eitaa logo
اشعار "احمدرفیعی وردنجانی"
1.3هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
700 ویدیو
32 فایل
🔷 با ذکر منبع و نام شاعر کپی شود . 🔹ارتباط با شاعر 🔹بیان نظرات🌹انتقادات وپیشنهادات 🔹سفارش شعر، نوحه، سرود، و... : 🔹برگزاری محافل ومجالس شعر(شب شعر، عصرشعرو... 🔹اجرای شعر آیینی و طنز @ahmad_rafiei_vardanjani
مشاهده در ایتا
دانلود
روضه‌ی... آغاز شد شعرِ شکفتن با ورودش زهرا(س)که علت بود هستی را وجودش زهرا(س)ست حسن مطلع دنیایِ هستی بیتی که از جان، شاعر هستی سرودش زهرا(س) سرشتی داشت لبریز از خداوند دم‌ می‌زد از او با تمامِ تار و پودش با بند بند خویش تسبیحات می‌گفت هم‌ در سجودش، هم قیامش، هم قعودش خیل ملائک در طواف خانه‌ی او بودند با جان لحظه‌لحظه در درودش آن خانه که هر مستمندی در زد آن را حیران شد از بالاییِ احسان و جودش آن خانه که دست ستم آتش بر آن زد آن آتشی که رفت سویِ عرش ،دودش آن آتشی که سوخت در آن یاس حیدر یاسی که سوزانده‌ست حیدر را نبودش حیدر(ع) که در اندوهِ زهرایِ عزیزش جاریست هر دم اشک‌هایِ رود رودش حیدر(ع) که در جان آتشی دارد همیشه از روضه‌ی جانسوز بازویِ کبودش @asharahmadrafiei
باز نجوا می‌کنی با ربنای مادرت اشک می‌ریزی برای گریه‌های مادرت زیر لب آرام با او هم‌نوایی می‌کنی با صدای ناله‌های بی‌صدای مادرت گوشه‌ای از پیکرش انگار برپا کرده‌ای بیت‌الاحزان نخستین را برای مادرت جز دعای خیر چیزی از لبش نشنیده‌ای سهم مردم بود حاجات روای مادرت یک به یک نام همه همسایه‌ها را از بری بس که بوده نام آن‌ها در دعای مادرت روزهای روزه‌ی پی در پی‌اش تکرار شد سهم خیلی سفره‌هاشان شد غذای مادرت پشت در هستند حالا عده‌ای هیزم به‌دست در جواب خوبی بی‌انتهای مادرت هرکه با شر آمده یک روز خیری دیده است از اجابت خانه‌ی مشکل‌گشای مادرت خون به رگ‌هایت به جوش آمد ز غیرت سوختی از شرار دشمنان بی‌حیای مادرت جان فدایی را ز عشق مادرت آموختی او فدایی علی شد، تو فدای مادرت زیر پای مادرت دیدی بهشت خویش را مثل گل پرپر شدی در پیش پای مادرت مادرت می‌خواست باشی کربلا یار حسین تو ولی پرپر شدی در کربلای مادرت محسن شش ماهه‌ی زهرا شهید راه حق می‌روی تا عرش حالا پابه‌پای مادرت @asharahmadrafiei
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
گردهمایی بانوان فاطمی شهرستان گلبهار با مداحی حاج محمدجواد جامعی شعر: احمد رفیعی وردنجانی ۱۴۰۳/۰۹/۱۴
آقا.... در خودم زندانی‌ام آقا به دادم می‌رسی؟ خسته از حیرانی‌ام آقا به دادم می‌رسی؟ در گذار از کوچه‌های تنگ‌ِ غربت مُهر غم خورده بر پیشانی‌ام آقا به دادم می‌رسی؟ کاش قدری زودتر...چون می‌کُشد آخر مرا غصه پنهانی‌ام آقا به دادم می‌رسی چند جرعه زندگی در جامِ جان من بریز من در اینجا فانی‌ام آقا به دادم می‌رسی در میانِ ازدحامِ پوچ تهران گم شدم... بچه شهرستانی‌ام آقا به دادم می‌رسی؟ آشنایی با زبانِ ساده‌ی اشعارِ من بنده وردنجانی‌ام آقا به دادم می‌رسی @asharahmadrafiei
اشعار "احمدرفیعی وردنجانی"
با آل علی(ع) هرکه در افتاد ورافتاد
طنز روز دانشجو (دانشجویان عزیز روزتون مبارک) دانِژ ژو رفتی به دانشگاه تا دانش بجویی مثل گلی در گلشن دانش برویی رفتی که در راه بزرگان پا گذاری رفتی که راه ابنِ سینا را بپویی گفتی که دکتر می شوم مادر به زودی ما دکترت خواندیم در هر گفت و گویی در حرف هامان دم به دم گفتیم :دکتر کردیم با نام تو هرجا های وهویی دادم پزت را پیش اقوام و رفیقان حالا نمایم روگشایت با چه رویی؟ ای دکتر بالقوه ی دیروزیِ من حالا مریضی چمچه مال و نق نقویی خاکم به سر دیدند وضعِ درهمت را در بالکن همسایه های روبرویی برگشته ای حالا بسی ژولیده و زار پژمرده و افسرده و آشفته خویی ژولیده ای مادر چرا مانند کرکس؟ رفتی به دانشگاه روزی مثلِ قویی از چه چنین تو رفته و زبر و سیاهند؟ لُپهایِ سرخ گل باقالیِ لبویی یک روز بویِ ادکلن می دادی از دور رخت و لباست می دهد حالا چه بویی! باور ندارم این تویی اینگونه داغان چیزی بگو،حرفی بزن،آیا تو اویی؟ دانش نجوییده چرا برگشته ای پس؟ دکتر نگردیده چرا این سمت و سویی! مادر چرا از وسعتِ دریایِ دانش حاصل نگردیده تو را در حدِ جویی؟ فرزند دانشجو به مادر اینچنین گفت: مغژ مرا دادند بعژی ژژت و ژوژی وقتی که جایی مغژ آدم ژُژت و ژو ژُد دیگر مگر که می ژَود دانژ بژویی مردِ فژایی گژده ام من ژای دکتر باید به اقوام اژ من اینگونه بگویی @asharahmadrafiei
دیپلماسی التماسی هزار اُف به شما باد ‌و دیپلماسی‌تان به دیپلماسیِ همواره التماسی‌تان هزار اُف به شمایی که بوده بسته به غرب همیشه بینشِ وارونه‌یِ سیاسی‌تان هزار اُف به شمایی که غم کشیده ولی ز فرطِ حیله و نیرنگِ عمر و عاصی‌تان هزار اُف به شمایی که شد سلاحِ ستم همیشه دانشِ او از ستم هراسی‌تان هزار اُف به شمایی که قلب محرومان پر است از غمِ محروم ناشناسی‌تان هزار اُف به شمایی که ننگ توطئه‌هاست به رویِ ناصیه‌های همه نواصیِ‌تان ندیده‌اید به هر دوره‌ای توانِ وطن هزار اُف به شما باد و ناسپاسی‌تان به خادم وطنی انگِ شش کلاس زدید ولی عیان شده همواره بی‌کلاسی‌تان دوباره توطئه‌ای تازه را رقم زده‌اید حواس ماست به نیرنگِ بی‌حواسیِ‌تان @asharahmadrafiei
دوستان کارگاه شعر آیینی و جلسه ی عصر شعر را فراموش نفرمایید ممنون