکم عباداً لنا» را
به سربند گُردان احرار دیدن!
زمان «فجاثوا خلالالدیار» است
شرر بر سراپای اشرار دیدن
#محمد_مهدی_سیار
#سیدحسن_نصرالله